گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آنکه دانست زبان بست،

وانکه می گفت ندانست،

چه غم آلوده شبی بود،

وان مسافر که در آن ظلمت خاموش گذشت،

و بر انگیخت سگان را به صدای سم اسبش بر سنگ،

که فرود آرد شب را ، گویی

همه رویای تبی بود،

چه غم آلوده شبی بود.....
چقد نوشته ای که اون پایین گذاشتی قشنگه خوشم اومد...خیلی زیبا خیلی خیلییییی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد
و جاذبه زمین ، سیب را .
فرقی نمیکند؛
سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،
خدا ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلم تا چند یا رب خسته باشد؟

در ِ لطف ِ تو تا کی بستـه باشد؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــــدایا !


دلم برایت ، تنگ شده است ...


دست هایت را به من می دهـــی ؟؟؟
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الوسلام منزل خداست ؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزاردفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط درانتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که میرسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر صدای من چطور؟
خوب وصاف و واضح و رساست؟
اگراجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام درد ها شفاست
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلِـــمان کـِه می گیــرَد ،تـــاوانِ لـَـحظه هایــیست کِه دِل می بـَــندیـمخـُـدایِ خوبـَــم:"هــَـرگــِــز کــَــسی را بــِــه آنـــچـِه قـِـسمَــتـَش نـیـــست عادَتــــ نـــَده"....
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الوسلام منزل خداست ؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزاردفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط درانتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که میرسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر صدای من چطور؟
خوب وصاف و واضح و رساست؟
اگراجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام درد ها شفاست

دست به دامن خدا که ميشوم…
چيزي آهسته درون من به صدا ميايد که: نترس!
از باختن تا ساختن دوباره…
فاصله اي نيست
 

ghazal.

کاربر فعال
خـــــــدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبـــــــران نمایم"
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت. و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم را باور کرد.
و هر بهانه ای آوردم را پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
امّا مــــن !!!
هرگز حرف خدا را بـــــــــــــاور نکردم.

وعده هایش​
را شنیدم، اما نپذیرفتم.​

چشم هایم را بستم تا او را نبینم.
و گوش هایم را نیز، تا صدایش را نشنوم.
من از خـــدا گریختم بی خبر از آن که او با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواست بسازم نه آن گونه که خدا می خواست،
به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت مدفون شدم.
من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم، اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد.
دانستم که نابودی ام حتمی است، با شرمندگی فریاد زدم:
"
خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی، با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم.
 

ghazal.

کاربر فعال
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خداوندا با تو سخن میگویم:[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ناتوان بودم یاریم کردی[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]

گمراه بودم هدایتم کردی
تنها بودم صدایم کردی
اسیر بودم رهایم کردی
زشت بودم نگاهم کردی
الوده بودم پاکم کردی
محکوم بودم ازادم کردی
انگشت نما بودم انگشت شمارم کردیتو را سپاس میگویم که نجاتم دادی​
[/FONT]
 

ghazal.

کاربر فعال
خداوندا با تو سخن میگویم:ناتوان بودم یاریم کردی

گمراه بودم هدایتم کردی
تنها بودم صدایم کردی
اسیر بودم رهایم کردی
زشت بودم نگاهم کردی
الوده بودم پاکم کردی
محکوم بودم ازادم کردی
انگشت نما بودم انگشت شمارم کردیتو را سپاس میگویم که نجاتم دادی​
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی!

اگر برای آن به سوی تو می آیم
که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر برای آن به سوی تو می آیم
که لذت بهشت را به من بخشی ،
بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .
اما اگر به خاطر تو به سویت می آیم ،
محبوبم ٬ مرا از خویش مران .
متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات٬
تا ابد لانه کنم.

 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست به دامن خدا که ميشوم…
چيزي آهسته درون من به صدا ميايد که: نترس!
از باختن تا ساختن دوباره…
فاصله اي نيست
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد ؟
تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد ؟
تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد ؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.
 

ghazal.

کاربر فعال
[h=1]دلم برای خدا تنگ شده است[/h]

گرمی هوا مانع از خواب راحت می شود بلند می شوم کناره پنجره می ایستم نسیم خنکی صورتم را نوازش می دهددلم برای خدا تنگ شده و می خواهم دل سیر گریه کنم خداوند با نسیمی که از لابه لای موهایم می گذرد دست نوازش و رحمت بر سرم می کشد یادم می آید که خداوند به خاطر آفرینش موجودی به نام انسان به خودش بالیده و آفرین گفته است از روحش به کالبد بی جان دمیده است و.... شاید مثال کوچکی و مقایسه ی عینی کمی ما را به خود آورد و آن اینکه اگر شما لباسی از دوستتان به امانت جهت شرکت در مراسمی بگیرید و بر حسب اتفاق لباس لکه گرفته یا پاره شده ویا هر اتفاق دیگر عکس العمل شما چه خواهد بود؟حتما" به فکر چاره افتاده و یا در صدد خرید لباسی از همان نوع خواهیدبود ویا هر آنچه به ذهنتان برسد.
حال سئوال اینجاست که چرا ما انسان ها در صدد پس دادن صحیح وسالم روح خدا به خودش بر نمی آئیم تجسم کنید از دوستتان چقدر شرمنده می شوید اگر لکه ای بر روی لباسش به او پس دهید؟ هنگام مرگ روحی آکنده از زنگ و چرک و سیاهی به خدا پس دادن شرمندگی وصف ناپذیری دارد. راستی شما اولین های خود را به یاد دارید؟اولین روز مدرسه، اولین موفقیت تحصیلی، اولین موقعیت شغلی و... آیا اولین باری که با خدا صادقانه و به سادگی حرف زدید را به یاد دارید منظورم درد دلی و شکوه از وضعیت زندگی و سختی ها و با خدا درمیان گذاشتن نیست منظورم صحبتی از صمیمیت بی حاجت و خواسته ای از خدا مثل دو دوست صمیمی و قدیمی است.

