
ایران- شوک-بزرگترین شوک شما چه بوده است؟ سؤالی که از چهرههای محبوب کشورمان پرسیدیم، شاید کمی شوکهشان کرد. وقتی از آنها میپرسیدیم که بزرگترین شوک زندگی شما در سال 90 چه بوده و اگر در سال 90 شوکی نداشتید، جالبترین خاطره شما در طول زندگیتان چه بوده است، عکسالعملها تقریباً مشابه بود. همه میپرسیدند: «شوک؟!» و بعد میخندیدند و کمی فکر میکردند و نخستین شوکی را که به ذهنشان میرسید میگفتند.
فکر میکنم که خواندنپاسخها خالی از لطف نباشد. این شما و این هم پاسخها.
هویت گمشده رضا ایرانمنش:
شوک در سال 90 از اول تا آخرش هر چه را که شنیدم، شوکهام کرد. در کار و زندگی اجتماعی و... ولی در مقوله هنر شوکه شدم. حسابی هم شوکه شدم. اینکه در سال 89 و 90 چه کسانی کارگردان و بازیگر شدند. چه کسانی کار کردند و چه کسانی کار نکردند. امسال بعد از مدتها سکوت، بازی کردم. بزرگان سینما و تلویزیون و تئاتر، برای اینکه بیکار نباشند، چند سکانس در کار تلویزیونی که سکانسهای جالبی هم نیست بازی میکنند. شاید برای آنها هم شوک باشد ولی نیازمندی در بین برخی هنرمندان به جایی رسیده که آنها چنین چیزی را قبول میکنند. شوک بزرگی که به من وارد شد این بود که یکی از دوستان به من زنگ زد برای بازیگری و دیدیم او مدیر برنامه برای خودش گرفته است. دیدم کسی که سه یا چهار روز است که آمده چطور میتواند برای خودش مدیر برنامه بگیرد. این شوک باعث شد که ببینم در ایران هنر وجود ندارد. رئیس کلانتری که در دام کلاهبردار افتاد سرگرد محمود مالمیر
(رئیس کلانتری 209 پایانه غرب تهران):
3 سال پیش برای خرید خودرو با ثبتنام در یکی از مؤسسات نیمه دولتی مبلغ 6 میلیون تومان به حساب مؤسسه واریز کردم. متأسفانه پس از گذشت چندین ماه هیچ خبری از خودرو یا پولم نشد و پس از گذشت 3 سال دیگر قید پولم را زده بودم و امیدی به برگشت آن نداشتم تا اینکه از سوی نیروی انتظامی به کلانتریها ابلاغ شد که یکی از پرسنل انتظامی به قید قرعه میتواند برای حج عمره ثبتنام کند، به اصرار بچهها من هم ثبتنام کردم، ولی پولی برای واریز به حساب نداشتم تا اینکه در جریان قرعهکشی اسمم در آمد، ولی همچنان ناراحت بودم که هزینهاش را چطور تأمین کنم. فردای آن روز با من تماس گرفتند و خبر دادند مرد کلاهبرداری که به بهانه تحویل خودرو، پولهای متقاضیان خرید اتومبیل را خورده، دستگیر شده است. شماره حساب بانکیام را پرسیدند تا پولی را که پرداخت کرده بودم به حسابم واریز کنند.
کودک شکنجهدیده دکتـر مصطفــی اقلیــما، جامعهشناس:
مددکاران آنقدر حوادث تلخ و ناگوار میبینند که دیگر موردی برایشان عجیب نیست. در بعد اجتماعی مسئلهای که خیلی برایم شوکآور بود بالا رفتن 10درصدی حقوق افراد و در مقابل افزایش گرانفروشی بیرویه است که این باعث شد آسیبهای اجتماعی چند برابر شوند. یکی از حوادثی هم که در سال 90 خیلی برایم شوکآور بود مربوط به کودکی است که توسط پدرش آسیب شدیدی دیده و سوزانده شده بود، اما بعد از اینکه این بچه را از بیمارستان تحویل شیرخوارگاه آمنه دادند بعد از یک روز دوباره تحویل پدرش داده شد که او را به آن روز در آورده بود.
5 صحنه قتل در یک روز محمد شهریاری، بازپرس ویژه قتل تهران:
همانطور که میدانید کشیکهای قتل 24 ساعت در حال آمادهباش هستند، با توجه به اینکه احتمال دارد صحنهای اتفاق بیفتد یا نیفتد. یک ماه پیش بود که در یک شبانهروز با 5 صحنه قتل روبهرو شدیم از 8 صبح رفتم 4 صحنه قتل پشت سر هم بود تا 8 شب طول کشید بعد به خانه برگشتیم و از ساعت 12 شب باز تا صبح سر صحنههای قتل بودم که روز شوکآوری بود. در خاطره دیگری که در ساعت تحویل سال 90 رخ داد اعلام صحنه قتلی بود که من به جای سفره هفتسین خانهمان در حال تحقیق در صحنه قتل بودم.
اسطوره را دفن کردیم علی پروین (پیشکسوت فوتبال):
سال بدی بود این سال 90، خاطره خوبی یادم نمیآید، اصلاً رفتن ناصر حجازی تمام سال را برایم تلخ کرد، پس از رفتنش تا چند روز حال خودم را نمیفهمیدم. دعاهای مردم را که میشنیدم اشک در چشمانم جمع میشد. روزهای بدی بود. ناصر را دفن کردیم. اسطوره را دفن کردیم، جسمش را دفن کردیم ولی یادش، نامش و خاطرههایش همیشه در ذهن ما و همه مردم ایران خواهد بود. امیدوارم این شوک بزرگ با فریادهای هواداران در استادیوم که نام ناصر را صدا میزنند برای همیشه برای ما زنده باشد و بدانیم پیشکسوتان چشم و چراغ فوتبال هستند.
مرگ عزیزان
رابعه اسکویی: در سال 90 شوک خاصی نداشتم ولی در زندگیام دو تا شوک بزرگ داشتم. فوت پدر و مادرم. فوت پدر 9 سال پیش ما را شوکه کرد و مادر هم سال 68 از دنیا رفت.
شوک خصوصی
برزو ارجمند: در سال 90 هیچ شوکی نداشتم. من خیلی آدم آرامی هستم و واقعاً چیزی من را شوکه نکرده است. بعد هم شوک زندگی خیلی خصوصی است چرا باید همه بدانند؟ واقعاً چیزی برای گفتن ندارم.
شوک «تکیه بر باد»
افسانه پاکرو: پارسال سریالی بازی کردم به نام تکیه بر باد. قرار بود برای ماه مبارک رمضان پخش شود و ما دو گروه شدیم. قرار بود که من در هر دو گروه بازی کنم. در این سریال من با آقای قریبیان و... بازی داشتم. کار را خیلی سریع انجام دادیم ولی در کمال ناباوری دیدیم که این کار اصلاً پخش نشد.
بلد نیستم
حمیدرضا پگاه: خیلی چیزها میتواند باشد. نمیدانم، من بلد نیستم اینطور سؤالات را پاسخ دهم. شاید هم به این خاطر بوده که آنقدری که بتوانم رسانهای کنم نبوده است.
شوک اقتصادی
کورش تهامی: همین اتفاق اقتصادی که ناگهان افتاد همه مردم را شوکه کرد. ساخت فیلم رضا توکلی: ساخت فیلم سینماییام شوک بزرگی برای من بود.
شوک زیادی دارم
شهین تسلیمی: آ قدر در زندگیام شوکه شدم که نمیدانم کدامش را بگویم. زندگی در آرامش فلامک جنیدی: اصلاً نداشتم. شاید همین شوک سال 90 باشد. به زندگی در آرامش بیشتر فکر میکنم تا زندگی با شوک.
دلار
حسن جوهرچی: بالا رفتن قیمت دلار فکر میکنم نه تنها من، بلکه همه را شوکه کرد و امیدوارم دست دلالان از این بازار کوتاه شود.
منتظر شوک 91 هستم
چکامه چمنماه: شوک زیاد بوده است. سال 90 برای من خیلی بد بود. کلاً همه اتفاقات برای من شوک بود. مورد آنقدر خاصی نداشتم. چون من معمولاً کنار میآیم و چیزی به ذهنم نمیرسد که بگویم ولی در هر حال امیدوارم در سال 91 خیلی شوکه شوم و یک کارگردان خوب مرا سر کار ببرد.
جایزه اسکار
بهناز جعفری: کسب جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی برای فیلم جدایی نادر از سیمین مرا و خیلی از هنرمندان را شوکه و خوشحال کرد.
پلههای زندگی بدون شوک
هومن حاجی عبدالهی: همیشه آنقدر آرام زندگی کردهام و آرامش داشتهام که شوک خاصی نداشتم که بخواهد زندگیام را زیر و رو کند. آرام و پلهپله آمدهام بالا تا به اینجا رسیدم.
ندادن دستمزد
صدرالدین حجازی: اینکه چهار ماه در یاسوج با صدا و سیمای یاسوج، دو کار انجام دادم؛ یک کار تلهفیلم بود و یک کار سریال. دستمزد من را ندادند. نه جواب تلفنم را میدهند و نه پاسخ درستی به من. همه سیستم اقتصادی من را همین قضیه به هم ریخته است. چون میدانید همه چیز بر مبنای اقتصاد حرکت میکند.
موفقیت همسر
رزیتا غفاری: شوک؟ مسئلهای که هنوز از آن ذوقزده هستم، دریافت سیمرغ در جشنواره فیلم فجر توسط همسرم است. واقعاً خوشحال شدم و هنوز هم همان خوشحالی با من مانده است.
«تا ثریا»
الناز حبیبی: وقتی که پیشنهاد بازی در سریال «تا ثریا» را به من دادند، نه تنها ذوقزده شدم بلکه شوک بزرگی به من وارد شد.
شوک طلایی
رامتین خداپناهی: خیلی سخت است. بالا رفتن قیمت دلار و سکه شوک خیلی بزرگی بود. چیز خاصی نبود شهرام حقیقتدوست: نمیدانم به خدا. چیز خاصی نبوده است ولی موفق شدن اصغر فرهادی برای جامعه هنرمندان شوک بزرگی بود.
فقط گفتند نیا
شیوا خنیاگر: همین اواخر برای من اتفاق افتاد. برای کار جواد رضویان نقش اول سریال را داشتم و قرار بود این سریال برای ایام عید آماده پخش شود. برای دو ماه قرارداد را هم بستم. سه روز سر کار رفتم و روز چهارم گفتند نیا! آنقدر شوکه شدم که دیگر پیگیر هم نشدم. تنها توضیحی که به من دادند این بود که در برآورد سازمان سر دستمزد من مشکل داشتند. حتی مشکل را هم با من مطرح نکردند که با هم مسئله را حل کنیم.
کارگری یک دانشجوی حقوق
بیژن پیرنیا (چهره تلویزیونی و نخستین گوینده برنامه کودک در رادیو) میگوید: در سالی که گذشت هم شوک خوب و هم شوک بد در زندگیاش و جامعه داشته است. میگوید: در سال 90 پسرم برایم در نوشهر خانه ساخت به همین دلیل حال و هوای جدیدی برایم پیش آمد و درگیر اثاثکشی و چیدن خانه جدید شدم.
وی ادامه داد: اما شوک بد در سال 90 بالا رفتن قیمتها بود چرا که گرانی خانوادههای زیادی را درگیر مشکلات معیشتی و روحی کرد.پیرنیا افزود: شوک دیگر هم بیکاری ای است که میان جوانان وجود دارد، جریانی که بسیار شوکهام کرد این بود که در جریان ساخت خانهام کارگری را دیدم که دانشجوی رشته حقوق بود و این عدم تطبیق تحصیلات و شغل خیلی شوکهام کرد.
زندگی شوکی
مریلا زارعی: کل زندگی شوک است. دیگر گفتن ندارد! صبح که از خواب بیدار میشویم با شوک شروع میکنیم.
سال بدون شوک
همایون ارشادی: هیچ شوکی نداشتم. چه منفی چه مثبت. ولی خدا را شکر اصلاً نداشتم. تماس شما داریوش اسدزاده: چیزی یادم نمیآید ولی تماس یک خبرنگار برای گرفتن خاطره شوکی از من، خودش یک شوک است.
شوک؟
پویا امینی: شوک؟ آدم باید فکر کند تا بتواند بگوید... درگذشت پدربزرگم در سال پیش شوک بزرگی برای من بود. مرگ مادر حبیب اسماعیلی: همین امسال مادرم به رحمت خدا رفتند و شوک بزرگی به من وارد شد.
تصادف
الیزابت امینی: همه چیز میتواند باشد. خود سال 90 شوک بود. مسلماً شوک بزرگ، شرایط اقتصادیام بود ولی اگر در کل زندگی را بخواهم بگویم، تصادفم در سال 82 بود.
خنده شوکی
نگار استخر: من تازه از سفر رسیدم و آنقدر اوضاع خانهام به هم ریخته است که الان هم توی شوک هستم. (با خنده)
رو دست خوردن از یک رفیق
سعید پیردوست: رو دست خوردن از یک رفیق سی و پنج، چهل ساله!
شوک تولید موسیقی
مجید اخشابی: شوک زیاد داریم. شاید سختترین روزهای پایانی سال باید شوکهای متراکمتر و نزدیک به هم را تحمل کنیم. در علم پزشکی، براساس سلامت بیمار دوز شوک را بالا و پایین میکنند. ما هم در زندگی از این شوکها زیاد داریم. خصوصاً در کار تولید موسیقی که اگر بخواهم یک روزش را تعریف کنم، از ساز و کار تولید گرفته تا عرضه در رسانه، همه شوک است. اما زمانی که فکر میکنید همه چیز خوب پیش رفته بعد یک اشکال کوچک باعث میشود که کار اصلاحیه بخورد و در کوتاهترین زمان بخواهیم آن را تغییر دهیم. وقتی که سیدی میرسد و نفس راحتی میکشید اما باز خبر میرسد که سیدی باز نمیشود و بسیاری از موارد دیگر که ولتاژ قوی وارد میشود. بدن ما تنظیم شده برای پیشبینی مسائل عمومی ولی خدا را شکر همه اینها قابل حل است.
ماجرای مهریه 7 سکهای
سپند امیرسلیمانی: هم شوک خوب است و هم بد. خیلی تا به حال شوکه نشدم. شکر خدا تا به حال آدمی را از دست ندادهام که بگویم شوکه شدم. ازدواجم هم شوکهام نکرد. خب قرار بود ازدواج کنم دیگر (با خنده) کسی نیامد در بزند و بگوید من میخواهم زنت بشوم. اصولاً گول زندگی را زیاد نمیخورم و شاید به همین علت هست که خیلی شوکه نمیشوم. البته این را بنویسید حتماً. الان یادم افتاد. یک روز قبل از عید رفتم مدارک خودم و خانمم را به عاقد بدهم که بنویسند. آقا از من پرسیدند که مهریه چقدر هست؟ و من واقعاً شوکه شدم و او از من بیشتر شوکه شد. در این دوره و زمانه که همه مشکلات بر سر مهریه است، من و خانمم اصلاً در مورد مهریه صحبت نکرده بودیم. بلافاصله زنگ زدم به خانمم و از او پرسیدم: «مهریهات را چقدر بنویسم؟» گفت: «هفت سکه!». معمولاً خانواده عروس مهریه را تعیین میکنند. آنها چیزی نگفته بودند و ما هم نپرسیدیم. چون اصلاً مراسم ما شبیه خواستگاری نبود. چون از قبل همدیگر را میشناختیم، خیلی دوستانه نشستیم و گفتیم: «خب کی عروسی کنیم؟» مثلاً گفتند: «بیستم شهریور» گفتیم: «خب قبول!» اصلاً درمورد مهریه صحبت نکرده بودیم.
نورسیده
مهدی باقربیگی: شوک بزرگم در امسال، تولد فرزندم در دوم عید بود. با آمدن او زندگی ما رنگ و بوی تازهای گرفت.
معاف شدم
حامد تهرانی: شوک بدی که در زندگیام داشتم، فوت پدرم در سال 85 بود و شوک خیلی خوب زندگی من، خبر معافیتم از خدمت سربازی بود. مرگ برادر محمدرضا خسروی: شوک بسیار بدم، فوت برادرم بود. چهل سالشان بود و بر اثر بیماری کلیه از دنیا رفتند.
نمره بالای 95
مهرشاد مختاری: شوکی در سال 90 نداشتم. اول که وارد دنیای بازیگری شدم، دورههای بازیگری را گذرانده بودم. یک دوره دو ساله بود. مادرم مخالفت داشتند که من وارد بازیگری شوم. یک قانون گذاشته بودند که هر کسی نمرهاش از 100بالای 95 میشد ، بورسیه میشود و از پرداخت شهریه معاف میشود. نه به خاطر شهریه، بلکه به خاطر موفقیتی که به دست آورده بودم، شوکه شدم. به مادرم گفتم و او هم موافقت کرد که من بازیگری را ادامه بدهم.
مهریه 1400 سکهای
احمد ایراندوست: از وقتی 1400 سکه مهر خانمم کردم، از این به بعد باید تا آخر عمرم، خنده بازار بازی کنم. چون عندالمطالبه هم هست، هر لحظه اراده کند میتواند از من بگیرد. (میخندد) هر روز دارم به خانمم تعظیم میکنم که از من سکههایش را نخواهد. شوک خوب هم آغاز دوباره خنده بازار است. همه مردم سراغش را میگرفتند و آقای شبخیز و عباسی لطف کردند و به من زنگ زدند. در سری قبل، من سر کار فیتیله و ماهپیشونی بودم و نتوانستم اینجا باشم. دیدم که مردم در خیابان میگویند که چه شد؟ بیشتر به من حس مسئولیت داد و خوشبختانه چون فامیلم، ایراندوست است، مردم ایران را دوست دارم و دوباره در خنده بازار حضور پیدا کردم.
شوکهای 90 خوب بود
یزدان فتوحی: شوک خوب یا بد؟ شوک بد خدا را شکر نداشتم. سال 90، سال خوبی بود. امیدوارم که سال 91 هم به همین خوبی باشد. شوک خوب، گرفتن کار خنده بازار بود. ما پارسال عید که میخواستیم کار را شروع کنیم، همه میترسیدیم. چون ما سالها بود که آیتم کار نکرده بودیم. نگران خودم بودم. من کارگردان بودم و در سینما کار کرده بودم و فکر میکردم اگر کار نگیرد، همه میگویند یزدان! فیلمساز بودی و چرا رفتی آیتم بازی کردی؟ زمانی که من دستیار کارگردان بودم، جزو کسانی بودم که فیلمنامه انتخاب میکردم و حساسیت داشتم. یا بازی نمیکردم و میگفتم بازیگری را دوست ندارم. با اینکه من به خاطر بازیگری وارد این حرفه شدم ولی وقتی عید مردم استقبال کردند و ماه رمضان هم همینطور، این شوک خیلی خوبی برای من بود.
هیچ شوکی کارساز نیست
سیاوش مفیدی: شوک بدی که داشتم فوت پدرم بود. در سال 90 شوک خاصی نداشتم. ولی آنقدر آدم شوکه میشود که دیگر هیچ شوکی کاری نخواهد بود.
شکستن شیشههای ماشین
محسن افشانی: نمیدانم این خاطرهام شوک انگیز است یا نه ولی یک روز از دفتر کارم بیرون آمدم، رفتم سراغ ماشینم، خواستم در ماشین را باز کنم متوجه شدم تمام شیشههایش را خرد کردهاند. تا چند دقیقه همینطور هاج و واج ماشین را نگاه میکردم.
فوتبالیستها قهرمانی امروز
حنیف عمرانزاده (بازیکن تیم استقلال): بهترین واقعه شوکآور سال 90 من، قهرمانی تیم استقلال در جام حذفی است که امروز رخ میدهد و این قهرمانی را به عنوان عیدی سال 91 به هواداران تیم استقلال تقدیم میکنم و تلخترین حادثه سال 90 هم درگذشت ناصر حجازی است. ضمناً حادثه تلخ زندگیام در بچگی اتفاق افتاد؛ در تعطیلات عید در حال بازی با بچههای محل بودیم که بهطور اتفاقی دست یکی از دوستانم را شکستم و به خاطر ترسی که داشتم چند روز از خانه خارج نشدم.
بازگشت به پرسپولیس
مهدی مهدویکیا: بازگشتم به پرسپولیس پس از سالها اتفاق خوبی بود که در سال 90 برایم رخ داد و البته از نتایج بد وضعیف با استیل آذین هم ناراحت و شوکه شدم.
سال بد
علی کریمی: سال 90 خاطرات خوبی برایم به جا نگذاشت و هر چه بود خاطرات بد و ناراحتکننده بود.
ورزشگاه سردار
جنگل محمد نصرتی: اتفاقات ورزشگاه سردار جنگل رشت برایم شوکآور و تکاندهنده بود و باعث شد روزهای بدی را سپری کنم. پایان دوران محرومیتم و بازگشت به زمین بازی هم خاطره خوب سال 90 بود و امیدوارم با بازیهای خوب این خاطره را ادامه دهم.
گلزنی غیرمنتظره
محسن خلیلی: هیچ وقت فکر نمیکردم به پرسپولیس گل بزنم ولی در 22 اسفند ماه سال 90 این اتفاق افتاد و مرا به قدری شوکه کرد که نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم . سخت است هواداران تشویق کنند و در مقابل به تیم محبوب آنها گل بزنی.
تیم ملی لبنان
کریم مقدم (سرمربی ایرانی تیم ملی فوتبال ساحلی لبنان): اتفاقات مختلف ورزشی ایران شوک مثبت و منفی زیادی داشت. از فوت ناصرخان حجازی تا نتایج خوب تیم ملی والیبال. ولی برای شخص من انتخاب شدن به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ساحلی لبنان گام بزرگ و شوک مثبتی بود.
حجازی و دربی
علی انصاریان (ستاره فوتبال): در سالی که گذشت فوت ناصر حجازی بشدت مرا شوکه کرد و تحت تأثیر قرار داد البته نتیجه دربی آخر سال هم که بشدت شوکآور بود.
درگذشت ناصر حجازی
رسول خطیبی (فوتبالیست )هم از همین خاطره شوکآور میگوید: اتفاقات زیادی در طول سالی که گذشت رخ داد ولی هیچ کدام به اندازه درگذشت اسطوره فوتبال ایران، ناصر خان حجازی، برایم شوکآور نبود.
بازگشت به استقلال
مهدی رحمتی(دروازهبان تیم ملی و استقلال): در سال 90 ماجرای خوب برایم زیاد اتفاق افتاده است و بهترین آن برگشتنم به تیم استقلال بود و تلخترین حادثه سال 90 درگذشت ناصر حجازی بود که هنوز باورش برایم سخت است.
پاس گل دربی
مهدی امیرآبادی(کاپیتان تیم استقلال): سال 90 اتفاقات خوبی برایم رخ داد و یکی از بهترین خاطراتم پاس گلم در بازی دربی بود و بدترین حادثه سال 90 هم بحث دوپینگها بود که بیجهت با آبروی ما بازی کردند و مدتها تیتر یک صفحه روزنامههای ورزشی بودیم.
دربی 3 بر صفر
آرش برهانی(بازیکن تیم استقلال): بدون شک تلخترین حادثه شوکآور برای من در سال 90 درگذشت ناصر حجازی بود و بهترین حادثه سال 90 برد 3 بر صفر در بازی دربی 18 آذر بود.
کارشناسان اجتماعی قتل یازده بچه
دکتر ابهری (آسیبشنـــاس اجتماعی): خاطره بسیار تلخ سال گذشتهام بررسی قتل 11 بچهای است که طی 55 روز کشته شدند. بررسی علل قتل این بچهها برعهده من بود که این مسأله بسیار تأثربرانگیز بود. 95 درصد اینگونه قتلها توسط پدر و مادرهایی صورت گرفته بود که به مواد روانگردان اعتیاد داشتند. درست در همین شرایط که بچهها توسط پدر و مادرهای بیعاطفه به قتل میرسیدند، مردی کارتنخواب کودک شکنجهدیدهای را پیدا کرد و به مرکز درمانی انتقال داد. مسئلهای که بسیار حائز اهمیت به نظر میرسید این موضوع بود که کودک بشدت توسط پدر و مادرش شکنجه شده بود و آنها به خیال آن که وی مرده است او را در سطل زباله رها کرده بودند.
شوک بزرگ سال
امانالله قرایی (جامعهشناس): این جامعهشناس با بیان اینکه در زندگی شخصیاش در سال 90 هیچ اتفاق شوکی ای نداشته است، به شوک میگوید: مهمترین شوک عمومی کشور در سال 90 خبر اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی بود که همه را متعجب کرد.
وی ادامه داد: وقتی یک شوک در این حد در جامعه مطرح میشود تمام جامعه تحت تأثیر قرار میگیردچرا که جامعه دارای ساختاری است و وقتی جزئی از این ساختار درگیر شود همه خود به خود درگیر میشوند.
این جامعهشناس افزود: البته حوادث زیادی در سال گذشته رخ داد که میتوانند به نوعی یک شوک محسوب شوند، مثلاً سانحه پل مدیریت هم یک شوک دیگر بود که خیلیها را متأثر کرد.
