«چوب فلک، کتک و تنبیه از لوازم اولیه و حتمی هر مکتبدار بود، که تشخیص داده بود طبع آدمی آسایش طلب و تنپرور آفریده شده که به اراده طبیعی اقدام به کارهای تکلیفی نمیکند »
در آغاز دوران اسلامی نخستین آموزشها در مساجد مناطق جنوبی تهران به نام «حلقه» شروع شد و کم کم نام «مکتب» گرفت و به مرور زمان به خانههای اشخاص و مکانهای مستقل منتقل شد و «مدرسه» نام
یده شد.
پس از ظهور اسلام تا قرن دوم و سوم ﻫ .ق مسجد مهمترین مرکز تجمع آموزش و پرورش مسلمانان بود. در آغاز نهضت اسلامی بر خلاف امروز، برای تعلیم و تعلم، محل و یا ساختمانی وجود نداشت بلکه چون تعلیم و تربیت دارای بنیان مذهبی بود؛ در مساجد حلقه و محافلی تشکیل میدادند.زمان تعلیم هم هنگامی بود که مردم از عبادت فارغ میشدند و میتوانستند از فضای خالی مسجد بهرهمند شوند. اما به مرور زمان، استادان دروس، تصمیم گرفتند که این حلقهها و محافل را در جاهای دیگری غیر از مساجد گردآوری کنند.
به همین دلیل بعضی از استادان مکتبخانهها را به خانههای خود منتقل کردند و پارهای نیز در دکانها و حجرهها و حتی محل کار تدریس مینمودند. مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی بود که مکتب دار یا ملاباجیها آن را اداره میکردند. مکتبخانه معمولاً بخشی از خانه مکتب دار بود و در بیشتر موارد زیرزمینی هم داشت که برای تنبیه شاگردان تنبل و بازیگوش از آن استفاده میشد.
بانی و مدیر مکتب را مکتب دار میگفتند. مکتب دار اگر معمم بود، آخوند و اگر با کلاه بود میرزا و اگر از سادات بود آقا میگفتند.
اغلب خانوادههای اشرافی و پولدار، برای بچههای خود «معلم سرخانه» میگرفتند؛ چون در این صورت، از شدت تنبیهات فرزندانشان توسط مکتب دارها کاسته میشد.معلمان مکتبخانه بچهها را با ترکههای آلبالو و عناب، ریگهایی برای گذاشتن در لاله گوش و مدادهایی برای لای انگشتان دست تنبیه میکردند
بدترین آلت تنبیه،«چوب فلکی» بود. چوب فلکی، چوبی بود قطور، به طول یک متر و نیم که در آن دو سوراخ با فاصلههای ۳۰ تا۴۰ سانتیمتر ایجاد شده بود و طنابی به طول یک متر از آن رد کرده بودند. هنگام تنبیه، مقصر را میخواباندند و پاهایش را در طناب میپیچاندند. دو نفر دو سوی چوب را به پاهای بچه گره میزدند و یک نفر هم مأمور چوب زدن به کف پاها میشد.
با وجود این همه آزار و تنبیه، بچهها از مکتب گریزان میشدند و بیسوادی را به چنین تنبیهاتی ترجیح میدادند. به همین خاطر بیسوادی در آن دوران رایج و عمومی شده بود.
شیوه درس دادن این مکتب دارها به این صورت بود که آنقدر موضوعی را تکرار میکردند تا ملکه ذهن شاگردان شود. برنامه مکتب پس از آموختن الفبا و قرآن عبارت بود از آموزش زبان عربی و بعدها، انشای متون فارسی در آن زمان دختران به مکتب نمیرفتند؛ چون بیشتر مردم آن دوره معتقد بودند که درس خواندن برای دختران لازم و پسندیده نیست و هم چنین مکتب دار زن هم وجود نداشت؛ بنابراین اگر دختری به درس خواندن علاقه داشت، پدر و مادرش برای او معلم سرخانه میگرفتند.
بهوجود آمدن مدارس جدید
بعد از اینکه نخستین روزنامه رسمی در تهران و ایران منتشر شد، نویسندگان پیامی را در ذهن وفکر مردم فرو کردند که «کشور ما همانند دیگر کشورها، احتیاج به آموزش و پرورش نوین به سبک اروپاییان را دارد».
امیرکبیر یکی از چهرههای شاخص ایران بود که با فرستادن محصلان به خارج از کشور، آنها را برای فراگیری آموزشهای فرهنگی و اجتماعی آماده میکرد.
در آن زمان، اصولاً دولت توجه چندانی به مدارس جدید نداشت و بیشتر مدارس به جز تعداد اندکی از جمله دارالفنون، توسط دوستداران فرهنگ و دانش اداره میشد.
مدارس جدید دو نوع بودند. دولتی (مجانی) و ملی (پولی) که در دولتی شهریهای دریافت نمیشد و در پولی، از ماهی یک قِران برای کلاس ابتدایی و تا ماهی دو قِران و نیم و سه قِران جهت کلاسهای پنجم و ششم شهریه میگرفتند.ساختمان این مدارس از حیاط بزرگی تشکیل میشد که ساختمانهای یک یا دو طبقه داشت که اغلب ضمیمه مسجدی بوده و یا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسه طلاب دین احداث میگردید. به اتاقهای این مدارس حجره میگفتند که هر حجره شامل یک ایوان و یک اتاق و صندوقخانه بود.
