[ نقد و بررسی کتاب ] - جایی به نام تاماساکو

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
نقد و بررسی کتاب
[h=1]جایی به نام تاماساکو[/h]

نیازهای این انسان ها در ارتباطات ارضا نمی شود. آنها احتیاج دارند به دوری، و رفتن به مدینه فاضله ای که خوشبخت تر باشند. آنجا یک جای حقیقی نیست. هیچ کس نمی داند آنجا کجاست.




راضیه ولدبیگی

جایی به نام تاماساکو
نویسنده: فلامک جنیدی
نشر چشمه، زمستان 90

این مجموعه داستان اولین اثر فلامک جنیدی است که بیشتر به بازیگری در تلویزیون و تئاتر شهرت دارند.
کتاب از هفت داستان کوتاه تشکیل شده که عموماً فضایی سنگین و رخوت آلود دارند، حتی بد نیست اشاره کنیم که نام داستان ها که اغلب بلند هم هستند، در ایجاد فضای ثقیل آنها بی تاثیر نبوده است.

داستان اول «گوشواره هایی با نگین فیروزه»، راوی دانای کل محدود که در این داستان تنها محدود می شود به شخصیت اصلی داستان، زبان گویای حال و روز شخصیت می شود. باید گفت انتخاب این زاویه دید کمک کرده به فهم بیشتر وجوه شخصیتی شخصیت اصلی. او فردی ناتوان به نظر می رسد و این ناتوانی نه در انجام کاری خاص و نه به عنوان یک صفت منتسب از جانب دیگران، بلکه بیشتر به عنوان یک خصیصه ذاتی شخصیت مطرح است.
به نظر می رسد خود شخصیت حس نمی کند که ناتوان است. راوی با تصویر کردن زندگی شخصیت و همراهی و توصیف او، فردی را برای ما به نمایش می گذارد که مسئله ای باعث رخوت و بهتر است بگوییم سردرگمی او شده است. هر چند به سادگی و به راحتی از این مسئله نمی شود نام برد و صحبت کرد. راوی همسو با شخصیت اصلی تنها برای ما گزارش می کند؛ چراکه او هم عمق و پیچیدگی مشکل را درک نمی کند. و همینطور خود شخصیت؛ خود او هم نمی داند از چه رنج می برد از سنگینی گوشواره هایی که بر گوشش مانده اند و گوشش را زخمی و خسته کرده اند؟! قطعاً نه.
خاطرات و گذشته او را آزار می دهند. او رابطه ای تمام شده را پشت سر گذاشته است. رامین شخصیتی است که زمانی با او رابطه داشته و ما نمی دانیم چه نوع رابطه ای. این «رابطه» و «اتمام رابطه» و یا «رابطه ای در گذشته» تقریباً در تمام داستان های این مجموعه وجود دارد. در داستان «گوشواره هایی با نگین فیروزه» شخصیت با گوشواره هایی درگیر است که هدیه رامین است و حالا رامینی وجود ندارد و رابطه تمام شده، اما سوغاتی رامین همچنان فکر او را به خود مشغول کرده است. او ناتوان از فراموشی رامین است هرچند خود متوجه نباشد، اما کمکی که از دیگران درخواست می کند برای اینکه گوشواره را از گوشش دربیاورند، در واقع نمادی از درخواست کمک برای فراموشی رابطه شکست خورده و گذشته ایست که مثل گوشواره ها او را رها نمی کند. تک بعدی بودن انسان امروزی و سختی ارتباط با جمع و دیگران، در این داستان هم دیده می شود.

و یا مثلاً در داستان «چیزی از قلم نیفتاده» رابطه اگرچه از نوع زن و شوهریست، اما رابطه ای سرد و در حال فروپاشی.
تنهایی شخصیت ها و رابطه ای که با دنیای محدود اطرافشان دارند، نه فقط مشخصه این کتاب که در خیلی از داستان های امروزی، خصوصاً داستان های کوتاه دیده می شود. مثل همان داستان «چیزی از قلم نیفتاده» که شخصیت زن و مرد داستان هر کدام از زاویه دید خود به توصیف دیگری می پردازد و تک گویی درونی، جایگزین گفتگوی زن و شوهری شده است.
شخصیت های درون گرایی که اتفاقاً رفتار و گفتار دیگران را نیز زیاد نقد می کنند.