از خدا و یا خودتان پرسیده اید که چرا خداوند این رحمت خود را شامل حال شما نموده و شما را آفریده است؟ هیچ کار خدا بی هدف و بی دلیل نیست چه دلیلی برای خدا وجود داشته که من و شما را بیافریند؟خداوند رحمت خود را از هیچ کس دریغ نمی نماید و اگر ما را آفریده مشمول رحمتش نموده است.حال ما کجای گردونه ی هستی قرار داریم خود بهتر از دیگران علم بر آن داریم. اندکی تامل قبل از خواب به چرایی وجودمان بر روی این کره ی خاکی و لحظه ای تفکر به مرگ از همه ی ما انسان هایی به یاد ماندنی خواهد ساخت پس چرا با خود اینگونه رفتار می کنیم؟
چرانمی خواهیم به خود به قبولانیم که با تمامی تلا ش های مثبت و منفی جهت حفظ ظاهرمان روزی باید امانت خدا را به خودش برگردانیم ؟قدری بی نقاب با خودمان بوده و به این بیاندیشیم که خدا از دل هایمان آگاه است با خدا معامله ای شرافت مندانه داشته باشیم و خود را از این بازار مکاره کنار بکشیم. نسیم بی توقف مرا نوازش می دهد هنوز دلم بی تاب گریه استخدایا بی خواسته ای از تو دوستت دارم امیدوارم روزی که امانتت را پس می دهم شرمسار نباشم. خداوندا مرا پاک بمیران. خدایا مرا از آن دسته از بنده هایت قرار بده که دیگر بنده ها مرگم را به یاد نداشته باشند بلکه زندگی ام را به یاد بیاورند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا ما را بیامرز!


خدایا ما را بیامرز!


ما را بیامرز!


بغلت نکردیم


نبوسیدیمت


و نگفتیم


دوستت داریم


خدایا


ما را


بیامرز!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كسي نديد كه ما روزهاي ابري براي آسمان خورشيد مي كشيديم
شب ها به آسمان ستاره مي چسبانديم
و براي دريا ماهي مي خريديم !
كسي نفهميد ما وقت دلتنگي مان براي فاصله ها جاده مي ساختيم
گل ها را رنگ مي كرديم
و براي صورت ها لبخند مي كشيديم ...
.
.
.
كسي ندانست كه ما، خدا را هر روز كه بيدار مي شديم از نو مي آفريديم ...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خدا جون به من بصیرت ده تا بتواتنم
تمام سختیهایم و مشکلاتم را به تنهایی حل کنم
این دنیا کسی منتظر حضور من نیست
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدایا میوه کدام درخت را گاز بزنم؟!
که از زمین رانده شوم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.
.
.
زندگی کردن فراموشم شده است! به یادم بیاور خدا تا زنده شوم از نو ...
 

ghazal.

کاربر فعال
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با خود تکرار می کنم روزهای خوب
خواهد آمد........
خواهد آمد........
روزی که دیگر از من تا تو فاصله ای نیست
روزی که برای همیشه دخترت خواهم ماند
دختر خدا.....!
قول می دهم
این بار دستانت را رها نکنم
قول می دهم خدای من
قول می دهم.....
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا تو گفتی از رگ گردن بهت نزدیک ترم
این حرف ها در سطح درک و شعورم نیست
یک دقیقه بیا پایین و بغلم کن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شانس نام مستعار خداست وقتی که نمیخواهد امضایش پای داده هایش باشد....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر جای بادبادک هایی که هوا نمی کنیم
در آسمان خالی است ...
نگاه کن !
ابرها هم مثل ما دلتنگ می شوند ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــــــــــدایا

خواستم بگویم تــنهایم

اما...

نـــــــــــگاه خندانت، مرا شــرمگین کرد

چه کسی بـــــــــــــــهتر از تو ...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا تقصیری ندارد
این روزها
همه ی باران های دنیا
در دل ما آدم ها می بارد ...
 

ghazal.

کاربر فعال
در خاموشی شب
بلبل بانگ برداشت و آواز شبانه اش به عرش خداوند رسید
خدا نغمه بلبل را شنید و به پاداش آن
در قفسی زرینش کرد و به او روح نام داد
از آن پس
مرغ روح در قفس تن زندانی است
ولی همچنان گاه و بیگاه نوای دلپذیرش را سر میدهد

گوته

 
بالا