به خلاف صنايع دستي، صنعت به معني دقيق کلمه، وابسته به فنون نوآور و موثر در توليد است که تمامي يک سازماندهي زندگي اجتماعي را با ساعات ثابت اشتغال، با مهاجرتهاي روزانه ميان محل سکونت و کار، استقلال نسبي آن در برابر محيط طبيعي و همچنين با مناسبات همجواري (که با جمع آوردن انسانها در کنار يکديگر در تبايني آشکار با انزواي مزمن روستاييان قرار دارد) به همراه مي آورد.
صنايع بر خلاف کشاورزي، که به خود مصرفي مي گرايد، امر مبادله را به صورت يک ضرورت ايجاب مي کند و موجب پيدايش بخش خدمات مي شود که همواره با آن در نوعي اشتراک حيات بسر مي برد و همراه با آن بسط مي يابد. فعاليتهاي اين بخش، با شکفتگي طبقات خرده بازرگان و مستخدمين سومين گروه شغلي، خود را نشان مي دهد و موجب مي شود تا در بطن جامعه صنعتي، انبوه مستخدمين که با اشتغالات و نوع معيشت خود، وزني به آهنگ زمان در کشورهاي پيش رفته جديد مي بخشند، رشد يابند.
صنعت جديد، تحت اشکال کنوني خود، زاييده يک دگرگوني قاطع، همه جانبه و بنيادي، يعني فرايند انقلاب صنعتي است. آنچه بدين نام خوانده مي شود عبارت از اشاعه فنون توليد انبوه است که يمن استفاده از منابع جديد انرژي (که اساس آن را نخست زغال سنگ تشکيل مي داده است) و تمرکزهاي حاصل از آن به دست آمده است. انقلاب صنعتي عبارت از گذر به يک مرحله از بهره وري بيشتر کار با استفاده از ماشيني کردن توليد و نيل به مرحله اي از دگرگونيهاي اجتماعي بر اثر تبديل کارگاه هاي ويژه حرفه ها و صنايع دستي به کارخانه ها بوده است. کاهش پياپي قيمتهاي تمام شده توليدات، موجبات نابودي اشکال ماقبل صنعتي، مانند صنايع دستي ها را، که قادر به مقابله عليه وسايل جديد نبوده اند، فراهم آورده است. از اين روي مي توان از دگرگوني قاطع و جامع و بنيادي سخن به ميان آورد.................
صنايع بر خلاف کشاورزي، که به خود مصرفي مي گرايد، امر مبادله را به صورت يک ضرورت ايجاب مي کند و موجب پيدايش بخش خدمات مي شود که همواره با آن در نوعي اشتراک حيات بسر مي برد و همراه با آن بسط مي يابد. فعاليتهاي اين بخش، با شکفتگي طبقات خرده بازرگان و مستخدمين سومين گروه شغلي، خود را نشان مي دهد و موجب مي شود تا در بطن جامعه صنعتي، انبوه مستخدمين که با اشتغالات و نوع معيشت خود، وزني به آهنگ زمان در کشورهاي پيش رفته جديد مي بخشند، رشد يابند.
صنعت جديد، تحت اشکال کنوني خود، زاييده يک دگرگوني قاطع، همه جانبه و بنيادي، يعني فرايند انقلاب صنعتي است. آنچه بدين نام خوانده مي شود عبارت از اشاعه فنون توليد انبوه است که يمن استفاده از منابع جديد انرژي (که اساس آن را نخست زغال سنگ تشکيل مي داده است) و تمرکزهاي حاصل از آن به دست آمده است. انقلاب صنعتي عبارت از گذر به يک مرحله از بهره وري بيشتر کار با استفاده از ماشيني کردن توليد و نيل به مرحله اي از دگرگونيهاي اجتماعي بر اثر تبديل کارگاه هاي ويژه حرفه ها و صنايع دستي به کارخانه ها بوده است. کاهش پياپي قيمتهاي تمام شده توليدات، موجبات نابودي اشکال ماقبل صنعتي، مانند صنايع دستي ها را، که قادر به مقابله عليه وسايل جديد نبوده اند، فراهم آورده است. از اين روي مي توان از دگرگوني قاطع و جامع و بنيادي سخن به ميان آورد.................