کافیست انار دلت ترک بخورد...! دلم میخواد برگردم پیشت....

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقطهــ

همیشه یعنی تمام ...

امـــــا

اینجا وقتی من نقطهــ می گذارم یعنی،

این بار تــو تمامش کن!

شده ام ماهی بی آب ... خدایا چه کنم ؟؟!

ح س ر ت:w05:



http://hasrat91.blogfa.com/category/8

 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـمـش کـــه نبایـد تــو روزای سختـــ یـاد خــدا کنــی کــه !


گاهــی وقتــی همـه چــی مرتبـه


وقتــی همـه چــی آرومـه


وقتــی اونــی کـه بایـد باشـه هستــــ


بایــــد ازش تشکـر کنــی


بایـــد داد بزنــی بگـــی :


خدایـا شـکرتــــــــ . . .
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=4]خدای من هــمان خداییست که
[/h] [h=4]نه میرنجم از نبــودش[/h] [h=4]نه غـــــم از دست دادنش را دادم[/h] [h=4]و نه غصـه اینکه روزی تنهایـم بگذارد را میخورم[/h] [h=4]او را در کنارم دارم و تـرس را از وجودم پاک میکند او مــــرا عاشقانه در آغـوش گرفته و[/h] [h=4]از مسیر مشکلات و سختی ها عبور میدهد[/h] [h=4]او همیشه به مــــــن لبخــــند میزند[/h] [h=4]و تمام نیروها و انرژی هایش را با خنده اش در وجودم جاری میسازد[/h] [h=4]مـــــن نباشم او هست[/h] [h=4]او نباشد مـن نیـــز نیستم[/h] [h=4]خدایــــــم را دوســـــــت دارم[/h]
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=4]آه ای خدایــــــم
[/h] [h=4]صدایت میزنم بشنـو صدایم[/h] [h=4]شکنجه گاه این دنیـــاست جایم[/h] [h=4]به جـرم زندگی این شد سزایم[/h] [h=4]خدایــــا حادثه در انتظار است[/h] [h=4]به هرسو باد وحشی درگذار است[/h] [h=4]الهی کیفرم را میپذیرم[/h] [h=4]که از تو ذات خود را پس بگیرم[/h] [h=4]خدایم ای پناه لحظه هایم[/h] [h=4]صدایت میزنم با گریه هایم[/h] [h=4]صدایت میزنم بشنـو صدایم…[/h]
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه های من آشیانه بسازی.

پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده دار ترین اشتباه ممکن بود.

پرنده گفت: راستی چرا پرزدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید.

پرنده گقت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است.

انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی.

پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پرزدن یادشان رفته است.

درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است. اما اگر تمرین نکند فراموش می شود.

پرنده این را گفت و پرزد. انسان پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج می زد.

آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: «یادت می آید، تو را با دو پا و دو بال آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم، بالهایت را کجا گذاشتی؟»

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آنوقت رو به خدا کرد و گریست.
:cry:
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
هـمـش کـــه نبایـد تــو روزای سختـــ یـاد خــدا کنــی کــه !


گاهــی وقتــی همـه چــی مرتبـه


وقتــی همـه چــی آرومـه


وقتــی اونــی کـه بایـد باشـه هستــــ


بایــــد ازش تشکـر کنــی


بایـــد داد بزنــی بگـــی :


خدایـا شـکرتــــــــ . . .

ما عادت کردیم به اینکه یاد خدا فقط تو سختی هاست

تو گرفتاریهای روزمره خدا حلال مشکلات ماست

چه قول و قرارهایی تو مشکلات با خودمون میذاریم

دیگه این کار و نکنم و باز عبادات رو از سر بگیرم و کلی نذر و نیاز

اما بعد از سختی........برو که رفتیم


تو خوشیها و لحظات شاد زندگی تنها و تنها دوست عزیرمون.همنشین گلمون

●●●●●●●●●●ابلیس ●●●●●●●●●

حضور داره.فقط منم.خودمم.خودم بودم.شانس بهم رو کرده.اقبالم

اما قربونت برم خدا که چقدر غریبی یا قریبی

ولی باز هم تو

باز هم خودت

          باز آی هر آنچه هستی باز آی...

گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی            

      این درگه ما درگه نومیدی نیست........

صد بار اگر توبه شکستی باز آی
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقیم لندن بود.

یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.

راننده بقیه پول را که بر می گرداند،بیست سنت اضافه تر می دهد!



می گفت:چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

آخر سر بر خودم پیروز شدم وبیست سنت را پس دادم و گفتم:آقا این را زیادی دادی...



گذشت و به مقصد رسیدیم.

موقع پیاده شدن، راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم.



پرسیدم: بابت چی؟

گفت:

می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم،

امّا هنوز کمی مردد بودم.وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم.

با خود شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم.فردا خدمت می رسیم!




تمام وجودم دگرگون شد...

حالی شبیه غش به من دست داد.

من مشغول خودم بودم،

در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم.....



تشکرام تمومیده مرسی از مطالب قشنگتون بچه ها:gol:



 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت

*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد

*
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
*
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
*
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

عرفان نظرآهاری


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
خدا دوست دارد بنده اش بگوید: خدایا! غلط کردم.

دیدید وقتی بچه ی شما اشتباهی می کند ، می آید به شما

می گوید : من غلط کردم ؛ چقدر خوشتان می آید .

گریه می کند و اشک می ریزد ، که آقاجون !غلط کردم ، من

را نزن.

شما او را بغل می کنید و به خودتان می چسبانید و نوازش

می کنید.

شما بنده اید ، این طورید، آن وقت خدا!

فقط یک کلمه انسان بگوید : '' خدایا! ، نفهمیدم ، بد کردم ،

عمرم را به بطالت صرف کردم''


آیت الله مجتهدی ره


منبع
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای انسان چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟؟؟

ای انسان چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟؟؟

امیرالمومنین امام علی علیه السلام به هنگام تلاوت آیه 6 سوره انفطار "یا ایها الانسان ماغرک بربک الکریم" فرمود:
اى انسان ، چه كسى تو را به گناهكارى دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور نمود؟ و چه چيز تو را به هلاكت خويش دلبسته ساخت؟ آيا دردت را درمانى نيست؟ آيا از اين خواب گران ديده نمى گشايى؟ چرا آنسان،كه به ديگران مهر مى ورزى به خود مهربان نيستى؟

بسا كسى را در تابش آفتاب بينى و از سر ترحم بر او سايه افكنى يا بيمارى پيكرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگريى.پس از چيست كه بر درد خويش شكيبا هستى و بر مصيبتهاى خود صبور و پايدارى؟

از چيست كه بر جان خود، كه در نزد تو عزيزترين جانهاست، سرشكى نمى‌بارى ؟ چرا شبيخون كيفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى انگيزد و حال آنكه، نافرمانيهايت تو را به ورطه قهر او افكنده است.
پس به نيروى عزم و تصميم، دردى را كه بر دل تو سستى آورده، درمان كن و به بيدارى و هوشيارى خواب غفلت از ديدگان بزداى. خدا را اطاعت كن و به ياد او انس بگير. و در نظر آر، آن حالت را كه تو از او روى گردانيده اى و او به تو روى آورده است. تو را به بخشايش ‍ خويش فرا مى خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به ديگرى روى نهاده اى.بلند و برتر است آن خداى توانا كه كريم و بزرگوار است.



و تو اى بنده بي‌مقدار ناتوان در نافرمانى او، چه گستاخى و حال آنكه، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشايش او مى گردى. خداوند نه فضل و بخشايش خود را از تو دريغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت. بلكه، چشم بر هم زدنى، از نعمتى كه بر تو ارزانى مى دارد و پرده اى كه بر گناهان تو مى‌كشد يا بلايى كه از تو مى گرداند بى بهره نبوده اى.
پس، چه گمان برى به او، اگر فرمانش برى ؟

به خدا سوگند، اگر اين حال ميان تو و ديگرى كه در قدرت و توان همسنگ تو مى بود، پديد آمده بود، تو خود نخستين كسى بودى كه خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نكوهش مى‌كردى...



«نهج البلاغه،خطبه 223»
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
........

........

_______________________________________________________

______________________________________________________

_______________________________________________________
_______________________________________________________
_______________________________________________________

ببین اینا مال تاپیک لیموییه !

دو تاش حرف زدن با امام زمونه !
یکیش تبریک تولد امام هادیه ...
دوتاش مال امام حسینه ...

