ملانصرالدين!!!

saba888

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملا نصرالدين هميشه اشتباه مي‌كرد





ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار.. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام.




شرح حكايت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهره‌گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كم‌تر و ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق مي‌بخشد. او از يك طرف هزينه كمتري به مردم تحميل مي‌كند و از طرف ديگر مردم را تشويق مي‌كند كه به او پول بدهند.



«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند. »



شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است. او به خوبی می دانسته که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.





«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »



شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)

ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشته است. او به خوبی می دانسته هنگامی که از دو سکه طلا و نقره مردم، شما نقره را بر می دارید آنها احساس میکنند که طلا را به آنها بخشیده اید! و مدتی طول خواهد کشید تا بفهمند که سکه طلا هم از اول مال خودشان بوده است. و این زمان به اندازه آگاهی و درک مردم میتواند کوتاه شود. هرچه مردم نا آگاهتر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانیتر خواهد بود. در واقع ملانصرالدین با درک میزان جهل مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.





«اگر بتوانی ضعفهای مردم را بفهمی میتوانی سر آنها کلاه بگذاری! و آنها هم مدتی لذت خواهند برد! »
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
در اکثر مثلها و داستانکهای طنز باقیمانده از ملا نصرالدین در حالیکه مردم به حماقتش میخندند شاهد استفاده ملا از حماقت مردم هستیم ....

داستانی دیگر که تا حدی شبیه این هست و مربوط به دو برادر یهودیست که در خیابان شهری مسیحی نشین روبروی هم مینشستند و از مردم گدایی میکردند در حالیکه یکی لباس مسیحیان بتن کرده و صلیبی در دست دارد و دیگری لباس یهودیان بر تن و شمعدان یهود را در دست دارد و مردم در حماقت کامل بخاطر توهین به یهودیان مدام به گدای مسیحی پول میدهند و در حالیکه پوزخند میزنند از جلوی گدای یهودی عبور میکنند...

در این جا نیز با استفاده از فن بازار یابی و تحریک تعصبات مردم دو برادر یهودی پول هنگفتی را بدست می آورند...
 

bpcom

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی از عشق ها مثل داستان حضرت نوح میمونه یعنی بعضی ها از ترس توفان پیشت میاند
بعضی از عشق ها مثل داستان حضرت ابراهیمه یعنی همه چیزتو باید قربانی کنی
بعضی از عشق ها مثل داستان حضرت مسیحه یعنی تو رو به صلیب میکشه
بعضی از عشق ها مثل داستان حضرت موسی میمونه یعنی تا دور میشی یه گوساله جاتو میگیره
 

Similar threads

بالا