کاش باغچه کوچک ما سیب داشت ؟!

April_girl

عضو جدید
از دید عاشق :تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهری از باغچه ی همسایه سیب را دزدیده ام ، باغبان از پی من تند دوید ، سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه ، سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک تو رفتی ، هنوز سالهاست که در گوش من ، آرم آرم خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزام و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه ی ما سیب نداشت !از دید معشوق : من به تو خندیدم خوب می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدید ی باغبان از پی تو تند دوید ، و نمی دانستی پدر پیر من است من به تو خندیدم ، تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم .اشک چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان منو سیب دندان زده از دست من افتاد و به خاک دل من گفت : برو چون نمی خوا ست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را وهنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام غربت بغض تو تکرارکنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم .کاش باغچه کوچک ما سیب نداشت ؟!
 

Similar threads

بالا