گل صحرايي

رعدآبادی

عضو جدید
[FONT=&quot]گل صحرايي[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]کيستي اي دوست که با ياد تو
باده ي انديشه ام آميخته
اي لب گرمت ز تن سرد من
شعله ي صد بوسه برانگيخته
خنده ي من، شوخي ي ِ‌من، ناز من
برده قرار تو و آرام تو
فتنه ي عشاق هوسباز من
زهر حسد ريخته در کام تو
من گل صحرايي ي ِ خود رُسته ام
عطر مرا رهگذري نوش کرد
خوب چو از بوي تنم مست شد
رفت و مرا نيز فراموش کرد
چون تو کسي بود و مرا دوست داشت
چون تو کسي عاشق و ديوانه بود
چون تو کسي با لب من آشنا
وز دگران يکسره بيگانه بود
او همه چون مستي ي ِ يک جرعه مي
در سر من، در تن من، مي دويد
او چو شفق من چو شب تيره فام
سر زده بر دامن من، مي دويد
آن که مرا عاشق ديوانه بود
با که بگويم ز برم رفت رفت
روز شد و شب شدم و کوهسار
پرتو مهرش ز سرم رفت رفت
کيستي اي دوست که با ياد تو
باده ي انديشه ام آميخته
اي لب گرمت ز تن سرد من
شعله ي صد بوسه برانگيخته
خلوتي آراسته کردم بيا
تا شب خود با تو به روز آورم
از دل سرد تو برون شعله ها
با نگهي شعله فروز آورم
بيد برآورده پَر از شاخ خشک
مهر برآورده سر از کوهسار
آن به زمرّد زده بر تن نگين
اين ز طلا ريخته هر جا نثار
گرمي ي ِ آغوش مرا بازگير
گرمي ي ِ صد بوسه به من بازده
مرغک ترسيده ي پَر خسته را
زنده کن و پرده و پروازده
ليک مبادا که چو آن ديگري
برگ ِ‌ سيه مشق به دورافکني
مست شوي عربده جويي کني
جام تهي مانده ز مي بشکني.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]​
 

Similar threads

بالا