مهندس 21
عضو جدید
معناى اتمام حجت در صحنه كربلا و امثال آن يعنى چه؟
پاسخ:
در نهضت عاشورا، امام حسين )ع( يك سرى شيوهها و تاكتيكهاى تبليغى داشت تا بدين وسيله مردم را از حقيقت آگاه سازد. اين روشهاى تبليغى هم مايه ماندگارى نهضت و مصونيت چهره آن از انحرافات و كژانديشىها بود و هم عاملى روحيه بخش در ياران و ايجاد تزلزل در انگيزه سپاه كوفه بود. و هم موجب رسوايى يا خنثى شدن تبليغات دشمن شد. يكى از اين روشها »اتمام حجت« بود. امام حسين )ع( با اين روش، راه هر گونه عذر، بهانه، توجيه و تأويل را بر روى دشمنان بسته و زمينه را براى پيوستن افراد به جبهه حق فراهم مىساخت و انسانهاى ناآگاه را از دشمنى با آن حضرت بر حذر مىداشت.
»اتمام حجت« شيوهاى براى احيا و ترويج فرهنگ گفت و گو تلقى مىشد روشى كه حضرت ابا عبدالله )ع( از سنت نبوى و علوى الهام گرفته بود. آن حضرت به وضوح مشاهده مىكرد كه فرهنگ دعوت، تبليغ و ارشاد، فراموش و خشونت، زور و ارعاب جايگزين منطق، مشورت و مناظره شده است. از اين رو همواره كوشش مىكرد تا با احتجاجها و اتمام حجتهاى خويش، اهميت و پايبندى به اصل مذاكره را به عنوان يك سنت حسنه به مردم خاطر نشان سازد.
آن حضرت در يكى از اتمام حجتهاى خود مىفرمايد:
»آيا من پسر دختر پيامبر شما، فرزند پسر عموى او كه نخستين مسلمان بود نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهداء و جعفر طيار عموهاى من نيستند؟ آيا سخن پيامبر خدا به شما نرسيده كه فرمود: اين دو تن سرور جوانان اهل بهشتند؟ اگر شما مرا دروغ گو مىپنداريد از كسانى چون جابر بن عبدالله انصارى، ابا سعيد خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زيد بن ارقم وانس بن مالك بپرسيد
آيا من كسى از شما را كشتهام كه به خونخواهى برخاستهايد؟ يا مالى از شما نابود كردهام كه تقاص مىكنيد يا زخمى بر كسى زدهام كه قصاص مىنماييد؟
آنها هيچ نگفتند: آن گاه امام فرياد زد: »اى شبث بن ربعى اى حجار بن ابجر اى قيس بن اشعث اى يزيد بن حارث آيا شما ننوشتيد كه ميوههاى اينجا رسيده، باغها سرسبز شده و اينك بشتاب كه به سوى لشكرى آماده مىآيى؟ نه به خدا هرگز مانند مردمان دون و پست، دست بيعت نمىسپارم و مانند بردگان فرار نمىكنم.«(1)
امام )ع( با چنين جملاتى، به عدم تنافى منطق گفتمان با اصول گرايى و ذلتناپذيرى تأكيد مىورزد البته اين سيرت از سوى پيروان وى نيز پيگيرى مىشد چنان كه عباس بن على، زهير بن قين و حبيب بن مظاهر در مواضع گوناگون، با دشمن خونخوار به گفت و گو پرداخته و اتمام حجت مىكردند.(2)
پی نوشتها:
(1) نگا: تاريخ طبرى، ج 5، ص 424 -427.
(2) همان، ص 417.