نقدي بر جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم **
نقدي بر جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم **
سلام. دوستان خوبم شاید اینجا جاش نباشه، اما واقعا لازمه که درباره یه نکاتی صحبت کنیم. همه دوستان خوش قریحه و علاقه مند هستند و قطعا در آینده آثار بیادماندنی از خودشون به جا میذارن. اما نکاتی هست که اگه بهش دقت کنیم کارهامون بهتر میشه. توی یک شب شعر، چیزی که باعث پیشرفت همه میشه، اول نقد شعر و دوم ایجاد انگیزه است.
یکی از نکات مهم اینه که بهتره که تکلیف قلمتون رو روشن کنید.. مثلا دوستانی که میخوان کلاسیک بنویسن با المان هاش آشنا بشن یا اگه آشنا هستن رعایتش کنن. و دوستانی که سپید یا آوانگارد مینویسن.. و همچنین موج نو و شعر نو (نیمایی).. البته هیچ ایرادی نداره که یه نفر هم کلاسیک بنویسه و هم آوانگارد.. اما باید جدا از هم باشن. نمیشه که در یک اثر واحد، هم کلاسیک بنویسیم و هم سپید.. این باعث دوپارگی پیرنگ میشه و ذهن خواننده رو آزار میده و از اصل کار دور میکنه. در بین همه دوستان، کارهای آقای Agin از این نظر کامل و درسته. اما در بقیه کارها هستند کارهایی که مخلوطی از غزل و نیمایی، یا سپید و نیمایی هستند.. بعضی هم کلاسیک هستند، اما قواعدش رو رعاین نکردن. شعر مخلوطی از قطعه و غزل و چهارپاره هست.
نکته دیگه همینه که دوستانی که کلاسیک مینویسن در مورد قواعدش خیلی کم لطفی میکنن.. در صورتی که با کمی دقت اثرش بسیار زیباتر و خواندنی تر میشه. مثل کارهای خانم engineer_saba که مثلا در این کار:
ای چرخ فلک خسته ام ازکینه تو
ای رو ی حزین خرابم از ناله تو
آن دم که تو یک نظر به من باز کنی
من خام شوم به یک نظر بازی تو
دامی بنهی بر سر راهم هر دم
من صید طمع شوم به یک دانه تو
بیداد کنی و جورها عرضه کنی
این رسم بود شیوه دیرینه تو
در این اثر که غالب یک غزل داره به قافیه و ردیف دقت کنید.. قافیه ها رو قرمز و ریف ها رو آبی کردم. ردیف ها کاملا به جا رعایت شدن، اما قافیه فقط در مصرع اول مطلع و مصرع آخر اثر سالم هستند. اصولا به کلماتی هم قافیه میگن که از خداقل یک حرف همانند در آخر و حداقل یک حرف متفاوت هم آوا (هم صدا) قبل از آن تشکیل شده باشند. مثل:
سد و
بد که در آنها حرف "د" حرف همانند و "س" و "ب" حروف متفاوت هم آوا هستند. البته این حداقل هست و تعداد این حروف میتونه بیشتر باشه.. مثل
شکسته .
گسسته. البته اگر بخوایم وارد جزییات بشیم باز همین ها هم انواع دارن.. مثلا قافیه های اعلا و قافیه های عادی و... که برای مثال در قافیه های اعلا همه حروف ماقبل حرف همانند، از نوع متفاوت هم آوا هستند. مثل
سرآغاز و
هم آواز.
البته باید بگم ایشون در بین کسانی که اینجا کلاسیک مینویسن بهترین هستند و واقعا میشه به اثرشون گفت شعر.. ایشون کمترین ایراد در کارشون وجود داره. اما بعضی دوستان از مهمترین المان شعر کلاسیک قافل هستند که در واقع همون وزن هست. برای مثال به این اثر نگاه کنید:
یک عمر به دوران مدارت گشتم
چون سوزن پرگار نگاهت گشتم
هرچند ندیدی تو مرا یک دور آه!
اما من دیوانه چه بی تاب وقرارم!گشتم...
در مصرع اول، اثر در بحر عروضی "مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعل" شروع شده. در مصرع دوم و سوم هم میشه با کمی اغماض از ایراد های هجایی گذشت. اما در مصرع پایانی ناگهان وارد بحر "مفعول و مفاعیل فعولن فعلاتن" میشن و حتی یک "فاعل" هم با کلمه "گشتم" به آخرش اضافه کردن. در واقع خروج از وزن شعر باعث میشه که شنونده آزرده بشه و احساس ناهنجاری در شعر بهش دست بده. من به این دوستم و کسانی که مشکل مشابه دارن توصیه مکنم هر مصرعی رو که نوشتن با مصرع اول مقایسه کنن تا یکجور باشن.. اگر احیانن عروض رو نمیدونن، هر مصرع رو بخش کنن و تعداد بخش ها رو با مصرع اول مقایسه کنن.. اینکار ممکنه که باز هم جلوی بعضی اشکالات رو نگیره، اما خیلی کمک میکنه.. مثلا در این اثر تعداد بخش های مصرع اول 12 و تعداد بخش های مصرع پایانی 16 تاست که نشون میده هم وزن نیستن. توضیح: کلماتی که داری بیش از یک حرف ساکن در آخر هستند، یک بخش بیشتر شمرده میشوند.. مثل بیت اول که در آن "یک عمر" به جای 2بخش، 3بخش شمرده میشود. بعضی دوستان اصلا وزن رو رعایت نمیکنن اما در قافیه و ردیف دقت بهتری دارن.. مثل اثر آراز عزیز:
دستم به سو ی قلم می رود ولی.......
دل را به نوشتن حالی نیست
خواهشی من از او کردم ولی....
