کار گروهی

2276417

کاربر فعال
کار گروهی

باران بشدت می بارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش می راند ، ناگهان تعادل اتومبیل به هم خورده و از نرده های کنارجاده به سمت خارج منحرف شد .

از شانس خوبش ، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیک های آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست آن را از گلبیرون بکشد به ناچار زیر باران از ماشین پیاده شده و بسمت مزرعه مجاور دوید و در زد .کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی آمد دم در و بازش کرد راننده
ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : " بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه . " لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو
کشید بیرون تا راننده شکل و قیافه قاطر رو دید ، باورش نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه ، اما چه میشد کرد ، در اون شرایط سخت به امتحانش می ارزید !با هم به کنارجاده رسیدند و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سرد��گه اش رو محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطر و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد : " یالا فردریک ، هری ، تام ،پل ، فردریک ، تام ، هری پل .... یالا همگی با هم سعی تون رو بکنین ... آهان فقط یک کم دیگه ، یه کم دیگه .... خوبه تونستین !!! " راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد اتومیبل رو از گل بیرون بکشه . با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کرد :" هنوزهم نمی تونم باور کنم که این حیوون پیر
تونسته باشه، حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است ، نکنه یه جادوئی در کاره ؟! کشاورز پاسخ داد : " ببین عزیزم ، جادوئی در کار نیست "اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه ، آخه
میدونی قاطر من کوره !!!
 

Similar threads

بالا