کلاس فلسفه و توپ گلف

m.ashuri

عضو جدید
پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس شد و بار سنگین خود را روبه روی دانشجویان روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد،بدون هیچ کلمه ای،یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پرکردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید:آیا این ظرف پراست؟همه موافقت کردند.
سپس ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد . سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپها قرار گرفتندسپس دوباره از دانشجویان پرسید:آیا ظرف پراست؟و باز همه موهفقت کردند.
بعد دوباره ظرفی از ماسه را برداشت وداخل شیشه ریخت و ماسه ها همه جای خالی را پر کردند ویکبار دیگر از پر بودن ظرف پرسید و همه یکصدا گفتند:بله
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت وروی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد<در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر میکنم>همه خندیدند.
حالا میخوام متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست،توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند (خدایتان-خانوادتان-فرزندانتان-سلامتیتان-دوستانتان)چیزهایی که اگرهمه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینه باقی بمانند،باز زندگیتان پابر جا خواهد بود.
سنگریزه ها سایر چیزهای با اهمیت اندمثل کارتان،خانه تان و ماشینتان.ماسه هم سایر چیزها هستندمسایل خبلی ساده
پروفسور ادامه داد اگر ماسه ها رو در ظرف قرار بدید دیگه جایی برای سنگریزه ها و توپها نمیمونه،درست عین زندگیتان اگر همه زمان وانرژی تان را روی چیز های ساده صرف کنید،دیگه جایی برای مسائلی که براتون اهمیت داره نمیمونه با فرزندانتان بازی کنید زمانی را برای چک آپ پزشکی بذارین با اطرافیان بیرون بروید وخوش بگذرونید.همیشه زمان برای تمیز کردن خانه وتعمیر خرابیها هست.همیشه دردسترس باشید.
یکی از دانشجو ها دستش را بلند کردو پرسید:پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند ؟پروفسور لبخند زد وگفت:خوشحالم که پرسیدی.این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ است،همیشه درآن جایی برای دو فنجان قهوه برای صرف با یک دوست هست!:gol:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس . . . . :gol:
مطلب بسیار گویا و قابل تامل بود. مرسی از این تاپیک مفید.
در تایید بیانات شما عرض میکنم که دلیل بیسوادی اکثریت فارغ التحصیلان دانشگاهها در ایران همین نکته است.
شما هر مقاله ای را که بنویسید , اولین نظریه ای که براتئن میاد اینه که : لطفا خلاصه اش کنید.
این نوع بی حوصلگی ها که از متن دانشگاه شروع میشه و هر روز ادامه پیدا میکنه سرانجام باعث میشه که ذهن فارغ التحصیلان دانشگاه شبیه انباری از کلید واژه ها بشه که هیچکدام از این اطلاعات پراکنده بهم مرتبط نشده و فرد دارای مدرک مثلا دکترا به اندازه یک نفر فرد بیسواد ولی دارای تجربه کاری صاحب اندیشه و سواد نباشه.
من در طول تجارب کاری خودم در واحد های صنعتی که بعنوان مشاور صنعتی فعالیت میکنم خاطرات خیلی دردآوری را از این مهندسان و مدیران فارغ التحصیل در ذهن دارم که همیشه برام باعث تاسف میشه.
مثلا میبینی برای راه اندازی یک واحد صنعتی بزرگ انبوهی از مثلآ فارغ التحصیلان را جذب میکنند ولی در مرحله شروع بکار متوجه میشوند که این افراد فقط مدرک گرفته اند و هیچ رقم سواد و تخصص و تبحر در رشته تحصیلی خودشون رو ندارند و همیشه گیج میزنند. لذا پس از یه مدت کوتاه همه شون رو اخراج میکنند و بجای انها عده ای افراد دیپلم و زیر دیپلم را که تو بازار و صنایع پایین دست شاگردی کرده اند جذب میکنند و جالب اینکه روند تولید در کارخانه چندین برابر میشه و رشد روز افزونی هم پیدا میکنه.
سخن آخر اینکه : دانشجویان این دور و زمونه حوصله هر کاری رو دارند الا کسب علم و کاربردی نمودن دانش.اکثریتشون فقط برای کسب مدرک به دانشگاه میروند و پس از فارغ التحیل شدن هم ویلون و سرگردون میمونند و نمیدانند که مقصر خودشون هستند که سواد کاربردی ندارند.
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من بجای اینکه تو دانشگاه مطالب کتاب و واسه امتحان حذف کنن دانشجو رو بفرستن چند تا کتاب اضافه بخونه خیلی بهتره :D
 
بالا