او را به خواهشم خیالی نیست
در باغ خیال گشتم چو اشک
ازچشم من بیامد و مرا به گریه حالی نیست
در دمو به طبیب نخواهم گفت که.....
که برای درد من درمانی نیست
یارب تو خود طبیب منی ببر مرا
تا کس بگویدم که جای فلانی خالی نیست؟
کار ایشون در غالب قطعه هست. قافیه ها به جز در بیت چهارم (درمانی) درست هستند و ردیف ها هم به جا هستند. اما کار کاملا بی وزن هست.
ویک نکته مهم دیگه درباره دوستانیست که شعر نیمایی مینویسن. در مورد این شعر ها هم لازم نیست همه پاره ها (معادل مصراع در شعر کلاسیک) هم وزن باشند، اما حتما باید هم آهنگ باشند. به این کار از دوست عزیزمون Agin دقت کنید:
نگاه می کنم...
به پشت سر ؛
سکوت کهنه تو است
کنار چای
و نان مانده دو روز قبل.
نگاه که می کنی
از داغی عشق تو ،من
آب می شوم...
در اون دو خط که رنگی کردم آهنک کارشون عوض شده. و یا این:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
چه بیهوده ست :
می خشکد دوباره
تو در خوابی درون غار قلبت...
قسمت رنگی از آهنگ خارج شده. البته ناگفته نماند که من به شخصه کارهای Agin رو بیش از همه در این تاپیک میپسندم. همیشه کارشون با معنیه و کوتاه.. یعنی با وجود ایجاز، بیشترین معنی در کارشون گنجیده. واقعا همیشه با دقت و علاقه بیشتری کارهاشون رو میخونم.
کار این دوست عزیزمون هم ببینید:
من رفتم وتو حتی
ازپشت خیالم نرسیدی
تابیدم و بی تاب شدم از تب و تابت
تابیدم وخاموش تراز غم نرسیدی
تو مشتی ازاحساس ترک خورده یاسی
یا یک غزل ناشنوا ازلب احساس
تو هرچه خدا ساخت دراین خانه تنها
توهرچه خداساخت ازاین لحظه احساس
هرچیز که بودی وبمانی وبخواهی
توقصه آدم که ببافی ونبافی
تو ماندی ومن پیرهن دودی خود را
بر دوش دلم راندم وازحادثه رفتم
تو ماندی واین قصه سرودی
افسوس من ازقافیه ی چشم تو رفتم
افتادم ورفتم وتو تا سردر احساس
دنبال نکردی غزلم را و من از طایفه رفتم
ایشون واقعا عالی آهنگ رو رعایت کردن و تنها چند ایراد هجایی دارن. در پاره آخر هم اگر یک ویرگول و یک کالمه مثل "آنگاه" یا "ناچار" اضافه میکردن دیگه کاملا بی اشکال بود. به این صورت:
دنبال نکردی غزلم را، ناچار ازین طایفه رفتم..
و آخرین نکته که میخواستم عرض کنم اینه که چینش واژگان بسیار بسیار با اهمیته و نباید صرفا برای پرکردن وزن، کلمات رو در کنار هم بذاریم. به این کار دقت کنید:
نرو در غارت و بنشین و دمی با من باش
تا بگویم که چها در نگهت می بینم
گر تو از پسته خندان لبم بیزاری
من هم از رنج نگاه تو به خود، ویرانم
بی من از غم چه سخن ها گفتی
شرط انصاف نباشد بگی من خرسندم
چون که انکار نکردم غزل چشمت را
این نشان بس که ببین صورت همچون زردم !!!؟
وقتی از کلمه "همچون" استفاده میکنیم یعنی قصد تشبیه داریم.. مثلا روی همچون ماه.. یا مردی همچون پولاد.. اما "زرد" مشابهٌ علیه نیست. نمیشه که بگیم صورت من همچون زرد است. در کارهای دوستان مشکلات مشابه این زیاد دیدم. دوستان خوبم اگر دیدید که برای اتمام یک مصرع ناچار به نوشتن چیزی شدید که میدونید اشکال داره، بهتره که اصلا اون مصراع رو حذف کنید تا اینکه شعرتون رو دچار نقص کنید. در مورد کلمه "بگی" که آبی کردم هم باید بگم که شعر دو نوع داره.. یا ترانه و ترانه گونه.. و یا نوشتاری و کتابی. وقتی شما یک شعر نوشتاری مینویسید نباید در آن از کلمات محاوره ای استفاده کنید. ایشون باید از "بگویی" استفاده میکردند. و یا مثل این کار آراز عزیز:
در دمو به طبیب نخواهم گفت که.....
ایشون هم کارشون نوشتاری بود و باید از "دردم را" استفاده میکردند.
و یا این کار Agin:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
کلمه "هنوزم" یک کلمه محاوره ای هست و در یک کار نوشتاری بهتر بود که نمیامد.. در اصل "هنوز هم" باید در چنین کاری بیاد.. ناگفته نماند که گاهی میشه از اختیارات شاعری استفاده کرد و در مواردی که شاعر قصد خاصی از این ماجرا داره، کلمات ناهمگون از لحاظ نوع شعر رو بیاره.
در آخر از همه دوستان عذر میخوام از اینکه دخالت کردم، اما واقعا حیفم آمد که دوستان با این همه قریحه و استعداد، به خاطر اشکالات کوچیک آثارشون دارای نقص باشه. بازم از همتون عذر میخوام.. بخصوص سایه خانوم که میدونن بهشون ارادت زیادی دارم. کافیه هر کدومتون ازم بخواین تا کلا این پست رو پاک کنم. امبدوارم همتون موفق باشید و روز به روز به تجربه و تواناییتون اضافه بشه
با تشکر و احترام..