به معلمان این مساجد، هم «مدرس» میگفتند. نام برخی از مدارسی که در آن دوران بهوجود آمدهاند؛ به شرح زیر است که برخی از آنها از بین رفتهاند:
نخستین مدرسه دولتی (در واقع دانشگاهی کوچک به سبک نوین) «دارالفنون» بود که در آن همه فنون و علوم مورد نیاز روز تدریس میشد که به همت «میرزا تقی خان امیرکبیر» تأسیس شد. نخستین مدرسه ملی(بخش خصوصی) «مدرسه مشیریه» بود که توسط(میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی) ساخته شد.
نخستین مدرسه دخترانه با نام «پرورش» با مشکلات فراوان و گرفتن فتوا از علمای روشنفکر نجف، به همت خانم (طوبی رشیدیه) در قسمت مجزای خانه خود دایر گردید. ولی به رغم استقبال زیاد مردم، پس از چهار روز، عدهای با ناسزاگویی و تهدید آن را منحل کردند.
مدرسه رضا قلی خان
این مدرسه متعلق به دوره اول قاجار بوده است که در کنار مسجدی به همین نام در تکیه رضا قلی قرار داشته است
مدرسه مروی
احداث آن چند سال پس از فوت واقف نیز ادامه داشته است
مدرسه کاظمی
میرزا سید کاظم مستوفی مسجدی را به نام مسجد کاظمی احداث میکند که ۴ سال پس از احداث مسجد، مدرسهای نیز با مدرسان نامی در کنار آن ساخته میشود.
مدرسه قنبرعلی
مسجد ومدرسه قنبرعلی جنب محله یهودیها در محله عودلاجان است که از سمت جنوب به کارگاه مقواسازی و از غرب به منازل مسکونی محدود میشود.
این مدرسه پس از انقلاب به نام حضرت ولیعصر (عج)نام گرفته شده است.
مدرسه حاج ابوالفتح
طبق کتیبه موجود در بالای ورودی سال ۱۳۰۵ قمری مطابق با ۱۲۶۶ شمسی عملیات احداث مسجد و مدرسه و آب انبار به پایان رسیده است و مسجد و مدرسه به نام بانی آن حاج ابوالفتح نامگذاری شده که به فتحیه نیز شهرت دارد. این مسجد و مدرسه در محله چال میدان قرار دارد که از جنوب به مولوی، از شمال به ۱۵ خرداد و از شرق به خیابان ری محدود میشود.
در آغاز دوران اسلامی نخستین آموزشها در مساجد مناطق جنوبی تهران به نام «حلقه» شروع شد و کم کم نام «مکتب» گرفت و به مرور زمان به خانههای اشخاص و مکانهای مستقل منتقل شد و «مدرسه» نام

پس از ظهور اسلام تا قرن دوم و سوم ﻫ .ق مسجد مهمترین مرکز تجمع آموزش و پرورش مسلمانان بود. در آغاز نهضت اسلامی بر خلاف امروز، برای تعلیم و تعلم، محل و یا ساختمانی وجود نداشت بلکه چون تعلیم و تربیت دارای بنیان مذهبی بود؛ در مساجد حلقه و محافلی تشکیل میدادند.زمان تعلیم هم هنگامی بود که مردم از عبادت فارغ میشدند و میتوانستند از فضای خالی مسجد بهرهمند شوند. اما به مرور زمان، استادان دروس، تصمیم گرفتند که این حلقهها و محافل را در جاهای دیگری غیر از مساجد گردآوری کنند.
به همین دلیل بعضی از استادان مکتبخانهها را به خانههای خود منتقل کردند و پارهای نیز در دکانها و حجرهها و حتی محل کار تدریس مینمودند. مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی بود که مکتب دار یا ملاباجیها آن را اداره میکردند. مکتبخانه معمولاً بخشی از خانه مکتب دار بود و در بیشتر موارد زیرزمینی هم داشت که برای تنبیه شاگردان تنبل و بازیگوش از آن استفاده میشد.
بانی و مدیر مکتب را مکتب دار میگفتند. مکتب دار اگر معمم بود، آخوند و اگر با کلاه بود میرزا و اگر از سادات بود آقا میگفتند.
اغلب خانوادههای اشرافی و پولدار، برای بچههای خود «معلم سرخانه» میگرفتند؛ چون در این صورت، از شدت تنبیهات فرزندانشان توسط مکتب دارها کاسته میشد.معلمان مکتبخانه بچهها را با ترکههای آلبالو و عناب، ریگهایی برای گذاشتن در لاله گوش و مدادهایی برای لای انگشتان دست تنبیه میکردند
بدترین آلت تنبیه،«چوب فلکی» بود. چوب فلکی، چوبی بود قطور، به طول یک متر و نیم که در آن دو سوراخ با فاصلههای ۳۰ تا۴۰ سانتیمتر ایجاد شده بود و طنابی به طول یک متر از آن رد کرده بودند. هنگام تنبیه، مقصر را میخواباندند و پاهایش را در طناب میپیچاندند. دو نفر دو سوی چوب را به پاهای بچه گره میزدند و یک نفر هم مأمور چوب زدن به کف پاها میشد.
با وجود این همه آزار و تنبیه، بچهها از مکتب گریزان میشدند و بیسوادی را به چنین تنبیهاتی ترجیح میدادند. به همین خاطر بیسوادی در آن دوران رایج و عمومی شده بود.
شیوه درس دادن این مکتب دارها به این صورت بود که آنقدر موضوعی را تکرار میکردند تا ملکه ذهن شاگردان شود. برنامه مکتب پس از آموختن الفبا و قرآن عبارت بود از آموزش زبان عربی و بعدها، انشای متون فارسی در آن زمان دختران به مکتب نمیرفتند؛ چون بیشتر مردم آن دوره معتقد بودند که درس خواندن برای دختران لازم و پسندیده نیست و هم چنین مکتب دار زن هم وجود نداشت؛ بنابراین اگر دختری به درس خواندن علاقه داشت، پدر و مادرش برای او معلم سرخانه میگرفتند.
بهوجود آمدن مدارس جدید
بعد از اینکه نخستین روزنامه رسمی در تهران و ایران منتشر شد، نویسندگان پیامی را در ذهن وفکر مردم فرو کردند که «کشور ما همانند دیگر کشورها، احتیاج به آموزش و پرورش نوین به سبک اروپاییان را دارد».
امیرکبیر یکی از چهرههای شاخص ایران بود که با فرستادن محصلان به خارج از کشور، آنها را برای فراگیری آموزشهای فرهنگی و اجتماعی آماده میکرد.
در آن زمان، اصولاً دولت توجه چندانی به مدارس جدید نداشت و بیشتر مدارس به جز تعداد اندکی از جمله دارالفنون، توسط دوستداران فرهنگ و دانش اداره میشد.
مدارس جدید دو نوع بودند. دولتی (مجانی) و ملی (پولی) که در دولتی شهریهای دریافت نمیشد و در پولی، از ماهی یک قِران برای کلاس ابتدایی و تا ماهی دو قِران و نیم و سه قِران جهت کلاسهای پنجم و ششم شهریه میگرفتند.ساختمان این مدارس از حیاط بزرگی تشکیل میشد که ساختمانهای یک یا دو طبقه داشت که اغلب ضمیمه مسجدی بوده و یا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسه طلاب دین احداث میگردید. به اتاقهای این مدارس حجره میگفتند که هر حجره شامل یک ایوان و یک اتاق و صندوقخانه بود.
به معلمان این مساجد، هم «مدرس» میگفتند. نام برخی از مدارسی که در آن دوران بهوجود آمدهاند؛ به شرح زیر است که برخی از آنها از بین رفتهاند:
نخستین مدرسه دولتی (در واقع دانشگاهی کوچک به سبک نوین) «دارالفنون» بود که در آن همه فنون و علوم مورد نیاز روز تدریس میشد که به همت «میرزا تقی خان امیرکبیر» تأسیس شد. نخستین مدرسه ملی(بخش خصوصی) «مدرسه مشیریه» بود که توسط(میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی) ساخته شد.
نخستین مدرسه دخترانه با نام «پرورش» با مشکلات فراوان و گرفتن فتوا از علمای روشنفکر نجف، به همت خانم (طوبی رشیدیه) در قسمت مجزای خانه خود دایر گردید. ولی به رغم استقبال زیاد مردم، پس از چهار روز، عدهای با ناسزاگویی و تهدید آن را منحل کردند.
مدرسه رضا قلی خان
این مدرسه متعلق به دوره اول قاجار بوده است که در کنار مسجدی به همین نام در تکیه رضا قلی قرار داشته است
مدرسه مروی
احداث آن چند سال پس از فوت واقف نیز ادامه داشته است
مدرسه کاظمی
میرزا سید کاظم مستوفی مسجدی را به نام مسجد کاظمی احداث میکند که ۴ سال پس از احداث مسجد، مدرسهای نیز با مدرسان نامی در کنار آن ساخته میشود.
مدرسه قنبرعلی
مسجد ومدرسه قنبرعلی جنب محله یهودیها در محله عودلاجان است که از سمت جنوب به کارگاه مقواسازی و از غرب به منازل مسکونی محدود میشود.
این مدرسه پس از انقلاب به نام حضرت ولیعصر (عج)نام گرفته شده است.
مدرسه حاج ابوالفتح
طبق کتیبه موجود در بالای ورودی سال ۱۳۰۵ قمری مطابق با ۱۲۶۶ شمسی عملیات احداث مسجد و مدرسه و آب انبار به پایان رسیده است و مسجد و مدرسه به نام بانی آن حاج ابوالفتح نامگذاری شده که به فتحیه نیز شهرت دارد. این مسجد و مدرسه در محله چال میدان قرار دارد که از جنوب به مولوی، از شمال به ۱۵ خرداد و از شرق به خیابان ری محدود میشود.
