hak68
عضو جدید
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود،
او به کارفرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.
کار فرما از این که دید کارگرش می خواهد کار را ترک کند ناراحت شد.
او ار نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار ؛تنها یک خانه دیگر بسازد.
نجار پیر قبول کرد ، اما کاملآ مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.او برای ساختن این خانه از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار ساختن خانه به پایان رسید ، کار فرما برای وارسی خانه آمد،او کلید خانه را به نجار داد و گفت این خانه متعلق به توست ((این هدیه ایست از طرف من به تو))
نجار شکه شده بود
مایه تاسف بود

او به کارفرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.
کار فرما از این که دید کارگرش می خواهد کار را ترک کند ناراحت شد.
او ار نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار ؛تنها یک خانه دیگر بسازد.
نجار پیر قبول کرد ، اما کاملآ مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.او برای ساختن این خانه از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار ساختن خانه به پایان رسید ، کار فرما برای وارسی خانه آمد،او کلید خانه را به نجار داد و گفت این خانه متعلق به توست ((این هدیه ایست از طرف من به تو))
نجار شکه شده بود
مایه تاسف بود


آخرین ویرایش: