#نرگس_صرافیان_طوفان

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی‌ها سقفشان بلند است، بزرگ فکر می‌کنند و بزرگ قدم برمی‌دارند و بزرگ رفتار می‌کنند.
این بحث‌های کوچک و مجادلات پیش‌پا افتاده متعلق به دنیاکوچک‌هاست... آنان‌که جهانشان تا سقف کوتاه فکری و اعتقادی خودشان خلاصه می‌شود‌. آنان که می‌ترسند دل را به دریا بزنند، آنان‌که برای دل به دریازده‌ها آرزوی غرق شدن دارند...

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو آدم اصیلی هستی؛
اگر از شادی و خوشبختی آدم‌ها لذت می‌بری.
اگر از آسیب و زمین خوردن دیگران اندوهگین می‌شوی.
اگر در صلحی با خودت و با جهان و آدم‌ها.
اگر کدورتی از کسی به دلت نمی‌گیری و اگر آنقدر وسیع و آرامی که بدی‌ها و قضاوت‌ها را مانند سنگ‌ریزه‌های کوچکی در خودت حل می‌کنی و اجازه نمی‌دهی هر کلام و نگاه و رفتاری تو را به‌هم بریزد.
تو آدم اصیلی هستی اگر در جهان بی‌عاطفه‌ و جنجال‌محور آدم‌ها، مهربان و نجیب و آرام مانده‌ای.
تو داری قهوه‌ات را می‌نوشی، در همان‌حال که دیگران برای مسائل کوچک و بی‌اهمیت، به جان هم افتاده‌اند...

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهر من، زادگاه خوب من!
ای شمالم،
وَ ای جنوب من!
وطنم! ای نجیبِ سبزترین
بر زمینی نشسته همچو نگین
ای تو یادی ز کودکی‌هایم
ای دیارم، دیار زیبایم!
شهر من! پاره‌ی وجود من!
در تو باقی‌ست، تار و پود من!

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به نسل‌های بعد از ما بگویید
ما فرق داشتیم با شما.
ما همان‌هایی بودیم که به ساده‌ترین‌ چیزها چنگ زدیم برای کمی آرام گرفتن،
ما با یک لیوان چای مست می‌شدیم

و با یک موزیک آرام،
خیال می‌بافتیم
و با یک فیلم ساده، احساس خوشبختی عمیق می‌کردیم.
ما آدم‌های ساده‌ای بودیم،
با یک لبخند و مهربانیِ کوچک،
دل می‌بستیم به آدم‌ها
و با یک شاخه گل و یک کتاب،
ذوق می‌کردیم.
به نسل‌های بعد از ما بگویید
اگر در روزگار شما آزادی هر صبح
پشت پنجره‌ بود
و آرامش، هرشب جهانتان را
در آغوش می‌کشید،
اگر در روزگار شما عدالت و انصاف و انسانیت حرف اول را می‌زد؛
به یاد ما باشید.

و به یاد ما با ساده‌ترین‌ها ذوق کنید
و دل بدهید به باران و آسمان و آفتاب، دل بدهید به آزادی...
و عاشق شوید،
شاید باور نکنید و حق داشته‌باشید
که باور نکنید،
ولی در جهان، آدم‌هایی زیسته‌اند
که در شرایط فقدان بوسه و نان و آب و آزادی، فرصت عاشق شدن هم نداشته‌اند!

به نسل‌های بعد از ما بگویید!!!


نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌گفت: چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ آدم‌ها هرکدام ظرفیتی دارند و مشکلاتی... و من نمی‌دانم هرکدام، با چه زور و تقلایی روی پاهایشان ایستاده‌اند. چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ وقتی که هیچ انسانی در شرایط عادی دلش نمی‌خواهد آزار برساند و هر واکنش ناخوشایند و آزاردهنده‌ای، برآمده از استیصال و رنج عمیق انسان‌هاست، نه از سرِ تصمیم به آزار. چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ وقتی که هیچ‌کس انتخاب نکرده در این لحظه و ثانیه مرا زخمی کند و اگر زخمی برداشته‌ام، برای ایستادن در مکان و زمان اشتباه بوده؛ مثل آدمی که وسط جنگ، وارد شهری شده و بی‌خبر از همه‌جا، تیر خورده و آدم‌های شهر مقصر نیستند! چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ وقتی که هر واکنشی، کنشی داشته و هر رفتاری، زمینه‌ای که آن را ایجاد کرده.
می‌گفت: چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ وقتی خودم هم بارها بی‌آنکه بخواهم، باعث ناراحتی کسانی بوده‌ام و می‌دانم گاهی انسان به حدی درحال غرق شدن است که برای نجات خودش به هرکسی و هرچیزی چنگ می‌زند و به این فکر نمی‌کند که شاید دیگری را هم غرق کند!
می‌گفت: چرا از آدم‌ها ناراحت بشوم؟ مگر درختان از زمستان دلگیر می‌شوند؟
صبر می‌کنند تا بهار شود.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زدم زیر گریه...
مثل آدمی که بلندترین کوه و شیب‌دارترین صخره‌ها را پشت سر گذاشته و انگشت‌ها و زانو‌ها و پاهاش زخمی شده و همچنان قوی مانده و به قله رسیده و حالا پایش به سنگ کوچکی گرفته و اشکش درآمده و فریاد می‌زند...
عجیب بود اینهمه در سخت‌ترین شرایط دوام آوردن و به ضربه‌ی کوچکی جا زدن و کم آوردن!
من خسته بودم و هیچ چیز به اندازه‌ی یک خستگیِ مفرطِ ممتدِ کلافه کننده، آدم را از پا در نمی‌آورَد.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش فرشته ای هم بود و
آدم ها را هر کجای زمانه
که خسته می شدند ،
بر می داشت و می برد
وسطِ کودکی هایشان رها می کرد .

همانجا که اسباب بازی ها کم بود و
دلخوشی ها زیاد ،
مشکلات ؛ ساده و کوچک بود
و قلب ها بزرگ...
گلدان ها پر گل بود و
خانه ها همیشه بوی صمیمیت
و عشق می دادند .

باید فرشته ای باشد که آدم ها را هر زمان
که کم آوردند ، بردارد و ببرد به یک عصرِ
جمعه ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و
فاجعه ی دنیا ، تکالیفِ نانوشته شان بود .


✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گیر کردن وسط مشکلات و سختی‌ها، شبیه به غرق شدن در دل اقیانوس است؛ تو در هر دو صورت، دست و پا می‌زنی و دیر یا زود به ساحل می‌رسی بااین تفاوت که از دریای مشکلاتت که به ساحل رسیدی، تغییر کرده‌ای و آدمِ دیگری شده‌ای.
ما از دل مصیبت‌ها، سختی‌ها و دردها روحمان را ارتقا یافته و کامل‌تر از قبل، بیرون می‌کشیم و با هر رنج، آجر به آجر و پله پله، ساخته می‌شویم.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشکالی نداشت اگر گاهی بدون دلیل قابل توضیحی از جهان و آدم‌ها فاصله می‌گرفتیم و دنبال خلوتی برای ادامه دادن می‌گشتیم.
ما انسان بودیم و انسان حق دارد هم غمگین باشد، هم شاد! هم نزدیک شود، هم دور. هم دلش در جمع بودن بخواهد، هم به کنج خلوتی پناه ببرد.
ما انسان بودیم با احساساتی متنوع و متغیر و غیرقابل پیش‌بینی...
اشکالی نداشت اگر در نهایت قدرت، گاهی ضعیف می‌شدیم.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و"شب" ...
گاهی ناجیِ آدم هاست !
وقتی آدم به جایی می رسد که به جز خواب ؛
هیچ چیزِ دیگری آرامَش نمی کند ...
جایی که از زمین و زمان ، خسته و گریزان می شود .
جایی که دیگر ؛
انگیزه ای نیست ، امیدی نیست ، پناهی نیست ...
همان جایی که "صبح" ؛
آغازِ فرو پاشی و ویرانی ست !

