EGYPT مصر تاريخ و هنر

amirabas_ali

عضو جدید
کاربر ممتاز
حفر كانال سوئز


[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حفر كانال سوئز[/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]« سرآرتور هاردينگ» وزير مختار بريتانيا در ايران كه از سال ۱۹۰۰تا ۱۹۰۵ در ايران بود (دوران سلطنت مظفرالدين شاه قاجار) در فاصله سال هاى ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۶ با سمت دبير اولى در سفارت انگلستان در قاهره خدمت مى كرد. اودر مورد توفيق پاشا خديو مصر و اوضاع سياسى آن كشور يادداشت هايى دارد كه خلاصه آن از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد و اين نكته را پيشاپيش يادآور مى شويم كه نمايندگان سياسى خارجى در كشورهاى مشرق زمين از جهت داشتن ذهنيت استعمارى سعى در بزرگ كردن معايب فرمانروايان مشرق زمين داشته اند.
سرآرتورهاردينگ در موردجانشينان محمدعلى كبير مى نويسد:
« عباس اول ،جانشين ابراهيم پاشا و نوه محمدعلى كبير، فرمانروايى متعصب و شهوترانى بيرحم بود. او در حمام اختصاصى اش به دست دو غلام بچه جوان به طور مشكوك كشته شد.
اعمال وكارهاى عجيب او در تاريخ معاصر مصر ضرب المثل است. من جمله اينكه روزى دفعتاً به اين فكر افتاد كه اهرام مصر را خراب كند و سنگ بناى آنها را براى ساختن سدى در رودخانه نيل به كار برد. مهندس فرانسوى كه در استخدامش بود به اين كار اعتراض و او را سرزنش كرد كه اگر دست به چنين كارى بزند نامش در تاريخ جهان به عنوان خرابكارى ثبت خواهد شد كه اهرام باستانى مصر را منهدم ساخته و آثار باشكوهى را كه چهل قرن تمام گاهى بر سرزمين فراعنه و زمانى بر ارتش ناپلئون نگريسته اند از بين برده است!
عباس پاشا به هر حال از تصميم خود دست بردار نبود به طورى كه مهندس فرانسوى سرانجام ناچار به گزينش يكى از اين دو شق شد: ادامه خدمت در دربار وى(به بهاى انجام دستور ظالمانه اش) يا بركنار شدن از سمتى كه داشت وبازگشتن به فرانسه. وى شق اول را برگزيد اما در لحظه اى حساس كه فرمانرواى خودكامه پا به زين اسب مى گذاشت تا به اتفاق جمعى كثير از خدام و درباريان عازم شكار گردد، جلو اسبش را گرفت و پرونده قطورى راكه محتوى اسناد وارقام بى شمار بود به دستش داد و استدعا كرد كه همه آنها را پيش از حركت به دقت بخواند و با توجه به هزينه هاى هنگفتى كه تخريب اهرام تاريخى مصر در بر دارد تكليف نهايى وى را تعيين كند. نايب السلطنه در حالى كه بامهميزش به كفل اسب مى زد تا او را به حركت وا دارد رو به مهندس فرانسوى كرد و گفت: عجالتاً وقت رسيدگى به اين اسناد را ندارم. همه شان را بگذار براى موقعى ديگر كه بتوانيم با فراغت بيشتر درباره اش صحبت كنيم.
آن «موقع ديگر» خوشبختانه هرگز پيش نيامد زيرا طبع بوالهوس عباس پاشا چندى بعد به نقشه اى جديد كه ضايعات و مخارجى كمتر داشت متمايل شد و مهندس فرانسوى از اينكه توانسته بود اهرام مصر را از خطر تخريب نجات دهد نفس راحتى كشيد!
سعيدپاشا و خديواسمعيل
