نوشته های ماندگار

nafis...

مدیر بازنشسته
مردمی که خودشان را خردمند می پندارند، اغلب موقع فرمان دادن، نامصمم میشوند.
و موقع فرمان برداری، یاغی اند.
از دستور دادن شرم دارند و دستور گرفتن را خفت میدانند.
هرگز این طور نباش!

.
.
.

"خاطرات یک مغ/ پائولو"
:gol:
 

F iona

عضو جدید
از #1075
محبت چون به غایت رسد، آن را "عشق" خوانند
و عشق خاصتر از محبت است،
زیرا که همه عشقی محبت باشد، اما همه محبتی عشق نباشد
و محبت خاصتر از معرفت است،
زیرا که همه محبتی معرفت باشد، اما همه معرفتی محبت نباشد.

قصه های شیخ اشراق (فی حقیقت ِ عشق) | شهاب الدین یحیی سهروردی


 

F iona

عضو جدید
عشق را از " عَشَقه" گرفته اند.
و " عشقه " آن گیاه است که در باغ پدید آید، در بُن درخت.
اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآرد و خود را در درخت می پیچد
و همچنان می رود تا جمله ی درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میانِ رگِ درخت نماند
و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد، تا آن گاه که درخت خشک شود.

قصه های شیخ اشراق (فی حقیقت ِ عشق) | شهاب الدین یحیی سهروردی
 

F iona

عضو جدید
نیکویی وی پرده ی نیکویی وی است و پدید آمدن وی سبب ناپدیدی وی است
و آشکارا شدن وی سبب پنهان شدن وی است.
چنان که آفتاب اگر چند اندکی پنهان شد، بسیار آشکارا شد
و چون سخت پیدا شد، اندر پرده شد.
پس روشنی وی پرده ی روشنی وی است.

" قصه ی زنده ی بیدار " ، ابن سینا
از کتاب قصه های شیخ اشراق | شهاب الدین یحیی سهروردی


پ.ن: کتاب به پایان رسید. امید به خواندن و دانستن بیشتر...
دی ماه 93
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ويلی: تو اينجا چكار مي كنی؟

چارلی: خوابم نمي برد. قلبم داشت آتش مي گرفت
ويلی: خوب، معلومه غذا خوردن بلد نيستی! بايد يه چيزی راجع به ويتامين و اين حرفها ياد بگيری.
چارلی: اون ويتامين ها چه فايده ای داره؟
ويلی: اونا استخوناتو درس می كنن.
چارلی: آره، اما قلب آدم كه استخون نيست...!


مرگ فروشنده / آرتور ميلر / مترجم: ع. نوريان




 

nafis...

مدیر بازنشسته
راز این است.
تنها از راه آموزاندن می آموزی
ما با هم جاده سانتیاگو را پیمودیم.
اما همانطور که تو تمرین ها را آموختی، من معنای آنها را درک میکردم.
در آموختن به تو در حقیقت خودم آموختم.
با پذیرفتن نقش راهنما توانستم راه خودم را بیابم
.......
زندگی هر لحظه درس هایی می آموزاند. و رازش این است که بپذیریم تنها با زندگی روزمره خود میتوانیم
به خردمندی سلیمان و اسکندر کبیر برسیم.
اما تنها وقتی از این راز آگاه میشویم که وادار به آموزاندن به دیگران شویم
.
.
.
:gol:
"خاطرات یک مغ/ پائولو"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
معلوم نیست انسان چرا همیشه عاشق کسی می شود که شایستگی عشقش را ندارد شاید این تنها راه برای بازیافتن تعادل از دست رفته ی دنیایی است که در آن زندگی می کنیم.

این قدیمی ترین نوع خود آزاری است عشق ورزی به کسی که قادر به عشق ورزی نیست ، و احمقانه ترین نوع آن ...


پنه لوپه به جنگ می‌رود

"اوریانا فالاچی"




 

nafis...

مدیر بازنشسته

امروز صبح اسقف کلیسای آلاباما چنین موعظه کرد:
درباره دیگران زود قضاوت نکنید، تا در مورد شما به قضاوت ننشینند.
منظورش این بود که باید از عیب دیگران چشم پوشید و نباید تو ذوق کسی زد.




باباجان بگذارید نکته ای را بگویم.
اگر ما زن ها حقوقمان را بدست بیاوریم، شما مردان باید خیلی حواستان را جمع کنید که کلاه سرتان نرود.


.
.
.


بابا لنگ دراز/جیم وبستر:heart::)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


... او گفت: خیلی می ترسم
و من گفتم: چرا؟
و او گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحالی این شکلی وحشتناک است.
ازش پرسیدم: چرا؟
و او گفت : وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی...!



