کتابچه ی بیوگرافی هنرمندان در تمامی گرایشهای هنری

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار


با عرض سلام به دوستان خوبمhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif

شما در این تاپیک
فقط میتوانید بیوگرافی هنرمندان مورد علاقه خود را قرار دهید.

با تشکر
درپناه خدا موفق وسربلند باشیدhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif







بیوگرافی رامبراند​

Rembrandt


(هارمنس‌ زئون‌ فان‌ رين‌)،
ملقب‌ به‌ رامبراند در15 جولاي‌ سال‌ 1606 در (ليدن‌) هلند و دريك‌ خانواده‌ تقريبا فقير متولد شد، پدرش‌ يك‌آسيابان‌ و مادرش‌ دختر يك‌ نانوا بود.
علي‌رغم‌ اينكه‌ خانواده‌ او در تنگدستي‌ به‌ سرمي‌بردند، اما آرزوي‌ پدر و مادر، تحصيل‌فرزندان‌ بود. لذا رامبراند را به‌ مدرسه‌ (لانين‌)در ليدن‌ فرستادند، تا در آنجا به‌ كسب‌ علم‌بپردازد. رامبراند هوش‌ زيادي‌ در آموختن‌داشت‌ و در 14 سالگي‌ توانست‌

دوران‌ مدرسه‌ رابه‌ پايان‌ برساند. مادر و پدر از او خواستند كه‌ به‌دانشگاه‌ برود، اما رامبراند علاقه‌اي‌ به‌ درس‌خواندن‌ نداشت‌ و احساس‌ مي‌كرد از يك‌ قلم‌مو وجعبه‌اي‌ از رنگ‌ و تكه‌اي‌ كاغذ، لذت‌ بيشتري‌مي‌برد; اما به‌ اصرار والدين‌، مجبور به‌ ثبت‌نام‌ دردانشگاه‌ ليدن‌ شد. همان‌طور كه‌ انتظار مي‌رفت‌در دانشگاه‌ پيشرفتي‌ نداشت‌ و درس‌ را نيمه‌ كاره‌رها كرد و رو به‌ هنر نقاشي‌ آورد.
در ابتدا شاگرد (جكوب‌ ون‌ اسوانبراش‌) شد.سپس‌ به‌ آمستردام‌ رفت‌ و زير نظر اساتيدي‌ چون‌(پيتر لاستمان‌) به‌ آموزش‌ تكنيك‌ رنگ‌ و بازي‌ بانور و سايه‌ شد. البته‌ (پيتر لاستمان‌) علاوه‌ برآموزش‌ نقاشي‌ به‌ او درباره‌ زندگي‌ اسطوره‌ها،تاريخ‌ اديان‌ و علوم‌ تاريخ‌ مطالب‌ زيادي‌ آموخت‌و به‌ او ياد داد از اين‌ نمادها در نقاشي‌ استفاده‌كند.
همچنين‌ رامبراند تحت‌ تاثير (كار واژيو) نقاش‌بزرگ‌ ايتاليايي‌ قرار گرفت‌. اين‌ نقاش‌ ايتاليايي‌ درآثارش‌ از نور و سايه‌ استفاده‌ مي‌كرد و همين‌تكنيك‌ به‌ اصلي‌ترين‌ نقطه‌ كار رامبراند تبديل‌ شد.رامبراند بعد از تعليم‌ در آمستردام‌ به‌ ليدن‌بازگشت‌ و در زادگاهش‌ به‌ يادگيري‌ و تمرين‌نقاشي‌ پرداخت‌. او مي‌خواست‌ كار خود را به‌بهترين‌ نحو ارائه‌ دهد و در اين‌ راه‌ هم‌ موفق‌ بود.


ورود به‌ عرصه‌ هنر نقاشي

رامبراند در 22 سالگي‌ به‌ يك‌ استاد در زمينه‌نقاشي‌ تبديل‌ شد و پذيراي‌ شاگردان‌ نقاشي‌ بود،در اين‌ زمان‌ حدود 100 پرتره‌ از چهره‌ خود وديگران‌ نقاشي‌ كرد و در كارنامه‌ هنري‌اش‌ ثبت‌شد. رامبراند در سال‌ 1631 براي‌ آموزش‌ بيشترنقاشي‌ به‌ آمستردام‌ رفت‌ و سعي‌ كرد به‌ عنوان‌ يك‌پرتره‌ نگار به‌ شهرت‌ و ثروت‌ برسد و در همان‌ زمان‌بود كه‌ آثاري‌ چون‌ (قرباني‌ كردن‌ ايزاك‌) و اثراسطوره‌ (داني‌) را كشيد. وي‌ در همان‌ سال‌ با(ساسكيا ون‌ يولنبراگ‌) دختري‌ زيبا و برادرزاده‌يك‌ دلال‌ ثروتمند تابلوهاي‌ هنري‌ آشنا شد وچندين‌ پرتره‌ از صورت‌ وي‌ كشيد و به‌ او هديه‌داد، در اين‌ ميان‌ عاشقي‌ و دلدادگي‌ ميان‌ اين‌ دومنجر به‌ ازدواج‌ شد.
رامبراند در اين‌ دوران‌ مي‌كوشيد تا از برخي‌نمادهاي‌ ديني‌ در كار خود استفاده‌ كند. بسياري‌از آثار او در زمينه‌ نمادهاي‌ مذهبي‌ ماندگاري‌بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ديگر كارهاي‌ وي‌ پيدا كرد.تابلوي‌ (ساختمان‌ سامسون‌) در سال‌ 1636يكي‌ از آثار مذهبي‌ اوست‌.
در طول‌ اين‌ دهه‌ آتليه‌ نقاشي‌ رامبراند مملو ازدانشجويان‌ و هنرجويان‌ رشته‌ نقاشي‌ بود و او ازاين‌ راه‌ كسب‌ درآمد مي‌كرد. رامبراند از سال‌1637 به‌ دنبال‌ تكنيك‌ خاصي‌ بود كه‌ درطراحي‌ پرتره‌هايش‌ به‌ خوبي‌ مشاهده‌ مي‌شد.
رامبراند مردي‌ ولخرج‌ بود و يك‌ كلكسيونر بزرگ‌به‌ حساب‌ مي‌آمد و همين‌ شيوه‌ زندگي‌ او را سال‌1641 به‌ ورشكستگي‌ كشاند. آن‌ سال‌ها براي‌رامبراند دوراني‌ نكبت‌ بار بود. مرگ‌ سه‌ فرزندش‌غمي‌ بزرگ‌ بر دلش‌ گذاشت‌. در سال‌ 1643همسر دوست‌ داشتني‌اش‌ بعد از زايمان‌ چهارمش‌كه‌ پسري‌ به‌ دنيا آورد، چشم‌ از جهان‌ فروبست‌.رامبراند نام‌ پسرش‌ را (تيتسو) نهاد.
او براي‌ پرستاري‌ فرزندش‌، زني‌ بيوه‌ به‌ نام‌(هندريكي‌ استوفل‌) را استخدام‌ كرد كه‌مدل‌هاي‌ نقاشي‌ وي‌ نيز مي‌شد. چندي‌ بعد اين‌دو با هم‌ ازدواج‌ كردند، اما او هرگز جاي‌ همسراول‌ رامبراند را پر نمي‌كرد. رامبراند در فقر به‌ سرمي‌برد، حتي‌ پولي‌ نداشت‌ تا به‌ كسي‌ بدهد تامدلش‌ شود. لذا مجبور بود پرتره‌ خودش‌ راترسيم‌ كند.
مرگ‌ همسر دومش‌ در سال‌ 1663 و مرگ‌ تنهاپسرش‌ كه‌ 27 سال‌ بيشتر نداشت‌، در سال‌1668، حوادثي‌ بودند كه‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌دادند تا كارهاي‌ رامبراند در سال‌هاي‌ بعد مملو ازغم‌ و اندوه‌ باشد. وضعيت‌ مالي‌ و ورشكستگي‌ او تاسال‌ها به‌ درازا كشيد، اما او با اعتماد به‌ نفس‌ وقدرت‌ كار مي‌كرد. بسياري‌ از آثار رامبراند در آن‌دوران‌ مورد تحسين‌ قرار گرفت‌.
بالاخره‌ 11 ماه‌ بعد از مرگ‌ فرزندش‌، رامبراند در14 اكتبر سال‌ 1669 در آمستردام‌ چشم‌ ازجهان‌ فرو بست‌.


آثار اين‌ نقاش‌ بزرگ‌

حدود 600 اثر از تابلوهاي‌ نفيس‌ رامبراند بجامانده‌ است‌. البته‌ او بيش‌ از اين‌ تعداد نقاشي‌كشيد، اما با گذر زمان‌ و بروز جنگ‌ جهاني‌ اول‌ ودوم‌ و همچنين‌ تاثير بد تغييرات‌ آب‌ و هوايي‌،بسياري‌ از پرتره‌ها و نقاشي‌هاي‌ رنگ‌ و روغن‌رامبراند از بين‌ رفته‌ است‌. هم‌ اكنون‌ تعدادي‌ ازتابلوهاي‌ اين‌ نقاش‌ معروف‌ در موزه‌ هنري‌ (سائوپائولوي‌) برزيل‌، (لوور) فرانسه‌ و (ريجكس‌)آمستردام‌ نگهداري‌ مي‌شود.
معروف‌ترين‌ تابلوهاي‌ وي‌ (يعقوب‌ و پسرانش‌)،(سنت‌ پائول‌ آزاد شده‌ از زندان‌)، (دختر جوان‌در آستانه‌ در نيمه‌ باز)، (آسياب‌)، (خانواده‌)،(درس‌ تشريح‌)، (سامري‌ طوبيا و خانواده‌اش‌) و(نگاه‌ شب‌) مي‌باشد.


كشف‌ پرتره‌ تازه‌ رامبراند

پرتره‌ تازه‌اي‌ از چهره‌ رامبراند، نقاش‌ بزرگ‌هلندي‌ كشف‌ شد. متخصصان‌ توانسته‌اند اين‌پرتره‌ را از زير لايه‌هاي‌ رنگي‌ كه‌

چهره‌ يك‌اشراف‌زاده‌ روس‌ را نشان‌ مي‌داد بيرون‌ آوردند.اين‌ متخصصان‌ با دقت‌ و ظرافت‌ لايه‌هاي‌ مختلف‌اين‌ نقاشي‌ را برداشتند، تا چهره‌ رامبراند با چانه‌گرد و چشمان‌ دلنشين‌ از زير آن‌ پيدا شود. اين‌چهره‌ كاملا به‌ پرتره‌هاي‌ ديگر اين‌ نقاش‌ شبيه‌است‌. اين‌ پرتره‌ در سال‌ 1634 وقتي‌ رامبراند28 ساله‌ بود، توسط او كشيده‌ شده‌ است‌. احتمالاچند سال‌ بعد يكي‌ از شاگردان‌ او با افزودن‌گوشواره‌، ريش‌ كوچك‌، موي‌بلند و كلاه‌ مخملي‌روسي‌، آن‌ را به‌ چهره‌ يك‌ اشراف‌زاده‌ روسي‌بدل‌ كرده‌ است‌. هم‌اكنون‌ با برداشتن‌ لايه‌هاي‌اضافي‌ اين‌ نقاشي‌، پي‌ به‌ اصليت‌ آن‌ برده‌اند.


رامبراند تنبلي‌ چشم‌ داشت‌

پژوهشگران‌ دانشگاه‌ پزشكي‌ (هاروارد)، اعلام‌كردند با بررسي‌ برروي‌ پرتره‌هاي‌ رامبراند كه‌ ازصورتش‌ كشيده‌ بود، اين‌ طور بر مي‌آيد كه‌ اودچار تنبلي‌ چشم‌ بوده‌ است‌.
به‌ گفته‌ اين‌ پزشكان‌، احتمالا اين‌ نقص‌ در رامبراندسبب‌ شده‌ بود كه‌ دنيا را به‌ شكل‌ تصويري‌ تخت‌ ومسطح‌ ببيند. ميزان‌ بودن‌ چشم‌ها به‌ افراد اين‌توان‌ را مي‌دهد كه‌ همه‌ چيز را سه‌ بعدي‌ ببينند،اما پژوهشگران‌ باتحقيق‌ برروي‌ 24 نقاشي‌رامبراند به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ در همه‌ اين‌ آثاربجز يكي‌، چشم‌ سمت‌ راست‌ تابلو به‌ جلو خيره‌شده‌ و چشم‌ ديگر به‌ سمت‌ بيرون‌ از تابلو متمايل‌است‌.
پژوهشگران‌ بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ چشم‌ چپ‌ اومشكل‌ داشته‌، چرا كه‌ او با نگاه‌ كردن‌ در آينه‌ ازخود نقاشي‌ مي‌كرده‌ است‌. به‌ گفته‌ پژوهشگران‌نتايج‌ اين‌ تحقيق‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ معلوليت‌هاهميشه‌ هم‌ به‌ ضرر انسان‌ نيستند و مي‌توانند درزمينه‌ و رشته‌هاي‌ ديگر به‌ سود او تمام‌ شوند.
يكي‌ از تابلوهاي‌ ربوده‌ شده‌ رامبراند با پست‌ پس‌فرستاده‌ شد
يكي‌ از تابلوي‌ نقاشي‌ رامبراند كه‌ در سال‌ 1939ميلادي‌ توسط نازي‌ها ربوده‌ شده‌ بود، از طريق‌پست‌ به‌ كلكسيون‌ آثار هنري‌ غارت‌ شده‌ در اروپاعودت‌ داده‌ شد.
در پي‌ تهاجم‌ آلمان‌ نازي‌ به‌ كشور چكسلواكي‌،نازي‌ها 700 اثر هنري‌ را دزديده‌ بودند. در اين‌ميان‌ تابلوي‌ سنت‌ پائول‌ در زندان‌، اثر رامبراند به‌چشم‌ مي‌خورده‌ كه‌ اكنون‌ توسط شخص‌ ناشناسي‌با يك‌ بسته‌ پستي‌ به‌ كلكسيون‌ آثار هنري‌ غارت‌شده‌، در اروپا واقع‌ در شهر لندن‌ ارسال‌ شد. اين‌شخص‌ در ازاي‌ باز پس‌ دادن‌ تابلو هيچ‌ تقاضايي‌نكرده‌ و با ميل‌ خود، آن‌ را باز پس‌ داده‌ است‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی پیر آگوست رنوار
Pierre Auguste Renoir

پیر آگوست رنوار نقاش دریافتگر (امپرسیونیست) فرانسوی و پدر ژان رنوار کارگردان می‌باشد.