سعيدپاشا (جانشين عباس اول) مردى بود تنومند و مانند سلفش بوالهوس، اما بوالهوسى او از نوعى ديگر بود كه غالباً درشوخيهاى بكر، و گاهى خطرناك، جلوه مى كرد.
وى از دست انداختن درباريان و سربه سرآنها گذاشتن كيف مى كرد و مخصوصاً از شوخى هايى كه پيش چشمش صورت مى گرفت لذت بيشترى مى برد. يك بار اعضاى عالى رتبه دربار خود را با قراردادن آنها درچندقدمى مرگ دچار وحشت كرد زيرا به همه شان دستورداد كه چپق هاى دسته درازخود را كه حقه چپق ها به كف زمين مى رسيد روشن كنند و ازمحوطه اى تاريك كه سطحش آغشته به باروت و ديگر موادمنفجره بود بگذرند!
اما همين فرمانرواى شوخ طبع جداً عقيده داشت كه مى توان درياى مديترانه را به بحر احمر وصل كرد و براساس همين فكر بود كه ساختن كانال سوئز را كه مقدربود درزمان پسرعمويش خديواسمعيل به پايان برسد آغازكرد.
فيليپ خورى حتى، مؤلف كتاب «شرق نزديك درتاريخ» كه يك كتاب مرجع طرازاول است عملكرد خديوسعيد را به اين شرح خلاصه كرده است:
«سعيد، (سلطنت۱۸۵۴ـ ۱۸۶۳م) سعى كرد نوسان پاندول را به سوى ترقى برگرداند.
زراعت پنبه در مصربه واسطه كمبود محصول آن در ايالات متحده به سبب جنگ داخلى، رونق يافت. سعيد به رعاياى خود حق مالكيت زمين خويش و استفاده آزادانه از آن را اعطاكرد. با تجارت بردگان سياه مبارزه نمود. امتيازى براى خط تلگراف و مهم تر از آن امتيازى براى ساختن ترعه سوئز بخشيد. وى سرمايه گذارى خارجى را تشويق كرد و از افتادن در خطر قرضه هاى خارجى نهراسيد. امتيازكانال به يك دوست قديمى وى «فردينان دولسپس» كه ديپلماتى فرانسوى و مهندس بود داده شد. قرار بود خديومصر سهام مقدم را با پانزده درصد عايدى خالص كمپانى دريافت كند و چهارپنجم كارگر لازم را دراختياربگذارد. امتياز براى مدت ۹۹سال ازتاريخ آغازكار بود. درآغاز، كارگران دهقان هايى بودند كه براى خدمت ثبت نام مى كردند.
بريتانيا وضعى پيش گرفت كه گويى نقشه ازنظر طبيعى امرى غيرممكن است و منظور استفاده از كاراجبارى بود.
حفارى از آوريل ۱۸۵۹.م آغازشد.
[/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]The full view of the Suez Canal.[/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]​
[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرت سعيد، شهرى كه در شمال مدخل كانال قرارگرفته بود، نام نايب السلطنه را داشت. اسماعيليه كه ايستگاه وسط راه كانال بود، مركزى براى عمليات ساختمانى شد و به مناسبت نام جانشين وى اسماعيل نامگذارى شد.
كارهاى عام المنفعه سعيد ومخارج مسافرت به اروپا، كمك نظامى به سلطان عثمانى درجنگ كريمه، زندگانى تجمل آميز، بخشش جوايز به مقربين و نجبا، موجب اولين قرضه مصر بالغ بر سه ميليون ليره از يك بانك لندن شد. اين اولين قدم درجاده خطرناكى بود كه منجر به ورشكستگى مملكت و مداخله خارجى گشت. درحالى كه محمدعلى كبير خود را به خطر هيچ قرضى نينداخته بود.»
مؤلف كتاب «شرق نزديك در تاريخ» در مورد پايان غم انگيز اقدامات عمرانى خديو اسماعيل جانشين سعيد مى نويسد:
«هزينه طرح هايى كه اسماعيل برعهده گرفت از آنچه دولت مى توانست بپردازد بيشتر بود. دراين زمان يك طبقه جديد از شاهزادگان خانواده محمدعلى، پاشاها و صاحب منصبان كه اغلب دراصل مصرى نبودند جاى مماليك را گرفتند وهمان طور سرگرم استثمار كشور شدند. خديو اسماعيل نيز به تظاهر دركارهاى عمومى و شخصى هردو عادت كرده بود. مراسم گشايش كانال در ۱۸۶۹.م مجالى براى عرضه كردن جلال وشكوهى را به وجود آورد كه مى گويند يك ميليون ليره خرج برداشت. سردسته مهمانان محترم عبارت بودند از امپراتور اتريش، فرانسوا ژوزف و امپراتريس اوژنى ، پيشواى مد اروپا ومفتون كننده دربار ناپلئون سوم و وليعهد پروس. خديو از اين كه با سرهاى تاجدار همسر باشد احساس رضايت مى كرد. در اپراى نوساز قاهره كه در نوع خود در آن قسمت جهان اول بود قطعه «ريگولتو» اثر كمپوزيتور نامدار «جيوزپه وردى» بطور درخشانى بر روى صحنه آمد و«آيدا» دو سال بعد اجرا شد؛ كار كانال هنگامى مؤثرتر پيش رفت كه اسماعيل پاشا (سلطنت ۱۸۶۳ ـ ۱۸۷۴ م) كار اجبارى را ادامه نداد وتضمين خسارت كمپانى را برعهده گرفت . اسماعيل خراج پرداختى به سلطان عثمانى را سخاوتمندانه از ۳۷۶‎/۰۰۰ليره به سالى ۷۲۰‎/۰۰۰ليره بالا برد و با دريافت لقب خديو (از لفظ فارسى به معنى خداوندگار و فرمانروا)حق ارشديت در سلسله خود راپاداش گرفت. اين تقريباً شناسايى سلطنتى كامل بود . دو جانشين اسماعيل ملقب به خديو بودند، اما سومى را (حسين كامل ) بريتانيا در سال ۱۹۱۷. م لقب سلطان داد.
سلطه پنهان انگلستان در مصر
در سال ۱۸۸۲ .م قيام نظامى سرهنگ «عرابى پاشا» اين فرصت را در اختيار دولت انگلستان گذاشت كه مصر را اشغال كند واين كشور را كه هنوز اسماً جزو متصرفات دولت عثمانى بود عملاً تحت نظارت خويش درآورد. بنابه اظهار «آرتورهاردينگ» معاون «سرايولين برينگ » كه بعدها «لرد ميلنر» لقب يافت ،سركوبى قيام «عرابى پاشا» براى دولت انگلستان نه ميليون ليره انگليس هزينه داشت كه لرد نامبرده اين مبلغ را در سالهاى بعداز قيام از خزانه خود مصر تأمين كرد.
سرآرتورهاردينگ در نوشته هاى خود سعى برآن دارد كه براى قيام عرابى پاشا دلايل اقتصادى عنوان كند اگرچه در هرقيامى ضرورت دارد كه به مسائل اقتصادى نيز توجه شود اما حقيقت امر اين است كه قيام نظاميان مصر يك حركت ضداستعمارى بود كه توسط «عرابى پاشا» انجام شد وانگيزه و تئورى آن را بايد در سفرهاى سيد جمال الدين اسدآبادى به مصر جست وجو كرد. زيرا سرهنگ عرابى دانشجوى مدرسه الازهر و از شاگردان سيدجمال الدين اسدآبادى بود.
جواهر لعل نهرو در كتاب معروف خود موسوم به «تاريخ جهان »در مورد قيام «عرابى پاشا» مى نويسد:
«ديزريلى نخست وزير انگلستان در سال۱۸۷۵ به اقدام بسيار زيركانه اى پرداخت و تمام آن قسمت از سهام شركت كانال سوئز را كه در دست خديو مصر بود به علت احتياج او به پول، با قيمت ناچيز و بسيار ارزانى خريد. اين كار نه فقط از نظر بهره بردارى اقتصادى و پولى كارى پرمنفعت بود بلكه حكومت انگلستان را تا اندازه زيادى بر كانال سوئز و بر مصر مسلط مى ساخت.
[/FONT]
 

