من مثل هیچ کس نیستم...........

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی باران می بارد عاشق میشوم

با پاییز میرقصم

با تابستان آتش میگیرم
و با بهار میشکفم




گوش کن...............

صدای خش خش گامهای من است که دنیا را میلرزاند

نگاه کن ..............

چشمان من است که خورشید را روشن میکند

نگاه من است که آسمان را آبی میکند




وقتی آمدم تابستان بود

گریه هایم در باد پیچید

و نفس هایم شاخه ها را لرزاند

قلبم خورشید را روشن کرد............

چشمانم آسمان را لمس کرد

برق چشمانم رعدی شد و آسمان را لرزاند....




ابرهای آبی خاکستری شدند و

باران بارید...............
نم نم باران صورتم را خیس کرد


صدای موسیقی باران در برگها پیچید..............

ومن عاشق شدم....



آن شب ستاره ها می رقصیدند.

مهتاب بر من میتابید

نسیم آهسته نوازشم می داد

و دنیای کوچکم آبی بود




دریا آرام و من هم آغوش فرشته ای مهربان بودم

((مادر))

آنروز که آمدم تابستان بود

خورشید بود.سرخ بود و سبز............

و روزی که خواهم رفت پاییز است

روزی شبیه امروز..........................



زرد است .سرد است و باز هم بارانیست.........

وقتی چشمانم را میبندم

باز هم ابرهای خاکستری می آیند

و باران میبارد.............

برق چشمانم خاموش میشود

و رگباری آسمان را میلرزاند.........





و من برای همیشه به خواب میروم

ستاره ام خاموش میشود

خورشید یخ میبندد..........

دیگر هیچکس رنگین کمان را نخواهد دید

روزی که خواهم رفت پاییز است

روزی شبیه امروز..........




میبینی...........

من مثل هیچکس نیستم.
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی قشنگ بود ممنون.....ولی دلم گرفت .......باید اینو حتما شب جمعه میزدی؟
 
بالا