پیر آگوست رنوار،نقاش فرانسوی، در سال ۱۸۴۱ در فرانسه به دنیا آمد.ابتدا به عنوان هنرمند تجاری و سپس چندین سال به عنوان نگهبان موزهٔ لوور پاریس کار کرد. در سال ۱۸۶۲ برای تحصیل نزد چارلز گلیر (Charles Gleyre) رفت و در استودیو شخصی او با بازیل (Bazille)، کلود مونه (Monet)و سیسلی( Sisley) آشنا شد و به عضویت گروه آنها در‌آمد. در سال ۱۸۷۰ اولین طرح خود را کشید و از آن پس اغلب با مونه کار کرد.

وی در دومین، سومین و هفتمین دور نمایشگاه امپرسیونیسم همراه مونه و دیگر پیشگامان این مکتب نقاشی شرکت کرد و در طی سال‌های ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۳ نمایشگاه‌هایی را به صورت انفرادی بر‌پا کرد. در سال ۱۸۷۵،مشکلات مالی هنرمندان سبک امپرسیونیسم آنها را وادار به حراج آثار خود کرد. در سال ۱۸۹۰ برای آخرین بار در یک نمایشگاه گروهی همراه دیگر امپرسیونیست‌ها شرکت کرد و مدال لژیون را نصیب خود کرد. رنوار با وجود ناراحتی‌های جسمانی که داشت تا آخر عمر به نقاشی کشیدن ادامه داد و سرانجام در سال ۱۹۱۹ در فرانسه در‌گذشت.


 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی لئوناردو داوینچی
Leonardo da Vinci

جذابترین فرد دورة رنسانس در 15 آوریل 1452 نزدیک قریة وینچی، تقریباً درصد کیلومتری فلورانس، متولد شد. مادرش دختری روستایی به نام کاترینا بود که زحمت عقد شرعی با پدر او را به خود نداد. فریب‏دهندة‌ او ، پیرو د/ آنتونیو، از وکلای دعاوی نسبتاً ثروتمند بود. در آن سال که لئوناردو از مادر زاده شد، پیرو با زنی همشأن خود ازدواج کرد. کاترینا ناچار بود به یک شوی روستایی راضی شود؛ طفل نامشروع خود را به پیرو و زنش سپرد، و لئوناردو، بدون مهر مادری،‌ در یک محیط نیمه‏اشرافی تربیت شد. شاید در همان اوان کودکی بود که عشق به لباس زیبا و نفرت از زنان در وی پدیدار شد.

به مدرسه‏ای در نزدیکی منزل وارد شد. با عشقی فراوان به ریاضی، موسیقی، و رسم پرداخت، و با آوازخواندن و عود نواختن پدر خویش را شاد می‏ساخت. برای خوب نقاشی کردن همة‌ اشیای طبیعت را با کنجکاوی، صبر، و دقت بررسی می‏کرد. علم و هنر، که در مغز او به نحوی شگرفت با هم آمیخته شده بودند، فقط یک اساس داشت، و آن مشاهدة دقیق بود. هنگامی که پانزدهساله شد، پدرش او را به هنرگاه وروکیو در فلورانس برد و آن هنرمند چیره‏دست را به پذیرفتن او به شاگردی خویش ترغیب کرد. تقریباً تمام مردم تحصیلکرده از داستان وازاری دربارة نقاشی فرشته‏ای توسط لئوناردو در سمت چپ تصویر غسل تعمید مسیح کار وروکیو آگاهند و می‏دانند که آن استاد چگونه شیفتة زیبایی آن فرشته شد، و این شیفتگی چه‏سان باعث شد که وروکیو نقاشی را کنار گذارد و پیکرتراشی پیشه کند. شاید داستان این تغییر حرفه پس از مرگ وروکیو جعل شده باشد. وروکیو چندین تصویر بعد از غسل تعمید مسیح ساخت. شاید در روزهای کارآموزی خود بود که لئوناردو تصویر عید بشارت (موزة لوور) را با فرشتة‌ نازیبا و باکرة مضطرب آن نقاشی کرد. مشکل به نظر می‏رسد که او ظرافت را از وروکیو آموخته باشد.

در همین اوان، سر پیرو ثروتمندتر شد: چند ملک خرید، خانوادة خود را به فلورانس برد (1469) و متوالیاً چهار زن گرفت. زن دوم فقط ده سال از لئوناردو بزرگتر بود. وقتی که سومین زن پیرو کودکی برای او آورد، لئوناردو با ترک خانه و رفتن نزد وروکیو از تراکم جمعیت منزل کاست. در آن سال (1472) به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان،‌ پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود. احتمالا لئوناردو در آنجا فرصتی برای تحصیل تشریح داخلی و خارجی به دست آورد. شاید در آن سال او- یا شخص دیگری- تصویر تشریحی لاغر قدیس هیرونوموس را، که اکنون در تالار واتیکان است و به او نسبت داده می‏شود،‌ رسم کرده باشد. نیز شاید او بوده است که نزدیک سال 1474 تصویر زیبا و جاندار اما نارسای عید بشارت را، که اکنون در اوفیتسی است، ساخته است.

یک هفته پیش از بیست‏وچهارمین زادروزش، لئوناردو و سه جوان دیگر به شورای شهر فلورانس احضار شدند تا به اتهامی دربارة همجنس‏گرایی پاسخ دهند. نتیجة این محاکمه معلوم نیست. در 7 ژوئن 1476، این اتهام تجدید شد؛ کمیتة تحقیق لئوناردو را چندی زندانی کرد، آنگاه به علت فقد دلیل وی را تبرئه و آزاد کرد. اما لئوناردو بدون شک همجنس‏گرا بود. به محض اینکه توانست هنرگاهی از خود تأسیس کند، جوانان زیبا را دور خود گردآورد و برخی از آنان را در مسافرتهای خود از یک شهر به شهر دیگر همراه می‏برد؛‌ در یادداشتهای خویش، ضمن صحبت از آنان، بعضی را «محبوبترین» یا «عزیزترین» می‏خواند. ما از روابط باطنی او با این جوانان چیزی نمی‏دانیم، اما برخی از قسمتهای یادداشتش بیمیلی او را نسبت به روابط جنسی از هرقبیل نشان می‏دهد.

لئوناردو،‌ شاید بحق،‌ با خود می‏اندیشید که چرا در زمانی که همجنس‏گرایی در ایتالیا بسیار رایج بود؛ فقط او و چند تن دیگر را متهم به این کار کرده بودند. او هرگز سران شهر فلورانس را برای اهانتی که به وی روا داشته بودند نبخشود. ظاهراً خود او موضوع را جدیتر تلقی کرد تا سران شهر. یک سال پس از اتهام، دعوت شد که سرپرستی هنرگاهی را در باغ مدیچی عهده‏دار شود. این دعوت را پذیرفت؛ در 1478 شورای شهر از او خواست نمازخانة سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند. ولی بنا به علتی، این مأموریت را انجام نداد؛ گیرلاندایو اجرای کار را به عهده گرفت؛ فیلیپینو لیپی آن را به اتمام رساند. مع‏هذا هیئت مدیره بزودی به او و بوتیچلی مأموریت دیگری داد. این مأموریت عبارت بود از ساختن تصویر دو مردی که به سبب توطئه علیه لورنتسو و جولیانو مدیچی به دارآویخته شده بودند. شاید لئوناردو، باعلاقة نیمه معتلی که به عیوب جسمانی و رنج انسانی داشت، تا حدی مجذوب این مأموریت شنیع شده بود.

اما او در حقیقت به همه چیز علاقه‏مند بود. تمام حرکات و سکنات بدن و حالات چهرة انسان، همة جنبشهای حیوانات و نباتات از تموج ساقه‏های گندم در مزرعه تا پرواز پرندگان، پستی و بلندیهای کوهسار،‌ امواج و جریانهای آب و باد، انقلابات هوا و حالات مختلف آسمان- همة اینها برای او بس شگفت‏انگیز بودند. تکرار هیچ حالتی سحر و رمز آن را برای وی کسالت‏آور نمی‏کرد،‌ او هزاران صفحة کاغذ را از شرح مشاهدات خود از صور مختلف پرکرده و تابلوهای بیشمار با هزاران شکل متنوع رسم کرده بود. وقتی رهبانان سان سکوپتو از او خواستند تا تصویری برای نمازخانة آنان بسازد (1481)،‌ او موضوع ستایش مجوسان را انتخاب کرد و چندان خاطر خود را به جزئیات طرح آن مشغول داشت که تصویر را هرگز به پایان نرساند.

مع‏هذا این پرده یکی از بزرگترین آثار اوست. طرحی که او برای تصویر ریخت کاملا با اصول هندسی ژرفانمایی تطبیق می‏کرد؛ سطح تصویر را به مربعاتی تقسیم کرد که مرتباً و با نسبت دقیق کوچک می‏شدند- معلومات ریاضی لئوناردو همواره با هنر نقاشی او به رقابت برمی‏خاست و گاه نیز با آن همکاری می‏کرد.
اما هنر لئوناردو چندان نیرومند بود که در کشمکش با علم همواره پیروز می‏شد؛ در این مورد نیز غلبه با هنر بود:‌ مریم عذرا در این تصویر حالت و وجناتی داشت که در تمام آثار لئوناردو از آغاز تا پایان دیده می‏شد؛ مجوسان باوقوف زایدالوصف یک جوان هنرمند، به خلق وخوی پیروان رسم شده‏اند؛ و «فیلسوف» سمت چپ تصویر قیافة اندیشمند نیمه‏شکاکی دارد، بدان‏سان که گویی نقاش،‌ به محض برگرفتن قلم، داستان مسیحیت را با یک روح شکاک ودر عین حال پر از ایمان، از آغاز تا پایان، از نظر گذرانده است. در اطراف این اشخاص تقریباً پنجاه نفر جمع شده‏اند، گویی هرگونه زن و مردی به سوی مهدکودک شتافته‏اند تا با ولع بسیار معنی حیات و نور عالم1 را دریابند و راز زندگی را در مجموعة بزرگی از ولادتها کشف کنند.


1. اشاره به این گفتة حضرت عیسی: «.‌.. من نور عالم هستم، کسی که مرا متابعت کند در ظلمت سالک نشود، بلکه نور حیات را یابد.» («انجیل یوحنا»، باب هشتم). ـ‌م.

این شاهکار ناتمام، که باگذشت ایام تقریباً محو شده، در اوفیتسی فلورانس نصب شده است؛‌ اما فیلیپینو لیپی بود که نقاشی مورد قبول برادران سکوپتو را اجرا کرد. عادت لئوناردو، جز در چند مورد استثنایی،‌ این بود که بسیار بلنداندیشی کند؛ خود را در آزمایش جزئیات مستغرق سازد؛ و در ورای موضوع، دورنماهای بیشماری از اشکال انسانی، حیوانی، و نباتی، صور معماری، صخره‏ها و کوهها، و نهرها و ابرها و درختان را به حیطة تصور درآورد؛ بیشتر مجذوب فلسفة تصویر شود تا کمال فنی آن؛ و بالاتر از همه آنکه کار کوچکتر رنگ‏آمیزی تصاویری را که بدین گونه برای عیان ساختن فحوا پدید آمده‏اند، به دیگران واگذارد؛ و آنگاه، پس از رنج فکری و جسمی بسیار، از نارسایی دست و اسباب‏کار در تعبیر رؤیای کمال دستخوش نومیدی شود: به جز چند مورد استثنایی، خوی و سرنوشت لئوناردو از ابتدا تا انتها بدین گونه بود.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی وینسنت ون گوگ
Vincent Van Gogh

ونسان ویلِم ون گوگ نقاش نامدار زاده هلند بود.
ون گوگ عاشق گل آفتابگردان بود. بیشتر از ۲۰۰ تابلوی گل آفتابگردان کشید. می‌گفت: زردی آفتابگردان بهترین رنگی است که می توان پیدا کرد. خیلی شاد است. واقعا شاد است.

تعدادی از اثر های هنری ونسان وان گوک از مشهورترین آثار هنری است. او به عنوان یک پست امپرسیونیست شناخته شده. او از کشمکش های بیماری روانی رنج می برد و در طی یک حادثه قسمتی از گوشش را برید. ونگوگ جوانی خود را به عنوان دلال هنری، معلم و واعظ هنری گذراند. او کار هنری خود را به عنوان یک هنرمند از سال 1880 و در سن 27 سالگی شروع کرد. او در ابتدا از رنگهای تیره و محزون استفاده می کرد تا اینکه در پاریس با امپرسیونیسم و نیو امپرسیونیسم آشنا شد و این رو به رویی و آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید. او در 10 سال آخر عمرش حدود 900 نقاشی و 1100 طراحی بر جای گذاشت. برخی از مشهور ترین آنها در 2 سال پایانی عمرش کشیده شده اند. او در 2 ماه پایانی عمرش تنها 90 نقاشی برجای گذاشت. در سال 1890 به دکتر روانشناس (Dr.Gachet) که از او پرتره ای کشیده است، مراجعه کرد. پیسارو این دکتر را به او معرفی کرد. اولین برداشت وان گوک از دکتر این بود که دکتر خودش از او بیمار تر است. فرورفتگی و افسردگی وان گوک عمیق تر شد و در جولای 1890 در سن 37 سالگی به سمت کشتزار ها قدم زد و گلوله ای در سینه اش خالی کرد. او در روز بعد در مهمان سرای Ravoux مرد. برادرش به بالین او آمد و او آخرین احساسش را اینگونه بیان کرد
(غم برای همیشه باقی خواهد ماند)).

وقتی ونگوگ مرد تابوتش راپر از گل های آفتابگردان کردند.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی استاد محمود فرشچیان

Click this bar to view the full image.

محمود فرشچیان به سال 1308 شمسی در اصفهان ، پایتخت هنر ایران ، دیده به جهان گشود . پدرش ، حاج غلامرضا فرشچیان ، از تجار فرش بود و در کار هنر قالی بافی دست داشت .
این زمینه مساعد برای پرورش ذوق و شوق او در راه آشنایی با هنر موثر افتاد . از سالهای پیش از مدرسه از روی نقشه های قالی طرح میزد ، تا به تدریج دستش در کار نقش پردازی روان گردید . فرشچیان در طی تحصیلات مقدماتی در محضر استاد میرزاآقا امامی اصفهانی هنرمند چیره دست و پرآوازه دیار اصفهان ، به آموختن نقاشی دلبستگی تمام پیدا کرد و دل در گرو نقشهای زیبا بست . او از کار هنر احساس رضایت و شادمانی داشت . از کلاس هفتم دبیرستان فرشچیان قدم به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گذاشت و چهار سال در آن جایگاه عاشقی ، زیر نظر استاد عیسی بهادری ، استاد نابغه و توانمند نقاشی قالی ، مینیاتور ، نقاشی رنگ و روغن ، به فراگیری اصول و مبانی طراحی نقوش سنتی (نقشه قالی ، تذهیب ، مینیاتور) پرداخت
بدون شک نقش استاد عیسی بهادری در پرورش و خلاقیتهای محمود فرشچیان نقشی فوق العاده ارزشمند بود .استاد در بیان احساس و تجسم شعرگونه عواطف ، به شیوه ای کاملا جدید موفق به هماهنگی و همگامی میان مضمون و محتوا و شکل و فرم نقاشی هایش گردید و این مشخصه اصلی کار او در نقاشی شد . فرشچیان در جوانی بسیار پرتلاش و خستگی ناپذیر به کار و طراحی نقوش مختلف میپرداخت . او در مطالعه آثار تاریخی شهر اصفهان (چهل ستون ، عالی قاپو ، مسجد شیخ لطف الله و ... طرحهای اسلیمی و ختایی کاشیکاری های بی نظیر آن آثار سر از پا نمیشناخت و چون محققی موشکافانه این نقش ها را مطالعه میکرد . فرشچیان حتی در دوره سربازی نیز دست از قلم و رنگ برنداشات و آثاری دیدنی آفرید که مورد تشویق مقامات قرار گرفت .
سال 1329 بعد از 6 سال فعالیت و کسب هنر در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ، فرشجیان به کسب دیپلم عالی نائل آمد . آثار سالهای شاگردی استاد هنوز در مرکز هنرستان ، موجود است . بدون تردید استاد محمود فرشچیان یکی از پدیده های هنر نگارگری (مینیاتور) در عصر حاضر است و او در طراحی و شناخت و بکارگیری رنگها فوق العاده قدرتمند و قوی است . این قدرت قلم و صلابت و استواری خطوط قلم گیری است که از او هنرمندی پرآوازه و مشهور ساخته است . از نظر محتوا و مضمون ، آثار استاد عمدتا با الهام از ادبیات عرفانی و باورهای مذهبی ساخته و پرداخته شده اند . سخن آخر اینکه امروز استاد فرشچیان از پس نزدیک به پنجاه سال کسب هنر و مهارت در کار نقاشی و خلق نقشهای دلنشین و جشم نواز ، هنرمندی است که به جرآت میتوان او را صاحب سبک جدید در نقاشی ایرانی (مینیاتور) دانست.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی کلود مونه
Claude Monet

کلود مونه بنیانگذار سبک امپرسیونیسم


كلود مونه (Claude Monet) موسوم به اسكار كلود مونه يا كلود اسكارمونه بنيانگذار سبك امپرسيونيسم در عرصه نقاشي بود.
مونه به فلسفه امپرسيونيسم نيز بها داد، در واقع نام امپرسيونيسم برگرفته از نامي است كه او بر يكي از آثار نقاشي خود گذاشته است: طلوع امپرسيون.
مونه در 14 نوامبر 1840 در پاريس پا به عرصه وجود گذاشت. در سال 1845 به همراه خانواده‌اش به بندر لوهاور رفت و در سال 1851 به رغم خواسته پدر كه مي‌خواست كلود نيز مانند ساير افراد خانواده مغازه‌ايي بزند و در آن به كار مشغول شود، او به دبيرستان هنر لوهاور رفت.او در ابتدا با ذغال تصاويري مي‌كشيد وآن‌ها را به قيمت 10 يا 20 فرانك مي‌فروخت. اولين معلم او در زمينه نقاشي ژاك فرانسوا اوشار از شاگردان نقاش معروف ژاك لويي داويد بود. تا سال 7-1856 تحول خاصي در مونه ايجاد نشد، در اين سال نقاشي به نام "اوژن بودن" الهام بخش او شد و نقاشي رنگ و روغن را به مونه آموخت.بودن همچنين تكنيك‌هاي نقاشي در فضاي باز را به مونه آموخت.

مونه اما پس از رفتن به پاريس به لوور رفت و در آنجا نقاشاني را مشاهده كرد كه از آثار استادان قديمي كپيه برداري مي‌كردند.مونه سالها در پاريس ماند و در اين زمان دوستان زيادي پيدا كرد كه يكي از آنان ادوارد مانه بود.چندي بعد به پياده نظام در الجزاير پيوست و دوسال را در آنجا خدمت كرد.مونه پس از بازگشت از الجزاير به شدت نسبت به آموزه‌هاي قديمي نقاشي احساس سرخورگي كرد، درنتيجه به همراه دوستان نقاشي نظير پير اگوست رنوار ، فردريك بازيل و آلفرد سيسلي دست به تاسيس سبك جديدي در زمينه هنر نقاشي زد. از مشخصه‌هاي اين سبك نقاشي كه در فضاي باز ترسيم مي‌شود، نشان دادن تاثير امواج نور خورشيد بر طبيعت، استفاده از رنگ‌هاي شكسته و كشيدن سريع قلم مو بر بوم است.اين سبك چندي بعد امپرسيونيسم نام گرفت.

مونه در زمان جنگ فرانسه و پروس(منطقه‌اي كه در سال 1871 در كنار ساير ايالات آلماني زبان كشور آلمان را تشكيل داد) به انگلستان پناهنده شد. او در آن زمان به مطالعه بر آثار جان كنستابل و جوزف مالورد ويليام ترنر پرداخت. اين دو نقاش برجسته انگليسي كه در زمينه ترسيم مناظر تخصص داشتند.تاثير به سزايي بر نوآوريي‌هايي كه مونه در زمينه رنگ نقاشي پديد آورد، گذاشتند.

مونه در سال 1872 يا 1873 نقاشي امپرسيون، طلوع خورشيد را ترسيم كرد.اين نقاشي نمايي بود از منظره بندر لوهاور.از نام همين نقاشي بود كه لويي لروي منتقد آثار نقاشي نام امپزسيونيسم را ابداع كرد نامي كه بعدها امپرسيونيست‌ها آن را به خود نسبت دادند.مونه در سال 1977 يكي از آثار بديع خود را به نام ايستگاه ترن سن لازار پديد آورد.



مونه در سال‌هاي 1880 و 1890 به ترسيم تعدادي از استادانه ترين نقاشي‌هاي خود پرداخت. در اين نقاشي‌ها عنصر نور و شرايط آب و هوايي بيش از ساير عناصر جلوه مي‌كنند.

مونه با تكيه بر اين عناصر آثار زيبايي نظير كيليساي جامع روئن ساختمان‌هاي پارلمان ، صبح‌هاي سن و نيلوفر‌هاي آبي را خلق كرد.مونه به ترسيم آثاري از طبيعت محل سكونتش در ژيورني علاقه داشت.او در ژيوني كه بيش از چهار دهه از عمر خود را در آن منطقه گذراند، از نيلوفر‌هاي آبي واقع در بركه روبروي منزل محل سكونتش آثار بديعي را خلق كرد.او همچنين از پلي كه در باغش در ژيورني واقع بود چندين تابلوي نقاشي كشيد و از كناره‌هاي زيباي رود سن نيز آثار زيبايي ترسيم كرد.

مونه سرانجام پس از سپري كردن عمري پر فراز ونشيب در 5 دسامبر 1926 بر اثر ابلا به سرطان ريه درگذشت و در يك مراسن ساده در قبرستان كليساي ژيورني به خاك سپرده شد.ژرژ كلمانسو از نخست وزيران سابق فرانسه و سياستمدار مشهور دوران جنگ جهاني اول كه از دوستان مونه محسوب مي‌شد، در مراسم تشييع جنازه وي حضور يافت.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی ادوارد مانه
Edward Manet

ادوارد مانه
(1832-1883)
امپرسيونيست

نقاش مشهور فرانسوى در چنين روزى در سال ۱۸۳۲ در پاريس و در خانواده اى تحصيلكرده به دنيا آمد. پدرش آگوست ادوارد مونه از مقامات رسمى وزارت دادگسترى فرانسه بود و مادرش يوجين دزيره مونه اهل مطالعه بود و دستى در نويسندگى داشت. پدر ادوارد بسيار علاقه داشت فرزندش راه او را ادامه دهد و در رشته حقوق تحصيل كند و براى همين وقتى فرزندش از آرزوى خود گفت اينكه چقدر دوست دارد نقاش شود، به شدت با او مخالفت كرد. به مدرسه نظامى رفت و در ۱۶ سالگى با نيروى دريايى به ريودوژانيرو رفت. پس از بازگشت نتوانست در امتحان ورودى آكادمى نظامى قبول شود و از راه يابى به دانشگاه بازماند. در جنگ سرسخت با پدر بالاخره سر از استوديو نقاشى «توماس كوتور» درآورد و به رغم تنش هاى فكرى با استاد خود تا سال ۱۸۵۰ در همان استوديو ماند. در طول همين زمان كه در آتليه استاد كوتور بود، سفر هاى زيادى به خارج از فرانسه داشت و از روى كار بسيارى از آثار معروف كپى بردارى كرد.

مونه در سال ۱۸۵۹ نخستين اثر كانسپچوال خود را ارائه داد كه به رغم نقاط قوت از سوى منتقدان آثار هنرى رد شد. اما مونه مايوس نشد و در ۱۸۶۱ «خواننده اسپانيايى» را به نمايشگاه ارائه داد كه نه تنها موفق شد در نمايشگاه به نمايش درآيد كه جايزه افتخارى مركز سالون را به دست آورد. اين موفقيت بزرگ را مى توان تنها افتخارى است كه در سال هاى متمادى و آتى نصيب مونه شد. در سال ۱۸۶۳ مونه با يك نقاش هلندى به نام «سوزان لنهوف» ازدواج كرد. در همان سال مونه يكسرى كار كشيد كه در ميان آنها «موسيقى» و «كارت هاى تويلرى» هر چند پذيرفته شد اما مخاصمه هاى زيادى با خود همراه داشت. ضمن اينكه در سال ۱۸۶۳ يكى ديگر از كار هاى او در نمايشگاه سالون كه خود او دو سال پيشتر جايزه افتخارى آن را برده بود پذيرفته نشد و برجاى آن، اثر او سر از سالن برگشتى ها درآورد كه امپراتور فرانسه تحت فشار نقاشانى كه كار هاى آنها از گالرى ها برگشت مى خورد، افتتاح كرده بود. كار مونه كه در اين نمايشگاه به نمايش درآمد، اثرى درخور ولى نقد هايى كه به او شد بسيار نااميدكننده بود.در سال ۱۸۶۵ كار مونه به نام «المپيا» خشم صاحبان گالرى سالون را برانگيخت و خاصيت كينه جويى مونه از همان زمان در پاريس منتشر شد. او كه از نقد ها و حمله ها خسته شده بود، راهى اسپانيا شد و كار هاى او مورد قبول نقاش اسپانيايى «ديه گو ولازكوئز» قرار گرفت كه مونه او را «نقاش نقاشان» مى ناميد.در فرانسه مونه دو دوست نزديك و وفادار داشت. يكى از آنها شارل بودلر شاعر بود كه در ۱۸۶۲ قطعه شعرى براى يكى از تابلو هاى مونه سرود و منتقدان اين دو را در رديف هم قرار داده و «انتقام جويان» خواندند. همچنين دوست ديگر مونه «اميل زولا» بود كه در ۱۸۶۶ و در حالى كه گالرى سالون بار ديگر كار هاى مونه را رد كرده بود مجموعه مقالاتى نوشت و به چاپ رساند و از كار هاى او ستايش كرد. در ۱۸۶۷ زولا مجموعه مقالات خود را به صورت كتاب به چاپ رساند و در آن اعلام كرد كه جاى واقعى كار هاى مونه موزه لوور است و اين كتاب را با طرح چهره مونه روى جلد كتاب، به چاپ رساند. در ۱۸۶۸ مونه به هزينه خود ۱۵۰ اثر خود را در نمايشگاه هنر هاى معاصر و در كنار ديگر نقاشانى كه به سبك او كار مى كردند به اجرا درآورد چرا كه معتقد بود اين طورى كار هاى او بهتر درك و فهميده مى شوند.هر چند مونه معتقد بود كه هنرمند بايد در زمان خودش زندگى كند و از ديد خود نقدى به زمان حال داشته باشد، با اين حال دو اثر مذهبى خلق كرد كه شاهكار به حساب مى آيند.«مسيح مرده و فرشتگان» و «تمسخر سربازان به مسيح» نام اين دو اثر است كه در ۱۸۶۴ و ۱۸۶۵ به نمايش درآمد و به جاى تحسين، مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتند. تنها كسى كه از كار هاى او دفاع كرد زولا بود كه در آن زمان مشغول جا انداختن سبك رئاليسم بود و از اين رو كار هاى مونه را خوب درك مى كرد.هر چند در دهه ۱۸۶۰ تصور بر اين بود كه مونه تاثير زيادى بر جريان فكرى نقاشان امپرسيونيست گذاشته اما به تدريج معلوم شد كه خود او بيشتر از اين جريان متاثر بوده است. به تدريج پالت رنگى او رقيق تر شد و خط ها حالت حمله و استحكام كمترى داشتند و بسيار به كار هاى «كلود مونه» نزديك شد. ضمن اينكه با حفظ حشر و نشر خود با هنرمندان امپرسيونيست، هيچ وقت در نمايشگاه هاى گروهى آنها شركت نكرد.در سال ۱۸۸۱ بالاخره مونه جايزه و نشان ويژه «لژيون دونور» را در حالى دريافت كرد كه به شدت بيمار بود. مداوا در بيمارستان «بلوو» جواب نداد و كار با رنگ روغن برايش سخت شد و از اين رو كار با گچ پاستل را آغاز كرد. در بهار ۱۸۸۳ پاى چپ او را قطع كردند اما به كار خود ادامه داد و در آوريل همان سال در پاريس درگذشت.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بیوگرافی پابلو پیکاسو
Pablo picasso


