نهج البلاغه

water.87

کاربر بیش فعال
وقتی در برابر عظمت آن قرار می گیریآنقدر محو تماشای آن هستی که دیگر شگفتی ها در برابر ش رنگ می بازند وتومبهوت نظارگری بیش نیستی.
اگربخواهیم نهج البلاغه را با سایر کتب به مرحله ی قیاس بگذاریم به اولین چیزی که بر می خوریم سبک نگرش جدید آن است که در هیچ مکتبی پیش یا پس از آن ملاحظه نشده است.برخی معتقدند که نوشته های نهج البلاغه پس ازآشنایی مسلمانان با نوشته های یونان باستان شکل گرفته و بر اساس آن می باشد. در جواب آنها باید مقایسه ای بین طرز تفکر یونانیان باستان و اشاعره ی مسلمان و نهج البلاغه انجام داد تا مشخص شود که فرق از کجا تا کجاست.
در اندیشه های یونان باستان شمردن هر گونه صفت را برای خداوند را نادرست می شمردند اما در مورد اشاعره آنها هر صفتی هر چند نا شایست را به خدا وند نسبت می دهند . نهج البلاغه سخن اشاعره را نفی می کند اما نه بمعنی تایید سخن فلاسفه ی یونان بلکه صفاتی که از نقص ناشصی می شوند را رد وصفاتی را که گویای کمال مطلق پروردگار هستند را به اونسبت می دهد.
سخن نهج البلاغه حتی باسخن فیلسوفانی چون بوعلی فارابی خواجه نصیرالدین توسی غزللی و ابن رشدهم قابل قیاس نیست چه آنکه فلسفه ی آنها مبیتنی بر وجوب وجود است و همه چیز بر این مبنی استنتاج میشودو خود ان با استفاده ی غیر مستقیم از برهان خلف اثبات می شود به این صورت که بدون فرض صحت واجب الوجود بودن وجود ممکنات غیر قابل توجیه خواهد بود که البته ذهن قادر به درک (لم)نیست {بو علی در برهان صدیقین آنرا اثبات می کند که بعد ها نا کافی شمرده شده است} اما در نهج البلاغه تکیه بر واجب الوجودبودن خدا نیست بلکه ملاک واجب الوجودی خداوند واقعیت محض و صرف بودن ذات حق است.پس چنین ادعایی که نوشته های سید رضی بر گرفته از هر نوع فلسفه ی پیشین است کاملا خطا ست.
ذات و صفات پروردگار
ذات حق نا محدود و بی نهایت است ؛ او هستی مطلق است ماهیت ندارد.هر موجودی حد و مرزی دارد و ما هیتی که او را محدود می سازدولی ذات او بی حد استهیچ فقدانی در او راه ندارد او با همه چیز هست اما در هیچ چیز نیست در عین اینکه از هیچ چیز هم بیرون نیست. با هیچ چیز نیست که آن چیز با او هم دوشی کند و از هیچ چیز هم بیرون نیست بدان معنا که آن چیز حدی باشد بر او. در هیچ چیز حلول نکرده که حلول مستلزم حد و مرز است.
جدایی او از اشیا در عین حضور دلیل بر قادر بودن اوست .
وحدت او وحدت عددی نیست؛ اینکه می گوییم خدا یکی است نه بدان معناست که او دوتا نیست بلکه به این معنی است که دومی برایش فرض نمی شود. اگر بگوییم یکی است یعنی برای او محدودیت و کمیت تعیین کرده ایم و اندک بودن آنرا نشان می دهیم در حالی که خدا کامل مطلق است پس دومی برایش وجود ندارد زیرا اگر دومی باشد یا جزئی از اوست یا خود .چرا که او همه چیز است پس این وحدت وحدت عددی برای نمایش قلیل بودن تعداد نیست بلکه وحدت حقه ی حقیقیه است بدان معنا که او شامل همه چیز استو دومی ندارد . .
او اول و آخر و ظاهر و باطن است؛.او اول است نه بمعنی اول بودنتا آخری برایش فرض شود یا با آن در تضاد باشد و آخر است نه بمعنی آخر بودن و ظاهر است نه بمعنی پیدا بودن و باطن است نه بمعنی ظاهر بودن.اگر بگوییم او همیشه بوده است برایش زمان فرض کرده ایم و وجود او را وابسته به وجود زمان کرده ایم حال آنکه خداوند مسلط بر زمان است. برای او زما نی وجود ندارد که اول واخر آن در تضاد باشد او همواره واجب الوجود و قائم به ذات خویش است.اگر همیشه روز می بود وجود نور حس نمی شد و در عین آشکاری به نظر نمی رسید وجود خداوند نیز به دلیل همیشگی بودن به نظر نمی رسدو در عین آشکاری از دیده و حواس ما پنهان است .
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهان ز چشم جهانی ز بس که پیدایی
سلوک و عبادت
