بهجهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست | عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست | |
به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح | تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست | |
نه فلک راست مسلم، نه ملک را حاصل | آنچه در سرّ سویدای بنیآدم از اوست | |
به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست | به ارادت ببرم زخم، که درمان هم از اوست | |
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد | خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست | |
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ | ساقیا، باده بده شادی آن، کاین غم از اوست | |
پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است | چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست | |
سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر | دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست |
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر | خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری | |
هفت کشور نمیکنند امروز | بی مقالات سعدی انجمنی | |
منآن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت | هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم | |
هر متاعی ز مخزنی خیزد | شکر از مصر و سعدی از شیراز | |
منم امروز و تو انگشتنمای همه خلق | من به شیرین سخنی و تو به خوبی مشهور | |
اگر شربتی بایدت سودمند | ز سعدی ستان تلخداروی پند | |
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس | حد همین است سخندانی و زیبایی را | |
سعدی اندازه ندارد که په شیرین سخنی | باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند | |
خانه زندان است و تنهایی ضلال | هرکه چون سعدی گلستانیش نیست | |
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید | که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل | |
هنر بیار و زبانآوری مکن سعدی | چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم | |
قلم است این به دست سعدی دُر | یا هزار آستین دُرّ دَری | |
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی | که یحتمل که اجابت بود دعایی را | |
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید | هزار سال پس از مرگ او گرش بویی |
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست گر بزنندم به تیغ در نظرش(1) بیدریغ گر برود جان ما در طلبِ وصلِ دوست «دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان»(4) مایه(5) پرهیزگار قوّت صبر است و عقل دلشدهء پای بند، گردن جان در کمند مالک مُلکِ وجود، «حاکم ردّ و قبول»(8) تیغ برآر از نیام، زهر برافکن به جام گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر هر که به جورِ رقیب یا به جفای حبیب سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید، نِکوست | هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست «دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست»(2) حیف نباشد، که دوست، دوستتر(3) از جان ماست گونه زردش دلیل، ناله زارش گواست عقل گرفتار عشق، صبر زبون(6) هواست «زهرهء گفتار نه: کاین چه سبب وآن چراست؟»(7) هر چه کند جور نیست، وَر تو بنالی جفاست کز قِبَل ما قبول، وز طرف ما رضاست حکم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست عهد فرامُش کند، مدّعی بیوفاست گو همه دشنام گو، کز لبِ شیرین دعاست |
خوش میرود این پسر که برخاست ابروش کمانِ قتلِ عاشق بالای چنین اگر در اسلام(1) ای آتش خرمن عزیزان! بی جرم بُکش «که بنده مملوک»(4) دردت بکشم، که درد داروست انگشت نمای خلق بودن باید که سلامتِ تو باشد جان در قدم تو ریخت سعدی خواهی که «دگر حیات یابد»(8) | سرویست چنین که میرود راست گیسوش کمند عقل داناست گویند که هست، «زیر و بالاست»(2) «بنشین که هزار فتنه برخاست»(3) بی شَرع ببَر که خوانِ(5) یغماست «خارت بخورم، که خار خرماست»(6) زشت است، ولیک با تو زیباست سهلست ملامتی که بر ماست وین منزلت(7) از خدای میخواست یک بار بگو که کُشته ماست |
بوی گل و بانگ مرغ برخاست «فرّاشِ خزان ورق بیفشاند»(1) «ما را سَرِ باغ و بوستان نیست «گویند نظر به روی خوبان «در روی تو سِرِّ صُنع بی چون «چشمِ چپ»(6) خویشتن برآرم هر آدمیی که مُهرِ مِهرت روزی «تر و خشک»(9) من بسوزد نالیدنِ بیحساب سعدی از ورطه(11) ما خبر ندارد | هنگام نشاط و روز صحراست «نقّاشِ صبا چمن بیاراست»(2) هر جا که تویی تفرّج آن جاست»(3) نهی است، نه این نظر که ما راست»(4) چون آب در آبگینه پیداست»(5) تا چشم نبیندت، به جز راست(7) «در وی نگرفت»(8)، سنگ خاراست آتش که به زیرِ «دیگ سودا»(10) ست گویند خلاف رای داناست آسوده که بر کنار(12) دریاست |
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سنه شارهكــهم شـاری شيـــريـنـم[/FONT] | [FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيشكهي له دايك بوون ههلـورك ژيـنم[/FONT] |
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سنهي قـارهمان، سنهي هـهلـوخان[/FONT] | [FONT=arial, helvetica, sans-serif]سنهي مهستوورهي شـاعير كوردستان[/FONT] |
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جيگهي پهروهرش جوانگهل دهليـر[/FONT] | [FONT=arial, helvetica, sans-serif]محكهم وهك شاهو شوجاع وينهي شير[/FONT] |
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تهكيهگاي گـهلـم، مهنزل ئهجدادم[/FONT] | [FONT=arial, helvetica, sans-serif]ئـهر تو ئــابــاد بـي مـنـيــچ دلـشـادم[/FONT] |
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
فقط دوستان کرد جواب دهند. | همشهری ها! | 5 | |
![]() |
ازبچه های عرب زبان کسی اینجا هست آیا؟؟؟؟؟؟؟ | همشهری ها! | 0 | |
![]() |
دوستداران زبان ترکی!!!(بیان داخل) | همشهری ها! | 29 | |
![]() |
يه سؤال از بچه هاي ترك زبان داشتم... | همشهری ها! | 6 | |
![]() |
زبان دیرینه آذربایجان | همشهری ها! | 6 |