چرا همه از مرگ هراس دارند ؟

بشارت

عضو جدید
من فكر ميكنم چون راهيه كه بازگشت نداره.تمام راه ها قابل برگشته مگر مرگ.هر كي رفت، ديگه رفت.
 

HoOMan.tbz

عضو جدید
چون تجربش نکردن
هیشکی خبر از چگونگیش نداره
اگه این چیزهایی که پیغمبر ها و .. گفتن حقیقت داشت چیکارم می کنن.؟؟؟؟!!
جا و مکانش معلوم نیس
چون جبران و برگشتی در کار نیست
و خودتی و خداتو اعمالت
هیشکی نیس همرات.تنهای تنهااا ته قبر با کلی خااااک .فقط خدا می تونه به دادت برسه و بس
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر می کنم بر می گرده به باور ذهنی مون ما باور داریم که اگر کار بدی کنیم بعداز مرگ مجازات میشیم
و چون می دونیم کارای بدمونم کم نیست پس میترسیم
ولی به نظر من ترس از مرگ خیلی بی جا و مسخره است
حتی اگر با این باور باشه....
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
فکر می کنم بر می گرده به باور ذهنی مون ما باور داریم که اگر کار بدی کنیم بعداز مرگ مجازات میشیم
و چون می دونیم کارای بدمونم کم نیست پس میترسیم
ولی به نظر من ترس از مرگ خیلی بی جا و مسخره است
حتی اگر با این باور باشه....
ترس از مرگ "حتي اگر با اين باور باشه..." بي‌جا و مسخره است، عدم ترس هم باز به باور ذهني برمي‌گردد. کاش مي‌گفتيد ذهنيت شما از مرگ چيست که چنين نتيجه‌اي داده است؟
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترس از مرگ "حتي اگر با اين باور باشه..." بي‌جا و مسخره است، عدم ترس هم باز به ذهن برمي‌گردد. کاش مي‌گفتيد ذهنيت شما از مرگ چيست که چنين نتيجه‌اي داده است؟


ببینید اگه با این ذهنیت جلو بره
حداقل امروز گناهش از فردا کمتره
....

نمی دونم چرا ولی به نظر من مردن اصلا ترسناک نیست
مرگ شاید از زندگی با این همه دروغ و جنگ و نفرت و تبعیض بهتر باشه
همین....
 

mortazavi

عضو جدید
حضرت رضا میفرمایند :النوم اخی الموت

خواب برادر مرگ است

..................................................

اگر انسانی از مرگ هراس داشته باشد بدان که ایمان او سست است
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
ببینید اگه با این ذهنیت جلو بره
حداقل امروز گناهش از فردا کمتره
....

نمی دونم چرا ولی به نظر من مردن اصلا ترسناک نیست
مرگ شاید از زندگی با این همه دروغ و جنگ و نفرت و تبعیض بهتر باشه
همین....
فرمايش شما در بازگشت ترس از مرگ به ذهن کاملا درست و دقيق بود. اما ذهنيت‌هاي در ترس يا عدمش متکثر است. ذهنيت شما هم يکي آن آنها. خواستم بدانم کدامينش است. سپاسگزارم
 

phalagh

مدیر بازنشسته
1.
از امام جواد(ع )، سؤ ال شد چرا مردم مرگ را دوست ندارند؟ حضرت فرمود:
زيرا به حقيقت مرگ جاهل اند، اگر بدانند مرگ چيست و از دوستان خدا باشند مرگ را دوست خواهند داشت . سپس حضرت رو به سؤ ال كننده كرد و فرمود: چرا كودك از خوردن دارو امتناع مى كند با ايـن كـه دارو درد او را كـاهش مى دهد و او را از بيمارى مى رهاند؟ آن شخص جواب داد: زيرا كودك فـايـده خوردن دارو را نمى داند. امام فرمود: به خدا سوگند! مرگ براى كسى كه آمادگى دارد از آن داروى شفا دهنده مفيدتر است ( بحارالانوار-جلد 6- صفحه 156)
2.
مولاى پارسايان على (ع ) مى فرمايد:

مَنْ كانَتِ الدُّنْيا هِمَّتَهُ اِشْتَدَّ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِراقِها ( بحارالانوار-جلد 71- صفحه181)
هر كس دنيا نهايت همتش شود هنگام جدايى از آن سخت حسرت مى خورد.
3.
قرآن كريم درباره يهوديان دنيادوست مى فرمايد:

وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُ اءَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهِمْ(جمعه :7)

به خاطر گناهان زيادى كه مرتكب شده اند هرگز آرزوى مردن را ندارند.
شخصى از امام حسن (ع )، پرسيد چرا از مرگ مى ترسيم ؟ امام (ع ) فرمود:

اِنَّكـُمْ اَخـْرَبـْتـُمْ آخـِرَتـَكـُمْ وَعـَمَّرْتـُمْ دُنـْيـاكـُمْ فـَاَنـْتـُمْ تـَكـْرَهـُونَ النَّقـْلَةَ مـِنَ الْعـُمـْرانِ اِلَى الْخَرابِ ( بحارالانوار-جلد 6- صفحه 129)

شـمـا آخـرت خـويـش را خـراب و دنـيـايـتـان را آبـاد كـرده ايـد، بـه هـمـيـن دليل خوش نداريد از جاى آباد به منزل ويران نقل مكان كنيد.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
متن زیر رو از کتاب معاد استاد قرائتی میارم.
--------------------------------

چرا از مرگ مى‏ترسيم؟

ترس مى‏تواند ريشه‏هاى گوناگونى داشته باشد، كه با بيان يك مثال، موارد آن را بيان مى‏كنيم:

در ديدگاه اسلام دنيا محل عبور است و انسان عابر و اموال دنيا وسيله مى‏باشد، و ترس از مرگ همانند ترس يك راننده در شرايط مختلف است:

1- گاهى راننده مى‏ترسد، چون مى‏بيند ماشين او در آستانه سقوط و رو به نابود شدن است.
افرادى كه ايمان به معاد ندارند و مردن را نيست شدن مى‏دانند، بايد از مرگ هم بترسند چون مرگ در چشم آنها يك نوع سقوط و نابودى است.

2- گاهى راننده‏اى كه ماشين خود را با خون دل تهيه كرده و علاقه زيادى به آن دارد، مى‏ترسد كه مبادا كسى وسيله او را بگيرد و از تصوّر جدايى آن رنج مى‏برد و خيال مى‏كند بهتر از اين ماشين چيز ديگرى نيست.
كسانى كه علاقه زيادى به دنيا دارند، جدايى آنها از دنيا بزرگ‏ترين شكنجه است، ولى اگر انسان در دنيا زاهد باشد و نسبت به آن دلبستگى و وابستگى نداشته باشد، مردن و جدا شدن از آن براى او آسان و راحت وبدون ترس است.

شخصى از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پرسيد: چرا از مرگ مى‏ترسيم؟ حضرت فرمود: آيا مال و ثروت دارى؟ گفت: بله، فرمود: آيا چيزى از آن را در راه خدا انفاق كرده‏اى؟ گفت: نه، فرمود: به همين خاطر است كه از مرگ مى‏ترسى.

نظير همين سؤال را شخصى از امام حسن‏عليه السلام كرد امام جواب داد: «اِنّكم اَخرَبتُم آخرتَكُم و عَمّرتُم دُنياكم فَأنتم تَكرَهونَ النَّقلَة مِنَ العُمرانِ الىَ الخَراب» شما تمام كوشش خود را صرف آبادى دنياى خود كرده‏ايد و براى آخرت كار نيكى انجام نداده‏ايد و به همين خاطر از مرگ مى‏ترسيد كه از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى‏شويد.

3- گاهى ترس راننده بخاطر آن است كه جاده را نمى‏شناسد و اين ناآگاهى او را زجر مى‏دهد.
امام هادى عليه السلام به عيادت يكى از ياران كه مريض بود رفت، ديد آن مريض گريه مى‏كند و از مردن مى‏ترسد. امام هادى عليه السلام فرمود: «تَخافُ مِنَ المَوتِ لانّك لاتَعرِفُه» تو از مرگ مى‏ترسى، چون نسبت به آن شناخت ندارى.
آرى، نا آگاهى و بى‏خبرى و شناخت ناقص نسبت به مرگ و معاد، يكى از عوامل ترس از مرگ است.

4- گاهى ترس راننده بخاطر از دست دادن ماشين و يا ناآگاه بودن از جاده نيست، بلكه چون جاده بسيار طولانى است و او سوخت كمى همراه دارد يا آنكه وسيله او قدرت و استحكام چندانى ندارد، مى‏ترسد.
در مورد آخرت نيز بعضى از طولانى بودن راه وكمى زاد و توشه مى‏ترسند.

حضرت على‏عليه السلام در نهج البلاغه مى‏فرمايد: «آه من قِلَّةِ الزّادِ و طُولِ الطَّريقِ و بُعدِ السّفَر و عَظيمِ المَورِد» آه كه توشه راهم كم است و راه طولانى و سفر دور و جايگاه و مقصد بس بزرگ است.

5- گاهى وسيله دارد و از كمبود سوخت و سالم بودن لاستيك و موتور هم دلهره‏اى ندارد، ولى باز راننده ترس دارد. زيرا او در گذشته تخلّفاتى مرتكب شده و پا به فرار گذارده است و اكنون مى‏ترسد كه در جلو راهش پليس باشد آن هم پليسى كه پرونده تمام تخلّفاتش را در دست دارد. به علاوه خود عقربك ماشين و كيلومترشمار نشان مى‏دهد كه طبق قوانين عمل ننموده است، حرارت ماشين، خستگى مسافران نيز گواه ديگرى بر تخلّف اوست، قهراً اين راننده خود را باخته كه بايد پاسخگوى تمام فرارها و تخلّفات خودش باشد.
در مورد مرگ نيز بعضى چنين هستند، چنانكه در سوره جمعه مى‏خوانيم: «ولايَتمنّونَه أبَداً بما قَدّمتْ أيديهِم»
حتّى كسانى كه خيال مى‏كنند از اولياى خدا هستند، بخاطر تخلّفات خود هرگز آرزوى مرگ نمى‏كنند.

در مناجات امامان معصوم‏عليهم السلام نيز هر گاه مسأله ترس از معاد مطرح است، بيشتر به همين دليل اشاره شده كه چگونه در دادگاه عدل خداوند پاسخگوى عمرهاى تلف شده، واجبات از دست رفته، گناهان انجام شده و در خط ولايت و رهبرى‏هاى غير صحيح بودن و انواع درآمدها و مصرف‏هاى نابجا باشيم؟!

6- گاهى دلهره راننده به خاطر هيچ يك از موارد گذشته نيست، بلكه ترس او از اين است كه بعد از آنكه به مقصد برسد چه سرنوشتى در انتظار اوست و بر سر او چه خواهد آمد. بر فرض گرفتار جريمه تخلّفات نشود، آيا طبق تمايلات و خواسته‏هاى او مورد مهربانى قرار خواهد گرفت؟ و آيا پس از طىّ اين راه پر پيچ و خم، ارزش مهمانى در مقصد را خواهد داشت يا نه؟
و هر گاه بداند پايان راهِ سياه و تاريك، صبح سفيد و نورانى و برخوردار از انواع نعمت‏هاى بى‏پايان است، هرگز ترسى نخواهد داشت.

از حضرت على عليه السلام سوأل شد: چرا شما مرگ را دوست داريد و گاهى مى‏فرماييد: اُنس من به مردن از علاقه طفل به ***** مادرش بيشتر است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «لمّا رأيتُهُ قد اِختارَلى دينَ ملائِكَتِه و رُسُلِه و اَنبيائِه عَلِمتُ أنّ الّذى أكرمَنى بهذا ليس يَنسانى فَأحبَبتُ لِقائَه» چون نمونه الطاف خدا را در دنيا ديدم، يقين پيدا كردم آن خدايى كه در دنيا آنقدر به من لطف كرد و مرا در راه فرشتگان و پيامبرانش سوق داد، در روز قيامت هم مرا فراموش نخواهد كرد.
آرى، من از مقصد و نوع برخورد و پذيرايى‏هاى آن خداى بزرگ در آن روز حسّاس دلهره‏اى ندارم.