amirabas_ali

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بقيه سهام مصر در كانال سوئز به دست سرمايه داران فرانسوى افتاد.
بدين ترتيب خود مصر عملاً هيچ نوع كنترل و نظارت مالى بر كانال سوئز نداشت. انگليسى ها و فرانسويها از اين سهام سودهاى هنگفت به دست مى آوردند و در عين حال نظارت بر كانال را نيز در دست خودداشتند. خود اين امر يك نفوذ مسلم و حياتى در مصر بود. تنها در سال ۱۹۳۲ سود دولت بريتانيا از كانال در حدود ۳‎/۵۰۰‎/۰۰۰ ليره بود در حالى كه سرمايه اصلى كه براى خريد سهام پرداخت شده بوداز ۴‎/۰۰۰‎/۰۰۰ ليره تجاوز نمى كرد.
بديهى بود كه انگلستان مى كوشيدنظارت و تسلط بيشترى بر مصر داشته باشد و از سال۱۸۷۹ .م دخالت دائمى در امور داخلى مصر را آغاز كردو امور مالى كشور را زير نظر و كنترل خود گرفت. طبيعى است كه اين امر بسيارى از مصريان را خشمگين مى ساخت در نتيجه يك نهضت ملى به وجود آمد كه هدفش برانداختن نفوذ و دخالت خارجى از مصر بود.
رهبر اين حزب ملى يك سرباز جوان به نام «عرابى پاشا » بودكه پدر و مادرش از طبقه فقير كارگر بيرون آمده بودند و خود او داوطلبانه به خدمت ارتش پيوسته بود. نفوذ او تدريجاً زيادمى شد تا به مقام وزارت جنگ رسيد. در آن مقام بود كه از قبول نظارت بازرسان و ناظران انگليسى و فرانسوى در كارهاى خود سرپيچى كرد. پاسخ انگلستان در مقابل اين سرپيچى جنگ بود. در سال۱۸۸۲.م ناوگان جنگى بريتانيا شهر اسكندريه را گلوله باران كردندو سوزاندند. انگليسى ها پس از آنكه به اين ترتيب برترى تمدن غربى را اعلام داشتند(!) ونيروهاى زمينى مصر را نيز در هم شكستند، عملاً زمام امور را در دست خود گرفتند.
از اين راه بودكه اشغال مصر از طرف انگليسى ها شروع شد. از نظر مقررات بين المللى وضع فوق العاده و شگفت انگيزى به وجود آمده بود. زيرا مصر به طور رسمى و اسماً قسمتى از مستملكات عثمانى بود. انگلستان هم با عثمانى روابط دوستانه داشت معهذا با خيال آسوده و آرام قسمتى از مستملكات اين كشور را به زور و علنا ًاشغال مى كرد.
انگلستان يك نماينده و مأمور عاليرتبه در مصر تعيين كرد كه مافوق همه بود. اين مأمور يك نوع سلطان مطلق العنان بى تاج و تخت و چيزى شبيه نايب السلطنه بريتانيا در هند بود كه حتى خديو مصر و وزيرانش در برابر اين مأمور و نماينده انگلستان قدرتى نداشتند.
نخستين نماينده انگلستان در مصر «ميجر برينگ » بود كه مدت بيست و پنج سال بر مصر حكومت كرد و لقب «لرد كرامر » را به دست آورد. «كرامر » مانند يك سلطان مستبد بر مصر حكومت داشت. نخستين اقدام او پرداخت سودبه پولداران و صاحبان سهام خارجى بود. از آن پس اين سودها منظماً و پيش از هر چيز ديگر پرداخت مى شد و به اين جهت همه جا از وضع مالى استوار و مستحكم مصر تمجيدمى كردند. به علاوه تسلط انگلستان بر مصر همان طور كه در هند هم اثر داشت دستگاه دولتى را تا اندازه اى مقتدرتر و مؤثرتر ساخت. اما پس از بيست و پنج سال حكومت «كرامر» وامهاى خارجى مصر به همان اندازه اول باقى بود و به هيچ وجه كمتر نشده بود. به علاوه عملاً هيچ اقدامى براى آموزش و پرورش مصر صورت نگرفت. حتى «كرامر» كارهاى تشكيل يك دانشگاه ملى را در مصر متوقف ساخت.
