آرامترین آرام

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی آرام از گوشه‌ای به زیبایی گذشتی، و من گفتم دوستت دارم، فرشته‌ای که محو خوبی‌هایت،زیبایی‌هایت، محو تماشای تو شدم، فرشته‌ای که در حال اوج گرفتن بودی و دستانم را گرفتی، وزنی نمداشتم، با هم بال می‌زدیم، بال‌های تو نیز شکسته بود، ولی زیبا و دوست داشتنی بال می‌زدیم، حرف‌هایی که هنوز این پایانش نیست و نخواهد بود، حرف‌ههایی که از دل زیبایی‌هایمان اوج می‌گرفت، و باز این زخم‌ها و زخم‌ها

فرشته‌ای که سکوتت زیباست، و در اعماق نگاهت نهایت محبت هویداست، جایی برای گفتن این زیبایی‌ها جز در چشمان زیبایت نیست، و امروز، با رنگ صورتی، رنگی که از عشق حرف‌ها می‌زند، بال‌های کوچک و سفیدت را گشودی، بال‌هایی برای زیبایی‌ها
و من نگران از این که روزی، سنگی باز به این بال‌های زیبایت، آه عزیزم، دوستت دارم، بال بگشا، به آسمانها، به بلندی‌هی، سنگ که توانای رسیدن ندارد، کس جرات ندارد، وای از این سنگ‌دلی‌ها
چه نازیبا نوشتم، بهترینها برای تو زیباست، زیباترین آن و شاید کلمه‌ای سخت و تلخ برای تو، پس بهتر از چیزی نگویم، چشمانم خود هویداست
زیبا بال می‌زنی و وقتی صدای قلبت را شنیدم که آرام گفتی، بال زدنت مبارک، تنها تو فراموشم نکردی، چه آرام گفتی و بلند فریادش زدی، من شنیدم و بس، شادی‌هایم با تو، زیبایی‌هایم با تو، و به افقی دور دست که می‌نگرم و بال میزنم تا روزی زیبا، زیباتر از آن، تو را در آغوش بگیرم و آرام می‌بوسمت فرشته‌ی من، فرشته‌ی زیبای من
و بال می‌زنی، باید بال بزنی، شاد باشی و صدای خوشبختی‌هایت آسمان‌ها را در بر گیرد، باید این چنین باشد

و امروز، فرشته‌ی مهربان و زیبایم، متولد شدی و بال زدن را آموختی و در این گوشه‌ی ناآرام، جهان که هرگز آرام ندارد! من آرام و با همان صدا، خنده‌هایی که ما را به اوج می‌برد، برایت آرزوها دارم و آرام روز‌ها سپری می‌شود و روزی تو را در آغوش خواهم گرفت
آرامترین آرام من، آرام بال بزن و زیبا، بخند تا خنده‌هایت، شادی‌هیت و خوشبختی‌هایت لبخند را بر لبانم بکارد
سنگ‌ها همانگونه که بالا می‌آیند سقوطی نیز خواهند داشت، آنکه اوج می‌گیرد و پیروز است، فرشته‌ی من است
آرامترین آرام من، در این روز زیبا، آرزوهایت زیباست، در آغوشم ، می‌بوسمت ..............
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آرام باش
آرام تر از هر ذهن خفته اي در اين بي کران آشفته...
به آرامي آسمان شب
آرام تر از صداي عبور شب برپوست نازک روز
آرام...تا صداي جاري شدن اشک بر گونه هايت را بشنوي...
پس عشق را احساس کن..
در تمام قلبت...در بي کران ذهنت عشق هر موجودي را حس کن...
براي نهنگ به ساحل گريخته دلسوزي کن...
و عطش عشق دريا به ماه را بفهم....


 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين جمله رو فقط كسايي شعرايي كه توي تالار ادبيات نوشتم و يا توي تاپيك رضا صادقي چيزايي رو كه گفتم رو خونده باشن مي فممن چرا گفتم :



آرام تر از شعر و نسیمم چه کنم

؟؟؟؟​


:(
 
  • Like
واکنش ها: 2st

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و آرام شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و آرام آرام پلکهایش را بست و خفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر در دام نیفتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر تا سحر ستاره ها را نشمرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر مسافر همیشگی شب نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر بهانه ای نبود برای گریستن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر ترانه ای نبود برای زمزمه مستی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر هوایی نبود برای تنفس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر روزهایی نبود برای تنهایی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر ترنمی نبود برای باران[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر سبویی نبود برای شکستن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر جوابی نبود برای سلام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر کوچه ای نبود برای آشنایی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر کلامی نبود برای تکرار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر چیزی نبود برای سرزنش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر عشق نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آرام بود، آرام خفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم آرام خفته بود.[/FONT]
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آرام باش آرام باش
تو خدا را داری
آن حقیقت آن یگانه آن هوادار شبانه
آرام باش آرام باش
تو خدا را داری
آن معبود آن پاکی آن همه خوبی و احساسو بهار را داری
آرام باش آرام باش
تو خدا را داری
پس نگو تنهایم پس نگو بی یاور و بی یارم
تو خدا را داری
یعنی عشق.معبود.سنگ صبوردل من.دل تو

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرام

می باری بر حضور لحظه ها

نگاه کن مرا

وبه یاد آر

تنهایی خاک گرفته ام را

ای لحظه جاری ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیهوده تلاش می کنی

من

آرام نمی شوم

تنهایی عظیمی است

که تنها شاهد ترس لرز برگ و

پاییز باشی و

دیگران

به سلامتی خنده هایت

جام ها را به آسمان برند!

نه! گریه نمی کنم!

باید برای ادامه ی این بازی

شوخی های تازه ای یاد بگیرم!

فرصت بده!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي تو

در آستانه ي در

ظاهر مي شوي

و به من نگاه مي كني ...

.

.

گاهي تو

در آستانه ي در كه ايستاده اي

لبخند مي زني ...

.

.

گاهي تو

حتي

دستهايت را

آنگاه كه در آستانه در ايستاده اي و لبخند مي زني

به سمت من

دراز مي كني ...

.

.

گاهي تو مي آيي ...

و من

آرام

آرام

آرام

.

.

.
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوزادی متولد می شود ...

با هزاران نقشه ای که والدینش کشیده اند ...

برای روزهایی که می آید !

"به بهشت خوش آمدی عزیزکم

از من می شنوی تنها به قلبت گوش بسپار

تا بهشت باقی بماند" !!!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
memol

memol

کدامين ابليس



تورا



اين‌چنين

به گفتن ِ نه



وسوسه مي‌کند؟


يا اگر خود فرشته‌ئي‌ست


از دام ِ کدام اهرمن‌ات



بدين‌گونه



هُشدار مي‌دهد؟



ترديدي‌ست اين؟
يا خود
گام‌ْصداي ِ بازپسين قدم‌هاست
که غُربت را به جانب ِ زادگاه ِ آشنائي
فرود مي‌آيي؟
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب



با گلوي ِ خونين



خوانده‌ست



ديرگاه.

دريا



نشسته سرد.

يک شاخه



در سياهي‌ي ِ جنگل



به سوي ِ نور


فرياد مي‌کشد.
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو می گریزم

از آن سان که دوستت دارم !

چون که شبیه هم هستيم

گم شده در فراموشی ها ...

و تو هم گم کرده ای آسمانت را ...

باید دوستت داشته باشم

از آن سان که تو

از آن سان که باید

از آن سان که مانند هم هستيم ...

شکست خوردگان ابدی ...!
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
در میان تمام آرزوهایم به دنبال چیزی گشتم که آرامم کند.
هر چه گشتم نیافتم.
نسکافه ام را میخورم
آرام میشوم
آرام و گرم...
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرده ها دعا نمیکنند. مرده ها داشان برای کسی تنگ نمیشود
مرده ها گریه نمیکنند .
مرده ها سردشان نمیشود.
مرده ها سر درد ندارند .
مرده ها دیازپام نمی خورند
مرده ها افسرده نمیشوند .
مرده ها حس نمیکنند دیگر هیچ جا جایشان نیست .
مرده ها زیر بارون خیس نمیشوند .
مرده ها سرما نمیخورند .
مرده ها احساس بی کسی نمیکنند.
مرده ها دلشان از نامردی ها نمیشکند .
کسی حق مرده ها را نمیخورد .
کسی سر مرده ها داد نمی زند .
کسی به مرده ها دروغ نمیگوید .
مرده ها حرف نمیزنند .
مرده ها نمی رقصند .
مرده ها نمی خوانند .
مرده ها نمی میرند .
زنده ها هم اگر بمیرند ... دیگر هیچوقت نخواهند مرد .
هر چقدر هم که سر قبرشان بروی هیچوقت زنده نخواهند شد .
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبوحی

صبوحی

به پرواز
شک کرده بودم

به هنگامي که شانه‌هايم
از وبال ِ بال
خميده بود،

و در پاک‌بازی معصومانه‌ی گرگ و ميش

شب‌کور ِ گرسنه‌چشم ِ حريص
بال مي‌زد.


به پرواز
شک کرده بودم من.





سحرگاهان

سِحر ِ شيری‌رنگي نام ِ بزرگ
در تجلي بود.


با مريمي که مي‌شکفت گفتم: «شوق ِ ديدار ِ خدای‌ات هست؟»
بي‌که به پاسخ آوايي برآرد

خسته‌گي باززادن را
به خوابي سنگين
فرو شد
همچنان
که تجلّي ساحرانه‌ی نام ِ بزرگ;


و شک
بر شانه‌های خميده‌ام
جای‌نشين ِ سنگيني‌ توان‌مند ِ بالي شد

که ديگر بارَش
به پرواز

احساس ِ نيازی
نبود.
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی برای بهتر دیدنت

چشم هایم را می بندم !

چون تو در خواب و رویایم بیشتر از هر وقت دیگری حضور داری ...!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
بِسوده‌ترين کلام است
دوست‌داشتن.


رذل
آزار ِ ناتوان را
دوست مي‌دارد
لئيم
پشيز را و
بزدل
قدرت و پيروزی را.


آن نابِسوده را
که بر زبان ِ ماست
کجا آموخته‌ايم؟
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
به کودکی هایم برگشته ام !

کودک شده ام ...

کودکانه راه می روم ...

کودکانه حرف می زنم ...

کودکانه می خندم ...

کودکانه گریه می کنم ...

کودکانه دل می بندم ...

کودکانه قهر می کنم ...

من این کودک آگاه را دوست دارم !

من گفتگوی کودکانه را دوست دارم ...!
 

spacechild

عضو جدید
آرام آرام،
آرام تر از تمام آرامه های کودکیم آمدی؛
و آرامشم را خط خطی کردی؛
و بعد
آرام رفتی؛
وهیچ نفهمیدی
درتمام این لحظه های آرام چه اضطرابی درمن موج می زد!
کاش یک لحظه،
جرات خواندن ناآرامی چشم هایم را
داشتی!
کاش یک لحظه،
جرات بر هم زدن آرامشت را
داشتم!:gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبانه خاموش میشوم
درگذر از راهی
که دیگران آن را زندگی می نامند
ومن برایش
تعبیری جز جان کندن تدریجی نمی دانم ..
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
JU JU آرام بخواب ادبیات 13

Similar threads

بالا