زندگی به خودی خود خیلی از مواقع تلخ هست ولی بعضی وقتها زهر مار میشه...
یه وقتایی حس میکنی خیلی تنهایی و تنها امیدت صمیمی ترین دوستت هست و ته قلبت روشنه که اون هست... با کلی امید و ذوق به اون مراجعه میکنی اما برخلاف انتظارت اونم دست رد به سینه ات میزنه... اونم باهات بد تا میکنه... اونوقته که این واقعیت تلخ مثه چماق میخوره تو سرت؛ این واقعیت که: هی پسر تو واقعا تو این دنیا تنهایی...
یه وقتایی حس میکنی خیلی تنهایی و تنها امیدت صمیمی ترین دوستت هست و ته قلبت روشنه که اون هست... با کلی امید و ذوق به اون مراجعه میکنی اما برخلاف انتظارت اونم دست رد به سینه ات میزنه... اونم باهات بد تا میکنه... اونوقته که این واقعیت تلخ مثه چماق میخوره تو سرت؛ این واقعیت که: هی پسر تو واقعا تو این دنیا تنهایی...