محسن جعفر
عضو جدید
مرد شامی و امام حسين
شخصی از اهل شام ، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد . چشمش افتاد
به مردی كه در كناری نشسته بود . توجهش جلب شد . پرسيد : " اين مرد
كيست ؟ " گفته شد : " حسين بن علی بن ابيطالب است " . سوابق
تبليغاتی عجيبی كه در روحش رسوخ كرده بود ، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الی الله آنچه میتواند سب و دشنام نثار حسين بن علی بنمايد . همينكه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود ، امام حسين بدون آنكه خشم بگيرد و اظهار ناراحتی كند ، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او كرد ، و پس از آنكه چند آيه از قرآن - مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض - قرائت كرد به او فرمود : " ما برای هر نوع خدمت و كمك به تو آمادهايم " . آنگاه از او پرسيد : " آيا از اهل شامی ؟ " جواب داد : " آری " . فرمود : " من با اين خلقو خوی سابقه دارم و سر چشمه آن را میدانم " . پس از آن فرمود : " تو در شهر ما غريبی ، اگر احتياجی داری حاضريم به تو كمك دهيم ، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايی كنيم . حاضريم تو را بپوشانيم ، حاضريم به تو پول بدهيم " .
مرد شامی كه منتظر بود با عكس العمل شديدی برخورد كند ، و هرگز گمان
نمیكرد با يك همچو گذشت و اغماضی روبرو شود ، چنان منقلب شد كه گفت : " آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته میشد و من به زمين فرو میرفتم ، و
اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخی نمیكردم . تا آن ساعت برای من ، در
همه روی زمين كسی از حسين و پدرش مبغوضتر نبود ، و از آن ساعت بر عكس ،كسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست ......
شخصی از اهل شام ، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد . چشمش افتاد
به مردی كه در كناری نشسته بود . توجهش جلب شد . پرسيد : " اين مرد
كيست ؟ " گفته شد : " حسين بن علی بن ابيطالب است " . سوابق
تبليغاتی عجيبی كه در روحش رسوخ كرده بود ، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الی الله آنچه میتواند سب و دشنام نثار حسين بن علی بنمايد . همينكه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود ، امام حسين بدون آنكه خشم بگيرد و اظهار ناراحتی كند ، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او كرد ، و پس از آنكه چند آيه از قرآن - مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض - قرائت كرد به او فرمود : " ما برای هر نوع خدمت و كمك به تو آمادهايم " . آنگاه از او پرسيد : " آيا از اهل شامی ؟ " جواب داد : " آری " . فرمود : " من با اين خلقو خوی سابقه دارم و سر چشمه آن را میدانم " . پس از آن فرمود : " تو در شهر ما غريبی ، اگر احتياجی داری حاضريم به تو كمك دهيم ، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايی كنيم . حاضريم تو را بپوشانيم ، حاضريم به تو پول بدهيم " .
مرد شامی كه منتظر بود با عكس العمل شديدی برخورد كند ، و هرگز گمان
نمیكرد با يك همچو گذشت و اغماضی روبرو شود ، چنان منقلب شد كه گفت : " آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته میشد و من به زمين فرو میرفتم ، و
اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخی نمیكردم . تا آن ساعت برای من ، در
همه روی زمين كسی از حسين و پدرش مبغوضتر نبود ، و از آن ساعت بر عكس ،كسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست ......