babak fd
عضو جدید
مقدمه:
پوشش زن در فرهنگ ملی و اسلامی ما از جایگاه بلندی برخوردار است و لزوم آن نه تنها در میان همه مذاهب اسلامی، بلکه در همه ادیان الهی مورد اتفاق است و این حکم به دلیل بیان آن در قرآن ابدی و دائمی است؛ لذا از وظایف حکومت اسلامی است که این وظیفه دینی را تبلیغ و ترویج کرده و برای تحقق آن در جامعه برنامهریزی و فرهنگسازی کند. اما اینکه حکومت اسلامی برای اجرای این حکم به روشهای عقوبتی، تنبیه و تعزیر متوسل شده و اجبار و الزام قانونی برای آن داشته باشد.
امری است که نه از ناحیه شرع مقدس تأیید شده و نه در تاریخ اسلام و سیره پیامبر و ائمه معصومان نمونهای برای آن یافت میشود و نه سیره عقلا مؤید آن است؛ بنابراین لازم است حکومت برای پیادهسازی ارزشهای دینی از جمله پوشش در یک جامعه، اولاً از روشهای اثباتی استفاده نموده و در جهت ارتقای سطح علمی و معرفتی انسانها بکوشد و بهرهگیری از روش فرهنگسازی و تعلیمات غیرمستقیم را مقدم دارد.
1) طرح مسأله
پوشش زنان در فرهنگ ملی و اسلامی ما از جایگاه والایی برخوردار است و ضرورت آن در میان همه ادیان الهی، به ویژه مذاهب اسلامی تردیدناپذیر بوده و هیچ کسی از فقیهان یا آشنایان به مبانی و منابع در اصل آن مناقشه نکردهاند تا آنجا که پوشش از علائم هویتی زنان مسلمان شناخته شده است؛ هرچند دینداری در حفظ پوشش خلاصه نمیشود و از پایههای فروع دین به شمار نیامده و مانند نماز، روزه، حج و دیگر ارکان عملی اسلام نیست، اما حفظ آن برای زنان و مردان (هر یک به تناسب حساسیت خود) نقش بزرگی در پاکی اخلاق، اصالت و هویت فرهنگی- ملی و نشان دادن شخصیت و حریم عفاف داشته و موجب تکامل جامعه و رسیدن آن به مراتب عالی انسانی و اخلاقی میگردد.
اما مهم پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان به این دستور اسلامی جامه عمل پوشانید و آن را در نظام دینی اجراپذیر ساخت و متون دینی چه روشی را برای تحقق این خواسته پیشنهاد میکنند.
برخی از احکام اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که برای آن ضمانت اجرایی تعیین و به کیفر آن تصریح شده است؛ مانند امنیت در جامعه. از این رو، برای سرقت، شرارت، فساد، تجاوزهای جنسی و حتی امور منجر بدان مانند خوردن مشروبات الکلی، در روایات کیفر تعیین گردیده است. در مقابل، برای ترک برخی از احکام اسلامی با آن که مهم هستند، الزام و اجبار و کیفری تعیین نشده است؛ مانند نماز، روزه و بسیاری از واجبات دیگر. حال مسأله آن است که حفظ پوشش برای زن و مرد از کدام قبیل است؟
اکنون این پرسش مطرح است که علل عدم موفقیت در تداوم، گسترش و تثبیت فرهنگ حجاب چیست. بیگمان در تحلیل علل میل به ابتذال، تبرّج و بیبندوباری، افزون بر علل عام که تأثیر ویژهای بر پوشش و آرایش مردم داشته، لازم است به شیوه برخورد با مسأله نیز توجه شود و این نکته روشن گردد که آیا رعایت حجاب پدیده اعتقادی و فرهنگی است که در شرایط خاص زمینه پذیرش و عمل پیدا میکند و پروسهای طولانی برای اجراپذیری میطلبد، یا اینکه میتوان با قوانینی الزامی و کیفری با این مقوله برخورد کرد
در این باره مسأله چندان روشن نبوده و دیدگاهها منقح و مشخص نشده است که آیا به لحاظ دینی و عقلی الزام واجب است یا اینکه در این حوزهها در اصل و قاعده اولیه جای الزام نیست، همان طور که در تکالیف فردی الزام جایی ندارد.
اگر مشخص شود که در مسأله حجاب به لحاظ فقهی جایی برای الزام و قوانین کیفری نیست، آنگاه موضوع برنامهریزی و فرهنگسازی از سوی مسئولان جدی گرفته میشود. درصورتی که برای دستگاههای اجرایی که دستی برای ظاهرسازی و اجرای این دسته از امور شریعت را دارند، آسانترین راه استفاده از روشهای الزامکننده است، در حالی که در آموزههای دینی آمده: «آخرالدواء الکی» (نهجالبلاغه، خطبه168) آخرین راهحل و درمان، داغ کردن است. به همین دلیل باید روشن شود حکم پوشش، الزام حکومتی را میپذیرد یا چنین چیزی مطرح نیست و نمیتوان آن را از فقه استنباط کرد.
با این که در قرن اخیر نوشتههای بسیاری در قالب کتاب و مقاله به زبان فارسی و عربی در مسأله حجاب به رشته تحریر درآمده و بسیاری از زوایای این موضوع به بحث و بررسی گذاشته شده و تحقیقات ارزندهای نیز صورت گرفته است، اما بحث از اجراسازی و الزام بر حجاب به لحاظ فقهی سابقه نداشته و به عنوان خاص هم مطرح نگردیده است. جالب این که حتی درباره ضرورت حجاب و غض بصر در کتاب النکاح به مناسبت احکام ستر و نظر بحث نشده است. تنها در برخی کتابهای اخلاقی و حدیثی به مناسبت عفاف و آفات چشم بسیار کوتاه به این موضوع اشاره شده است.
در کشورهای اسلامی[1]، به ویژه در ایران از حدود هشتاد سال پیش و به دنبال تأثیرپذیری از جوامع اروپایی و به ویژه از آن هنگام که کشف حجاب از سوی رضاخان اجباری شد، از سوی عالمان و فقیهان رسالهها و مقالاتی دربارة حجاب نگاشته گردید[2]، اما درباره الزام به حجاب از سوی دولت مطلبی نیامده است.
2) دیدگاهها درباره الزام حجاب
در میان صاحبان اندیشه درباره شیوه برخورد با مسأله حجاب، سه نظریه مطرح است:
1- 2) از آنجا که اصل حجاب به عنوان وظیفه شرعی واجب است، مانند هر یک از واجبات شرعی فردی و اجتماعی، باید دیگران را بر آن الزام کرد و قوانینی برای ملزم کردن زنان وضع نمود و کسانی که مرتکب بیحجابی میشوند را کیفر داد.
2- 2) اصل حجاب هر چند واجب شرعی است، اما وظیفه شخصی و در حوزه خصوصی تکالیف دینی فردی است؛ لذا الزام بر آن جایز نیست و نمیتوان کسی را بر بیحجابی کیفر کرد.
3- 2) از آنجا که اصل حجاب واجب است، فرهنگسازی و فعالیت تبلیغی برای آشنایی و آگاه کردن مردم نسبت به این وظیفه لازم است و صرف رعایت نکردن حجاب کیفری را به دنبال نمیآورد. لذا نمیتوان کسی را بر ترک حجاب و انجام عمل حرامی مانند بیحجابی مجازات کرد، ادله اولیه نیز دلالتی بر جواز الزام ندارد. تنها در صورتی الزام دولت جایز است که اولاً برداشتن حجاب به صورت کلی عفت عمومی را جریحهدار کند و بیحجابی تبدیل به ناهنجاری اجتماعی شود. ثانیاً به صورت علمی و کارشناسی ثابت شود که تبرج و آراستن ضایعهای بزرگ و اجتماعی است. ثالثاً تمام راههای فرهنگی و روشهای تبلیغی و ترویجی انجام گرفته و اکثریت جامعه از حکم حجاب آگاه شده باشند. در آن صورت بحث حجاب از حوزه تکلیف فردی بیرون آمده و در سلک قوانین اجتماعی و حقوق عمومی در میآید که عدم رعایت آن ناهنجاری اجتماعی و فساد اخلاقی خواهد بود که خود موضوع مستقلی است.
در ادامه برای روشن شدن موضوع مبانی اجراپذیری حجاب بررسی شده و آنگاه به سیره معصومان در این موضوع اشاره میگردد. در نهایت نیز ادله فقهی موافقان الزام نقد و بررسی میشود...