بادبادک باز / خالد حسینی / مترجم: زیبا گنجی . پریسا سلیمان زاده




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



عشق جای دوری نیست ..
نه قصه است ، نه افسانه ...
باید باور داشت که قصه ها و افسانه ها را عاشق ها نوشته اند ..
عشق هیچ جای دوری نیست ..
این ما هستیم که دور افتاده ایم از احساس مان ..
شاید عشق، گوشه ی دور افتاده ی قلب کسی باشد ، در نزدیکی ما ..
قلبی که هیچ وقت فرصت کشف کردن اش را نداشته ایم ..
ایراد ما این است که برای عاشق شدن ،
به دنبال اثبات خودمان به آدم هایی هستیم که هیچ احساسی به ما ندارند.
برای عاشق شدن باید به دنبال کسی باشیم ، که عمری را منتظر مانده است.
منتظر آمدن کسی چون ما ..
برای عاشق شدن باید آمد. نه این که به دنبال کسی راهی جاده ها شد.



{ علیرضا اسفندیاری }
مکالمه ی غیر حضوری ..​
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

آدم های کمی هستند که می دانند ،
تنهایی یک نفر حرمت دارد ...
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد !
چون خوب می دانند که اگر آمدند ،
باید بمانند ؛
تا آخرش باید بمانند ؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد ..

و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی ،
تنهایی را هزار برابر می کنند !


{ علیرضا اسفندیاری }
مکالمه ی غیر حضوری ..


 

F iona

عضو جدید

زندگی است.
بعضی اوقات تو حس می کنی که دو چشم٬ دارند تو را نگاه می کنند ولی در واقع آنها تو را نمی بینند.
بعضی اوقات حس می کنی کسی را پیدا کرده ای که همیشه در جست و جویش بوده ای ولی در واقع کسی را پیدا نکرده ای.

زندگی جنگ و دیگر هیچ | اوریانا فالاچی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت. جیب هایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود.

یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟»

گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتادۀ بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم و تو به جای عشق باید دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی. هر دومان یخ می زنیم. بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم. نمی توانیم ببینیم. فرصت حرف زدن با هم را نداریم. در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یک دیگر کاری از دستمان ساخته نیست. عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد...!


عشق روی پیاده رو (مجموعه داستان)/ مصطفی مستور




 

nafis...

مدیر بازنشسته
فکر نمیکنم بعد از این دنیا بتوانم به بهشت بروم، چون اینجا آنقدر از نعمت برخوردارم که گمان میکنم عادلانه نیست از نعمت های بهشت هم برخوردار شوم.





به نظر شما این نوشته استیونسون قشنگ نیست؟
دنیا پر از شگفتی است.
آنقدر که ما هم بتوانیم مثل شاهان باشیم.
میدانید، این حرف درست است. دنیا پر از شادی و اتفاقات گوناگون و جاهای بسیاری برای سیر و سیاحت است. کافی است چشمتان را باز کنید
.
.
.
.
"
بابا لنگ دراز/جیم وبستر":heart:
 

nafis...

مدیر بازنشسته
آدم وقتی به کسی یا جایی یا نوعی از زندگی انس میگیرد،
برایش خیلی سخت است که از آن دل بکند.
احساس ناراحتی و تنهایی وجود آدم را فرا میگیرد.
.
.
.
"بابا لنگ دراز/جین وبستر":heart:
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
.
.
.
.

... همهٔ ما فکر می‌کنیم فقط دنبال عشق رمانتیک هستیم اما چیزی که باعث می‌شود زندگیمان را بالاخره یک جوری ادامه بدهیم این است که هر جور عشقی را می‌پذیریم و از آن انرژی می‌گیریم...!


هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست/ میراندا جولای / مترجم: فرزانه سالمی




 

F iona

عضو جدید
فلسفه ی ساده ی زندگی...

فلسفه ی ساده ی زندگی...

ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﻰ: ﺩﺭ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﻫﺴﺘﻴﻢ؟
ﭘﺎﺗﺮﻳﻚ:
ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ:
ﺍﻭﻩ ... ﺭﻭﺯ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻡ!

SpongeBob SquarePants
Created by: Stephen Hillenburg
Director: vincent waller , 2005 - present



 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
لائورادیاس / کارلوس فوئنتس / مترجم: اسدالله امرایی

لائورادیاس / کارلوس فوئنتس / مترجم: اسدالله امرایی

چه قدر دلمان می خواست قهرمان باشیم. او هم خیلی دلش می خواست قهرمان باشد اما بعد از شنیدن حرف های خورخه مائورا متوجه شد که قهرمان بازی پروژه نیست که بتوان با خواستن به آن رسید بلکه پاسخ به شرایطی پیش بینی نشده اما قابل تصور است...!