در 25 ماه اکتبر سال 1881، پابلو روییزپیکاسو، فرزند دون خوزه روییز پیکاسو و ماریا پیکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانیا به دنیا می آید.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ی هنرهای زیبا، طراحی تدریس می کرد.
پابلو پیکاسو که همواره در شیوه اش تغییر روش میداد و در سراسر دهه های پربار گذشته، آثاری آفریده که از نظر شیوه بیان و شگرد کار، یکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکی که به گمان هنر مندان آن زمان دیر زمانی پیش از این در گذشته پیکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر می آوردند و وی همین عناصر را با دیگر عناصر در می آمیخت تا دستاوردهایی نو و پر شگفت پدید آورد.
در وجود این اسپانیایی کوتاه قد با آن چشمان سیاه و خیره، نه یک نقاش بلکه صد نقاش بود که هر یک نوآورتر و پر خیال تر از دیگری جلوه می نمود.

پیکاسو با ایستادگی بر آزادی هنر و حفظ استقلال استوار خود می خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خواری های بیشمار که کشیده بودند،حمایت کند.
در میان هنرمندان، آثار پیکاسو حکم دارو یی را داشت، که همچون محرک نیرومند و شگرفی در وجود همگان تاثیر می گذاشته و حتی توجه بی اعتنایان را بر می انگیخت. پیکاسو با نیروی شگفت انگیزی سنت هایی را که در واقع، جز مشتی از تعلیمات محافظت شده ی دانشکده هنر نبود، در هم ریخت.
وی در دوران کودکی خویش، بسیار خودرای بود و در بسیاری مواقع از او به عنوان فردی کله شق نام برده شده. به جای آن که به درس توجه کند، به ساعت خیره می شده و حرکت آهسته ی عقربه ها او را افسون می کرد.
او برای رقابت با پدرش، از سنین پایین، طراحی هایی را آغاز کرد که از نظر ترسیم خطوط و قدرت خارق العاده ی دید و تخیل، در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پیکاسو چنان شگفت آور بوده که بنا به گفته ی خود او پدرش که از هنر فرزند متحیر شده بود، قلم و تخته و رنگ خود را به او سپرده و اعلام کرده که دیگر هیچ گاه نقاشی نخواهد کرد.
نخستین تصویرش که وی را به همگان شناساند. تصویر علم و نیکوکاری بود که پزشک راهبه ای را در کنار تخت یک بیمار علیل نشان می داد. این تصویر باعث شد که در سال 1897، وی در نمایشگاه هنرهای زیبای مادرید، نشان شایستگی دریافت کند: مسئله ای باعث شد تا خانواده اش، وی را به آکادمی سلطنتی سن فرناندو در مادرید بسپارند، اما چیزی نگذشت که از آکادمی و آموزش های خشک آن خسته و به پرسه زدن در خیابانها مشغول شده. البته، گاهی نیز به موزه پرادو می رفت و در آنجا، به شدت تحت تاثیر هنر قرار می گرفت. وی اجباری درونی به نقاشی کردن در خود حس می کرده، اما نمی خواست صرفا از حالت های کلیشه ای مدل رونگاری کند. این احساس موجب پیوستنش به گروه نقاشان و نویسندگان شورشی آن زمان گردید. این گروه در پی شکستن سنتها و خلق آثار جدید بودند.

جوانی او در روزگاری گذشت که تجارت آزاد جای خود را به سرمایه داری انحصاری داده بود و تاثیر آن بر هنر و هنر مندان با تاثیر دوره های آرام و عادی تفاوت داشت و هنرمندان را بر آن می داشت تا واکنشهای خود را نسبت به اوضاع و احوال مادی و ایدئولوژی پیرامون خود بروز دهند: هنگامه ای که در آن، کهنه و نو در ستیزه خشونت باری درگیر بودند.

پیکاسو در فوریه سال 1900، نخستین نمایشگاه خود را شامل طرح و رسم های دوستانش، برپا کرد و در اکتبر همان سال، به همراه یکی از دوستانش برای نخستین بار به پاریس رفت و در آنجا، از طریق لگا، سزان، وان گوگ و......با آخرین پیشرفتهای صنایع هنری آشنا شد. از آثاری که در نتیجه ی این سفر خلق کرده بود، رقاصه غمگین و آسیاب گالت را می توان نام برد. دو سال پس از این سفر، یعنی در سال 1901، پیکاسو به همراه یکی از دوستانش نشریه ای به نام نشریه هنر جوان را منتشر می کند. این سال را آغاز دوره ی آبی زندگانی پیکاسو نام گذاری کرده اند. دورانی که شیوه کار وی تغییر کرد و آبی رنگ حاکم بر آثارش شده بود. در این دوره فقیران و ناتوانان موضوعات نقاشی او را تشکیل می دادند. البته ، خود او هم به اندازه ی تهیدستان پرده های نقاشی اش فقیر و بی چیز بود. در ماه آوریل سال 1904، پیکاسو برای همیشه بارسلون را ترک کرد و در پاریس اقامت گزید. در پاییز همان سال با فرناندو اولیویه آشنا می شود و تا 1911 با او زندگی می کند. در این دوران رنگ صورتی بر نقاشی های وی حاکم می شود و این دوره از زندگی او را دوره صورتی نامیدند. موضوع نقاشی هایش نیز تغییر کرده و به سراغ دلقک ها، آکروبات ها و مقلدان می رفته. پس از خلق تابلو دوشیزگان آوین یون، پیکاسومتوجه عناصر اصلی قرار دادی در طرح مضامین شد و این نقطه ی آغاز سبک کوبیسم بود. پیکاسو با الهام از کارهای سزان، طبیعت بی جان را به تصویر کشید و در تابلوهایش متوجه اشکال هندسی شد. در سال 1909 بود که وی نخستین منظره کوبیسم را خلق کرد. تابلو سر یک زن نمونه ای از این دوران بوده است.

در سال 1918، پیکاسو با الگا کولکوا، یکی از اعضای گروه باله در آن زمان ازدواج می کند. او دختر یک ژنرال روسی بود و مراسم ازدواج آنها به رغم اعتقادات نه چندان محکم پیکاسو، در کلیسا انجام شد. نتیجه این ازدواج پسری به نام پائلو بود که در سال 1921، به دنیا آمد. در این دوران پیکاسو به خلق نقاشی های مجسمه ای مشغول شده که شدیدا تحت تاثیر مکتب کلاسیک قرار داشت. ازدواج پیکاسو با الگا، در سال 1935 به جدایی منجر شد و از معشوقه او ماری ترز والتر دختری به نام مایا به دنیا آمد.

بی قیدی زناشوئی پیکاسو مدتی طولانی در آن زمان به افسانه تبدیل شد. هفت زن برای مدت ناپایداری در زندگی او نقش رسمی بانوی الهام بخش او را به عهده داشته اند، که او همه آنها را فریفته، عذاب داده و تحقیر کرده است. علت این جدایی های مکرر را برخی از مولفین بی گمان تربیت پیکاسو توسط زن ها، یعنی مادرش، عمه هایش و خواهرهایش دانسته اند که پیکاسو هر چند هم قدر این زن ها را می دانسته اما به همان اندازه از تسلط آنها به وی گریزان بود سر انجام در سال 1961، با ژاکلین روک ازدواج کرده. ژاکلین تنها زن ماندگار در زندگی او بود که تا زمان مرگ پیکاسو را رها نکرد.

پیکاسو در 8 آوریل 1973، در اوج دلباختگی اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرکون شده بود. در سال 1986، با شلیک گلوله خودکشی کرد. البته، از نظر عام او چیزی را از دست نداده: چرا که این عمل ، تنها وسیله خلاص شدن از بار سنگین بیست سال جنون هوس آلود بوده. دیوید دون کان که سال ها بهترین لحظه های آن ها را عکاسی کرده بود مرگ ژاکلین را چنین تفسیر کرد: این گلوله نبوده که او را از پای درآورده، بلکه خاطره پیکاسو او را کشت!
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
سالوادور دالی

Salvador Dali
(سو رئالیسم)

سالوادور فلیپه ژاسینتو دالی دومنک (به اسپانیایی: Salvador Felipe Jacinto Dalí Domènech) (۱۱ مه ۱۹۰۴ میلادی - ۲۳ ژانویه ۱۹۸۹ میلادی) نقاش فراواقع‌گرای اسپانیایی بود. دالی طراحی ماهر بود که بیشتر به خاطر خلق تصاویری گیرا و خیالی در آثار فراواقع‌گرایش به شهرت رسید. مهارت وی در نقاشی اغلب به تاثیر نقاشان رنسانس نسبت داده می‌شود.معروف‌ترین اثر سالوادور دالی به‌نام تداوم حافظه در سال ۱۹۳۱ خلق شد. وی همچنین در عکاسی، مجسمه‌سازی و فیلم‌سازی نیز فعالیت داشت. وی با والت دیسنی تهیه‌کننده و کارگردان شهیر آمریکایی در ساخت کارتن کوتاه و برنده جایزه اسکار «دستینو» که در سال ۲۰۰۳ و پس از مرگ وی منتشر شد، همکاری داشت. دالی همچنین با آلفرد هیچکاک در ساخت فیلم «طلسم شده» (۱۹۴۵ میلادی) همکاری کرد.
دالی همواره بر «ریشه عرب» خود تاکید داشت و ادعا می‌کرد که اجدادش به نسل «مور»ها که جنوب اسپانیا را برای تقریبا ۸۰۰ سال در اختیار داشتند، باز می‌گردد. همچنین خانواده مادری دالی ریشه‌ای یهودی در بارسلونا داشتند.
دالی که شدیدا فردی خیال‌پرداز بود، علاقه وافری به انجام کارهایی عجیب برای جلب توجه دیگران داشت. این قبیل کارها اغلب برای کسانی که به هنر وی علاقه داشتند خسته‌کننده بود و به همان اندازه برای منتقدین وی، آزاردهنده به شمار می‌رفت. این نوع رفتار غیرعادی دالی گاهگاهی توجه افکار عمومی را بیشتر از آثار هنری وی جلب می‌کرد و در نتیجه، این رسوایی و بدنامی تعمدی منجر به شناخت گسترده عامه مردم و تقاضا برای خرید آثار وی توسط طیف گسترده‌ای از مردم شد.


سالوادور فلیپه ژاسینتو دالی دومنک در ۱۱ مه سال ۱۹۰۴ میلادی در شهر فیگوئرس (به اسپانیایی: Figueras) در منطقه کاتالونیای اسپانیا نزدیک به مرز فرانسه به دنیا آمد. برادر بزرگتر دالی به‌نام سالوادور (زادهٔ ۱۲ اکتبر سال ۱۹۰۱ میلادی)، ۹ ماه قبل از تولد وی به دلیل بیماری التهاب روده و معده در اول اوت ۱۹۰۳ از دنیا رفت. پدرش، «سالوادور دالی ای کاسی»وکیل و دفترداری از طبقه متوسط بود که قوانین و انضباط سخت‌گیرانه‌اش در خانه توسط همسرش ملایم شده بود و در حقیقت، «فلیپا دومنک فریس» مادر دالی تنها کسی بود که تلاش‌ها و زحمات هنری پسرش را تشویق می‌کرد. والدین دالی هنگامی که پسرشان پنج سال بیشتر نداشت وی را سر قبر برادرش بردند و به او گفتند که روح برادرش در جسم او حلول کرده‌است که وی آن را باور کرد. دالی در مورد برادرش گفته‌بود: «(ما) شبیه به یکدیگریم مانند دو قطره آب، اما بازتابی متفاوت داریم. او احتمالا اولین نسخه من بود اما بیش از حد در کمال تصور شد.»
او همچنین خواهری به‌نام آنا ماریا داشت که ۳ سال از دالی کوچکتر بود. در سال ۱۹۴۹، او کتابی در مورد زندگی برادرش با نام «دالی از نگاه خواهرش» منتشر کرد. از دوستان کودکی سالوادور می‌توان به فوتبالیست‌های آینده باشگاه بارسلونا «ساگیباربا» و «جوزف سامیتیر» اشاره کرد. در ایام تعطیلات این سه نفر در پاتوقشان «کاداکس» (شهری بندری در استان خرونا در شرق اسپانیا) با هم فوتبال بازی می‌کردند.
پس از شرکت دالی در مدرسه نقاشی، در سال ۱۹۱۶ و در جریان تعطیلات تابستانی و سفر به کاداکس با خانواده «رامون پیچوت»، وی برای اولین بار با نقاشی مدرن آشنا شد. پیچوتپاریس سفر می‌کرد. یک سال بعد، پدر دالی نمایشگاهی از آثار نقاشی با ذغال پسرش در منزل خانوادگیشان بر پا کرد. سالوادور جوان اولین نمایش عمومی از آثارش را به سال ۱۹۱۹ در سالن تئاتر شهرداری فیگوئرس برگزار کرد. نقاشی محلی بود که مرتبا به
در فوریه ۱۹۲۱ و زمانی که دالی ۱۶ سال داشت، مادرش به دلیل سرطان سینه از دنیا رفت. او بعدها در مورد مرگ مادرش گفت: «بزرگترین ضربه‌ای بود که من در زندگیم تجربه کردم. من او را می‌پرستیدم ... نمی‌توانستم غم از دست دادن کسی را فراموش کنم که می‌پنداشتم ایرادات اجتناب‌ناپذیر ضمیرم را محو می‌کند.» پس از مرگ مادر، پدر دالی با خواهر همسر سابقش ازدواج کرد. دالی برخلاف باور عده‌ای، از این ازدواج به دلیل علاقه و احترامی که برای خاله‌اش قائل بود، اظهار رنجش نکرد.
 