نظر «كرامر» را مى توان از جمله اى كه در نامه اى به سال۱۸۹۶ براى «لرد ساليسبورى » نخست وزير وقت انگلستان نوشته است دريافت كه مى گويد: «خديو دارد خيلى مصرى مى شود!» در نظر او مصرى شدن يك نفر مصرى گناه عظيمى است و به مفهوم سرپيچى از اطاعت به انگلستان مى باشد. همچنان كه در هند، اگر يك نفر هندى بخواهدهندى باشد و رفتار هندى داشته باشد از طرف انگليسيها مجازات مى شود.
فرانسويها از اين نظارت و تسلط بريتانيا بر مصر ناراضى بودند. آنها از اين طعمه سهم رضايت بخشى براى خود به دست نياورده بودند. همچنان كه ساير قدرت هاى اروپايى از اين نمد كلاهى مى خواستند و ازاين وضع راضى نبودند. لازم به گفتن نيست كه خود مصريها هم هيچ يك از اين خارجى ها را دوست نمى داشتند. انگليسى ها به ديگران مى گفتند كه نبايد نگران و دلخور باشند زيرا آنها فقط مدت كوتاهى در مصر خواهند ماند.
داستان تحريكات و توطئه هاى سرمايه داران بين المللى و اين كه چگونه سرمايه داران و دولتها دست در دست هم كار مى كنند تا بهتر بتوانند به غارت و تسلط خود در كشورهاى ديگر ادامه دهند بسيار عجيب و فوق العاده است.
مصر با وجود بى لياقتى عده اى از خديوها پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى حاصل كرده بود. روزنامه «تايمز» كه معتبرترين روزنامه انگليسى است در ژانويه سال ۱۸۷۶.م نوشت «مصر يكى از نمونه هاى شگفت انگيز ترقى و پيشرفت است. اين كشور در مدت هفتاد سال راهى را كه ديگران در پانصد سال طى كرده اند جلو آمده است.»
با اين همه پولداران خارجى براى دريافت غرامات خود پافشارى مى كردند و با اعلام ناتوانى و ورشكستگى مصر از دولت هاى خارجى مى خواستند كه به مداخله عملى بپردازند.
دولتهاى خارجى مخصوصاً فرانسه و انگلستان براى چنين دخالتى بسيار مشتاق بودند و فقط بهانه اى مى خواستند زيرا مصر طعمه اى شيرين و گوارا بود كه نمى خواستند از آن صرفنظر كنند. به علاوه مصر بر سر راه هند قرار داشت.
در اين ضمن كانال سوئز كه با كار اجبارى و عمليات فراوان خلاف انسانيت حفر مى شد در سال ۱۸۶۹ .م گشوده شد و حمل ونقل از آن راه آغاز گرديد.
گشايش كانال سوئز بلافاصله تمام حمل ونقل دريايى ميان اروپا و آسيا و استراليا را متوجه خود ساخت و اهميت مصر هم افزايش يافت. براى انگلستان كه علائق و منافع حياتى فراوانى در هند و در مشرق داشت تسلط بر كانال سوئز و مصر اهميتى فوق العاده پيدا كرد.
از سوى ديگر نهضت هاى اصلاح طلبانه ملى رشد مى يافت و شكل مى گرفت.
بزرگترين اصلاح طلب قرن نوزدهم در مصر جمال الدين بود كه يك پيشواى مذهبى بود و مى خواست اسلام را از راه سازش دادن با مقتضيات دنياى جديد به صورت تازه درآورد. بديهى است كه اين روش با روش هايى كه بدون توجه به چنين پيوندهاى قبلى، جسورانه پيش مى رفت، تفاوت بسيار داشت. معهذا نفوذ جمال الدين بسيار زياد بود و نه فقط در مصر بلكه در تمام كشورهاى عربى و اسلامى اثر مى گذاشت.»