 

Saeed_askari

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبلنا خیلی میترسیدم از مردن و مرده
یه چند بار رفتم تو مرده شور خونه و دیدم که آدم آخر عاقبتش چیه
باور کنین شاید 50% ترسم از مردن از بین رفته
حتا مثلآ جایی چیزی رو (مادی یا معنوی) از دست بدم خیلی بهش فکر نمیکنم (خیلی کم واسم اهمیت داره)
چون میدونم همه اینا رفتنیه و همیشه و هر لحظه هم انتظار مردن رو میکشم
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از مرگ میترسم چون حس میکنم اگه بعد از مردنم ببینم که واقعیت یه چیز دیگست اونوقت چی...
میترسم چون میدونم مثل همین دنیا که بعد از انجام هر کار کوچیکی خیلی زود پشیمون میشم میدونم که بعد از مرگ هم از همه چیز پشیمون میشم
اما نمیخوام این جوری باشم
 

ROMOE

عضو جدید
خیلی مفید بود اما یه دلیلش هم میتونه عادت باشه ما آدما وقتی به چیزی عادت کنیم ازش سخت دل می کنیم . بچه ها قبل از رفتن به مدرسه از محیط مدرسه می ترسن بعدش عادت میکنند ، حتی ما خودمون قبل از رفتن به دانشگاه یا سر کار همین حس غریب رو داشتیم :w20:
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اولین باری که این جمله رو شنیدم حسابی به دلم نشست .
خیلی راحت تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم:
در این دنیا نیامده ایم که بمانیم.
از همان آغاز قرار بر رفتن بود.
 

bodyforlive

عضو جدید
مرگ

مرگ

ما انسان ها بس كه گناه كرديم از مرگ ميترسيم وگرنه ترسي نيست من هم يكي از اين همه گنه كار:cry:
 

fereshteye nejat

عضو جدید
من فکر می کنم چون مرگ یک ناشناختست و تا به حال کسی تجربش نکرده از اینکه بعد از مردنمون چه اتفاقی می خواد بیافته وهر کسی خود به تنهایی باید تجربش کنه بیشتر دلهره داریم تا ترس:)
 

ghasedake_khabar

عضو جدید
سلام
شاید کسی وقت یا مشکلاتی یا مسائلی داشته که تا به حال نتونسته به مرگ فکر کنه
 

E.M

عضو جدید
با این همه گناهی که ما آدما داریم بایدم از مرگ بترسیم به هر حال کافر که نیستیم می دونیم که آخرتی هست و جزا و پاداشی!! اما باز گناه می کنیم
من شما رو نمی دونم اما خود من بعد اینکه یه کاری رو کردم بعدش حس می کنم که شاید گناه کردم و عذاب وجدان می گیرم ... این طوریه که گناه می کنیم

من چند روز پیشا یه کتابی می خوندم نوشته بود : ما مثلا می دونیم که آدم اگه خودشو از بلندی پرت کنه پایین می میره و گناه داره و کاملا به خطرش واقفیم به همین دلیل هیچ کس خودشو از بلندی پرت نمی کنه مگه اینکه با آگاهی تمام باشه ( که می دونه میمیره!!!) پس اگه آدما اونقدر ایمان داشته باشند که بدونن مثلا با یه غیبت کردن یه عقرب وارد قبرشون می کنن و کاملا از خطرش آگاه باشن هیچ وقت گناه نمی کنن و معصومین علیهم السلام هم ایمانشون به این صورت هستش!
و اگه ایمانمون بالا بره هیچ وقت از مرگ هراسی نخواهیم داشت و البته به استقبالشم خواهیم رفت!:gol:
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ماهیت مرگ از دیدگاه قرآن

انسان ها در برخورد با اموری که برایشان ناشناخته است، تفسیر و برداشت های متفاوتی ارائه می دهند. گاه این تفاوت ها، ریشه در محیط اجتماعی و حتی طبقاتی فرد دارد؛ گاهی یک چیز در جوامع متفاوتی، چیزی هایی متفاوت انگاشته می شود.


بسیاری از افراد که با چیزهای ناشناخته برخورد می کنند، تفسیرهای متفاوتی به دست می دهند. شاید قضیه به این صورت باشد که افرادی تجربه ها، عواطف و احساسات معینی را به حضور خدا یا جن یا فرشتگان تفسیر می کنند، چون چنین آمادگی فرهنگی و روانی در آنان وجود دارد، چنان چه کسانی که مفهوم الهی یا جن و فرشتگان را رد می کنند، ممکن است آن را به شیوه متفاوتی تفسیر کنند.
پدیده مرگ همواره یکی از دغدغه های اصلی انسان در این کره خاکی است. اینکه مرگ پایان حیات است یا آغاز حیاتی جدید، همواره ذهن انسان را به خود مشغول ساخته و او را به تفکر و تأمل واداشته است. به راستی ماهیت این پدیده که از نگاه برخی تلخ و دهشتناک است چیست؟ انسان ها چه واکنشهایی در برابر مرگ از خود نشان می دهند؟ علل نگرانی و ترس از مرگ چیست؟ قرآن کریم چه توصیفی از پدیده مرگ دارد؟ در این نوشتار سعی شده تا به این سؤالات پاسخی مناسب براساس آموزه های دینی داده شود. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم:
● واکنش انسان ها در برابر مرگ
انسان ها در برخورد با اموری که برایشان ناشناخته است، تفسیر و برداشت های متفاوتی ارائه می دهند. گاه این تفاوت ها، ریشه در محیط اجتماعی و حتی طبقاتی فرد دارد؛ گاهی یک چیز در جوامع متفاوتی، چیزی هایی متفاوت انگاشته می شود. در ضمن، واکنش های متفاوت نیز در هنگام بروز این چیزها از سوی افراد جوامع مختلف رخ می دهد. این واکنش های عاطفی چون عشق، هراس و خشم، گستره وسیع و متضاد و حتی متناقضی را باز می نماید.
البته چنین عواطفی به دلایل مشخص و قابل فهمی بروز می کند به گونه ای اگر کسی موقعیت و یا زمینه های معین بروز آن را بداند، در می یابد که چرا این عواطف احساس می شوند و رخ می دهند؛ ولی مشکل فهم عاطفه این است
که به هیچ وجه پیدا نیست که چرا برای افراد مختلف عاطفه های متفاوت رخ می دهد، چنانچه موقعیت و چیزهایی که این عاطفه ها را بر می انگیزد نیز روشن نیست.
به نظر می رسد که نوع اعتقاد و پیش زمینه های فرهنگی در تفاوت واکنش ها مؤثر هستند؛ چنانچه یک نام، یک زمان و یک مکان برای مردمی که در یک زمینه فرهنگی خاص زندگی می کنند دارای قدرت و اقتدار است
و برای مردمی دیگر، هیچ گونه تأثیر مثبت یا منفی در بر ندارد؛ به این معنا که واکنش های عاطفی و یا تفاوت در واکنش ها برخاسته از یک رشته باور داشت ها و تأثیرهای محیطی، اجتماعی، فرهنگی و حتی طبقاتی است.
بنابراین نمی توان عامل آن را یک «عامل شناختی» دانست. در حقیقت این عواطف و واکنش ها ریشه در امور و عواملی دارد که به معنایی، شناخته شده و به معنای دیگر، ناشناخته اند. از آن رو ناشناخته است که یک عامل، شناخته و مشخصی نیست و از آن رو شناخته شده است که ریشه در عوامل چندی که مشخص هستند، دارند.
این ابهام را نمی توان بدون توجه بی مورد از سر وا کرد و به حکم کلی در آن بسنده نمود؛ از این جا می توان به این مطلب رسید که چرا برخورد انسان با امور ناشناخته دارای واکنش ها، تفسیرها و برداشت های متفاوت است؛ و حتی یک چیز در جوامع فرهنگی مختلف، تفاوت های عاطفی، کنشی و واکنشی بر می انگیزد؛ بنابراین نمی توان زمینه های فرهنگی، شخصی، اجتماعی و مانند آن را در تفسیرها و واکنش ها نادیده گرفت.