ادامه در پست های بعدی.
پوشش زن در فرهنگ ملی و اسلامی ما از جایگاه بلندی برخوردار است و لزوم آن نه تنها در میان همه مذاهب اسلامی، بلکه در همه ادیان الهی مورد اتفاق است و این حکم به دلیل بیان آن در قرآن ابدی و دائمی است؛ لذا از وظایف حکومت اسلامی است که این وظیفه دینی را تبلیغ و ترویج کرده و برای تحقق آن در جامعه برنامهریزی و فرهنگسازی کند. اما اینکه حکومت اسلامی برای اجرای این حکم به روشهای عقوبتی، تنبیه و تعزیر متوسل شده و اجبار و الزام قانونی برای آن داشته باشد.
امری است که نه از ناحیه شرع مقدس تأیید شده و نه در تاریخ اسلام و سیره پیامبر و ائمه معصومان نمونهای برای آن یافت میشود و نه سیره عقلا مؤید آن است؛ بنابراین لازم است حکومت برای پیادهسازی ارزشهای دینی از جمله پوشش در یک جامعه، اولاً از روشهای اثباتی استفاده نموده و در جهت ارتقای سطح علمی و معرفتی انسانها بکوشد و بهرهگیری از روش فرهنگسازی و تعلیمات غیرمستقیم را مقدم دارد.
1) طرح مسأله
پوشش زنان در فرهنگ ملی و اسلامی ما از جایگاه والایی برخوردار است و ضرورت آن در میان همه ادیان الهی، به ویژه مذاهب اسلامی تردیدناپذیر بوده و هیچ کسی از فقیهان یا آشنایان به مبانی و منابع در اصل آن مناقشه نکردهاند تا آنجا که پوشش از علائم هویتی زنان مسلمان شناخته شده است؛ هرچند دینداری در حفظ پوشش خلاصه نمیشود و از پایههای فروع دین به شمار نیامده و مانند نماز، روزه، حج و دیگر ارکان عملی اسلام نیست، اما حفظ آن برای زنان و مردان (هر یک به تناسب حساسیت خود) نقش بزرگی در پاکی اخلاق، اصالت و هویت فرهنگی- ملی و نشان دادن شخصیت و حریم عفاف داشته و موجب تکامل جامعه و رسیدن آن به مراتب عالی انسانی و اخلاقی میگردد.
اما مهم پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان به این دستور اسلامی جامه عمل پوشانید و آن را در نظام دینی اجراپذیر ساخت و متون دینی چه روشی را برای تحقق این خواسته پیشنهاد میکنند.
برخی از احکام اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که برای آن ضمانت اجرایی تعیین و به کیفر آن تصریح شده است؛ مانند امنیت در جامعه. از این رو، برای سرقت، شرارت، فساد، تجاوزهای جنسی و حتی امور منجر بدان مانند خوردن مشروبات الکلی، در روایات کیفر تعیین گردیده است. در مقابل، برای ترک برخی از احکام اسلامی با آن که مهم هستند، الزام و اجبار و کیفری تعیین نشده است؛ مانند نماز، روزه و بسیاری از واجبات دیگر. حال مسأله آن است که حفظ پوشش برای زن و مرد از کدام قبیل است؟
اکنون این پرسش مطرح است که علل عدم موفقیت در تداوم، گسترش و تثبیت فرهنگ حجاب چیست. بیگمان در تحلیل علل میل به ابتذال، تبرّج و بیبندوباری، افزون بر علل عام که تأثیر ویژهای بر پوشش و آرایش مردم داشته، لازم است به شیوه برخورد با مسأله نیز توجه شود و این نکته روشن گردد که آیا رعایت حجاب پدیده اعتقادی و فرهنگی است که در شرایط خاص زمینه پذیرش و عمل پیدا میکند و پروسهای طولانی برای اجراپذیری میطلبد، یا اینکه میتوان با قوانینی الزامی و کیفری با این مقوله برخورد کرد
در این باره مسأله چندان روشن نبوده و دیدگاهها منقح و مشخص نشده است که آیا به لحاظ دینی و عقلی الزام واجب است یا اینکه در این حوزهها در اصل و قاعده اولیه جای الزام نیست، همان طور که در تکالیف فردی الزام جایی ندارد.