Data_art

مدیر بازنشسته
گالری نقاشی باشگاه

گالری نقاشی باشگاه


[FONT=&quot]به نام خدا

[/FONT]
[FONT=&quot]:gol:باسلام به تمامی دوستان عزیز دل[/FONT][FONT=&quot]:gol:
[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot]به گالری نقاشی باشگاه [/FONT]
[FONT=&quot]خوش آمدید[/FONT]

:smile:


[FONT=&quot]با توجه به این امر که بعضی از دوستان خوب من به هنر نقاشی [/FONT]
[FONT=&quot]و [/FONT]
[FONT=&quot]دیگر گرایش های هنر علاقمند هستند[/FONT]
[FONT=&quot]و[/FONT]
[FONT=&quot]شاهد تاپیک‌های زیبای آنها دراین باشگاه بوده ام[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تصمیم گرفتم تاپیکی با عنوان گالری نقاشی داشته باشیم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تا هریک از دوستان مایل بودند [/FONT][FONT=&quot]بتوانند
تاپیک‌های مربوط به نمایش آثارهنرمندان [/FONT]
[FONT=&quot]مورد علاقه خود را در آن ارائه دهند[/FONT]
[FONT=&quot]در این تاپیک سعی خواهد شد
علاوه
بر ارائه تصاویر
آثار[/FONT][FONT=&quot]هنرمندان تاریخچه مختصر از مکتب و گرایش
[/FONT]

[FONT=&quot]و زندگی نامه آن[/FONT][FONT=&quot] هنرمندان نیزارائه شود تا
[/FONT]

[FONT=&quot]تاپیک علمی تر و پر کاربرد تر برای دیگر
[/FONT]

[FONT=&quot]دوستان باشد

[/FONT]
[FONT=&quot]تا [/FONT]
[FONT=&quot]درنتیجه آن باشگاه مهندسان ایران دارای یک
[/FONT]
[FONT=&quot]گالری نقاشی[/FONT]
[FONT=&quot]پربار و علمی شود[/FONT]



[FONT=&quot]اگر دوستان در این زمینه نیاز به کمکی داشته باشند [/FONT]
[FONT=&quot]با کمال میل دوستان را همراهی خواهم کرد[/FONT]
[FONT=&quot].

[/FONT]
[FONT=&quot]:gol:با سپاس فراوان از شما عزیزان:gol:[/FONT]
[FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]برای شروع[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]([/FONT][FONT=&quot]نمایش آثار نقاش معروف از دوره رنسانس[/FONT][FONT=&quot])[/FONT]
[FONT=&quot]رافائل

[/FONT]

رافائل سانتسیو به ایتالیایی = [FONT=&quot]Raffaello Sanzio

[/FONT]
۱۴۸۳ میلادی - ۱۵۲۰ میلادی

که بیشتر با اسم کوچکش رافائل شناخته می‌شود، نقاش و معمار ایتالیایی
دوران اوج رنسانس است. وی به همراه میکل‌آنژ و لئوناردو داوینچی،
سه‌گانه استادان بزرگ دوران خود را تشکیل داده‌است.رافائل هنرمند پرکاری بود که کارگاه بزرگی را مدیریت می‌کرد و علی‌رغم مرگ زودهنگامش در ۳۷ سالگی٬ امروزه تعداد فراوانی از آثارش برجای مانده‌است.از آن زمره می‌توان به دیوار‌نگاره‌های اتاق‌های رافائل در واتیکان اشاره نمود که اصلی‌ترین و بزرگ‌ترین اثر در طول عمر هنری وی بود علی‌رغم آن‌که در زمان
مرگش ناتمام باقی ماند. پس از سال‌های ابتدایی زندگی در رم٬ اکثر آثار رافائل
توسط خود وی طراحی و به طور گسترده در کارگاهش خلق می‌شدند که این
خود با افت قابل ملاحظه‌ای در کیفیت همراه بود. رافائل در طول حیات٬ نقاش بسیار
تاثیرگذاری بود اگرچه در خارج از رم او را اغلب با آثار مشترکش می‌شناختند.
پس از مرگ رافائل٬ تاثیر رقیب بزرگش میکل‌آنژ بر هنر اروپا تا قرن‌های هفدهم
و هجدهم میلادی فراگیر بود٬ هنگامی که کیفیت هارمونیک و یک‌دست آثار
رافائل بار دیگر به عنوان سبکی برتر مورد توجه قرار گرفت.جورجیو واساری نقاش
و تاریخ‌نگار ایتالیایی٬ دوران هنری رافائل را بهسه بخش و سه سبک مجزا
طبقه‌بندی کرده‌است: سال‌های ابتدایی زندگی در آمبریا٬ سپس بازه زمانی
چهار ساله (از ۱۵۰۴ تا ۱۵۰۸ میلادی) مربوط به جذب
سنت‌های هنری فلورانس و در نهایت٬ دوازده سال پایانی عمر در رم که سال‌هایی
بسیار پرکار و همراه با موفقیت برای رافائل بود زمانی که وی
برای دو پاپ
و وابستگان نزدیکش کار کرد.











 
آخرین ویرایش:

aminbeiranvand

عضو جدید
ممنون

ممنون

خوب بد می شد از نقاشای پنجه طلای خودمون هم 2تا نقاشی میزاشتین بچه ها؟
تازه کارای اینا بیشتر به فرهنگ و علاقه ی ما می خوره...
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
ممنونم دیتا جان
خیلی عالیه
فقط به نظرم بهتره هر کدوم تو یه تاپیک کامل معرفی و نقد بشن
فکر کنم اینجوری بهتره تا اینکه همه یه جا باشه
مثلا الان رافائل و کامل با کاراش و توضیح سبک کارش و تکنیکها و .. اش معرفی بشه و وقتی تموم شد یه نفر دیگه تو یه تاپیک دیگه!
حالا بازم هر جور خودت صلاح میدونی:w30:
با اجازت من تا جایی که بتونم همراهی میکنم :gol:
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
با اجازه ی صاحب تاپیک!

با اجازه ی صاحب تاپیک!


مکتب آتن/ رافائل / اوج رنسانس/ موزه‌ی واتیکان / رُم






رافائل، متولد‌‌ شهر اوُربینوُ، نقاش‌زاد‌‌ه بود‌‌. رافائل از همان نوجوانی استعد‌‌اد‌‌ هنری از خود‌‌ بروز می‌د‌‌اد‌‌ و توانست د‌‌ر هفد‌‌ه‌سالگی به شاگرد‌‌ی استاد‌‌ پِروجینوُ د‌‌ربیاید‌‌. رافائل د‌‌ر حالی پا به د‌‌نیای بلوغ هنری گذاشت که د‌‌نیای آن روز تحت تأثیر نبوغ د‌‌و هنرمند‌‌ برجسته، یعنی میکل‌آنجلو و د‌‌اوینچی بود‌‌. رافائل سال‌ها د‌‌ر شهر فلورانس که محل کار این د‌‌و بود‌‌ زند‌‌گی کرد‌‌. سبک تأثیرگذار د‌‌اوینچی به نام سفوماتو (محو کرد‌‌ن تد‌‌ریجی رنگ‌ها د‌‌ر تابلو) د‌‌ر بسیاری از آثار رافائل د‌‌ر این د‌‌وره از زند‌‌گی‌اش به چشم می‌آید‌‌. رافائل توانایی ذاتی‌ای د‌‌ر جذب نوآوری‌های هنرمند‌‌ان د‌‌یگر د‌‌اشت؛ با این همه هرگز سبک کسی را تقلید‌‌ نکرد‌‌ و تنها تکنیک‌های د‌‌یگران را طوری به کار می‌گرفت تا د‌‌ید‌‌ خود‌‌ را نمایان کند‌‌.​
د‌‌ر سال 1508، پاپِ وقت رافائل را به رم فراخواند‌‌ و به او مأموریت د‌‌اد‌‌ اتاق‌های شخصی پاپ را د‌‌ر نمازخانه‌ی سیستین تزیین کند‌‌. د‌‌ر همان زمان، میکل‌آنژ بر روی سقف نمازخانه کار می‌کرد‌‌ که حاصل آن رقابت حرفه‌ای سخت میان د‌‌و هنرمند‌‌ بود‌‌. مکتب آتن د‌‌ر استانزا د‌‌لا سِنیاتوُرا د‌‌ر واتیکان کشید‌‌ه شد‌‌ه است. د‌‌ر این تابلو فیلسوفان د‌‌نیای کهن د‌‌ر محیط معماری بی‌نظیری به گفتگو مشغولند‌‌. د‌‌ر این میان چشمان بینند‌‌ه به سمت د‌‌و چهره‌ی مرکزی د‌‌ر تابلو، یعنی ارسطو و افلاطون، کشید‌‌ه می‌شود‌‌. د‌‌ر این نقاشی، تعبیر بی‌نقص رافائل را از توازن متناسب که د‌‌ر اوایل هنر کلاسیک تأکید‌‌ بسیاری بر آن می‌شد‌‌ می‌توان د‌‌لیل اصلی اهمیت وی د‌‌ر طی د‌‌وران اوج رنسانس ... و پس از آن د‌‌انست.​
رافائل این اتاق را برای نشان د‌‌اد‌‌ن مد‌‌رسه‌ی آتن تصویر کرد‌، مد‌‌رسه‌ای که فیلسوفانی همچون ارسطو و افلاطون بنیان نهاد‌‌ند‌ و کلیسا د‌‌ر حد‌‌ود‌‌ سال 529 م. آن را بست. مد‌‌رسه‌ی آتن مهم‌ترین مرکز فلسفه د‌‌ر د‌‌نیای باستان بود‌. اثر رافائل، سنتز بسیار پیچید‌‌ه‌ای از فلسفه‌ی کلاسیک و الهیات مسیحی است و یکی از بزرگ‌ترین شاهکارهای او محسوب می‌شود‌. افلاطون و ارسطو د‌‌ر مرکز نقاشی قرار د‌‌ارند‌ و مجسمه‌های آپولو و آتنا د‌‌ر د‌‌و طرف آن‌ها. ساختمان که معماری کلاسیک د‌‌ارد‌ و با پرسپکتیو د‌‌قیق نشان د‌‌اد‌‌ه شد‌‌ه، د‌‌رواقع بازگرد‌‌انی نقاشانه‌ی کلیسای جد‌‌ید‌ سن پیتر است.​
آثار د‌‌یگر: گالاتیای پری، گلد‌‌ان زیبا، مریم عذرای سیستین​
از قرن چهارم قبل از میلاد‌ تا کنون، غربیان گفته‌اند‌ و تکرار کرد‌‌ه‌اند‌ که افلاطون فیلسوف «کلیات» است و ارسطو فیلسوف «جزئیات»... رافائل نیز آن را به زیبایی د‌‌ر تابلوی د‌‌یواری معروف خویش «مکتب آتن» تصویر کرد‌‌ه است. آنجا که افلاطون با انگشت اشاره آسمان را نشان می‌د‌‌هد‌ و ارسطو زمین را...

منبع

 

archi_arch

مدیر بازنشسته
درباره زندگی وآثاررافائل سانتسيو (Raphael)1520-1483

رافائل سانتسيو نقاش ایتالیایی و معمار دوره رنسانس به خاطر تابلوهای حضرت مریم و ترکیب‌های نقاشی بزرگ مقایس در اتاق‌های واتیکان معروف است. و آثارش به خاطر وضوح تصویر و سهولت ساختاری و موفقیتش در انتقال عقیده فلاسفه افلاطونی جدید در مورد شکوه و جلال بشری مورد تحسین قرار گرفته‌است. او در ششم آوریل سال 1483 در اوربینو (Urbino) متولد شد و رافائلو سانتسيو (Raphaello Sanzio) نام گرفت.



گفته شده‌است که رافائل فوق‌العاده زیبا و متفکر بود و از همان ابتدا خوش قریحه می‌نمود.او هنر را نزد پدرش جیووانی سانتی (Giovanni Santi) فرا گرفت. مادرش ماجیادی باتیستا کایرلا (Magia de Battista Ciarla) در 1491 از دنیا رفت اما پدرش که نقاش قرن شانزدهم و شرح حال نویس جورجیو وازاری (Giorgio Vasari) – نقاشی با شایستگی نه چندان زیاد – بود دستورات اولیه نقاشی را به پسرش یاد داد و او را تحت حمایت خود قرار داد. سانتی مردی با فرهنگ بود که ارتباطی پیوسته با عقاید هنری پیشرفته رایج در دربار اوربنیو داشت و قبل از مرگش در سال 1494 وقتی که رافائل یازده ساله بود پسرش را با فلسفه بشر دوستانه در دربار آشنا کرد. اگر چه رافائل تحت تأثیر هنرمندان بزرگ فلورانس، رم واوربنيو قرار گرفت اما گذشته از این شاید قدرت سرزندگی فرهنگي آن شهر پیشرفت سریع و استثنایی نقاش جوان را به همراه داشت. در حالی‌که در آغاز قرن شانزدهم زمانی که هفده سال او تمام نشده‌بود استعداد و ذوق شگفت‌آوری از خود داد. او تکنیک‌های جدید نقاشی را از لئوناردو داوینچی (Leonardo da vinci) و مایکل آنجلو (Michelangelo) آموخت و عناصر زیبایی و آرامش از موضوعات احساسی و عمده آثارش بودند. رافائل در سال 1499 در اوربنيو به نزد پروجینو (Perugino) رفت و هنرجو و دستیار او شد. پروجینو نقاش سال‌های 1520-1478 به کشیدن مناظر زیبا در نقاشی‌هایش عشق می‌ورزید و کارهای اولیه سانتسيو به آثار پروجنیو شباهت بسیاری داشت به طوری که آثاری از قبیل عیسی مصلوب در کنار مریم (Crucifixion With Virgin)، یوحنای مقدس (Saint John) و جرمه مقدس (Saint Gerome) و مریم مقدس (Saint Mary Magdalene ) تصور می‌شد که متعلق به سانتسيو باشد تا اینکه کلیسای سن جیمینگ نیانو(Chruch of san Giming niano) ثابت کرد که در حقیقت تمام آن آثار توسط پروجینو کشیده شده‌است.