چند تاشم مال خلوتی با خداس :|

کدوماشو برگردونم تو تاپیک و بقیه رو انتقال بدم ؟
 
آخرین ویرایش:

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیبِ گلابِ نیمه رس چیده ام فقط
مثل انار در همِ پاشیده ام فقط

مانند لاله ای که سرافکنده گشته است
پیش خدا نشسته و باریده ام فقط

حق تو را که هیچ نیاورده ام بجا
خود را فقط غلام تو نامیده ام، فقط

غرق خیال خام گذشت عمر پر بها
در غفلتی پر از گِله خوابیده ام فقط

وقتی کتاب عمر خودم را ورق زدم
دیدم گناه بر سر هم چیده ام فقط

یک ذره هم به سمت خدا ره نرفته ام
از راه راست صد دفه پیچیده ام فقط

دور گناه..دور بت نفس...دور خویش...
دور سر “خدا”م نچرخیده ام فقط...
از دوری خداست بلا دیده ام فقط


http://hasrat91.blogfa.com/?p=2
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایـــا …!

گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،


نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم
،

تا کم کم چشـــم هایم با ابـرهای بارانیت
همراهی می کنند و
قلبـــم سبک می شود
آنــوقــت تو می آیی و
تـمـــام فضای دلـم را پر می کنی
و مـــن دیـگــر آرام می شــــــوم
و
احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای
دربیـاورد ! چون تو را در قلبـــــــم دارم …
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی سکـــــــــــوت…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی دل بریدن میخواد…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی اشک…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی بهت…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی آغوش آسمانی[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی دور شدن از این آدمها…![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کمی رسیدن به خدا…[/FONT]:cry:
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خاطــر او زندگی‌ كـن همان كه تــو را آفريده و بی منت ميبخشد

به خاطـر او كه گوش دلـ ميسپارد به حرفهايت، آرام و بی‌صدا ! همان لحظه كه ميخوانی اش ...
همـان كه هـر لحظه در كنــآر توست و برای تـو بهتــرين را ميخواهـد
او خداست شك نكن! اگــر بخواهـد ميشود !
همان كه در لحظه لحظه ی نفس كشيــدن ماست ...
بـاور به بودنش ،تنهــا شرط ديدنش در اين دنيــاست
او را احساس كـن ،احساس حظورش تنها راه رسيدن به آرامش قلبيست!
او كه مهربانترين مهربانان است ...!
خــدايـا از تو ميخواهــم ياری ام كنــی تا بدانـم هـرآنچه كه تـو برايـم می خواهـی بی ترديد بهترين است ...
از تـو ميخواهـم دور كنـی از من هر آنچه را كه مـرا دور ميكند از تـو
خدا جانـم ای‌ تنها تكيه گاهـم و ای اميـد اول و آخـرم
مـرا تنها نگذار در ميان دلتنگی هـا ،در ميان بی وفايـی آدم ها و در ميان همه ی دلگرفتگـی ها
خدايــم ای بی نيـاز از خلق و ای تنهـا نيـاز مـن
دنيـا را از من بگيــر من تـو را مـی خواهــم
تنهـا تـو را كه به تمامـی حرفهايت از تـه دلـ يقيـن دارم ...!
تنهـا تـو را ای حقيقی‌ ترين وابستگـی زندگــی ام ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمــاز ، چه واژه ی زيبايــی ...! واژه ای آشنا، برای قلب های ‌بی‌ قرار

نازيدن به آب برای وصل شدن به دريــای عظيـم رحمت !

برای‌ عشـق و رابطه ای دو طرفه ميان تـو و خـدا
و صدای اذان ، دلنشين ترين صدايی كه گوش جانم را مينوازد
” الله اكبــر ، الله اكبــر“ آری! يعنی خـدا بزرگ است ...!

بزرگ تر از همه بزرگ هايی كه در ذهن توست !
پس به سويش پرواز كن با همان بالهايی كه به تـو هديه داده
با همان بالهايی كه ديده نميشوند ولـی به وسعت خودش تو را پرواز ميدهند و به اوج ميكشند
پرواز كن به سوی ‌مهربان مطلق و با تمام وقار در مقابل قدرتش اظهار عجز و نيازمندی كن
چراكه نمـآز تنها راه وصل شدن به دنيايی ايست كه در حد ذهنمان نيست ...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ITDeveloper همین دو کلمه برای هدایت بشر کافیست! تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا