مسائل اجتماعی در قالب طنز

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اختراعات زن و مرد

مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد. زن مکالمه را کشف کرد و شايعه اختراع شد!

مرد قمار را کشف کرد و کارتهاي بازي را اختراع کرد. زن کارتهاي بازي را کشف کرد و جادوگري اختراع شد!

مرد کشاورزي را کشف کرد و غذا اختراع شد. زن غذا را کشف کرد و رژيم غذايي را اختراع کرد!

مرد دوستي را کشف کرد و عشق اختراع شد . زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!

مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد. زن پول را کشف کرد و « خريد کردن » اختراع شد!

از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را کشف و اختراع کرد. ولي زن همچنان مشغول خريد بود!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایتی از ایرانی ها در اون دنیا .........

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستند و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!

جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنگول و منگول

شنگول و منگول

»يه روز مادر شنل قرمزي رو به دخــترش کرد و گفت :
عزيزم چند روزه مادر بزرگت مبايلشو جواب نميده . هرچي SMS هم براش ميزنم
باز جواب نميده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره .
شنل قرمزي گفت : مامي امروز نميتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخــترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکي .

مادرش گفت : يا با زبون خوش ميري . يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوري لهت کنه .
شنل قرمزي گفت : حيف که بهشت زير پاتونه . باشه ميرم .
فقط خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان.
مي خوان ازت خاستگاري کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزي گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد .
يا رابين هود يا هيچ کــس . فقط اون و مي خوام .
شنل قرمزي با پژوي
آلبالوئي که تازه خريده از خونه خارج ميشه .
بين راه حنا دخــتري در مزرعه رو ميبينه .
شنل قرمزي : حنا کجا ميري ؟؟؟
حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگي و دوستان پارتي دعوتم کردن .
شنل قرمزي: اي نا کــس حالا تنها ميپري ديگه !!
حنا : تو پارتي قبلي که بچه هاي مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازي در آوردي .
بهت گفتن شب بمون گفتي مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکي شدن دعوتت
نکردن .
شنل قرمزي: حتما اون دخــتره ايکبري سيندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس ميان .
شنل قرمزي: برو دخــتره ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود )
شنل قرمزي يه تک آف ميکنه و به راهش ادامه ميده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل مي خوره !!!!!
ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمي رسيدن و مي رفتن .
ميره جلو سوارش ميکنه .
شنل قرمزي : تو که دخــتر خوبي بودي نل !!!!!
نل : اي خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل قرمزي: اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گير نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش .
اين دخــتره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون .
زندگي هم که خرج داره . نميشه گشنه موند .
شنل قرمزي : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتي ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپي .
جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن .
شنل قرمزي : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک
مي کنن .
دخــترک کبريت فروش هم چهار راه پائيني داره آدامس ميفروشه .
شنل قرمزي : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقاي پتيول شد .
بچه مايه دار شدي . بقيه همه بد بخت شدن .
بچه هاي اين دوره و زمونه نمي فهمن کارتون چيه .
شخصيتهاي محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگي و خانواده دکتر ارنست حال نمي کنن
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
عصر شكار : 20 كیلو گوشت دایناسور ، 40 كیلو گوشت اژدها .


نتیجه : دایناسورها منقرض شدند ...


عصر كشاورزی : 24 دست تبر سنگی ، 24 دست تیغه و داس جنگی .


نتیجه : افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم‌ها ...


عصر فلز : 70 ورقه مسی ، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی .


نتیجه : افزایش شکــستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی...


عصر بخار : 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم .


نتیجه : کمبود آب و جیره بندی شدن آب...


عصر صنعت : 1 میلیون پول ، 14 سكه طلا ، یك اتومبیل و هرچی که با ص شروع می‌شد .


نتیجه : بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد ...


عصر كامپیوتر : هم وزن عروس خانم سكه طلا !!!


نتیجه : هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است ...

عامل اصلی انقراض دایناسورها ==> عروس‌ها

عامل اصلی کشته شدن مردها ==> عروس‌ها

عامل اصلی ناقص شدن مردها ==> عروس‌ها

عامل اصلی کمبود آب در تابستان‌ها ==> عروس‌ها

عامل اصلی افزایش ماشین‌های فرسوده در سطح شهر ==> عروس‌ها

عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری‌ها ==> عروس‌ها
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی یک دخــتر حرفی نمیزند

میلیونها فکر در سرش می گذرد


وقتی یک دخــتربحث نمیکند
عمیقا مشغول فکر کردن است


وقتی یک دخــتربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند
یعنی نمی داند تو تا چند وقت دیگر با او خواهی بود


وقتی یک دخــتر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید: خوبم
یعنی اصلا حال خوبی ندارد




وقتی یک دخــتر به تو خیره می شود

شگفت زده شده که به چه دلیل دروغ می گویی




وقتی یک دخــتر سرش را روی سیـ-ـنه تو می گذارد

آرزو می کند برای همیشه مال او باشی




وقتی یک دخــتر هر روز به تو زنگ می زند

توجه تو را طلب می کند




وقتی یک دخــتر هر روز برای تواس ام اسمی فرستد

یعنی میخواهد تو اقلا یک بار جوابش را بدهی




وقتی یک دخــتر به تو می گوید دوستت دارم

یعنی واقعا دوستت دارد




وقتی یک دخــتر اعتراف می کند که بدون تونمی تواند زندگی کند

یعنی تصمیم گرفته که تو تمام آینده اش باشی


وقتی یک دخــتر می گوید دلش برایت تنگ شده



هیچ کــسی در دنیا بیشتر از او دلتنگ تو نیست




وقتی پسرها ....



وقتی یک پسر حرفی نمی زند

حرفی برای گفتن ندارد




وقتی یک پسر بحث نمی کند

حال وحوصله بحث کردن ندارد


وقتی یک پسر با چشمانی پر از سوال به تو نگاه می کند
یعنی واقعا گیج شده است




وقتی یک پسر پس از چند لحظه در جواب احوالپرسی تومی گوید: خوبم

یعنی واقعا حالش خوبه




وقتی یک پسر به تو خیره می شود

دو حالت داره یا شگفت زده است یا عصبانی


وقتی یک پسر هر روز به تو زنگ می زند
او با تو مدت زیادی حرف می زند که توجه ات را جلب کند




وقتی یک پسر هرروز برای تواس ا م اسمی فرستد

بدون که برای همه "فوروارد" کرده




وقتی یک پسر به تو میگوید دوستت دارم

دفعه اولش نیست (آخرش هم نخواهد بود(




وقتی یک پسر اعتراف می کند که بدون تو نمی تواند زندگی کند

تصمیم شو گرفته که تورو اقلا واسه یه هفته داشته باشه
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي من یك كاري را دیر تمام مي كنم، من كند ھستم.
وقتي رئیسم كار را طول دھد، او دقیق و كامل است.
وقتي من كاري را انجام ندھم، من تنبل ھستم.
وقتي رئیسم كاري را انجام ندھد، او مشغول است.
وقتي كاري را بدون اینكه از من خواسته شود انجام دھم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دھم.
وقتي رئیسم این كار را بكند، او ابتكار عمل بخرج داده است.
وقتي من سعي در جلب رضایت رئیسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتي رئیسم، رئیسش را راضي نگاه دارد، او ھمكاري مي كند.
وقتي من اشتباھي كنم، من نادان ھستم.
وقتي رئیسم اشتباه كند، او مانند دیگران یك انسان است.
وقتي من در محل كارم نباشم، من در گشت زدن ھستم.
وقتي رئیسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
وقتي یك روز مرخصي استعلاجي داشته باشم، من ھمیشه مریض ھستم.
وقتي رئیسم در مرخصي استعلاجي باشد، او حتماً خیلي بیمار است.
وقتي من مرخصي بخواھم، باید یك جلسه دلیل و توجیه بیاورم.
وقتي رئیسم به مرخصي برود، باید مي رفت چون خیلي كار كرده است.
وقتي من كار خوبي انجام مي دھم، رئیسم ھرگز به خاطر نمي آورد.
وقتي من كار اشتباھي انجام دھم، رئیسم ھرگز فراموش نمي كند.
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اساتید و بزرگان ادبیات فارسی برای اینکه در آینده ای نه چندان دور، بعضی از ضرب المثل های اصیل ایرانی - به علت وجود بعضی از لغات و اصطلاحات - از بین نروند، تصمیم گرفتند که برخی از این ضرب المثل ها را به گونه زیر بازسازی کنند:


بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!

موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!

آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!

آب که سر بالا میره، قورباغه "هوی متال" میخونه!!!

پرادو سواری دولا دولا نمیشه!

نابرده رنج گنج میسر نمی شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد

"کافی میت" نخورده و دهن سوخته!

اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!

گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!

پاتو از پارکتت درازتر نکن!

هری پاتر آخرش خوشه!

قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!

گیرم پاپی تو بود فاضل --- از فضل پاپی تو را چه حاصل

ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!

ادکلن آن است که خود ببوید --- نه آنکه فروشنده بگوید

ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!

بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!

یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)

سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!

آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
ضدحال به مردها

چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟
به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند

چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم ها انجام می پذیرد؟
زیرا هنگامیکه زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می رسد، مردها همان جا قرار دارند

شباهت آقایون با آگهی های بازرگانی چیست؟
شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد

ورزش کنار دریای آقایون چیست؟
هر موقع خانمی را می بینند شکم هایشان را تو می دهند

به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟
با استعداد

خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟
من می تونم کارمو بهتر از این انجام بدم

در آمریکا به یک مرد باهوش و با استعداد چه می گویند؟
توریست

یک وضعیت غیر قابل کنترل چیست؟
صد و چهل و چهار مرد در یک اتاق

برای درست کردن پاپ کُرن به چند مرد نیاز است؟
سه تا، یک نفر ماهیتابه را بر روی گاز نگه میدارد و دو نفر دیگر گاز را تکان می دهند تا گرما به تمام سطح ماهیتابه برسد

آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟
"کثیف" و " کثیف اما قابل پوشیدن"

تنها یک مرد می تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 میلیون تومانی بخرد و
یک سیستم صوتی 4 میلیون تومانی بر روی آن نصب کند

شما به مردی که همه چیز دارد چه می دهید؟
زنی که به او نشان دهد چگونه می تواند از آنها استفاده کند

چرا مردان تنها در نیمی از زندگی خود با بحران مواجه هستند؟
زیرا آنها در تمام طول زندگی خود در دوران نوجوانی به سر می برند

آینده نگری یک مرد چگونه مشخص می شود؟
به جای یک بطری 2 بطری مشروب بخرد

فرق یک شوهر جدید با یک هاپوی جدید در چیست؟
بعد از یک سال هاپو هنوز هم از دیدن شما به هیجان می آید

نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟
چیزهایی که مردان در مورد زنان می دانند
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز خانم معلم گفت در مورد عشق انشا بنويسيم، پيش بابا رفتم و از بابايي خواستم در نوشتن انشا بهم كمك كنه، وقتي بابايي از موضوع انشا مطلع شد گفت: اين خانم معلمتون هم عاشقه ها! آخه بچه كلاس دومي رو چه به عشق! برو از مامانت بپرس، من اصلا" حال و حوصله ي چنين موضوع انشاهايي رو ندارم!

پيش ماماني رفتم و از ماماني خواستم در مورد عشق برام انشا بگه كه يهو ماماني زد زير گريه و خطاب به بابايي گفت: آهاي مرد چطور اون روزا خوب بلد بودي در مورد عشق انشا بنويسي و فرت و فرت برام نامه مي نوشتي، اما حالا حوصله ي دو كلوم صحبت كردن در مورد عشق رو نداري؟! اصلا" تو از همون روز اول هم عاشقم نبودي ... ماماني نتونست بيشتر از اين ادامه بده و بازم زد زير گريه، فكر كنم عشق چيز ناراحت كننده اي باشه كه ماماني با شنيدن اين كلمه حتي از وقتي گلدون چيني اش هم مُرد بيشتر اشك ريخت!

پيش بابابزرگ رفتم و از بابابزرگ خواستم بهم بگه عشق يعني چي؟! بابا بزرگ هم بهم دو تا چغك رو كه روي درخت نشسته بودند نشون داد و گفت عشق يعني اين! در همون لحظه اي كه بابابزرگ گفت عشق يعني اين، يكي از اون دو تا گنجشك توي باغچه مون خرابكاري كرد، فكر كنم بابابزرگ اشتباه ميكنه چون اگه عشق اين بود خانم معلم اين موضوع رو به عنوان موضوع انشا انتخاب نمي كرد!

دم در رفتم تا مامان بزرگ رو پيدا كنم و در مورد عشق ازش بپرسم، توي راه يه آدمي رو ديدم كه داخل جوي آب دراز كشيده بود، ازش پرسيدم: ميتوني بگي عشق چيه؟! ، اون هم يه داستاني رو برام تعريف كرد كه شبيه يكي از اين فيلم هندي ها بود و مي گفت اين داستان زندگي خودش بوده، البته من هر چي فكر كردم يادم نيومد اون توي كدوم فيلم هندي بازي كرده، راستش شبيه هيچكدوم از بازيگراي هندي نبود، اون ميگفت عشق اونو اينجوري آواره ي كوچه و بيابون و جوي آب كرده! بعد يه چيزي بهم نشون داد كه سياه بود و گفت حالا ديگه عشق من اينه!

مامان بزرگ رو با زمبيلش ديدم، يه چيز دراز هم همراهش بود كه كادو شده بود، يه عالمه سبزي هم خريده بود، وقتي ديد من دارم با اون آقاهه كه توي جوي آب بود حرف مي زنم دستم رو كشيد و گفت ديگه با اين جور آدمها حرف نزن، به مامان بزرگ گفتم اون يه آدم عاشق بود، منظورت اينه كه با آدمهاي عاشق حرف نزنم؟!، مامان بزرگ گفت: اون و عشق؟! عشق كلمه مقدسي است كه اون هيچ بويي ازش نبرده. گفتم پس عشق چيه؟!، مامان بزرگ هم گفت وقتي رسيديم خونه بهت نشون ميدم، وارد خونه شديم، وقتي مامان بزرگ وارد خونه شد مثل هميشه بابابزرگ به استقبالش اومد، بعد يه كاري كردن كه من فكر كردم سال تحويل شده! مامان بزرگ اون چيز دراز كادو شده رو داد به بابابزرگم و گفت تولدت مبارك! مامان و بابا هم داشتن نگاه مي كردن، بابايي داشت اشك مي ريخت وقتي ازش پرسيدم چرا اشك مي ريزي گفت توي چشمم خاك رفته، بابايي هر وقت فيلم هندي هم نگاه مي كنيم توي چشماش خاك ميره، ماماني كيك تولد رو آورد، بابابزرگ كادوش رو باز كرد، يك عصاي نو بود، بابا و مامان به اون عصا اشاره كردن و گفتن: عشق يعني اين! به نظرم عشق يعني عصا و بايد برم در مورد عصا انشا بنويسم!

نويسنده: ارژنگ حاتمي
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر شوهر یک برنامه نویس باشد

شوهر: سلام، من Log in کردم.


زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟


شوهر: Bad command or File name


زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم


شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cance


زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟


شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time


زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.


شوهر: Sharing Violation, Access Denied


زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.


شوهر: Data Type Mismatch



» ادامه ی مكالمه در ادامه مطلب!


زن: تو یک موجود بدرد نخور هستی.


شوهر: By Default


زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.


شوهر: Hard Disk Full


زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟


شوهر: Unknown Virus Detected


زن: خب مادرم چی؟


شوهر: Unrecoverable Error


زن: و رابطه تو با رئیست؟


شوهر: The only User with Write Permission


زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟


شوهر: Too Many Parameters


زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.


شوهر: Program Performed Illegal Operation, It will be Closed


زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!


شوهر: Close all Programs and Logout for another User


زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.


شوهر: Its now Safe to Turn off your Computer
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر عاشقانه اینترنتی

دلـــــم کانکته باهات تـــوی نت چشـــــــاتم



گرچه سرعتش کمه باز عاشــــــــق نیگاتم



می نویســـــم اون بالا آدرسشـــــو دوبــــاره



آدرس ســایت لبـت که آخرش کـــــام داره!



می آد جلوی چشام این کلمــــاتِ های لایت:



مشترک گرامــــــی دسترسی به این سایت....
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفاوت مردان و زنان

» مردان برای خرید یک کالا به قیمت یک دلار، 2دلار می پردازند و البته به آن کالا نیاز دارند..


اما زنان برای خرید یک کالا به قیمت 2دلار، 1دلار می پردازند و البته به آن کالا نیاز ندارند.


» همه زنان نگران آینده هستند، البته تا زمانی که ازدواج نکرده اند..


اما هیچ مردی نسبت به آینده نگرانی ندارد، مگر زمانی که ازدواج می کند.


» مرد موفق کــسی است که مازاد بر آن چه همسرش خرج می کند، درآمد داشته باشد..


اما زن موفق کــسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.


» برای شاد بودن در کنار یک مرد، باید او را عمیقا درک کنی و کمی هم دوستش داشته باشی..


اما برای شاد بودن در کنار یک زن، باید او را عمیقا دوست داشته باشی، اما اصلا در صدد فهم او برنیایی.


» مردان متاهل نسبت به مردان مجرد بیشتر عمر می کنند و البته به همان نسبت هم آرزوی مرگ می کنند.


» وقتی زنی با مردی ازدواج می کند توقع دارد که او تغییر کند، اما تغییر نمی کند..


درحالیكه وقتی مردی با زنی ازدواج می کند توقع دارد که او تغییر نکند، اما تغییر می کند.
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
همسر زبل!مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"
جواب زن خیلی جالب بود
زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم ؟!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین کلمات از زبان افراد مختلف

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...
آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...
آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...
آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتری : هارددیسک پاک شده است...
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!

ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!

ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!

ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!

ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!

ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ……. تومن!

ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !

ضدحال یعنی با.۹.۷۵ افتادن!

ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!

ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!

ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵!

ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰

ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!

ضد حال یعنی بری عروسی خانمها و اقایون جدا باشن!

ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای………مامان بیاد تو!

ضدحال یعنی نفر ۱۱کنکور شدن!

ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف!

ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!

ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!

ضدحال یعنی عشق یه طرفه!

ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰!

ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!

ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!

ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!

ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!

ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!

ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!

ضدحال یعنی تاکــسی سوار شی وسط راه بـِن -زین تموم کنه!

ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!

ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!

ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا کنه!

ضدحال یعنی یک قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!

ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری!

ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
يادداشت هاي روزانه يك خانم خانه دار

امروز از همان اول صبح حال و هواي ديگري داشتم. به آشپزخانه كه رفتم، انبوه ظرفهاي نشسته به من لبخند زدند، رختهاي چرك همسرم كنار پيراهنهاي پر از لكه فرزندانم به چهره هايي متبسم شبيه بودند! ماهي تابه را در آوردم دو پياز درشت را براي تهيه پياز داغ خرد كردم. اشك شوق (!) از چمشهايم جاري شد و بي اختيار خواندم: من چه سبزم امروز.....
و اين تكيه كلامم در اين روز باشكوه شد! با خودم گفتم چطور از ميان همه شعرها، اين شعر به زبانم آمد؟حتما حكمتي دارد و اين شادي صبحگاهي، بي دليل نيست و امروز را نوع ديگري به پايان خواهم برد. انبوه لباسها را شستم و خماندم: من چه سبزم امروز....
رفتم، شستم، دويدم و كار كردم و همچنان خواندم: من چه سبزم امروز....!
آري، بيهوده نبود امروز از ميان همه شعرها، خواندن دوباره خواندن اين شعر به من الهام شده بود.

عصر كه همسر مهربانم به خانه آمد، براي اولين بار در عمرش خريد كرده بود. گفت: يكي از همكاران مي خواست به ميدان ميوه و تره بار برود و مواد لازم براي درست كردن ترشي را مطابق صورتي كه خانم و مادر خانمش داده بودند تهيه كند و بعد به خانه مادر خانمش كه دو تا كوچه بالاتر از ماست بيايد. در نتيجه با هم رفتيم و بعد هم مرا به خانه رساند.

همسر عزيزم يك گوني سبزي دنبال خود مي كشاند: 3 دسته جعفري ـ 3 دسته تره ـ 1 دسته شنبليله ـ 1 دسته گشنيز و....
دانستم كه هيچ شعري بي حكمت به ذهن آدم نمي آيد...!

بعد از رفتن مهمان هاي شهرستاني، خانه تكاني، نظافت و شست و شو، دمار از روزگار دستهاي من درآورده است. از نوك انگشتان تا نيمه هاي ساعدم، سرخ و ملتهب است. ديشب وقتي همسر مهربانم به خانه برگشت و وضع دستهاي من را ديد خيلي ناراحت شد و كلي توصيه كرد تا مدتي به هيچ وجه نبايد دستهايت را با آب و مواد شوينده تماس پيدا كنند...
ظرفهاي شام را هم (كه البته از سه بشقاب و چند قاشق و چنگال و سه ليوان تجاوز نمي كرد) خودش شست.
مي ترسم خوب شدن دستهايم خيلي طول بكشد و در اين شرمندگي بمانم كه تا مدتها او ظرفها را بشويد.

امشب همسر مهربانم ديرتر به خانه برگشت. قيافه خسته اي داشت گفت: از بس داروخانه ها را گشته ام نفس برايم نمانده گفتم: چرا اينقدر زحمت مي كشي؟ دستهاي من با همين داروهاي خانگي خوب مي شود....
يك بسته كوچك را در دستم گذاشت. وقتي باز كردم ديدم ـ نمي دانم از كجا يك جفت دستكش خريده كه تا به حال شبيه آن را نديده بودم. دستكشي لاستيكي، ضخيم و آن قدر بلند كه تا ميانه بازويم را فرا مي گرفت!
مي دانم كه ديگر آب و مواد پاك كننده و به هيچ وجه با دست و ساعدم تماس نخواهد داشت!

امروز سالروز تولد من است. وارد دهه تازه اي از عمرم مي شوم و به چهل سالگي سلام مي گويم! ترسي قلبم را
مي فشارد. آيا ديگر به ميانسالي رسيده ام؟ فكر آينده و اين كه دهه هاي عمرم چه آسان و زود مي گذرند! رهايم نمي كند.
آيا همسر مهربانم به يادش مانده است كه امروز روز تولد من است، يا مثل بعضي از سالهاي گذشته يكي دو ما بعد به خاطر خواهد آورد؟!
امشب كه به خانه برگشت همه چيز به يادش مانده بود با يك دسته گل و يك بسته به سوي من آمد. بسته را باز كردم دو جلد كتاب بود:
«كهنسالي» اثر خانم «سيمون دوبوار». گلها را در گلدان گذاشتم آه... يك دسته گل داوودي سفيد...!!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
– چرا آقایان زمانی که با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری دارند ، می گویند : خانم ها مقدمند و اجازه می دهند که اول همسرشان از در عبور کند؟

الف ) چون حدس می زنند که پشت در ، دره ای ، خندقی ، گودالی ، چیزی باشد!

ب ) چون احتمال می هند که از پنجره بالای در ، گلدانی سنگی در حال سقوط است!

ج ) چون گمان می کنند که پشت در ، حیوانی درنده و گرسنه ایستاده است!

د ) چون احتمال می دهند خانمشان زودتر از آنها برود ف در را پشت سر خود ببندد و دیگر هم باز نکند!


!


2 – شما فکر می کنید که اگر روزی همسر مردی از طبقه ی شصتم ساختمانی سقوط کند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرد و در هوا معلق بماند ، این مرد برای نجات همسرش چه اقدامی خواهد کرد؟

الف ) به سرعت ، با استفاده از اره برقی درصدد جداکردن میله از ساختمان برمی آید!

ب ) سوسک یا موشی را بر روی دست همسرش می اندازد!

ج ) یک طناب پوسیده را برای بالاکشیدن همسرش به طرف او می اندازد!

د ) با به خطر انداختن جان خود ، هر طور که شده همسرش را نجات می دهد و سپس این بار طوری او را هل می دهد که به هیچ عنوانی نتواند دستش را به جایی بند کند!


3 – چرا به طور معمول ، در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی اند؟!

الف ) چون 5 دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت می کند!

ب ) چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانم دستکاری شده است که عمل نکند!

ج ) چون راننده سعی می کند که خودرواش از سمت چپ با خودروی مقابل برخورد کند!

د ) چون بعد از سانحه مشخص می شود دلیل تشدید جراحات وارده به خانم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایلی نامعلوم به دست فردی ناشناس در زیرصندلی او تعبیه شده بود تا با کوچکترین ضربه ای منفجر شود!
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه یک ازدواج دانشجویی موفق داشته باشیم؟

همان طور که می دانید ازدواج بر سه قسم است: ازدواج موقت ، ازدواج دائم و ازدواج دانشجویی!!
در این نوشتار می خواهیم راه های یک ازدواج موفق دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم.

ازدواج دانشجویی از سه کلمه ازدواج + دانشجو + یی تشکیل شده است!!
در لغت نامه این کلمات این گونه تفسیر می شوند:

ازدواج : 2 تاشدن ، قاطی مرغ ها شدن ، از دست رفتن! از پا افتادن

دانشجو : نام چیزی است که این روزها همه هستند! بلاتشبیه به تلفن همراه که همه دارند. انسان علاف از نوع باکلاسش را گویند!!

یی : چنین کلمه ای هنوز کشف نشده است.!!


.!!


اولین و آسان ترین راه برای ازدواج دانشجویی مایه دار بودن است. اگر خودتان مایه دار نیستید لااقل سعی کنید پدرتان مایه دار باشد. اصولا اگر مایه دارید دیگر لازم نیست ادامه این مطلب را بخوانید!!!! پاشید برید ازدواج دانشجویی تو نو بکنید!! در این موارد بهتر است اول مزدوج شده و سپس دانشجو شوید تا مدرکی که می خواهید بگیرید ( در واقع بخرید!! ) مطابق میل دوشیزه خانوم باشد!!!

اگر هم مایه دار نیستید خوب چه کارتون کنم بشینید صبح تا شب درس بخونید تا کنکور قبول شده و نمونه ی یک انسان موفق شوید تا به شما هم بگویند : چه پیامی برای هم سن و سالهایت داری؟

برای توفیق در امر ازدواج دانشجویی بهتر است سعی کنید در دانشگاه آزاد قبول شوید تا وقت بیشتری برای انجام این کار های فوق برنامه !! داشته باشید!!! قبولی در دانشگاه شریف به هیچ عنوان توصیه نمی شود!! قبولی در این دانشگاه به هر انگیزه ای غیر از درس شما را به یک جوان ناکام تبدیل خواهد کرد!

بله همکارانم به من اشاره می کنند لحظاتی قبل کلنگ احداث شش تا دانشگاه آزاد دیگر به زمین زده شد تا شما جوانان عزیز راحت تر ازدواج دانشجویی نموده و مدارج علمی را ترقی نمایید!! تو همین فاصله شد دوازده تا!!!

سعی کنید در انتخابات رشته ، به رشته هایی علاقه مند باشید که بیشتر ظرفیت را جنس مخالف تشکیل می دهند! مثلا نسبت 59 به یک از ضریب بالایی برخوردار است!! ( در غیر این صورت نگران نباشید انواع و اقسام انجمن های علمی و کانون ها و تشکل ها و هلال احمر و گروه سرود و ... شما را به سرمنزل مقصودتان می رساند!)

اصلا از ایجاد آشنایی نترسید و همیشه سعی کنید برای شروع آشنایی دنبال یک بهانه خوب باشید. خجالت نکشید ، برید جلو و با شهامت حرفتون رو بزنید!

پسر : سلام خانوم! ببخشید می شه با من ازدواج کنید!
بوووووووووووووومب !!!

بلوتوث خود را همیشه در محیط کلاس روشن بگذارید!

به هر حال اگر از آن دسته از دانشجوهایی هستید که ازدواج دانشجویی کرده اید ، بهتون تسلیت میگم ! اگر هم هنوز مجردید برید ازدواج دانشجویی کنید دیر میشه ها!!

کات آقا ! کات ! پسره ی اسکل من گفتم ایجاد آشنایی ! نگفتم زرت بری بگی ازدواج که!!!

اگر دخــتر هستید سعی کنید جزوه های درسی تان را خوش خط بنویسید!! اگر هم پسرید لازم نیست جزوه بنویسید! چون همان طور که می دانید خوبیت ندارد یک دخــتر از یک پسر جزوه بگیرد!! مردم چی میگن! مثل خواستگاری دخــتر از پسر که عرف نیست!!!
 
بالا