عبادت و پرستش خداوند و دوری از پرستش هر فرد دیگری جزو اصول دینی تمام پیامبران الهی استکه در دین اسلام جلوه ای همراه با زندگی اجتماعی یافته استبه این صورت که مثلا فردی که نمازمی خواند بجز خضوع در برابر پروردگار بسیاری از امور اجتماعی چون نظافت ,احترام به دیگران, وقت شناسی ,ضبط احساسات و... را هم می آموزد .در اسلام هر کاری که برای خداوند انجام شود نوعی عبادت محسوب می شود؛اما عبادت از طرف مردم از دید نهج البلاغه به سه قسم است
1)عبادت برخی عبادت معامله گران است چون کارگری که کار می کند تا مزد بگیرد او هم عبادت می کند تا اجر و ثواب بگیرد درمورداین افراد سوالی مطرح است:کارگر با کاری که برای صاحب کار انجام می دهد نیازی از نیاز های او را بر آورده می کند اما خداوند بینیاز است پس عابد با عبادتش چه نیازی از او بر آورده می کند؟ این سوالی است که همواره از نظر او دور مانده است واز نظر بوعلی سینایک تلقی خدانشناسانه است. 2)عبادت برخی عبادت ترسویان است که از ترس قهر و غضب الهیفرمان او را انجام می دهند.
3)عبادت این دسته عبادت آزادگان است آنها عبادت را نردبان قرب الهی میدانندوبرای سپاس ازخداوند عبادت می کنند. ازنظر آنهابه فرض هم که خداوند برای نافرمانی کیفری قرار نداده باشدسپاسگزاری ایجاب می کند که از امر خدا نا فرمانی نشود.در قسمتی از نهج البلاغه چنین آمده است که :من تو را به خاطر بیم از کیفر و طمع در بهشت پرستش نمی کنم بلکه برای آن پرستش میکنم که شایسته ی پرستش می دانم.
ریشه ی همه ی حالات ناشی از عبادت در یک چیز است : یاد حق و او را از خاطر نبردن اینکه همیشه او را به کار خود آگاه و بینا بدانیم از هر کار زشت و تمرد جلوگیری می کندو سبب آرامش و صبوری در برابر مشکلات میشود.
ترسیم چهره ی زاهد در نهج البلاغه
نهج البلاغه عبادت را یک سری اعمال خشک وبی روح نمی داند بلکه آن را عبور از دنیایی وحرکت در دنیایی دیگر میداند و به تاثیر عمیق آن بر قلب می پردازد. چهره ی شب زنده داران راترسیم می کند که آیات حکمت الهی را تلاوت می کنند؛چون به آیات رحمت می رسند از شوق لبریز و چون به آیات عذاب می رسند از ترس بر خود می لرزندچونانکه هم اکنون شعله های آتش را می بینند.پیشانی ها را بر مهر می سایند و از خداوند آزادی از بند هوا و هوس دنیوی را میطلبندو عجب آنکه همین ها در روز مردمی هستند اجتماعی ,صبور ,پارساو دانا.
آنچه عبادت در روح انسان بر جا می گذاردقابل چشم پوشی نیست عقل را بیدار و نفس مغلوب می گردد؛تمام خشونت های روح جای خود را به لطافت و مهربانی می دهد؛ چون فرد به منزلگه هستی می رسدآرام می گیرد و وصال به معشوق تحقق می پذیرد.
سخن سخن زندگی عقل است, سخن میراندن نفس اماره,سخن از برقی است که به هنگام مجاهده از دل سالک می جهدوآرامشی که دل پر طلاتم او را فرا می گیرد خود و عمل برای او خالص می شود و همه چیز برای خدا دیده می شود.علمی بر پایه ی بینش قلبش را فرا می گیردوروح او یقین را لمس میکند.
تاثیر دیگر آن گناه زدایی است :در خطبه از امام علی (ع) آمده است که نماز گناهان را چون برگ های خشکیده ی درختان می تکاند,پیامبر آن را چون چشسمه ی زلالی می داند که مومن روزی پنج بار خود را در آن شستشو می دهد و تن از آلودگی می زداید.پروردگار عالم روح را به وسیله ی عبادت شفا می دهد چشم را از خیرگی باز می دارد ودل را در برابر خدا خاشع می گرداند,انس و لذتی غیر قابل توصیف نصیب انسان می گردد.
در مورد برخی از مردم آخ الزمان داریم :
((سپس گروهی صیقل داده می شوندو مانند پیکانی در دستآهنگر تیز و بران می گردندبه وسیله ی قرآن پرده ازدیده های آنان بر داشته می شودو تفسیر معانی در گوش آنها القا می شود جام های حکمت ومعرفت راهر صبح و شام می نوشندو سر خوش باده ی معرفت می گردند.))
شب مردان خداروز جهان افروز است
روشنانرابه حقیقت شب ظلمانی
 
Similar threads

Similar threads

بالا