رافائل در پاییز سال 1504 به طور حتم به فلورانس رفت اما مشخص نشده‌است که آیااین اولین ملاقاتش از فلورانس بوده یا نه اما به گواهی آثارش در حدود سال 1504 اولین ارتباط اساسی را با این تمدن هنری داشت که در تقویت تمام افکاری که او تا آن زمان کسب کرده‌بود تأثیر بسزایی گذاشت و همچنین افق‌های جدید و وسیعی را پیش روی او باز کرد. عمده آثاری را که او در بین سال‌های 1507 -1505 به‌وجود آورد به طور قابل ملاحظه‌ای از سوی آثار مردم مقدس بودند که تحت تأثیر لئوناردو قرار داشتند که نوآوری بزرگی را از سال 1480 در نقاشی به‌وجود آورده‌بود. مخصوصاً این تأثیر بیشتر از تابلوهای حضرت مریم (Madonna) و بچه‌ای به طرف خیابان (Child With St) گرفته شده‌است. در این موقع رافائل به یادگیری چگونگی ترکیب‌های ساختاری تابلوهایش مشغول شد و یگانگی جدیدی از ترکیب و منع از وجه تمایزات غیرضروری در آثارش از جمله تغییرات تابلوهای او در فلورانس بود که بیش‌تر مدیون تکنیک نور لئوناردو است و نقاشی سیاه قلم را نیز نزد داوینچی یاد گرفت که متأثر از سبک اسفاماتو (Sfumato) – سبک لئوناردو در استفاده از سایه نرم و نازک‌ به جای خط گذاشتن در شکل‌ها و چهره‌ها – بود. تابلوهای پرتوان رافائل با لطافت و توازن درون آن نظیر مریم کوچک (Small Cauper Madonna) بدون شک تأثیر گرفته از مایکل آنجلو است. در مدت زمانی که رافائل در فلورانس بود دوک گایدوبالدو (Duke Guidobaldo) او را برای کشیدن تابلویی برای هنری هفتم پادشاه انگلستان به خدمت گرفت. در این تابلو به اسم جرج مقدس و اژدها (Saint George and The Dargon) رافائل پرتره جرج را به عنوان یک جنگجوی دلیر که در مقابل قسمت بیرونی و راست کنام اژدها می‌جنگد، نشان می‌دهد. در تقابل با نبرد درون تابلو، در پس زمینه آن وضع آرام بی‌سروصدایی دیده می‌شود.



در داستان جرج مقدس بعد از این‌که اژدها کشته می‌شود تمام شهر به دین مسیحیت برگردانده می‌شوند که سمبل پیروزی مسیحیت بر همه است. در حوالی سال‌های 1509-1508 وقتی که 25 ساله بود توسط پاپ جولیوس دوم (Pope Julius II) به رم فرا خوانده شد تا برای تزئین تک‌تک اتاق‌های کاخ واتیکان به آن‌ها کمک کند. او اولین اتاقی را که در کاخ واتیکان کامل کرد اتاق امضا بود و او در این زمان فرصتی داشت که هنر کلاسیک خود را در اندازه مجلل و بزرگ به کار گیرد . رافائل دیوارهای کاخ را به‌صورت تجلیل از چهار جنبه فضیلت بشری مصور کرد. الهیات، فلسفه، هنر و قانون و ترکیب شدن این چهار نمود نشان دهنده انتقال قرون وسطی به دنیای نوین بود. در این مدت رافائل تنها کمی در رم شناخته شده‌بود اما در زمان اندکی هنرمند جوان تحت قدرت جولیوس و دربار روز به روز رشد کرد و سرانجام بسیار معروف شد به گونه‌ای که او را شاهزاده نقاشان نامیدند. سانتسيو دوازده سال آخر عمر کوتاهش را در رم گذراند که این سال‌ها، سال‌های پرکار و پراز شاهکارهای موفق او بودند. در سال 1508 رافائل به کار بر روی اثر استشهاد مسیج (Deposition of Christ) پرداخت که هم اکنون در گالری برگسه (Borghese) در رم است. در این تابلو مشخص است که رافائل خودش را وقف احتمالات اشاره کننده به آناتومی انسانی کرده‌است ولی با آثار لئوناردو و مایکل آنجلو تفاوت دارد چون هر دوی آن‌ها از نیرومندی و هیجان می‌گفتند در حالی‌که او وسعت آرامش و برون‌گرایی را برای ایجاد یک جامعه محبوب و دست‌یافتنی آرزو می‌کند. رافائل سانتسيو در سال 1509 به روی یک مجموعه آپارتمان‌های پاپی سخت کارکرد و با در نظر گرفتن ارتباط بین تصاویر پیکره‌ها و هنر معماری تولیدی در آن‌ها و حتی در بین تابلوهای ابتدایی او کاملاً روشن است که احساس رافائل از احساسات معلم‌هایش فرق دارد. در سال 1515 در رم اولین مدیر موسسه روزگار باستان شد و در سال‌های 1516-1515 تابلوهایی را در دو مقیاس مختلف نقاشی کرد. در این سال‌ها او به روی طرح فلسفی به شیوه نقاشی آبرنگ کار می‌کرد. این طرح شامل توجیه تاریخی قدرت کلیسای کاتولیک رومی به واسطه فلسفه افلاطونی بود و از مهم‌ترین نقاشی‌های آبرنگ او دیسپیوتا(Disputa) ومدرسه آتن‌ها(The School of Athens) هستند دیسپیوتا نشان‌دهنده رویایی الهی از خدا و پیامبران و فرستاده شدگانش در بالای جمعی از نمایندگان در زمان حال و گذشته است که پیروزی کلیسا را در برابر پیروزی حقیقت قرار می‌دهد.



مدرسه آتن‌ها مجموعه‌ای از دانش دنیوی یا فلسفه است که نمایش‌گر افلاطون و ارسطو است که توسط فلاسفه گذشته و حال در یک محیط معماری شد و مجلل احاطه شده‌اند که پیوستگی تفکر افلاطونی را در طول تاریخ نشان می‌دهد. مدرسه آتن‌ها شاید معروف‌ترین نقاشی آبرنگ رافائل باشد که یکی از بزرگ‌ترین آثار هنری در دوره رنسانس محسوب می‌شود حدوداً در همان زمان موضوعات عام‌تری را برای نقاشی انتخاب می‌کرد و پیروزی گالاتیا در فارنسینا (Famesina) در رم اثری از اوست که شاید موفق‌ترین یادگار دوره زندگی معنوی دوران باستان باشد آخرین شاهکار رافائل، تبدیل صورت (Transfiguration) است که تصویر یک محراب بزرگ است که با مرگش ناتمام باقی ماند و توسط دستیارش جولیو رمانو (Givilio Romano) کامل شد و در حال حاضر در موزه واتیکان وجود دارد. این تابلو مجموعه اثری است از ترکیب ظرافت کاری فوق‌العاده و زیبایی در اجرای آن که وحشت و فشار گروهی پرجمعیت را نشان می‌دهد و بیان‌گر درکی جدید از جهانی پویا و آشفته است که به پیش‌بینی جهان جدید پرداخته‌است. رافائل در ششم آوریل 1520 پس از تحمل رنج بیماری پانزده روزه در روز تولدش در سی‌وهفتمین سال زندگی خود از دنیا رفت و همراه با سوگ و تحسین جهانی در پانتئون (معبد خدایان) به خاک سپرده شد در حالیکه آخرین تابلوی او در بالای تابوتش جای گرفته بود. رافائل تابلوهای تصویر حضرت مریم بانوی گراندوکا (Madonna dell Granduca)، مریم کوچک (The small Couper Madonna) و (The Alba Madonna) را کشیده‌است. او همچنین انیسندیوی جوان (Stanza dall incendio) و چهار تابلوی بزرگ مقیاس با نام‌های ازدواج زن عفیف ( Marriage of the Virgin)، عیسی مصلوب با مادر عیسی (The crucified with christ) و مقدسین و فرشتگان (Saints and Angels) را خلق کرده‌است.



او پرتره درباری (The Courtier) را در سال 1515 نقاشی کرد و علاقه زیادی را به پرتره‌نگاری نشان می‌داد او پرتره‌های معروف بیندوآلتوویتی (Bindo Altoviti) بالداساری کاستیلیونه(Baldassare Castiglione) و لادنا ولاتا (La Donna Velata) را به تصویر کشیده‌است. به مدت طولانی تاریخ نویسان معتقد بودند که پرتره بیندوآلتوویتی در واقع خود رافائل می‌باشد زیرا به تمام مشخصات ظاهری او شباهت بسیاری داشت اما اکنون به توافق رسیدند که این تابلو تصویر آلتوویتی را در سن بیست و دو سالگی نشان می‌دهد و تابلوی بالداساری مربوط به پرداخت احساسی به یک نویسنده بشر دوست خوشنام دوره رنسانس است. و پرتره لادنا ولاتا نیز احتمالاً به چندین زنی که در تابلوهای مریم مقدس دیده می‌شد شباهت عجیبی دارد و تصور می‌شود که معشوقه خودش باشد و هر سه پرتره نمونه‌های عالی از سبک و احساس دوره رنسانس هستند. رافائل سانتسيو هنرمند کلاسیکی بود که اعتقاد داشت که انسان در اخلاق و دیانت می‌تواند به حد کمال برسد او تابلوهایی را نیز با استفاده از روغن بر روی چوب کشیده‌است او روی آثار لئوناردو، مایکل آنجلو و فرابارت دنیئو (Fra Bart Doinneo) مطالعه کرد و سایه روشن، آناتومی و ایجاد هیجان در بیننده، را از آ‌ن‌ها آموخت در سال 1514 رافائل رییس معماری سین پیترز باسیلیکا (Saint Peters Basilica) شد و یک سال بعد از آن به عنوان رییس حفاری‌های موسسه روزگار باستان در داخل و در نزدیکی رم منصوب شد. رافائل از جمله نابغین نقاشان دوره رنسانس است و بزرگ‌ترین طراح دوره رنسانس است به طوری‌که تا سال 1900 نقاشان را تحت تأثیر خود قرار داده‌بود. او مردم را وادار کرد که وقتی به نقاشی‌هایش نگاه می‌کنند به فکر هویت وجودی خویش بیفتند. رافائل احساسات واقع‌گرایانه را وارد کار نقاشی‌اش کرد و دید مردم را به هنر تغییر داد. رافائل زندگی را می‌کشید.



او نقاشی است که پرتره‌ها را با کوچک‌ترین جزئیاتش به روی صفحه می‌آورد. او شیوه فکری مردم را نسبت به مریم مقدس تغییر داد. او به کشیدن موضوعات احساسی می‌پرداخت و بدین گونه دنیای هنر را دچار تحول کرد به طوریکه اگر یک بررسی کلی بر روی آثار هنری رافائل داشته باشیم، نشانه‌هایی را از هارمونی و روشن‌بینی واقع‌گرایانه در آثارش می‌بینیم. رافائل نگاهی به عقب به سبک معماری روم باستان در نقاشی ساختمان‌ها داشت. موضوعاتی را انتخاب می‌کرد که به روزگار باستان مانند زمان افلاطون و سقراط برمی‌گشت. چهره‌های کشیده‌شده در تابلوهای اوعضلانی و خیالی و پر از احساس و حرکات اشاره کننده بودند که در کنار حقیقت‌گرایی به چشم می‌خورد او در مدت زندگی کوتاه سی‌ساله خود دوره کاملی از نوع دوستی ایتالیایی را به‌صورت خلاصه و منسجم بیان کرد بسیاری از مورخین هنر بر این اعتقاد هستند که آثار او فقدان آن نیروی پویایی آثار لئوناردو یا مایکل آنجلو است ولی به هر حال با وجود این‌که به اندازه مایل آنجلو و لئوناردو زندگی نکرد اما در تمام اوقات همرده آن‌ها و در زمره‌ی یکی از بزرگ‌ترین نقاشان جهان جای گرفت.

منبع
 
آخرین ویرایش:

Data_art

مدیر بازنشسته
توضیح

توضیح

ممنونم دیتا جان
خیلی عالیه
فقط به نظرم بهتره هر کدوم تو یه تاپیک کامل معرفی و نقد بشن
فکر کنم اینجوری بهتره تا اینکه همه یه جا باشه
مثلا الان رافائل و کامل با کاراش و توضیح سبک کارش و تکنیکها و .. اش معرفی بشه و وقتی تموم شد یه نفر دیگه تو یه تاپیک دیگه!
حالا بازم هر جور خودت صلاح میدونی:w30:
با اجازت من تا جایی که بتونم همراهی میکنم :gol:


سلام دوست خوب و عزیز دل :gol::gol::gol:
واقعا از این پست های خوب شما و همراهی شما خوشحال شدم و لذت بردم :smile:
ممنونم عزیز

اما در مورد مطلبی که فرمودید باید عرض کنم :

بله فرمایش شما متین و درست است این کار و روش که یک هنرمند و سبک و........ آن کامل در تاپیکهای جداگانه صورت بگیره حتما سرجای خودش و دربرنامه ها بوده و هست ...
ولی دلیلی که سبب شد من این تاپیک را ارسال کنم و نام آنرا گالری نقاشی بگذارم این بود که :
1- چند جا در باشگاه مشاهده کردم که یک عده از دوستان تاپیک های زیبایی را از نقاشیهای یک هنرمند بدون توضیح ارائه می دهند و... ....
2-دیگر اینکه احتمال دادم شاید دوستانی باشند که فقط علاقه دارند تعدادی نقاشی از هنرمند مورد نظرشان را ببیند و ارائه دهند و دیگر وقت و حوصله ی اینکه دنبال متن و.... برای آن آثار باشند را ندارند....
و اینکه در تاپیک خود مواجهه با سوالات بازدید کنندگانی نباشد که از نام و تاریخ ..... هنرمند می پرسند...
زیرا در یک گالری دیگر این گونه نیست .....
3-ضمنا تعدادی مخاطب نیز هستند که فقط علاق دارند نقاشیهایی را با کیفیت مناسب در قطع بزرگتر ببینند و تنها یک متن کوتاه چند خطی از هنرمند را مطالعه کنند نه بیشتر ... زیرا از حوصله و وقت آنها خارج است ...
4- هریک از دوستان آزاد باشند آثار هنرمند دلخواه خود را ارائه دهند.

این جا بود که احساس کردم این باشگاه به همچین تاپیکی نیاز دارد.
بنابراین تصمیم گرفتم که در این زمینه دقیقا مثل یک گالری که شما در تهران یا هر جای دیگر به دیدن آن می روید و فقط یک سری اثر نقاشی ، همراه با یک بیوگرافی مختصر از هنرمند را می ببنید .....تاپیکی با این عنوان ارائه شود تا با همکاری خود دوستان هر روز پر بارتر گردد و ارسال تاپیک های پراکنده و بدون توضیح کمتر شود
و

انشالله نتیجه آن ایجاد تاپیک کلی و منسجمی از آثار نقاشی در قسمتی از باشگاه باشد.
دوست عزیزم باز هم از نظر و همراهی شما ممنونم
امیدوارم این همراهی ادامه داشته باشد...:gol:
موفق و شاد در پناه خدا ...
 
آخرین ویرایش:

archi_arch

مدیر بازنشسته
سلام دوست خوب و عزیز دل :gol::gol::gol:
واقعا از این پست های خوب شما و همراهی شما خوشحال شدم و لذت بردم :smile:
ممنونم عزیز

اما در مورد مطلبی که فرمودید باید عرض کنم :

بله فرمایش شما متین و درست است این کار و روش که یک هنرمند و سبک و........ آن کامل در تاپیکهای جداگانه صورت بگیره حتما سرجای خودش و دربرنامه ها بوده و هست ...
ولی دلیلی که سبب شد من این تاپیک را ارسال کنم و نام آنرا گالری نقاشی بگذارم این بود که :
1- چند جا در باشگاه مشاهده کردم که یک عده از دوستان تاپیک های زیبایی را از نقاشیهای یک هنرمند بدون توضیح ارائه می دهند و... ....
2-دیگر اینکه احتمال دادم شاید دوستانی باشند که فقط علاقه دارند تعدادی نقاشی از هنرمند مورد نظرشان را ببیند و ارائه دهند و دیگر وقت و حوصله ی اینکه دنبال متن و.... برای آن آثار باشند را ندارند....
و اینکه در تاپیک خود مواجهه با سوالات بازدید کنندگانی نباشد که از نام و تاریخ ..... هنرمند می پرسند...
زیرا در یک گالری دیگر این گونه نیست .....
3-ضمنا تعدادی مخاطب نیز هستند که فقط علاق دارند نقاشیهایی را با کیفیت مناسب در قطع بزرگتر ببینند و تنها یک متن کوتاه چند خطی از هنرمند را مطالعه کنند نه بیشتر ... زیرا از حوصله و وقت آنها خارج است ...
4- هریک از دوستان آزاد باشند آثار هنرمند دلخواه خود را ارائه دهند.

این جا بود که احساس کردم این باشگاه به همچین تاپیکی نیاز دارد.
بنابراین تصمیم گرفتم که در این زمینه دقیقا مثل یک گالری که شما در تهران یا هر جای دیگر به دیدن آن می روید و فقط یک سری اثر نقاشی ، همراه با یک بیوگرافی مختصر از هنرمند را می ببنید .....تاپیکی با این عنوان ارائه شود تا با همکاری خود دوستان هر روز پر بارتر گردد و ارسال تاپیک های پراکنده و بدون توضیح کمتر شود
و

انشالله نتیجه آن ایجاد تاپیک کلی و منسجمی از آثار نقاشی در قسمتی از باشگاه باشد.
دوست عزیزم باز هم از نظر و همراهی شما ممنونم
امیدوارم این همراهی ادامه داشته باشد...:gol:
موفق و شاد در پناه خدا ...
مرسی عزیز
چشم حتما
ولی راستش من نفهمیدم پس چه جوری میشه تاپیک و من چه جوری میتونم کمک کنم؟ اگه قراره مطالب مختصر باشه پس دیگه من نباید همکاری کنم! چون زیاد میشه! :w05:
(میخواستم کلی از کاراشو بذارم! )
 

Data_art

مدیر بازنشسته
مرسی عزیز
چشم حتما
ولی راستش من نفهمیدم پس چه جوری میشه تاپیک و من چه جوری میتونم کمک کنم؟ اگه قراره مطالب مختصر باشه پس دیگه من نباید همکاری کنم! چون زیاد میشه! :w05:
(میخواستم کلی از کاراشو بذارم! )


عزیز دلم:gol:


کلی از کارهای این هنرمند و هنرمندهای دیگه را هم می توانی بذاری فقط متنی که براش میذاری کوتاه باشه مثل متن خودم در ارسال اول این تاپیک.
باشه

من رو همکاری شما حساب کردم ......:smile:
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
اثار دیگر راقائل

اثار دیگر راقائل


St. Sebastian. 1502-1503. Oil on panel. Pinacoteca dell'Accademia Carrara, Bergamo,Italy.




Adoration of the Magi
(from the predella of the Coronation of the Virgin). c. 1503-1504. Oil on panel, transferred to canvas. Vaticano, Pinacoteca Apostolica Vaticano, Rome, Italy.




Presentation in the Temple (from the predella of the Coronation of the Virgin). c. 1503-1504. Oil on panel, transferred to canvas. Vaticano, Pinacoteca Apostolica Vaticano, Rome, Italy.




Marriage of the Virgin.
1504. Oil on panel. Pinacoteca di Brera, Milan, Italy.




St. George. c.1504. Oil on panel. Louvre, Paris, France.




St. Michael. c.1503-1504. Oil on panel. Louvre, Paris, France.




Allegory (The Knight's Dream). c.1503-1504. Oil on panel. National Gallery, London, UK.




Portrait of a Man with an Apple.
c. 1504. Oil on panel. Uffizi Gallery, Florence, Italy.





Madonna and Child Enthroned with Saints. 1504-1505. Tempera on wood.etropolitan Museum of Art, New York, USA.




Portrait of a Man. 1503-1504.
Oil on panel. Museo Galleria Borghese, Rome, Italy.




Portrait of a Lady with a Unicorn. 1505-1506. Oil on panel. Museo Galleria Borghese, Rome, Italy.




St. George and the Dragon. c.1505-1506. Oil on panel. National Gallery of Art, Washington DC, USA.




Portrait of Agnolo Doni.
c.1506. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.




Portrait of Maddalena Doni.
c.1506. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.




Portrait of a Pregnant Woman.
c. 1506. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.




Madonna del Granduca.
c.1505. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.




The Small Cowper Madonna.
c.1505. Oil on wood. The National Gallery of Art, Washington DC, USA.




The Holy Family with a Lamb.
1507. Oil on panel. Museo del Prado, Madrid, Spain.




St. Catherine.
c. 1508. Oil on panel. National Gallery, London, UK.



Disputa. 1510-1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome.
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
ادامه اثار

ادامه اثار



Prime Mover (Astronomy)
(ceiling panel). 1509-1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome





Parnasus.
c. 1509-1510. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome






Poetry
(ceiling tondo). 1509-1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome.






Theology
(ceiling tondo). 1509-1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome.






Justinian Presenting the Pandects to Trebonianus.
1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome.





Gregory IX Approving the Decretals.
1511. Fresco. Vaticano, Stanza della Segnatura, Rome






Portrait of a Cardinal.
1510-1511. Oil on panel. Museo del Prado, Madrid, Spain.




Portrait of Tommaso Inghirami.
c.1511. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.






Portrait of Pope Julius II.
c.1512. Oil on panel. National Gallery, London, UK.





The Mass at Bolsena.
1512. Fresco. Vaticano, Stanza di Eliodoro, Rome.





The Freeing of St. Peter.
1514. Fresco. Vaticano, Stanza di Eliodoro, Rome.






The Freeing of St. Peter.
1514. Fresco. Vaticano, Stanza di Eliodoro, Rome






Madonna della Tenda.
c. 1512-1514. Oil on panel. Alte Pinakothek, Munich, Germany.






Madonna della Sedia.
1512-1514. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.





Sistine Madonna.
c.1513-1514. Oil on panel. Alte Meister Gallerie, Dresden, Germany.
 
آخرین ویرایش:

archi_arch

مدیر بازنشسته
ادامه اثار

ادامه اثار



The Madonna of the Fish.
c.1513. Oil on canvas. Museo del Prado, Madrid, Spain.





St. Cecilia with Saints. c. 1514-1516. Oil on panel, transferred to canvas. Pinacoteca Nazionale, Bologna, Italy.





The Sibyls.
1511-1513. Fresco. Saint'Agostino, Rome, Italy





The Battle of Ostia.
1514-1515. Fresco. Vaticano, Stanza dell'Incendio, Rome.






The Coronation of Charlemagne.
c 1516-1517. Fresco. Vaticano, Stanza dell'Incendio, Rome.





St. Michael and Satan. 1518. Oil on canvas. Museo del Prado, Madrid, Spain.





Ezekiel's Vision. c.1518. Oil on panel. Palazzo Pitti, Florence, Italy.






The Hill of Calvary.
c.1515. Oil on canvas. Museo del Prado, Madrid, Spain.






Portrait of Bindo Altoviti
. c.1515. Oil on wood. The National Gallery of Art, Washington DC, USA.





Cartoon for St. Paul Preaching in Athens.
c1513-1514. Mixed media on paper, mounted on canvas. Victoria and Albert Museum, London, UK.




Raphael. The Miraculous Draught of Fishes. 1517-1519. Tapestry. Vaticano, Pinacoteca Apostolica Vaticano, Rome.





Portrait of Baldassare Castiglione.
c.1514-1516. Oil on canvas, mounted on panel. Louvre, Paris, France.





La Donna Velata.
c. 1514-1516. Oil on canvas. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.





Double Portrait of Andrea Navagero and Agostino Beazzano.
c.1516. Oil on canvas. Galleria Doria Pamphilj, Rome, Italy.





Self-Portrait with a Friend.
1517-1519. Oil on canvas. Louvre, Paris, France.





Portrait of Pope Leo X with Cardinals Giulio de' Medici and Luigi de' Rossi.
1513-1519. Oil on panel. Palazzo Pitti, Galleria Palatina, Florence, Italy.





The Transfiguration.
c.1519-1520. Oil on panel. Vaticano, Pinacoteca Apostolica Vaticano, Rome.





Portrait of Guidubaldo da Montefeltro.
Oil on panel. Galleria degli Uffizi, Florence, Italy.





Portrait of Elisabetta Gonzaga.
Oil on panel. Galleria degli Uffizi, Florence, Italy.





Madonna Estergazi
. Oil on wood. Szepmuveseti Muzeum, Budapest, Hungary
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
ولی چه قدر کاراش شبیه همه!!
مادر و فرزند و پرتره هایی (به نظر من!) شبیه هم! و ...
یه سوال! چهره های اون زمان واقعا این شکلی بوده یا رافائل زیاد رئال کار نکرده؟! اخه به نظرم یه جوری مصنوعین! :D
 

Data_art

مدیر بازنشسته
ببخشید دیر دیدم

ببخشید دیر دیدم

دیتا جان این جا موندا!:w05:

سلام عزیزم ببخشید شرمند دیر متوجه سوال شدم چون نوشته پائین آن خیلی کوچک بود :redface:
فکر کنم باید یک دکتر چشم برم .:cry:
عزیزم این هم توضیح خدمدت شما :gol:
عزیز بابت عکسها ممنونم:smile:
در مورد چهره و لباس باید بگم بله تا حدود زیادی به این شکل بوده اند و اکثرا قبل از اجرای اصلی از روی مدل زنده طراحی بسیار می کردند مثلا داوینچی برای کشیدن یکی از چهره های شام آخر خود مدتها به دنبال مدل(فردی) می گشت که با ایده که در ذهن اوبود هماهنگ باشد.
این هنرمند و دیگر هنرمندان این سبک(رنسانس) بعد مرحله ای که گفتم در اجرای اصلی با توجه به موضوع و ذهنیت و تخیل خود آنرا می ساختند که دربعضی از آثارشان شاهد فضا کمی رویایی و اسطوره ای می باشیم که تمام مشخصات یک پیکره بصورت کامل زند و رئال کار شده ات . و نکته دیگر اینکه در آن دوران به انسان و خلق کامل آن اهمیت بسیار داده می شد. و همان طور که می دانید واژه رنساس به معنای (تولد دوباره )و (نوزایش) که واژه ای فرانسوی است اما اصل آن کلمه ایتالیایی است
که در این دوران انسان غربی به فرهنگ یونان و روم باستان توجه می کند و آنرا اوج آفرینش بشری
می نامند و عقل محوی ،فرد گرایی و انسان مآبی از دیگر ویژگی های رنسانس است .
اینها ازعوامل تآثیر گذار در نوع شیوه این هنرمندان بوده است..
موفق و شاد باشی عزیز:gol:



نقاشی مدرسه آتن (The school of Athens) اثر رافائل . این نقاشی در کاخ واتیکان ٬ محل اقامت پاپ قرار دارد. شیوه نقاشی فرسک (Fresco) نامیده می شود که بدلیل شیوه خاص اجرای آن به بخشی از دیوار تبدیل شده و برای مدتها باقی می ماند. این نقاشی جزو مجموعه ای است که به آنها اتاقهای رافائل گفته می شود. مطلب زیر را به شرح کوتاهی از این نقاشی اختصاص می دهم. برای دیدن تصویر بزرگتری از این نقاشی این لینک را دنبال کنید :
در مرکز نقاشی افلاطون (سمت چپ) و ارسطو (سمت راست) قرار دارند. افلاطون با دست به بالا اشاره کرده است که کنایه ای است از تمایل او به امور فراتر از واقع و ایدئالها. در مقابل ارسطو با انگشت به پایین اشاره کرده است که نشان دهنده واقعگرایی او در فلسفه است. رافائل می خواهد شنان دهد که افلاطون بیش از همه به دنیای خیالی توجه داشته است و ارسطو به واقعیت و آنچه در اطراف او می گذرد. در دست افلاطون رساله منون قرار دارد. ارسطو کتاب اخلاق نیکوماخوسی را به دست گرفته است. چهره افلاطون به شکل داوینچی نقاشی شده است. در این نقاشی اصولا چهره شخصیتها به شکل شخصیتهای معاصر رافائل نقاشی شده است.
سمت چپ افلاطون سقراط با چند تن از دوستان خود در حال انجام مباحثاتی است که در تاریخ فلسفه به گفتگوهای سقراطی مشهور است. نکته جالب توجه اینجاست که در سمت چپ یکی از شاگردان سقراط اسکندر مقدونی است. توجه کنید که اسکندر در تاریخ غرب مظهر حاکم با فضیلت است و رافائل با این عمل می خواهد نشان دهد که اسکندر مظهر پادشاه فلسفه دان است. در تاریخ اندیشه غرب اسکندر از آنجایی اهمیت دارد که ایده حکومت جهانی را اولین بار مطرح کرده است. او معتقد بود که تمامی افراد بشر با یکدیگر برابر هستند و بنابراین باید تحت یک حکومت زندگی کنند. او تنها پادشاه یونانی است که مذهب تمامی اقوام امپراطوری خود را احترام می گذاشت و یونانیها را برتر از دیگران تصور نمی کرد. ارسطو در کتاب سیاست خود می نویسد "تقدیر بر این است که یونانیها بر دیگر مردمان حکومت کنند" . اما اسکندر ملکه خود را از میان غیر یونانیها انتخاب کرد و مشهور است که این اقدام او به اعتراض یکی از فرماندهان سپاه او منتهی شد که اسکندر او را در حالت مستی کشت.
اقلیدس در تصویر دیده می شود. او را در حال حل یک مسئله ریاضی نشان داده اند. در تاریخ است که او کشف قانون رابطه اضلاع مثلث (a=b+c همه به توان دو) را با قربانی کردن یک گوسفند جشن گرفت.
در تصویر پیامبر ایرانی زرتشت است که یک گوی آسمانی در دست گرفته است. در موج رنسانس زرتشت مظهر دانش کهن است که نشان دهنده دانش ارزشمند قدیمی است که عکس العملی در مقابل قرون وسطی بشمار می رود. برای همین هم نیچه کتاب مشهور خود "چنین گفت زرتشت" را از زبان زرتشت نوشته است. البته تعبیر دیگری هم وجود دارد. بعضی معتقدند مرد سفید پوش ابوعلی سینا است و نه زرتشت. البته در سمت چپ تابلو هم شخصیتی به چشم می خورد که از او با عنوان ابوعلی سینا یاد می کنند. توجه کنید که در سمت راست مردی که لباس سفید به تن دارد خود رافائل است.
در مرکز تصویر هم دیوژن قرار دارد که با بی خیالی روی پله ها نشسته است. دیوژن به مانند سگان زندگی می کرد. نقل است که او را از شهر بیرون کردند . شخصی از او پرسید که آیا مردمان او را از شهر بیرون کرده اند ؟ او پاسخ داد نه ! من آنها را در شهر تنها گذاشتم. داستان مشهور دیگر هم همان است که اسکندر از او می خواهد چیزی درخواست کند و او به سادگی از اسکندر درخواست می کند تا کنار برود تا آفتاب بتابد. نقل می کنند از تمام اموال دنیا تنها یک کاسه داشت که با آن آب می نوشید. لب چشمه بود که دید سگی با زبان خود آب می نوشد. کاسه را به دور انداخت و گفت "این هم لازم نیست".
و برای اینکه شباهت وضعیت امروز ایران ما با نقاشی های رافائل را آشکار کرده باشیم تصویر زیر از برخورد وحشیانه پلیس در راهپیمائی حمایت از حقوق زنان در ایران است. به اندازه کافی درد در جانم افتاده است که نای نوشتن نمانده باشد. خودتان به سایر عکسها مراجعه کنید.
 
آخرین ویرایش:

نرگس313

عضو جدید
توضیحاتتون راجع به نقاشی بالا بسیار زیبا بود
اگه میشه درباره یک یا دو اثر معروفی که از هر نقاشی می ذارید همین طور توضیح جزء به جزء بنویسید.
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
سلام عزیزم ببخشید شرمند دیر متوجه سوال شدم چون نوشته پائین آن خیلی کوچک بود :redface:
فکر کنم باید یک دکتر چشم برم .:cry:
عزیزم این هم توضیح خدمدت شما :gol:
عزیز بابت عکسها ممنونم:smile:
در مورد چهره و لباس باید بگم بله تا حدود زیادی به این شکل بوده اند و اکثرا قبل از اجرای اصلی از روی مدل زنده طراحی بسیار می کردند مثلا داوینچی برای کشیدن یکی از چهره های شام آخر خود مدتها به دنبال مدل(فردی) می گشت که با ایده که در ذهن اوبود هماهنگ باشد.
این هنرمند و دیگر هنرمندان این سبک(رنسانس) بعد مرحله ای که گفتم در اجرای اصلی با توجه به موضوع و ذهنیت و تخیل خود آنرا می ساختند که دربعضی از آثارشان شاهد فضا کمی رویایی و اسطوره ای می باشیم که تمام مشخصات یک پیکره بصورت کامل زند و رئال کار شده ات . و نکته دیگر اینکه در آن دوران به انسان و خلق کامل آن اهمیت بسیار داده می شد. و همان طور که می دانید واژه رنساس به معنای (تولد دوباره )و (نوزایش) که واژه ای فرانسوی است اما اصل آن کلمه ایتالیایی است
که در این دوران انسان غربی به فرهنگ یونان و روم باستان توجه می کند و آنرا اوج آفرینش بشری
می نامند و عقل محوی ،فرد گرایی و انسان مآبی از دیگر ویژگی های رنسانس است .
اینها ازعوامل تآثیر گذار در نوع شیوه این هنرمندان بوده است..
موفق و شاد باشی عزیز:gol:
ممنون ولی خب داوینچی تا اونجایی که من شنیدم خوب بیشتر رئال کار میکرده و مخصوصا رو فیگوراتیو خیلی کار کرده
اما خب این اینطوری نبود! یعنی مثلا این چهره به نظر من اصلا رئال نیست!!
درحالی که مثلا تصویر مونالیزا اینطور نیست و به نظرم خیلی زندست!




و برای اینکه شباهت وضعیت امروز ایران ما با نقاشی های رافائل را آشکار کرده باشیم تصویر زیر از برخورد وحشیانه پلیس در راهپیمائی حمایت از حقوق زنان در ایران است. به اندازه کافی درد در جانم افتاده است که نای نوشتن نمانده باشد. خودتان به سایر عکسها مراجعه کنید.
این چیه دیگه؟!:D
چرا سیاسیش میکنی حالا؟!:D
 

Data_art

مدیر بازنشسته
ممنون ولی خب داوینچی تا اونجایی که من شنیدم خوب بیشتر رئال کار میکرده و مخصوصا رو فیگوراتیو خیلی کار کرده
اما خب این اینطوری نبود! یعنی مثلا این چهره به نظر من اصلا رئال نیست!!
درحالی که مثلا تصویر مونالیزا اینطور نیست و به نظرم خیلی زندست!

!


[FONT=&quot]سلام عزیز دل :gol:[/FONT]
[FONT=&quot]با پوزش فراوان به خاطر تأخیر در پاسخ به سوال شما عزیزدل[/FONT]:redface:
[FONT=&quot]مریم جان ببینید لازم است چند مورد را برای شما توضیح دهم . [/FONT]
[FONT=&quot]آن اینکه اگر مطالب قبل و تعریف هنر رنسانس(نوزایی) را که از کجا و به چه دلیل ایجاد شده را بادقت خوانده باشید این سوال شما تا حدود زیادی بر طرف خواهد .[/FONT]
[FONT=&quot]زیرا در آن دوران بیشترین توجه به خلق چهره‌ها و فیگورهایی آرمانی و کاملا ایده آل که شاید در واقعیت کمی به نظر ما اغراق آمیز باشند و با توجه به قوانین و تناسباتی که در آن دوران توسط داوینچی و... و حتی قبل آنها در هنر یونان و روم باستان و... بوده است و اینکه گفتیم در این دوران هنرمندان به دوران قبل و ایده آل های هنر یونان و ... توجه می کنند در ترسیم چهره و. .... [/FONT]
[FONT=&quot]درست است قواعد مربوط به کشیدن یک پورتره و فیگور را رعایت می‌کنند تا از واقعیت فرمی یک انسان خارج نشوند ولی اهمیت اصلی و هدف اصلی آنها در ترسیم انسان، نقاشی کردن انسانی به شکل رئالیستی محض نبوده چون اصلا این گرایش(رئالیسم) ربطی به این دوران ندارد و برای خود دوره‌ای خاص دارد و ما عادت داریم هر چیزی که کمی به واقعیت نزدیک می شود را رئالیستی بدانیم در صورتی که رئالیسم و گرایش آن تعریف دیگری دارد و نمی توان گفت که رافائل و هم دوره های او قصد بر خلق چهره و فیگوری رئالیستی داشته اند بلکه آنها با توجه به دوره و اهداف دروان خود دست به خلق انسانهایی آرمانی و ایدآل می زنند.[/FONT]
[FONT=&quot] و الان همان امر است که باعث می شود شما بفرمائید این چهره و ...... اصلا رئالیستی و واقعی نیست...[/FONT]
[FONT=&quot] درست است نباید هم باشد چون در آن دروان از انسان دوران خود الهام می گرفتند و از روی آن کار می کردند ولی در نهایت چهره و فیگوری کاملا ایده آل و آرمانی را با توجه به اهداف خود در مکتب رنسانس به تصویر می کشیدند و اگر دقت کرده باشید هر یک از هنرمندان در آن دروان در آثار خود یک تِم و کاراکتر خاص خود و مشترک بین تمامی چهره ها و پورتره های تصویر کرده خود دارند...مثلا در تمامی فیگور های چه زن و چه مرد میکلانژ شما شاهد فیگور هایی مردانه هستید......[/FONT]
[FONT=&quot]و در ضمن در آن دروان هنرمندانی که در یک دوره بودند هم از دوستان و هم از استادان خود کار می آموختند و الهام می گرفتند که تا حدودی زیادی این تأثیرات را در کار آنها به خوبی میتوان دید ( البته در دوران حاضر هم به این صورت است – منظورم تأثیرپذیری از استاد و هنرمندان هم عصر خود است )رافائل هم د‌‌ر هفد‌‌ه‌سالگی به شاگرد‌‌ی استاد‌‌ پِروجینوُ ([/FONT][FONT=&quot]Perugino[/FONT][FONT=&quot] ) د‌‌رمی آید و از او و آثارش تأثیر فراوان می گیرد و چند نمونه را در یر می توانید ببینید..و همچنین رافائل د‌‌ر حالی پا به د‌‌نیای بلوغ هنری گذاشت که د‌‌نیای آن روز تحت تأثیر نبوغ د‌‌و هنرمند‌‌ برجسته، یعنی میکل‌آنجلو و د‌‌اوینچی بود‌‌. رافائل سال‌ها د‌‌ر شهر فلورانس که محل کار این د‌‌و بود‌‌ زند‌‌گی کرد‌‌. سبک تأثیرگذار د‌‌اوینچی به نام سفوماتو (محو کرد‌‌ن تد‌‌ریجی رنگ‌ها د‌‌ر تابلو) د‌‌ر بسیاری از آثار رافائل د‌‌ر این د‌‌وره از زند‌‌گی‌اش به چشم می‌آید‌‌. رافائل توانایی ذاتی‌ای د‌‌ر جذب نوآوری‌های هنرمند‌‌ان د‌‌یگر د‌‌اشت؛ با این همه ولی از سبک کسی را تقلید‌‌ نکرد‌‌ و تنها تکنیک‌های د‌‌یگران را طوری به کار می‌گرفت تا د‌‌ید‌‌ و ایده خود را بیان نمایان کند.[/FONT]
[FONT=&quot]عزیز امیدوارم توانسته باشم جواب سوال شما را داده باشم [/FONT]
[FONT=&quot]بازهم اگر موردی بود در خدمتم [/FONT]
[FONT=&quot]موفق و شاد باشید:gol:[/FONT]



این تصویر ازرافائل است



و

تصاویر زیر از استاد رافائل (
پِروجینوُ ) است. و یک مقایسه ای با دیگر آثار رافائل بکنید..











 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
D I S A [درباره هنرمندان] - حرمان هنرمندان مشاهیر هنر 0

Similar threads

بالا