اگر مشخص شود که در مسأله حجاب به لحاظ فقهی جایی برای الزام و قوانین کیفری نیست، آنگاه موضوع برنامهریزی و فرهنگسازی از سوی مسئولان جدی گرفته میشود. درصورتی که برای دستگاههای اجرایی که دستی برای ظاهرسازی و اجرای این دسته از امور شریعت را دارند، آسانترین راه استفاده از روشهای الزامکننده است، در حالی که در آموزههای دینی آمده: «آخرالدواء الکی» (نهجالبلاغه، خطبه168) آخرین راهحل و درمان، داغ کردن است. به همین دلیل باید روشن شود حکم پوشش، الزام حکومتی را میپذیرد یا چنین چیزی مطرح نیست و نمیتوان آن را از فقه استنباط کرد.
با این که در قرن اخیر نوشتههای بسیاری در قالب کتاب و مقاله به زبان فارسی و عربی در مسأله حجاب به رشته تحریر درآمده و بسیاری از زوایای این موضوع به بحث و بررسی گذاشته شده و تحقیقات ارزندهای نیز صورت گرفته است، اما بحث از اجراسازی و الزام بر حجاب به لحاظ فقهی سابقه نداشته و به عنوان خاص هم مطرح نگردیده است. جالب این که حتی درباره ضرورت حجاب و غض بصر در کتاب النکاح به مناسبت احکام ستر و نظر بحث نشده است. تنها در برخی کتابهای اخلاقی و حدیثی به مناسبت عفاف و آفات چشم بسیار کوتاه به این موضوع اشاره شده است.
در کشورهای اسلامی[1]، به ویژه در ایران از حدود هشتاد سال پیش و به دنبال تأثیرپذیری از جوامع اروپایی و به ویژه از آن هنگام که کشف حجاب از سوی رضاخان اجباری شد، از سوی عالمان و فقیهان رسالهها و مقالاتی دربارة حجاب نگاشته گردید[2]، اما درباره الزام به حجاب از سوی دولت مطلبی نیامده است.
2) دیدگاهها درباره الزام حجاب
در میان صاحبان اندیشه درباره شیوه برخورد با مسأله حجاب، سه نظریه مطرح است:
1- 2) از آنجا که اصل حجاب به عنوان وظیفه شرعی واجب است، مانند هر یک از واجبات شرعی فردی و اجتماعی، باید دیگران را بر آن الزام کرد و قوانینی برای ملزم کردن زنان وضع نمود و کسانی که مرتکب بیحجابی میشوند را کیفر داد.
2- 2) اصل حجاب هر چند واجب شرعی است، اما وظیفه شخصی و در حوزه خصوصی تکالیف دینی فردی است؛ لذا الزام بر آن جایز نیست و نمیتوان کسی را بر بیحجابی کیفر کرد.
3- 2) از آنجا که اصل حجاب واجب است، فرهنگسازی و فعالیت تبلیغی برای آشنایی و آگاه کردن مردم نسبت به این وظیفه لازم است و صرف رعایت نکردن حجاب کیفری را به دنبال نمیآورد. لذا نمیتوان کسی را بر ترک حجاب و انجام عمل حرامی مانند بیحجابی مجازات کرد، ادله اولیه نیز دلالتی بر جواز الزام ندارد. تنها در صورتی الزام دولت جایز است که اولاً برداشتن حجاب به صورت کلی عفت عمومی را جریحهدار کند و بیحجابی تبدیل به ناهنجاری اجتماعی شود. ثانیاً به صورت علمی و کارشناسی ثابت شود که تبرج و آراستن ضایعهای بزرگ و اجتماعی است. ثالثاً تمام راههای فرهنگی و روشهای تبلیغی و ترویجی انجام گرفته و اکثریت جامعه از حکم حجاب آگاه شده باشند. در آن صورت بحث حجاب از حوزه تکلیف فردی بیرون آمده و در سلک قوانین اجتماعی و حقوق عمومی در میآید که عدم رعایت آن ناهنجاری اجتماعی و فساد اخلاقی خواهد بود که خود موضوع مستقلی است.
در ادامه برای روشن شدن موضوع مبانی اجراپذیری حجاب بررسی شده و آنگاه به سیره معصومان در این موضوع اشاره میگردد. در نهایت نیز ادله فقهی موافقان الزام نقد و بررسی میشود...
ادامه در پست های بعدی.