لائورادیاس / کارلوس فوئنتس / مترجم: اسدالله امرایی




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



وقتی به خاطره ای در ذهنِ
دیگری تبدیل می شوی ،
وقتی دیگری به خاطره ای
در ذهن تو بدل شده است ،
آیا به مرزهای عشق نزدیک نشده ایم ؟
آیا عشق همان ناتوانی ما
در فراموش کردن خاطره ای دور نیست.
.
.
.
برگرفته از :کتابِ لکه های ته فنجان قهوه | رضا ارژنگ
 

عزيز خشمان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند


چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است


و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟



آدم یک "بودن" است، و انــســــــــــان یک "شـــدن" ...
دکتر شریعتی
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
خیلی دور ... خیلی نزدیک ...

خیلی دور ... خیلی نزدیک ...

سامان: ما دیگه داشتیم میرفتیم سراغ سفره ی هفت سین خودمون.
خانم دکتر: هفت سین؟؟
سامان: سحابی ها.. میخوایم به سحابی جبار نگاه کنیم.
میگن اگه وقت سال تحویل به سحابی جبار نگاه کنی و آرزو کنی، آرزوت براورده میشه. البته اینو دخترا میگن.
خانم دکتر: حالا کجاست؟؟
سامان: چی؟؟
خانم دکتر: همین سحابی ها که میگین.
سامان: آها.. اگه به سمت غرب نگاه کنید، سه تا ستاره ی پر نور می بینید که توی یه خط هستن، اون کمربنده جباره.
اگه بیشتر دقت کنید، سه تا ستاره ی کم نور دیگه هم هستن که پایین تر از اونان.
اون ستاره وسطیه، خود سحابیه جباره. پیداش کردین؟؟
خانم دکتر: بله...
سامان: البته این فقط صورت فلکی شونه هااا. بیشتر سحابی ها رو فقط با تلسکوپ میشه دید.
جبار یه زایشگاهه. ولی سحابی اسکیمو هم خیلی دیدن داره. " قشنگترین قبرستونیه که تا به حال دیدم. "
خانم دکتر: قبرستون؟؟!!!
سامان: اره.. سحابی هم محل تولد و هم محل مرگ ستاره هاست. همشون برمیگردن به همون جایی که ازش متولد شدن.
خانم دکتر: من نمیدونستم ستاره ها هم می میرن...!
سامان: همشون می میرن.
خیلی از ستاره هایی که ما الان داریم می بینیم, شاید میلیون ها سال پیش مردن!
ولی ما به خاطر مسافتی که باهاشون داریم, هنوز داریم اونا رو می بینیم..!
خانم دکتر: یعنی اینقدر دورن؟؟
سامان: «خیلی دور... خیلی نزدیک... »

خیلی دور، خیلی نزدیک | سید رضا میرکریمی
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی به خاطره ای در ذهن دیگری تبدیل می شوی ، وقتی دیگری به خاطره ای در ذهن تو بدل شده است ، آیا به مرزهای عشق نزدیک نشده ایم ؟ آیا عشق ناتوانی ما در فراموش کردن خاطره ای دور نیست ؟


لکه های ته فنجان قهوه - رضا ارژنگ
انتشارات افق
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر خواهان دیدار کسی هستی که
می تواند هر موقعیت ناممکنی را فراهم کند،
و دور از حرف ها و باورهای مردم،
به تو شادی بخشد،
در آینه بنگر،
و

این واژه ی جادویی را بر زبان آور:
"سلام"


یادداشتهای مرد فرزانه / ریچارد باخ / مترجم: لیلا هدایت پور



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

برای نوشتن نام توست
اعداد
پیش از تولد تو به صف ایستادند
تا راز زاد روز تو را بدانند

دستهای من
برای جست و جوی تو پیدا شدند

دهانم
کشف دهان توست

ای کاشف آتش
در آسمان دلم توده برفی است
که به خنده های تو دل بسته است...!


پنجاه و سه ترانه ی عاشقانه (مجموعه شعر)/ شمس لنگرودی


 

nafis...

مدیر بازنشسته
عجیب است که چطور بعضی از مکان ها آدم را به یاد بعضی از اشخاص می اندازد. یکباره احساس تنهایی عجیبی کرده ام.




دختران زیادی را می شناسم که اصلا نمیدانند چقدر خوشبختند. آنها به قدری در خوشبختی غرق شده اند که دیگران را نمیبینن. ولی من در لحظه لحظه زندگیم خوشبختی را حس میکنم و خیال دارم تا عمر دارم همین طور خوشبخت بمانم.

.
.
.


"بابا لنگ دراز/جیمز وبستر"
:heart::gol:
 

Similar threads

بالا