چنین گفت نیچه...

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز:gol::gol:
جملاتی کوتاه وپرمغز از نیچه

آنکس که چرایی دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت.

ای كاش می توانستم گوشه ای كوچك از این جهان را بر هم زنم.... مساله فلسفی ...فهمیدن جهان نیست بلكه تغییر دادن آن است.

بله ؟بشر یکی ازخطاهای خداونداست؟یاخداوند یکی ازخطاهای بشراست؟

از یاد مبرید-هرچه بیش اوج گیریم ازچشم آنانکه پرواز کردن نمی توانند خرد تر به چشم می آییم.

برای حقیقت باورها دشمنانی خطرناکتر از دروغها هستند .

از گرگ بسیار چیزها میتوان آموخت اما دریغ گوسفندان هیچ وقت این را نمیفهمند.

ابرمرد طالب دو چیز است: خطر و بازی از اینرو او زن را به عنوان خطرناکترین بازیچه میطلبد .

من دوستار دلیران ام ، اما شمشیر زنی بس نیست. باید دانست که را به شمشیر باید زد !

دیدار پرواز این روانک های سبک بال نازک تن پر جنبش زرتشت را به گریستن و نغمه سرایی می انگیزد.

تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند.

"چنین گفت زرتشت"

حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش

شما ای دهلیزهای پر دود و اتاق های تیره و تار ، شما ای بندها و قلب های تنگ ، چگونه می خواهید جان هایی آزاده باشید !

تکالیفم آنجایند که باید دشوارترین خواست ها را بر دوش گیرم ، جایی که سرچشمه های حیاتم نیز هستند .

آدمی می باید آنچه را ندارد اما نیازمند آن است به چنگ آورد : چنین بود که من وجدان آسوده را برای خویش به چنگ آوردم .
 

spow

اخراجی موقت

برای اینکه بت پرست نباشی کافی نیست که بتان را شکسته باشی باید خوی بت پرستی را ترک کرده باشی .

شکستن بت پرست درونت، نه شکستن بتان، این بود دلیری تو

این است انسان

آری، می دانم از کجا می آیم،

من ، همچون شعله، سیری ناپذیر بوده و خود را میسوزم.

اما بر هر چه می تابم نور میشود.

و از هر چه میگذرم خاکستر میشود

آری، بدون شک من شعله ام.

مرد و زن

اندیشه مرد آن است که : زنی را که قلبت برایش می تپد تسخیر کن . زن تسخیر نمی کند ، می رباید.



خواهش

من روحیه انسانهای بسیاری را می شناسم.

اما نمی دانم خودم کی هستم.

چشم من بیش از حد به خودم نزدیک است.

من آنکسی که می بینم نیستم، و می دانم اگر از خودم دورتر بودم،

یا در واقع ، به اندازه دشمن خودم از خودم دور بودم

برای خود مفیدتر می بودم.

نزدیکترین دوست من از من خیلی دور است.

باید میان من و او حد متوسطی پیدا شود،

آیا میفهمی چه می خواهم؟



سرسختی من

من باید صد گام بالاتر روم ، باید اوج گیرم.

اما می بینم که شما فریاد می زنید که :

ای انسان سرسخت! مگر ما از سنگ هستیم؟

اما ، من باید صد گام بالاتر روم، و هیچکس نمی خواهد تکیه گاه من باشد.



برای همیشه

آنکس که برای همیشه می آید فکر میکند که :

من چو دلم خواست امروز آمدم.

و گفته مردم برای او اهمیتی ندارد که :

تو خیلی زود آمدی ، یا خیلی دیر آمدی!
 

Orion neb

عضو جدید
سلام دوستان عزیز:gol::gol:
جملاتی کوتاه وپرمغز از نیچه

آنکس که چرایی دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت.

ای كاش می توانستم گوشه ای كوچك از این جهان را بر هم زنم.... مساله فلسفی ...فهمیدن جهان نیست بلكه تغییر دادن آن است.

بله ؟بشر یکی ازخطاهای خداونداست؟یاخداوند یکی ازخطاهای بشراست؟

از یاد مبرید-هرچه بیش اوج گیریم ازچشم آنانکه پرواز کردن نمی توانند خرد تر به چشم می آییم.

برای حقیقت باورها دشمنانی خطرناکتر از دروغها هستند .

از گرگ بسیار چیزها میتوان آموخت اما دریغ گوسفندان هیچ وقت این را نمیفهمند.

ابرمرد طالب دو چیز است: خطر و بازی از اینرو او زن را به عنوان خطرناکترین بازیچه میطلبد .

من دوستار دلیران ام ، اما شمشیر زنی بس نیست. باید دانست که را به شمشیر باید زد !

دیدار پرواز این روانک های سبک بال نازک تن پر جنبش زرتشت را به گریستن و نغمه سرایی می انگیزد.

تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند.

"چنین گفت زرتشت"

حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش

شما ای دهلیزهای پر دود و اتاق های تیره و تار ، شما ای بندها و قلب های تنگ ، چگونه می خواهید جان هایی آزاده باشید !

تکالیفم آنجایند که باید دشوارترین خواست ها را بر دوش گیرم ، جایی که سرچشمه های حیاتم نیز هستند .

آدمی می باید آنچه را ندارد اما نیازمند آن است به چنگ آورد : چنین بود که من وجدان آسوده را برای خویش به چنگ آوردم .
:gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضي جمله ها تكرارشونم با ارزشه و اثر گذار ...تشكر
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
سياستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند: ابزار و دشمن. يعني فقط يك طبقه را مي‌شناسند و آن هم دشمن است.


آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند .


بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید .

باید در تضادهای دوگانه شک کرد. از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است.


حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است.

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند.


لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است اما فردی که بیرحم است این بیرحمی گریبانگیر خودش هم می شود و به ایشان نیز آزار خواهد رسید.


 

spow

اخراجی موقت

 

Similar threads

بالا