[/FONT] [FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] منبع : پارس نايس[/FONT]
 

amirabas_ali

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرچشمه هاى پنهان نيل

سرچشمه هاى پنهان نيل

سرچشمه هاى پنهان نيل

نيل افسانه اى ترين رودخانه دنياست. نيل يادآور نام «ايزيس» خداى باستانى مصر و موسى پيامبر (ع) و فرمانروايانى چون سزار، كلئوپاترا و ناپلئون است.
مصريان قديم نيل را مى پرستيدند و ايزدنيل را به صورت انسانى نمايش مى دادند و بدان شخصيت مى بخشيدند. در مصر قديم خداى نيل به صورت مردى پرقدرت و چاق تصور مى شد و مى دانيم كه چاقى در روزگاران قديم نشانه رفاه و ثروت و خوشبختى و بخشندگى بوده است.
اين ايزدچاق با قدرت، مرفه، بخشنده، سينه هاى زنانه برجسته داشت و سينه برجسته زنانه نشانه توانمندى او براى توليد و به وجود آوردن خوراكى ها بود. روى سر اين ايزد تاجى قرار داشت به شكل ظرف آب كه آن ظرف پر از ماهى، دسته گلهاى زيبا، ميوه هاى رنگارنگ وخوشه هاى طلايى گندم بود. رود نيل از عهد باستان به نيل جنوبى و نيل شمالى تقسيم مى شد و مصريان باستان معتقد بودند كه از رود نيل شمالى و جنوبى دوخدا با نامهاى MIRIT @ LMAIT و MIRIT MEHET حراست مى كردند.





سرچشمه هاى نيل تا قرن نوزدهم ناشناخته و اسرارآميز بود، اما سرانجام به كوشش گروهى از انسانهاى جسور و استثنايى سرچشمه هاى پنهانى نيل شناسايى شد و تلاش چندين هزارساله انسانها براى كشف اين راز سر به مهر سرانجام به ثمر رسيد. اروپاييان افتخار كشف سرچشمه هاى نيل را از آن خود مى دانند و حتى تلاشهاى محمدعلى كبير مؤسس خاندان خديوى مصر و اعقاب او را هم به اين بهانه كه آنان اروپايى تباراند به حساب خود مى گذارند.
در حالى كه بعيد به نظر مى رسد كه مردم مصر باستان كه حياتشان به اين رود پربركت بستگى داشت درصدد كشف سرچشمه هاى نيل برنيامده باشند و اگر ما در اين مورد چيزى نمى دانيم به دليل آن است كه اطلاعات ما از دنياى قديم و گذشته هاى دور اندك است.
قدمت نيل فراسوى تاريخ است، در حالى كه دوران تاريخى جهان ما نيز چندان كهن نيست. براساس روايت تاريخ نگاران غرب، نخستين اروپايى كه در عهد باستان براى كشف سرچشمه هاى پنهان نيل دست به يك سفر اكتشافى زد «هر ودوتوس» يونانى بود كه، به او «هرودوت» مى گوييم.
«هرودوت» مسير نيل را تا باتلاق هاى غيرقابل نفوذ شناسايى كرد اما قادر به پيشروى بيشتر نشد. «هرودوت» در مورد طغيان رود نيل نيز بررسى هايى دارد كه فرضيه هاى پيشين دانشمندان يونانى را رد مى كند.
دانشمندان يونانى در مورد راز ورمز طغيان پربركت رود نيل سه فرضيه مختلف داشتند:
۱ ـ فرضيه اول اين بود كه بادهاى دائمى كه در فصل تابستان به سمت جنوب مى وزند مانع از جارى شدن آب نيل به سوى دريا مى شوند از اين جهت آب نيل جمع مى شود و طغيان مى كند.
۲ ـ فرضيه دوم اين بود كه: سرچشمه نيل در يك اقيانوس قرار دارد، در فصل تابستان آب اقيانوس بالا مى آيد و نيل طغيان مى كند.
۳ـ فرض سوم اينكه: طغيان رودخانه نيل بر اثر ذوب يخ هاى كوههاى سرچشمه هاى نيل است.
هرودوت هر سه فرضيه را مستدلاً رد مى كند اما در عين حال خود او در رديابى سرچشمه هاى نيل به بيراهه افتاده مى گويد سرچشمه رود نيل در نزديكى حبشه ميان دو كوه قرار دارد و براساس همين تفكر درصدد سفرى اكتشافى به حبشه برمى آيد كه اين سفر عملى نمى شود.
بعد از «هرودوت» چند جوان ماجراجو از اهالى GREAT SURT حدود سالهاى ۴۰۰ قبل از ميلاد مسيح براى كشف سرچشمه نيل از صحرا گذشتند و به يك آبادى رسيدند.
در آن آبادى سياه پوستان كوتاه قد آنها را دستگير كردند و به شهر بردند. اين آبادى در كنار رودى قرار گرفته بود كه از باختر به خاور روان بود و تمساحان زيادى داشت، وجود تمساح نشانگر آن است كه ناحيه مزبور در مناطق بالايى رود نيل قرار داشته است.
صدسال بعد از «هرودوت» ، ارسطو فيلسوف معروف يونانى سرچشمه رود نيل را كمى دقيق تر در منطقه اى از آفريقا به نام AGROS OROS كه به معنى «كوه نقره اى» است تعيين كرد.
يك قرن بعد از ارسطو جغرافيدانى به نام ERATOSTHENES به اطلاعات ارزشمندى درمورد مسير فوقانى رود نيل دست يافت.
وى معتقد بود كه رسيدن به سرچشمه نيل به دليل قرار داشتن آن در ناحيه اى بسيار گرم و غيرمسكونى مقدور نيست.
«نرون» و سرچشمه رود نيل
«نرون» امپراتور معروف روم كه مجذوب سرزمين فراعنه شده بود، با علاقه شديدى كه به كشفيات جديد داشت دوتن از سرداران سپاه روم را براى دنبال كردن مسير رودخانه نيل به آفريقا فرستاد. اين دو سردار و سپاهيان همراه آنها پس از طى مسافتى طولانى، با باتلاق هاى زيادى مواجه شدند كه حتى بوميان آن منطقه نيز نمى دانستند آن سوى باتلاق ها چگونه است و تصور اين را هم نمى كردند كه روزگارى آدميزادى از آن عبور كرده باشد.
هيأت اعزامى «نرون» وجود گياهانى انبوه و به هم پيچيده را در آن باتلاق ها گزارش دادند و تأكيد كردند كه نه با پاى پياده و نه با قايق از اين باتلاق ها عبور نمى توان كرد.
سرداران رومى و همراهانشان در آنجا دو كوه بلند را مشاهده كردند ليكن جز چند رشته آب فرعى چيز ديگرى مشاهده نكردند و بى ترديد آن رشته آبهاى فرعى نمى توانست سرچشمه نيل باشد، لذا در آنها اين فكر قوت گرفت كه شايد سرچشمه نيل يك درياچه زيرزمينى است .
سرداران «نرون» تا منطقه SUDD پيش رفتند اما در همان جا متوقف شدند و آن سفر رنج آور بى نتيجه به پايان رسيد.
اينكه «نرون» به چه انگيزه اى دنبال سرچشمه رود نيل بود خود مسأله اى قابل تأمل است بى ترديد «نرون» از انجام اين كار اهداف سياسى نظامى داشت زيرا به محض دريافت گزارش سفر سرداران خود ، تصميم گرفت نيروهاى رومى را براى تصرف حبشه به آفريقا اعزام كند، اما تاريخ اقدامى در اين زمينه را ثبت نكرده است.


 

amirabas_ali

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

جاذبه هاى توريستى مصر در عهد باستان

تسلط و اقتدار امپراتورى روم صلح پايدار را در منطقه خاورميانه براى مدت زمانى طولانى به ارمغان آورد و آرامش پايدار مديترانه موجب رونق اقتصادى شد.
در ضمن جاده هاى امن و مسيرهاى آبى بى خطر موجب ظهور پديده جديدى به نام «سفرهاى تفريحى» شد و به زودى رونق گرفت تا آنجا كه همانند آن تا عصر حاضر تكرار نگرديده است.
كوتاه سخن اين كه بر اثر اين تحولات، دره نيل با جاذبه هاى توريستى خود در جهان باستان تبديل به يك منطقه گردشگرى شد.
يكى از دلايل مهم گسترش توريسم مصر باستان اين بود كه دره نيل علاوه بر داشتن چشم اندازهاى خارق العاده و بناهاى شگفت انگيز تاريخى، از امكانات ارتباطى فوق العاده اى بهره مند بود.
زيرا از مسير آبى بنادر Ostia و اسكندريه، سفر به مصر با كشتى هاى بزرگ امكانپذير بود و گردشگران مى توانستند در داخل خاك مصر نيز به وسيله قايق هاى كوچك به هر كجاى نيل كه بخواهند سفر كنند و از زيبايى هاى آن لذت برند و در ضمن يكى از عجايب دنياى قديم يعنى فانوس دريايى معلق اسكندريه را تماشا كنند.
براى توريست هاى دنياى قديم سياحت در بندر اسكندريه حال و هواى خاصى داشت. در اين شهر بندرى، از ماهيگيران خشن بى سواد تا فرهيختگان مصرى همگى در فن موسيقى خبره بودند به طورى كه هنگام برگزارى كنسرت ها حتى عادى ترين شنونده در صورتى كه نوازنده در نواختن آهنگ كوچكترين اشتباهى مى كرد لب به اعتراض مى گشود.
گردشگران اروپايى دنياى قديم، پس از هجوم به بازارهاى اسكندريه و ديدار معابد شهر در مسير رود نيل به جنوب سفر مى كردند. در اين منطقه دو شهر ديگر با جاذبه هاى توريستى زيبا جلب توجه مى كرد.
اين دو شهر «ممفيس» و «هليوپليس» بود.
در شهر «ممفيس» به گردشگران پس از انجام دادن آداب مذهبى اجازه داده مى شد تا از پشت دريچه ها به گاو مقدس «آپيس» در آخور مقدسش نگاهى بيندازند و تماشاگران در شهر «ممفيس» مى توانستند اهرام ثلاثه را كه از عجايب هفتگانه جهان بود تماشا كنند.
در فاصله نه چندان دور از اهرام ثلاثه در محلى موسوم به Coroc گردشگران به تمساحان اداى احترام مى كردند و به آنها گوشت و شيرينى مى دادند و كاهنان از اين خداى خزنده مى خواستند تا براى قبول هداياى گردشگران و نذورات آنها آرواره هاى خود را باز كنند.
سرچشمه رود نيل در نقشه قرن هيجدهم
از قرن هيجدهم نقشه اى در دست داريم كه نشان مى دهد سرچشمه رود نيل از محل تلاقى دو رود تشكيل مى شود و يكى از اين دو رود از درياچه اى كه اطراف آن را كوههاى بلند احاطه كرده اند سرازير مى گردد.
اين نقشه را يك راهب اسپانيايى به نام Beato di liebana براساس نظريه Apocalypase تهيه كرده است.
اما در جغرافياى Ptolemy براى نخستين بار كل مسير نيل بازسازى گرديد و فرضيه Strubo كه معتقد بود سرچشمه نيل در قلمرو غرب آفريقا قرار دارد با قاطعيت رد شد.
در جغرافياى Ptolemy منشأ نيل در موريتانى عتيق تعيين شده بود و به درستى سرچشمه نيل را در كوههاىMoon مى دانستند چون قله هاى پربرف اين كوهها به هنگام شب نور ماه را منعكس مى كردند و درياچه هاى منطقه بر اثر اين انعكاس بسان شب هاى مهتاب مى درخشيدند آن كوهها را Moon ناميده اند.
كوتاه سخن اين كه آن چه را كه Ptolemy از مسير رود نيل ترسيم كرده بود تا اوايل قرن نوزدهم بدون تغيير باقى ماند و بعد از آن با كشفيات جديد به تدريج تغيير يافت.
سرچشمه نيل به روايت «مسعودى»
مسعودى (ابوالحسن على ابن حسين) مورخ وجغرافيدان معروف عرب متولد بغداد كه در طول قرن دهم ميلادى در قاهره سكونت داشته است كتابى دارد به نام «مزرعه طلا و سنگ هاى قيمتى» . اين كتاب حاوى اطلاعات مفيد و موثقى در مورد سرچشمه رود نيل است. براساس نظريه «مسعودى» جريان هاى سرازير شده از كوههاى ماه «قمر» سرچشمه نيل را تشكيل مى دهند و مجموعه اين جريانات از طريق يك رودخانه به دو درياچه مى ريزند.
كوههاى «قمر» كه در لغت عرب به معنى ماه است ظاهراً ميان كوههاى Ruwenzori واقع شده و جريانهاى مختلف آب از آن كوهها جارى شده و به درياچه «ادوارد» مى ريزد و پس از گذشتن از Semliki به درياچه «آلبرت» كه يكى از منابع مهم تأمين آب نيل مى باشد مى پيوندد.
 
بالا