بسیاری از افراد که با چیزهای ناشناخته برخورد می کنند، تفسیرهای متفاوتی به دست می دهند. شاید قضیه به این صورت باشد که افرادی تجربه ها، عواطف و احساسات معینی را به حضور خدا یا جن یا فرشتگان تفسیر می کنند، چون چنین آمادگی فرهنگی و روانی در آنان وجود دارد، چنان چه کسانی که مفهوم الهی یا جن و فرشتگان را رد می کنند، ممکن است آن را به شیوه متفاوتی تفسیر کنند.
به سخنی دیگر، آدم ها در توضیح تجربه های غیر عادی شان به اندیشه ها و باورداشت هایی توسل می جویند که برای آنها آشنا و تا اندازه ای معتبر باشد؛ آنها حتی ممکن است که به خاطر فقدان هرگونه تفسیر معتبر دیگر، ناچار به توسل به یک چنین اندیشه ها و نتیجه گیری هایی شوند، قضیه ای که شاید مایه شگفتی خود آنها نیز باشد.
واکنش های عاطفی چون عشق، هراس و خشم، واکنشی طبیعی است، حتی اگر این واکنش نسبت به یک چیز معین باشد؛ چون تفاوت واکنش ها، ریشه در تفاوت هایی دارد که بیان شد. مرگ، یک واقعیت انکارناپذیر و ناگزیر است. تفاوت واکنشی افراد با این واقعیت، برخاسته از تفاوت هایی شخصی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن است. واکنش طبیعی بسیاری از افراد در قبال آن، چیزی جز هراس نیست. وقتی مرگی پیش می آید، هراس ها و عواطف نیرومندی در نزدیکان شخص مرده پدید می آورد؛ چون هر مرگی روابط را از هم می گسلد و الگوی معمولی زندگی آدم ها را در هم می شکند و بنیادهای اخلاقی جامعه را به لرزه در می آورد. بسیاری از سوگواران گرایش دارند که خود را تسلیم نومیدی کنند، وظایف شان را نادیده گیرند و به شیوه ای رفتار کنند که برای خودشان و دیگران زیانبار است.
واکنش برخی دیگر به گونه ای بسیار متفاوت است. آنان نه تنها از مرگ نمی هراسند، بلکه به جای هراس بدان عشق می ورزند و آن را شیرین تر از عسل و هرچیز گوارای دیگری می بینند. بسیاری از اهل یقین از متدینان به خدا و جهان واپسین چنین واکنشی از خود نشان و بروز می دهند. از نظر قرآن مرگ دروازه انتقال از جهان ناپایدار به جهانی پایدار، از سعادتی شکننده به سعادت جاودانه است.
● ماهیت مرگ در نگرش قرآنی
مرگ در منطق قرآنی به معنای فنا و نابودی نیست بلکه دریچه ای به سوی جهان جاودانگی و بقاست. حقیقت مرگ چون حقیقت حیات و زندگی از اسرار هستی است به گونه ای که حقیقت آن تاکنون بر کسی روشن نشده است. بلکه آن چه ما از حقیقت آن می شناسیم تنها آثار آن است.
آن چه از قرآن بر می آید آن است که مرگ یک امر عدمی و به معنای فنا و نیستی نیست بلکه یک امر وجودی است. یک انتقال و عبور از جهان به جهان دیگر است، از این رو بسیاری از آیات قرآن از مرگ به توفی تعبیر کرده اند که به معنای بازگرفتن و دریافت روح از تن است.
خداوند در بیان این امر وجودی می فرماید: الذی خلق الموت و الحیوه (۱) خداوندی که مرگ و زندگی را آفرید. در این جا خداوند، مرگ را همانند زندگی یک آفریده از آفریده های خویش بیان می دارد. چون اگر مرگ امری عدمی بود مخلوق و آفریده به شمار نمی آمد از مخلوقات هیچ گاه جز به «امور وجودی» تعلق نمی گیرد.
به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودی و دریچه ای است به سوی زندگی دیگر، در سطحی بسیار وسیع تر و آمیخته با ابدیت؛ خداوند می فرماید: ولئن متم او قتلتم لالی الله تحشرون(۲) اگر بمیرید و یا کشته (شهید) شوید به سوی خدا باز می گردید.
در حقیقت مرگ پایان راه نیست بلکه آغاز راهی است که بدان به جهان های دیگر منتقل می شوید؛ و این جهان با همه عظمتش تنها مقدمه ای برای جهان های گسترده تر و فراخ تر، جاودانی و ابدی است. و به سخنی دیگر مرگ نه تنها موجب نمی شود تا زندگی، پوچ و بیهوده جلوه کند بلکه به زندگی این جهانی معنا و مفهوم می بخشد و از کارکردهای مرگ می توان معنا بخشی به زندگی دنیایی دانست؛ چون مرگ است که آفرینش هستی را از بیهودگی خارج می سازد و بدان جهت، معنا و مفهوم می بخشد.
● علل ترس از مرگ
بی گمان واکنش طبیعی انسان در برابر ناشناخته ای چون مرگ، ترس و هراس است. ریشه ترس را می توان در این جست که مرگ را پایان، فنا و نیستی تصور می کنند و انسان به طور طبیعی و ذاتی گرایش به بقا و جاودانگی دارد و از نیستی و نابودی می گریزد. در قرآن آمده است که ابلیس با بهره گیری از همین عامل، آدم را وسوسه کرد تا نافرمانی خداوند کرده و از میوه درخت ممنوعه بخورد؛ ابلیس به آدم می گوید: «قال یاآدم هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی(۳) گفت ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و حکومت و ملک نافرسودنی راهنمایی نکنم؟»
بنابراین وحشت و هراس انسان از فنا و نیستی، امری طبیعی و واکنشی عادی است. لذا از «مرگ» به جهت آن که در باورش پایان کار و عامل نیستی و نابودی اوست، می هراسد از آن می گریزد. بسیاری از مردم مرگ را به معنای فنا و نیستی تفسیر می کنند، و بدیهی است که انسان از فنا و نیستی وحشت و هراس دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، به طور یقین از آن گریزان خواهد بود و همین امر عاملی برای اضطراب و عدم آرامش او در طول زندگی خواهد بود و حتی در بهترین حالات زندگی و در اوج پیروزی و سعادت دنیوی و خوشبختی، اندیشه و تصور این مطلب که روزی این زندگی به پایان خواهد رسید، شهد زندگی را در کام او زهر می کند و همواره در نگرانی و اضطراب به سرمی برد.
البته چنین نیست که همه کسانی که به مرگ به عنوان پل و دروازه و عامل انتقال به هستی و سرای دیگر می نگرند، در آرامش بوده و از مرگ استقبال نمایند، چون افرادی که آن را مقدمه ای برای ورود به جهان وسیع تر، عالی تر و حیاتی جاودان می نگرند به خاطر اعمال و خلاف کاری های خویش از مرگ وحشت دارند، زیرا براین باورند که پس از مرگ وارد جهانی می شوند که وضعیت زندگی ایشان در آن چیزی جز تجسم اعمال دنیایی ایشان نخواهد بود، اعمالی که آنان را از سعادت ابدی دور می کند. بنابراین برای فرار از محاسبه و کیفر الهی گرایش به گریز از مرگ دارند.
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقای آثار اعمال و جاودانگی کارها تأثیر مهمی در رفتار و کنش و واکنش انسانی برجای می گذارد، و به عنوان یک عامل مؤثر در ترغیب و تشویق انسان به نیکی ها و مبارزه با زشتی ها به شمار می آید.
اثراتی که ایمان به زندگی پس از مرگ می تواند در اصلاح افراد فاسد و تشویق افراد فداکار و مجاهد بگذارد به مراتب از هر عامل دیگری بیشتر است، چنان چه عدم ایمان به آن و یا فراموشی مرگ و جهان دیگر، سرچشمه بسیاری از گناهان و رفتارهای زشت و ناپسند است. خداوند می فرماید: فذوقوا بما نسیتم لقاء یومکم هذا(۴) آتش دوزخ را بچشید به خاطر آن که دیدار امروز را فراموش کردید.
اما اگر انسان بپذیرد که مرگ عامل انتقال به جهان دیگر است و یا آن را فراموش نکند بلکه همواره مرگ را حاضر داشته باشد و «حضور» مرگ، حضوری شهودی باشد؛ آنگاه حماسه های جاویدانی را رقم خواهد زد. حماسه هایی که یک انسان باورمند پدید می آورد، حماسه های جاویدانی چون حماسه حسینی است. سربازی که منطقش این است که: قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین(۵) بگو شما دشمنان درباره ما چه می اندیشید؟ جز رسیدن به یکی از دو خیر، سعادت و افتخار، یا پیروزی بر شما یا رسیدن به لقاءالله و افتخار شهادت، قطعاً چنین سربازی شکست ناپذیر در عرصه زندگی، جهاد، تلاش و سایر عرصه ها است.
مرگ در عقیده باورمندان و شاهدان نه تنها زیبا است، بلکه دریچه ای به جهانی بزرگ، شکستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشودن بندها و قیدها و رسیدن به آزادی مطلق است، طبیعی است که باورمندان و شاهدان نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتی ندارند بلکه از مرگ به عنوان عامل جاودانگی، ابدیت و «علی شجره الخلد و ملک لایبلی»(۶) استقبال می کنند و می گویند: والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه(۷) به خدا سوگند فرزند ابی طالب علاقه اش به مرگ بیشتر از کودک شیرخوار به ***** مادرش است. و ضربه ای را که باعث انتقال و لقاءالله می شود، ضربه رستگاری می بیند: فزت و رب الکعبه؛ به خدای کعبه رستگار شدم.
چون «مرگ برای مؤمن همانند کندن جامه چرکین و پر از حشرات و جانوران موذی، گشودن بند و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به جامه های فاخر، لباس های خوشبو و مرکب های راهوار و خانه های مناسب است ]امام سجاد(ع)[ و یا همانند خوابی است که هر شب به سراغ آدمی می آید جز آن که زمان طولانی تری در خواب مرگ است. »(۸)
امام حسین(ع) می فرماید: صبراً بنی الکرام فما الموت الا قنطره تعبر بکم من البؤس و الضراء الی الجنان الواسعه والنعیم الدائمه فأیکم یکره أن ینتقل من سجن الی قصر و ما هو لأعدائکم الا کمن ینتقل من قصر الی سجن و عذاب؛ ان ابی حدثنی عن رسول الله(ص) ان الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر و الموت جسر هؤلاء الی جنانهم و جسر هؤلاء الی جحیمهم(۹)؛ شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها و رنج ها به باغ های وسیع بهشت و نعمت های جاودان منتقل می کند، کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به کاخ ناراحت هستید؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از کاخی به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا(ص) نقل فرمود که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؛ مرگ پل آنها به باغ های بهشت و پل این ها به دوزخ و جهنم است.
و در حدیث است که در عاشورا، هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگ تر و فشار بیشتر می شد، چهره های عاشورائیان حسینی بر افروخته تر و شکوفاتر می شد و حتی پیرمردان اصحاب و یارانش صبح عاشورا خندان بودند و وقتی از آنها پرسش می شد چرا؟ می گفتند: برای این که ساعاتی دیگر شهادت و حورالعین را در آغوش می گیریم.

 

Similar threads

بالا