👤نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک جنگجوی شجاع و دیوانه در من هست که پا به پای من می‌آید و شیفته‌ی مسیرها و تجربه‌های تازه است. دیوانه‌ای که نمی‌ترسد و پا پس نمی‌کشد و می‌جنگد و می‌دود و خراب می‌کند و می‌سازد. دیوانه‌ای که خیلی وقت‌ها بدون هیچ محافظه‌کاری و احتیاطی، می‌زند به قلب حادثه‌ها و خونین و مالین اما با دست‌هایی پر باز می‌گردد. من می‌دانم که هرکجا رشدی کردم و ارتقایی یافتم و گام بلندی برداشتم، او بود که در من حکم‌رانی می‌کرد. او بود که می‌گفت: نترس! برو، بیفت، زخمی شو، آسیب ببین، شکست بخور، اما تلاش کن و ادامه بده. او بود که می‌گفت: خوب است که داری می‌افتی و رنج می‌کشی و تاوان می‌دهی و شکست می‌خوری؛ این یعنی از خیلی‌هایی که نشسته‌اند تا آسیب نبینند و زمین نخورند، جلوتری!
جنگجوی دیوانه‌ای در من هست که زخمیِ نبردهای هولناک بسیاری‌ست و هنوز بهبود نیافته؛ اما به وقتش دوباره بلند می‌شود، خودش را می‌تکاند، محکم‌تر از همیشه می‌ایستد و همه چیز را درست می‌کند.

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب که شد، از یک‌جایی به بعد را اگر بیدار ماندی فقط غصه می‌خوری!
انگار وارد دالان تاریک و عمیقی می‌شوی که در آن، حتی کوچکترین مسائل هم سایه‌هایی بزرگ دارند. تو به همه‌چیز بیش از ظرفیتش فکر می‌کنی و هرچه خسته‌تر، مستعدتری برای ضعیف‌تر بودن در مقابل سپاه رنج‌هایی که خارج از شب، به مثابه‌ی حباب‌هایی‌اند و با تلنگری از هم می‌پاشند.
مهم نیست چقدر حامی و همراه داری، در شهر شب تو تنهایی؛ و آدم‌ها -حتی خوب‌ترین و نزدیک‌ترین‌شان- ماه‌های روشنی‌اند که هنوز نیمه‌های تاریکشان را نشانت نداده‌اند!

#نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امیدوارم کسی دوست تان داشته‌ باشد،
زیاد دوست تان داشته باشد.
آنقدر که احساس کنید
خدا در قالب یک انسان به زمین آمده تا
همه چیز را برای شما جبران کند...



✍ #نرگس_صرافیان_طوفان


☀️🔸
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امشب دلم می خواهد بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین باشم ...
یک آلزایمرِ شبانه بگیرم و به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نکنم ...
شب برایِ غصه خوردن نیست !
غصه ها بماند برایِ فردا ...
می خواهم زیرِ این سقفِ ستاره اندود و خیالی ، دراز بکشم و با افکارِ شادِ کودکی ام بخوابم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن
و راهِ خودت را برو
و در گوشِ روزگار ، بگو
حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد
و بخند
به خوش باوریِ سایه های بخت برگشته ای که هنوز
جسارتِ آفتاب را ندیده اند

✍نرگس_صرافیان_طوفان
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
مدارا کنید باهم، کنار بیایید، مهربان باشید و صبور. همه غمگینیم و اگر رنجی هست، همه از آن سهم داریم و همه‌مان طعم تلخ بلاتکلیفی و استیصال را زیر دندان تحملمان چشیده‌ایم.
مدارا کنید باهم
و دلیل حالِ خوبِ هم باشید و به هم لبخند بزنید و دلخوشی بسازید برای همدیگر.
مدارا کنید باهم و کنار بیایید با تفاوت‌های ناآزاردهنده‌ی همدیگر و خاطرات دلچسبی برای هم بسازید و باهم حرف بزنید و گوش شنوای ناگفته‌های هم باشید.
من دیده‌ام که یک لبخند و مهربانیِ کوچک، برای آدمی که در حال انهدام و فروپاشی‌ست، چه دلخوشیِ عظیمی‌ می‌شود گاهی.
مهربان باشید و غریق‌نجاتی که ناجی می‌شود، بی‌آنکه به آب بزند.
این دریای بی‌ثبات، همه‌مان را محاصره‌ کرده، گاهی در عمق، غوطه‌ور و گاهی در کم‌عمق‌ترین نواحی و گاهی درحال دست و پازدن‌ها و غرق شدن‌ها.
چه کسی می‌داند کداممان در کدام لحظه در حال غرق شدنیم؟
مهربان باشید...

ـنرگس صرافیان طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بترس از قضاوتی که می‌کنی، حرفی که می‌زنی، کاری که می‌کنی، دلی که می‌شکنی و مسیر یک‌طرفه‌ای که به قاضی می‌روی...
بترس از شرایطی که امروز برای دیگری‌ست و فردا می‌تواند متعلق به تو باشد!
بترس از خدا که امروز برای کسی که به عمد آزارش دادی آستین بالا زده و فردا جوری مقابل همان آدم به زانو درت می‌آورد که به یاد بیاوری ضربه را از کجا خوردی...
بترس از کارهای خودت، حرف‌های خودت، رفتارهای خودت؛ که آینده آینه‌ای‌ست که تو را در قالب اتفاقات و آدم‌ها، مقابل خودت قرار می‌دهد.
آینده، گذار زمان نیست! آینده، تویی! تویی که حرف به حرف و نیت به نیت و رفتار به رفتار، در آدم‌ها و اتفاقات و پیشامدها، به خودت بر می‌گردی...


✍نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آرزو می‌کنم
شب‌هایت را با لبخند و امید بخوابی و
صبح‌هایت را با انگیزه و عشق، آغاز کنی و
با بهترین حالِ ممکن به استقبالِ بهترین
حادثه‌ها و عزیزترین آدم‌های زندگی‌ات بروی.

آرزو می‌کنم ...
خورشیدِ جهانت را پیدا کنی و ناگهان،
همه چیز، همان‌گونه شود که تو دوست داری،
همان‌گونه که مدت‌هاست آرزویش را داری.



✍ #نرگس‌صرافیان_طوفان
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
همه‌اش قراردادی و مسخره است. همین‌که متولد می‌شوی و رشد می‌کنی و قد می‌کشی و بزرگتر می‌شوی و جوان و میانسال و پیر می‌شوی.

زمانی از ۳۰ ساله شدن می‌ترسی، زمانی از ۴۰ ساله شدن و زمانی هم از ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ساله شدن و در انتها می‌رسی به آن‌ها و می‌بینی که هراست چقدر بیهوده بوده... مثلا می‌خواست چه‌طور باشد؟ آدمی که زندگی کرده که از پیر شدن نمی‌ترسد!

آدمی که طعم هر لحظه را زیر دندانش فشرده و حسابی از جزئیات زندگی لذت برده، کاری به سن و سال ندارد!

چرا باید از گذران عمر بترسیم؟ مگر درخت، از تنومند شدن و بارور شدن و ریشه دواندنِ بیشتر در زمین می‌ترسد؟

پیر می‌شویم که بشویم! داریم سیرِ طبیعی و قراردادیِ تکامل یک انسان را طی می‌کنیم و این بیش از آن‌که اضطراب‌آور و ترسناک باشد، زیباست! واقعا زیباست...

نرگس_صرافیان_طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش بودی تا برایت می‌گفتم چقدر غمگینم،
چقدر تنها، چقدر شکست خورده و چقدر همچنان ادامه دهنده!
کاش بودی تا برایت تعریف می‌کردم که تا چه اندازه قوی بودم و در مقابل چه رنج‌های عظیمی تاب آوردم!
کاش از تمام جسارت‌ها و درایت‌ها و تلاش‌هایی که به کار گرفتم می‌شنیدی و ناگهان از راه می‌رسیدی و می‌گفتی:
"من داشتم از آن دورها تو را نگاه می‌کردم که چه با شکوه در دل طوفان جهانت -جسورانه- پیش می‌رفتی، جا نمی‌زدی و ادامه می‌دادی و چقدر دلم می‌خواست می‌آمدم نزدیک‌تر و محکم بغلت می‌کردم."
کاش بغلم می‌کردی و خستگی تمام روزهایی که جز خودم کسی را برای ادامه نداشتم، از تن اندوهگینم بیرون می‌کردی.
من بی‌پناه و خسته و غمگینم و اگرچه ظاهرا رسیده‌ام؛
اما جای زخم‌ و کبودی‌های مسیر سخت و ناعادلانه‌ای که از آن گذشته‌ام، هنوز درد می‌کند...❤️🩹🌱

✍️نرگس صرافیان طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غمگینم؛
برای مرد یا زنی که تا پایان عمر کنار آدمِ اشتباه زیست، در حالی که می‌توانست معشوقه‌ی آدمِ درستی باشد.
من غمگینم؛
برای تمامِ لبخندهای نزده و دوستت دارم‌های نشنیده و سفرهای نرفته و چشم‌های از برق اشتیاق ندرخشیده و یک عمر انتظار و حسرت و آرزوی نزیسته!

✍️نرگس صرافیان طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برای پر گشودن‌هام، بالی تازه می‌خواهم
برای زیستن، بودن، مجالی تازه می‌خواهم

از این تصویر غمگینم، از این دنیای تکراری
تکانی، انقلابی، اتصالی تازه می‌خواهم...

از این تکرار غمگینم، از این تمدیدِ اجباری
از این دریای بی‌پایان؛ روالی تازه می‌خواهم

کجایید اتفاقاتی که تا اکنون نیفتاده؟
کجایی پیرِ طالع‌بین، که فالی تازه می‌خواهم

مرا از خویش بسْتانید و چندی دور داریدَم
برای بازگشتن، انفصالی تازه می‌خواهم

من آن رؤیا به دوشم، با حقایق هیچ کارم نیست!
فقط از دار این دنیا، خیالی تازه می‌خواهم

#نرگس_صرافیان_طوفان‌‌
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من که هستم؟ چکاوکی غمگین
من که هستم؟ پرنده‌ای آزاد
من همان برگ زرد پائیزم
گیج و تنها، نشسته‌ام در باد
من خیالات یک هنرمندم؛
گاه ساکت، گهی پر از فریاد...
مردمم! خسته، انقلاب‌آلود!
سرکشم! در گریز از بیداد ...
گاه آبستنِ مدارا و
بی‌صدا در حصار استبداد،
گاه یاغی، چموش! طغیان‌گر!
آدمم! جمعِ پاره‌ای اضداد...

_ نرگس صرافیان طوفان
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب است کسی را داشتن، خوب است دلخوش به‌ حضور و خاطراتِ کسی، حرف‌های کسی، چشم‌های کسی بودن. خوب است دوست‌ داشته‌ شدنِ مدام، عزیزِ کسی بودن و مورد دلتنگیِ عمیق کسی واقع شدن. خوب است کسی باشد که دلت بگیرد و سعی کند حال تو را خوب کند، حتی اگر موفق نشود، حتی اگر خوب نشوی.

خوب است کسی باشد که دوستت داشته ‌باشد، که جور دیگری نگاهت کند، که جور دیگری نام تو را به زبان بیاورد. خوب است تعلق داشتن به کسی و احساس تنهایی نداشتن! خوب است دور شدن و دلتنگ کسی بودن، خوب است نزدیک شدن و با اشتیاق، به گرمیِ آغوش پذیرنده‌ی کسی پناه بردن. خوب است دوست‌داشتنی‌ترینِ کسی بودن و با کسی دیوانگی کردن. خوب است کسی را داشتن، خوب است برای کسی با همه فرق داشتن...

#نرگس_صرافیان_طوفان

🍃🍃🍃🍃🌻🌻
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم یک کنج ساده
و صمیمی می خواهد
یک ایوان ،
به سمت تمام بیخیال بودنها
یک دوست که حواس مرا
از غمهایم پرت کند.
من دلم ...
فقط کمی حالِ خوش می خواهد !
حالِ خوش...

نرگس صرافیان طوفان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو هم مثل من
شب که می‌شود دلت می‌گیرد؟

دلت می‌گیرد به حال حرف‌هایی که گفته نشد؟
عشق‌هایی که به سرانجام نرسید؟
و آدم‌هایی که در جای اشتباهی؛
از جوانی و سرزندگی و اشتیاق
به پیری و فرسودگی و رکود رسیدند؟

دلت می‌گیرد برای تمام آنان که همین‌لحظه
پر از نیاز و حرفند و هیچ‌کس را ندارند؟
یا برای آنان که کسان زیادی دارند و
آن‌کس که باید را ندارند؟!

تو هم مثل من
شب که می‌شود
به جهان از زاویه‌ی غمگین‌تری نگاه می‌کنی؟!


✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
 
بالا