نامه ای به یار دبستانی !!

mohammad 87 سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه ای به یار دبستانی

یار دبستانی سلام . خوبی برادر ؟ حال سبیل‏های پشت لبت چطور است . به گمانم ریش‏هایت تا حالا در آمده باشد . نمی دانم صبح ها بعد از نماز می روی مسجد یا قبل از نماز . ولی اگر می‏روی سلام ما را به آقا برسان .
یار دبستانی حال پدرت چطور است . هنوز هم نان حلال سر سفره می‏آورد یا ... . شنیده‏ام پدرت به تازگی رئیس شده ، گویا سنبه اش پر بوده است . از سمبه پدر ما اگر بپرسی ، هی یک نان و سیب زمینی هست دور هم می خوریم .
نان ؟ معذرت می خواهم اشتباه لپی شد . یه سیب زمینی هست دور هم می خوریم .
یار دبستانی کجائی ؟ خبر داری چوب اَلِف سالهاست پشتمان سنگینی می کند . حتی چند ماهی هم هست از چوب علف پر می شود . بله همان پشتمان را عرض می کنم .
حال پشت شما چطور است ؟ به گمانم دست نخورده باشد . حقیقت این است هر چه سعی می کنم حال پشت آکبند شما را درک نمی کنم . یار دبستانی باور بفرمائید آنقدر دل تنگ شما هستم که چند ماهی است هر شب خواب می‏بینم شما بالای سر من ایستاده اید و می گوئید { زود باش برو توی ماشین } .
یار جان دبستانی بیا به خاطر آن روزها که شده ،بله همان روزها که فرق دماغ را با هویج تشخیص نمی‏دادی قراری بگذاریم و تا گردن تو از این که هست کلفت تر نشده با هم برویم کافی شاپ .نترس من هم مثل تو چائی می خورم .
یار جان جان دبستانی نمی‏دانم چند روز پیش بود که خیابانها کمی شلوغ شده بود ،شاید تو بهتر می دانی برای چه، ولی چند چهره آشنا در جمع دیدم به خیالم شما بودی باور کن از روی دل تنگی است . ولی شما یه چیز ک/ل/ف/ت دستتان بود درست اسمش را نمی دانم ولی ظاهرش برای این روزها خیلی خیلی آشناست .
دبستانی یار جان مراقب خودت باش اگر سالمی و سلامت , سلامی حاوی یک بسته از سخنان گهر بار دوستان همدوره‏ای را خدمتتان می فرستم درب منزل . دبستان جان خداحافظ .
 
بالا