خانواده شوکآور
وحید نوروزی(معاون اجرایی معاونت حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران) در رابطه با خاطره شوکآورش در سال 90 میگوید: چند ماه پیش، زمان توزیع آرمهای ترافیک سال 91 آقایی آمد پیش من و تقاضای آرم کرد، کارت کمیته امداد داشت، اما در جوابش گفتم که نمیشود صرف داشتن کارت و ثبتنام به همه آرم طرح ترافیک داد. این فرد وقتی مخالفت من را دید، گفت: مجبور است فرزندانش را جابهجا کند و کارت بهزیستیاش را نشان داد در کارت نوشته شده بود که 4 فرزند معلول دارد، 3 فرزندش معلول جسمی و حرکتی شدید و خیلی شدید هستند و بچه دیگر معلولش ناشنوای جسمی شدید است، وقتی این را فهمیدم شوک تمام وجود را گرفت و ساعتها در حیرت بودم. این برایم عجیب بود که چرا این خانواده با داشتن یک فرزند معلول باز هم بچهدار شدهاند. در هر حال برای این فرد آرم طرح ترافیک صادر کردم، چراکه نسبت به یک شرکت خصوصی در اولویت بود.
مجازات اعدام برای یک محیطبان
دکتر اسماعیل کهرم(پدر محیط زیست ایران): شوکآورترین چیز این بود که دیدم یک محیطبان در حین انجام ماموریت از اسلحهاش استفاده کرد و به جرم قتل در دفاع از محیط زیست، به اعدام محکوم شد و این حکم هم تأیید شد. اگر به یک محیطبان اسلحه داده شده و ضابط دادگستری میشود، این اسلحه برای نمایش نیست، شوکآور این است که این جوان محیطبان چند سالی است که زندگیاش در زندان حرام میشود و درعین حال بعد از این اتفاق دیگر کدام محیطبان حاضر است تفنگ دستش بگیرد و از حیوانات دفاع کند؟
خوشحالی یک معلم
عبدالصمد شمرانی (معلم کوچکترین مدرسه دنیا) میگوید: واقعاً انتظار نداشتم کتاب دومم در سال 90 چاپ شود، اما این اتفاق افتاد و خیلی خوشحال شدم. اتفاق شوکآور دیگر این بود که بالاخره کلاس مدرسه کوچکمان به کلاس هوشمند تبدیل شد و هر 3 دانشآموز با کامپیوتر همه کارهایشان را انجام میدهند.
قضات و کارآگاهان
نام عجیب قاضی مدیر خراسانی رئیس شعبه 76 دادگاه تجدید نظر درخصوص شیرینترین خاطرهاش میگوید: نخستین پروندهای که رسیدگی کردم در زابل بود. نام خانوادگی متهم «ده مرده» بود که دقیقاً نمیدانستم که «دَه مُرده» است یا «دِه مُرده» بنابراین هنگام خطاب خواندم «دِه مُرده» که همه خندیدند زیرا میدانستند من تازه وارد دادگاه زابل شدهام و گفتند فامیلی متهم دَهمرده است. آقای مدیر خراسانی همچنین به عنوان تلخترین خاطره شوکی میگوید: در دادسرای یکی از شهرستانها بودم که پروندهای مربوط به قتل یک نوزاد داشتم. در این پرونده خانمی که عقد کرده همسرش بود در خانه پدری حامله شده بود و بعد از 6 ماه از عروسی در خانه شوهرش، وضع حمل کرد. برای اینکه خانوادهها نفهمند وی قبل از رفتن به خانه شوهرش حامله شده بعد از زایمان وقتی نوزاد را از بیمارستان به خانه میآوردند در مسیر شبانه پدر بچه سر نوزاد را چندین بار به دیوار کوبیده بود طوری که چشم بچه آسیب شدید دیده بود.. پدر نوزاد 24 ساعت بعد دستگیر شد. این تلخترین پروندهای بود که هرگز از یاد و خاطرم پاک نخواهد شد.
شوک تلخ
بهروز مهاجری بازپرس شعبه پنجم دادسرای منیریه درباره تلخترین خاطره شوکی سال 90 میگوید: چندی پیش زن جوانی را به خاطر سرقت یک قوطی کنسرو ماهی دستگیر و به دادسرا آوردند. وقتی زن جوان را مورد بازجویی قرار دادم، گفت که صاحب دو دختر بچه 4 و 6 ساله است. همسرش معتاد است و مخارج زندگیشان را پرداخت نمیکند. از آنجا که دو شبانهروز بوده که بچههایش گرسنه ماندهاند وی به ناچار برای تأمین مخارج زندگی...
پایان مطلب/منبع
آخرین ویرایش: