SMSهای من

ali.mehrkish

عضو جدید
رفته بودم سفری سمت دیار شهدا
که طوافی بکنم دور مزار
شهدا
به امیدی که دل خسته هوائی بخورد
متبرک شود از گرد و غبار
شهدا
هر چه زد خنجر احساس به سرچشمه ی عشق
شرمگینم که نشد اشک ، نثار
شهدا
خشکی چشم عطش خورده از آنجاست که من
آبیاری نشدم فصل بهار
شهدا
آخرین خط وصایای دل من اینست
که بخاکم بسپارید کنار
شهدا...
 

ali.mehrkish

عضو جدید
ضامن چاقو را کشید
آب اروند با فشار به چهره اش می خورد
آب اطرافش را هاله ای از خون فرا گرفته بود
می دانست که سنگینی بدنش مانع حرکت است
ریسمان را برید
و اروند بدن بی جانش را سوغات خلیج فارس کرد


اروند رود
ولفجر 8
فتح فاو
 

ali.mehrkish

عضو جدید
فکه

فکه

تشنگی نگاهش را سیاه کرده بود
خون زیادی از بدنش می رفت
هم رزمش سید ، یک ساعتی بود که جلو رفته بود
قمقمه اش را تکان داد
هنوز آب داشت
لبخندی زد
سید رضا دیگر تشنه نمی ماند


به یاد تشنگان فکه
 

ali.mehrkish

عضو جدید
گمنام

گمنام

پلاکش را در آب رها کرد
به یاد گمنامی مادرش زهرا


اشک چشمهایش را در بر گرفت
سلاحش را به دوش گرفت و به آب زد

...
 

شاهده

عضو جدید
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

سید شهیدان اهل قلم
 
بالا