درهیاهوی زندگی دریافتم...
چه دویدن هایی که فقط پاهایم راازمن گرفت٬
حال دانستم تاکنون ایستاده بودم...!
چه غصه هایی که فقط سپیدی مویم راحاصل شد٬
حال دانستم قصه ای کودکانه بیش نبود...!
دریافتم کسی هست که گر بخواهد میشود٬وگرنه ...نمیشود..
به همین سادگی...
کاش نه می دویدم ونه غصه می خوردم...
بجایش فقط اورا نگه میداشتم...
او خودش بجایم می دویدوغصه می خورد...