در داستان بعدی «جای خوشِ قاب عکس ها روی دیوار» باز هم با فضایی مشابه داستان اول رو به رو هستیم؛ رابطه ای بهم خورده و یک نفر با تنهایی خودش درگیر است. قاب عکس ها یعنی باز هم گذشته و زندگی ای که زمانی با دیگران پیوند خورده بود و حالا آن زندگی تنها در قاب عکس ها محصور است و باز هم ناتوانی و یا عدم درک متقابل میان انسان های داستان.
داستان با صحنه یک مهمانیِ تمام شده، آغاز می شود و سردرگمی شخصیت اصلی داستان که اصلاً ماجرا از چه قراری بوده؟، او وقایع دیشب را به خاطر نمی آورد و دیگرانی که شب قبل را با آنها گذرانده را به درستی به یاد نمی آورد. تنها خودش و زندگی تک نفره اش اصالت دارد و گویی مهمانان دیشب خواب و خیال بوده اند. باز هم تفسیر غیرواقعی بودن ارتباط با دیگران را می شود از آن فهمید. شخصیت اصلی نمی تواند ارتباطات را به یاد بیاورد، چون از نظرش اعتباری و حقیقی نیستند.

در داستان بعدی هم همین فضا تکرار می شود و شخصیت داستان باز هم می خواهد به مهمانی برود آن هم با حالتی معذب و باز هم با تنهایی. در این داستان کتاب ها همدم شخصیت هستند نه دیگران و نه دوستانش. که این از عنوان داستان هم مشخص است:
«همه شان هستند جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه»، که نویسندگان کتاب های او هستند.

نویسنده در داستان های «مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیب رسان» و داستان «همه گربه های شهر من» وارد حیطه های روان شناختی انسان ها می شود و این بار از این طریق آنها را تحلیل می کند و علاقه خود به این حیطه را در داستان نشان می دهد.

در داستان «مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیب رسان» شرح ماجرای زنی را می خوانیم که باز در پی رابطه بهم خورده اش با ساسان، که اینجا به نظر می رسد همسرش باشد، با دکتر روان شناس خود مشورت می کند تا بهتر بتواند خاطرات تلخ را فراموش کرده و از خود مراقبت کند. و این مراقبت از خود منجر می شود به نابود کردن تمام خاطرات و وسایلش از زندگی مشترک و در صحنه پایانی منجر می شود به قتل فرزندش؛ یعنی عاملی که او را به یاد ساسان می اندازد و آزارش می دهد که در اینجا تصویر زنی با مشکلات روانی برای ما روشن تر می شود. در داستان «همه گربه های شهر من» هم زنی به علت بی وفایی معشوق اش، دچار شیزوفرنی می شود و رو می آورد به زندگی در تنهایی با گربه هایی که در آپارتمانش جمع کرده است. هرچند این داستان پهلو به داستان های فانتزی می زند و مبتلا شدن زن به شیزوفرنی فقط به خاطر اینکه مردی که قرار بوده با او ازدواج کند، فرد دیگری را ترجیح داده کمی غیر واقعی به نظر می رسد.
شخصیت هایی که نویسنده در این دو داستان خلق کرده است، بسیار آسیب پذیر می شوند و ضربه ای که از دیگران می بینند را به سادگی نمی توانند حل کنند. آنها با احساسات شدیدی در زندگی فردی خود رو به رو هستند و حتی خودشان از شدت این آسیب پذیری و تنهایی در رنج اند. کسی آنها را درک نمی کند و به سختی با دیگران ارتباط برقرار می کنند.

در داستان آخر که همنام عنوان کتاب هم هست؛ «جایی به نام تاماساکو»، انسان هایی که گمشده شان را نه در دیگران و اطرافشان، بلکه در جایی افسانه ای می جویند، به جایی به نام تاماساکو دل بسته اند. نیازهای آنها در ارتباطات ارضا نمی شود. آنها احتیاج دارند به دوری و رفتن به مدینه فاضله ای که خوشبخت تر باشند. آنجا یک جای حقیقی نیست. هیچ کس نمی داند آنجا کجاست. تاماساکو زاییده خیال آدم های منزوی و رنجیده این داستان است.

 

Similar threads

بالا