مذاکــــره

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مدیریت احساسات در تعاملات کاری
[h=1]نحوه مذاکره با افراد قدرتمندتر از خود[/h]

مترجم: رویا مرسلی
منبع: HBR
وارد مذاکره شدن با کسی که از شما قدرتمندتر است می‌تواند تجربه جالبی باشد، این مذاکره می‌تواند با رئیس‌تان درباره سمت جدید یا برای شروع یک معامله بزرگ با یک مشتری باشد. روشی که برای این کار اتخاذ می‌کنید می‌تواند بر شانس شما برای مذاکره تاثیرگذار باشد. چگونه می‌توانید بهترین نتیجه را از چنین مذاکراتی به دست آورید؟
افراد خبره چه می‌گویند
مارگارت نیل به‌عنوان استاد مدیریت دانشگاه استنفورد می‌گوید «اغلب در هر نقطه ضعفی، نقطه قوتی هم هست». قدرتمند بودن اغلب باعث کاهش توانایی درک فرد نسبت به طرز فکر، دیدگاه و احساسات طرف مقابل می‌شود به همین خاطر، قرار گرفتن در موقعیت کم‌قدرت‌تر بودن، این امکان را به شما می‌دهد که ارزیابی کنید، طرف مقابل چه می‌خواهد و چگونه می‌توانید به بهترین شکل نیاز او را
مرتفع کنید.
طبق گفته جف ویس به‌عنوان یکی از شرکای شرکت مشاوره‌ای بوستون که فعالیت آن در زمینه مذاکرات سازمانی و مدیریت روابط است، زمانی که کارتان را به خوبی انجام دادید متوجه می‌شوید که «قدرت خودتان را دست‌کم گرفته بودید، یا قدرت دیگران را بیش از حد دست بالا گرفته بودید». در اینجا به ذکر این مطلب می‌پردازیم که چگونه می‌توانیم یک مذاکره موفقیت‌آمیز داشته باشیم.


با دست پر بروید
ویس می‌گوید «وقتی رقابت، به‌صورت یک تهدید بالای سرمان باشد ما اغلب احساس ترس می‌کنیم». مثلا وقتی بدانیم پنج داوطلب دیگر هم برای یک مصاحبه شغلی وجود دارند، یا 6 رقیب دیگر نیز برای انعقاد قرارداد حضور دارند نگران می‌شویم و در نتیجه سطح انتظارات خود را پایین می‌آوریم. لازم است ابتدا به خوبی بررسی کنید که آیا این نگرانی‌ها واقعی هستند و اینکه خود شما چه مهارت‌ها و تجربه‌هایی را روی میز می‌گذارید یعنی مواردی که دیگران از آن بی‌بهره‌اند. نیل می‌گوید حتما دلیلی دارد که طرف مقابل با شما وارد مذاکره شده است. «قدرت و تاثیرگذاری شما از ویژگی‌های منحصربه‌فردی نشات می‌گیرد که در جهت ایجاد موضع برابر در مذاکرات به‌کار می‌گیرید.»


اهداف خود و دیگران را درک کنید
لیستی از آنچه از مذاکره می‌خواهید و دلایل آن تهیه کنید. این کار به شما کمک می‌کند بفهمید چه موضوعاتی می‌تواند باعث شکست مذاکره شود و به این ترتیب می‌توانید استراتژی خود را در قالب موضوعات قابل قبول تدوین کنید. نیل می‌گوید «مهم این است که بفهمید طرف مقابل چه می‌خواهد». با درک انگیزه‌ها، موانع و اهداف طرف مقابل می‌توانید خواسته‌های خود را در قالبی قرار دهید که صورت تحمیلی برای شما نداشته باشد بلکه «راه‌حلی باشد برای مشکلی که آنها با آن دست به گریبانند».


آماده باشید، آماده باشید، آماده باشید
ویس می‌گوید «مهم‌ترین کار، داشتن آمادگی است». این کار مستلزم فکر کردن عمیق قبل از جلسه و داشتن راه حل‌های خلاقانه‌ای است که برای هر دو طرف مفید باشد.
به‌عنوان مثال، اگر طرف مقابل از قیمت خود کوتاه نمی‌آید، یکی از پیشنهادهای شما می‌تواند قرارداد طولانی‌مدت‌تر باشد که متضمن قیمت مورد نظر آنها باشد اما این کار بازگشت سرمایه شما را در مدت طولانی‌تر تضمین می‌کند، البته باید اطلاعات و تجربه کافی در اختیار داشته باشید که بتوانید پیشنهادهای منطقی ارائه دهید. مثلا یک مشتری به شما می‌گوید مبلغ X را به شما برای این کار پرداخت می‌کند، اما تجربه و تحقیقات شما امکان مقایسه را به شما می‌دهد و در اینجا می‌گویید: «اما سه مشتری قبلی که کار مشابهی برایشان انجام شده بود، مبلغ Y را برای این کار پرداخت کردند.» نیل می‌گوید: «داشتن آمادگی باعث می‌شود اطلاعاتی داشته باشید که شما را به آنچه می‌خواهید نزدیک‌تر کند.»


گوش دهید و سوال بپرسید
دو استراتژی بسیار مهمی که می‌توانید به‌کار ببرید عبارت است از خوب گوش دادن که اعتماد ایجاد می‌کند. پرسیدن که به طرف مقابل فرصت دفاع از مواضع خود را می‌دهد. ویس می‌گوید: «اگر آنها نتوانند از مواضع خود دفاع کنند، در این صورت شما موفق شده‌اید توازن قدرت را اندکی به سمت خود تغییر دهید.» به‌عنوان مثال اگر رئیس‌تان به شما گفت که گزینه مناسبی برای پروژه جدید نیستید، طبق گفته نیل می‌توانید از او بپرسید: «شخصی که مد نظر شما است چه ویژگی‌هایی دارد؟» بعد می‌توانید به او نشان دهید: «شما چنین ویژگی‌هایی را دارید یا پتانسیل تبدیل شدن به چنین شخصی در شما وجود دارد.»


خونسردی خود را حفظ کنید
یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی که افراد کم‌قدرت می‌توانند در مذاکرات مرتکب شوند گرفتن حالت تدافعی و یا شخصی قلمداد کردن عکس‌العمل‌های طرف مقابل است. ویس می‌گوید: «رفتار بدی از خود نشان ندهید.» اگر طرف مقابل تهدیدی ایجاد کرد و شما هم پاسخ او را با تهدید بدهید، «کارتان تمام است». سعی کنید تمرکز مذاکره بر نتیجه استوار باشد و در برابر وسوسه پاسخ به تهدید مقاومت کنید. ویس می‌گوید: «بدانید هدف‌هایتان چه هستند و استراتژی تان را در همان جهت هدایت کنید نه در جهت رفتار طرف مقابل. باید در مذاکره به روش خودتان بازی کنید.»


انعطاف‌پذیری خود را حفظ کنید
ویس می‌گوید: آمادگی بهترین مذاکره‌کنندگان آنقدر است که «یک جنگل را هم مثل کف دست‌شان می‌شناسند و فقط به دانستن یک راه اکتفا نمی‌کنند.» این به آن معنا است که نباید خود را به یک استراتژی یعنی دادن و ستاندن محدود کنید بلکه باید چندین روش را در فرآیند مذاکره مد نظر قرار دهید. اگر طرف مقابل تقاضایی داشت، از او بخواهید منطق خود را توضیح دهد. از او بخواهید چند دقیقه بیشتر درباره راه‌حل‌ها صحبت شود.
حفظ انعطاف‌پذیری در رفتار شما بدین معنا است که بهتر می‌توانید راه حلی ارائه دهید که نه‌تنها برای خودتان خوب است، بلکه طبق نظر نیل احساس برنده بودن را در طرف مقابل نیز ایجاد می‌کند.


اصولی که باید به خاطر داشت:
• خودتان را به جای آنها بگذارید. ببینید برای طرف مقابل چه موضوعاتی مهم هستند.
• ارزش‌های خود را از یاد نبرید. حتما دلیلی دارد که آنجا هستید.
• سوال بپرسید. با این کار ایده‌های جالبی درباره انگیزه‌ها و علاقه‌مندی‌های آنها به‌دست خواهید آورد.
• شلوغ نکنید. با داشتن آمادگی مناسب، مانعی برای شما به‌وجود نمی‌آید.
• فقط به یک استراتژی تکیه نکنید. چندین پاسخ را آماده داشته باشید تا مذاکره طبق میل شما پیش برود.
• با دیدن رفتار خشن، از خود خشونت نشان ندهید. اگر آنها به تهدید یا تقاضاهای غیر منطقی متوسل شدند، شما بر هدفتان تمرکز کنید.



مورد کاوی شماره 1: انجام درست کار
بن کونکر *که مدیر توسعه بازار در یک شرکت متوسط مخابراتی است می‌دانست که شانس در خانه شان است. او در تلاش بود زیمنس را که یک شرکت چند میلیارد دلاری صنایع الکترونیک است قانع کند با او برای یک محصول جدید تولید زیمنس قرارداد توزیع و پخش منعقد کند. در آن زمان شرکت او 28 میلیون دلار ارزش داشت که بیشترین فعالیتش بر بازیابی متمرکز بود و نه توزیع. او می‌گوید «ما بسیار کوچک بودیم. مانند مورچه‌ای که می‌خواهد به فیل تبدیل شود.»
کونکر قبل از حضور در جلسه بسیار تحقیق کرد. او درباره تمام محصولات زیمنس تحقیق کرد و اینکه چرا کانال‌های توزیع فعلی شان خوب کار نمی‌کند. او همچنین می‌دانست که شرکت آنها در هر سطحی آمادگی ارائه خدمات را دارد. او می‌گوید «من می‌دانستم که نمی‌توانیم وانمود کنیم کاری را که نمی‌توانیم انجام دهیم را انجام می‌دهیم». وقتی مذاکرات شروع شد، او به‌جای تمرکز بر روش‌های فعلی شرکت زیمنس بر نقاط قوت مدل توزیع شرکت خودشان تاکید کرد. کونکر می‌گوید «اگر بیش از حد درباره نکات منفی صحبت کنید در واقع این پیام را به آنها می‌دهید که روش غلطی را در کسب‌وکار اتخاذ کرده‌اند». او همچنین به این نکته اشاره کرد که کار کردن با شرکتش باعث می‌شود سرمایه آنها برای واحد بازاریابی آزاد شود.
کونکر در تحقیقات خود فهمیده بود که زیمنس به دنبال چنین راه حلی است. تا اینکه موضوع عوض شد و یکی از مدیران ارشد شرکت زیمنس گفت با وجود اینکه تحت تاثیر توانمندی‌های شرکت آنها قرار گرفته، اما می‌خواهد بپرسد اگر خط تولید این محصول متوقف شود، آیا شرکت کونکر می‌تواند باز هم ادامه دهد و گفت دو شرکت دیگر هم هستند که از کونکر بزرگترند و راحت‌تر می‌توانند رشد کنند.
کونکر در پاسخ گفت: آیا این دو شرکت در حال حاضر تمایلی به توزیع محصولات شما دارند؟ او از قبل جواب این سوال را در تحقیقات خود به‌دست آورده بود و می‌دانست که این دو شرکت کنار کشیده‌اند. او گفت با اینکه شرکتشان کوچک است می‌تواند ویترین شرکت زیمنس باشد که منحصرا بر محصولات زیمنس تاکید خواهد کرد. بعد از مدتی این قرارداد میان آنها منعقد شد.



موردکاوی شماره 2: برای خودتان ارزش قائل شوید
سرپرست مدیریت، جینجر جنکز نمی‌خواست مشتریاش را از دست بدهد. مایکل* از او خواسته بود روی یک پروژه مشاوره کار کند، اما دستمزد مورد تقاضای او را نپذیرفته بود. جنکز می‌گوید «مایکل با دستمزد مشخصی چندین سال با او کار کرده بود، اما این بار موضع سختی در مذاکره اتخاذ کرده بود» او به جنکز گفت «می‌توانم شخص دیگری را با یک سوم دستمزد تو برای این کار تعیین کنم.» جنکز برای کار مایکل ارزش قائل بود، اما می‌دانست که نمی‌تواند اعتبار خود را پایین بیاورد. او می‌گوید «تقریبا مطمئن بودم که مایکل می‌خواهد کار را به من بدهد و نمی‌خواستم احساس کم‌ارزش بودن در این پروژه داشته باشم». او فکر کرد مهم‌ترین استراتژی او باید این باشد که موضوع را شخصی قلمداد نکند و فکر نکند که رفتار مایکل درباره قیمت توهین‌آمیز است، بلکه او فقط می‌خواهد کار را با قیمت کمتری انجام دهد و این فقط یک تاکتیک قیمتی است.
در جلسه‌بعدی که بین آنها برگزار شد، جنکز فورا پیشنهاد اول خود را مطرح کرد. او از تجربیات خود در کار با مایکل می‌دانست که برای توانمندی و سرسختی ارزش قائل است. او همچنین می‌دانست که مایکل کار خوب را تحسین می‌کند و از همه مهم‌تر به احتمال زیاد قصد نداشت دردسر پیدا کردن یک فرد جدید را داشته باشد.
در جلسه، جنکز بر پیشینه کارهای خوبی که با هم انجام دادند تاکید کرد و گفت اگر می‌تواند کسی را پیدا کند که کار را به خوبی او به پایان رساند باید این کار را انجام دهد. جنکز در عین حال به خود می‌گفت مذاکره «همانند قرار گذاشتن» است. اگر خودتان را بیش از حد مشتاق نشان دهید قدرت خود را از دست می‌دهید. اما اگر بتوانید با آرامش علاقه خود را نشان دهید و استقلال خود را نشان دهید این کار بر قدرت شما می‌افزاید.
مایکل چند روز درباره این موضوع فکر کرد و بعد از آن پیشنهاد اولیه جنکز را قبول کرد. او می‌گوید «یادتان باشد شما چیزی در اختیار دارید که طرف مقابل هم خواهان آن است. حتی اگر در موضع قدرت نباشید باز هم چیزی برای ارائه در دست دارید».
*اسامی واقعی نیست
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
کلیدهایی برای یک مذاکره اثر بخش

کلیدهایی برای یک مذاکره اثر بخش

مترجم: رویا مرسلی
منبع:HBR
در جریان ایجاد تضاد میان همکاران، انتخاب کلمات مهم هستند. گاهی اوقات نیت شما هرچقدر هم خیر باشد، حرف‌هایتان ممکن است باعث ناراحتی همکارتان شود و موضوع را سخت‌تر کند. گاهی اوقات نیز ممکن است دقیقا عباراتی را به‌کار برید که به همکارتان کمک کند از آن وضعیت سخت و آشفته خارج و آرام‌تر شود.
بنابراین، وقتی کار در ارتباط با یک همکار بالا می‌گیرد (مثلا در یک پروژه چشم در چشم به هم نگاه نمی‌کنید یا از برخورد او در جلسه راضی نیستید) در این صورت چگونه می‌توانید کلمات را صحیح انتخاب کنید؟ برای کمک به پاسخ به این سوال من با لینداهیل که استاد مدیریت کسب‌وکار در دانشکده کسب‌وکار هاروارد است، گفت‌وگو کردم.

هیل توضیح داد کلماتی که ما در مواجهه با دیگران از آنها استفاده می‌کنیم به سه دلیل برای ما مشکل‌آفرین می‌شوند:
اول اینکه وقتی پای احساسات به میان می‌آید، ریسک بالا می‌رود. او می‌گوید: «در یک تعارض در سازمان، اغلب احساسات منفی حاکم است و بیشتر افراد با این نوع از احساسات راحت نیستند». همین راحت نبودن می‌تواند باعث شود به اشتباه کلماتی را بگوییم که منظوری از گفتن آن نداشتیم.
دومین دلیلی که اغلب از کلمات اشتباه استفاده می‌کنیم، این است که ضمیر ما ناهوشیار است. در واقع، اغلب به‌دلیل استفاده از کلمات نادرست برای ما دردسر زیادی ایجاد می‌شود. او می‌گوید «ما اغلب موضوعات را به‌گونه‌ای طرح می‌کنیم که در نهایت نتیجه بگیریم حق با چه کسی است و کدام طرف اشتباه می‌کند.» به جای اینکه سعی کنیم بفهمیم واقعا چه اتفاقی افتاده است، اولین کاری که می‌کنیم این است که موقعیت خود را تثبیت کنیم.
هیل در عین حال اذعان دارد که داشتن حالت تدافعی و حتی سرزنش طرف مقابل، امری عادی است، اما استفاده از عباراتی مثل «تو اشتباه می‌کنی» یا «بگذار برایت توضیح دهم چرا حق با من است» باعث وخامت اوضاع می‌شود. هیل می‌گوید «به جای آنکه این همه انرژی صرف کنیم تا ثابت کنیم چرا حق با ماست، بهتر است بر حل مساله تضاد متمرکز شویم.»

سوم اینکه اغلب میان آنچه ما می‌گوییم و آنچه طرف مقابل متوجه می‌شود تفاوت وجود دارد. او می‌گوید «اگر نیت شما بسیار خیر باشد، اما طرز بیانتان نامناسب، نیت شما هیچ اثری نخواهد داشت». بیشتر افراد، خودشان خوب می‌دانند که منظورشان از بیان یک مطلب چه بوده است، اما اکثرا نمی‌دانند که طرف مقابل حرف‌های آنها را چگونه تفسیر خواهد کرد.

پس چگونه از گرفتار شدن در چنین دامی رهایی یابید. هیل می‌گوید «این کار همیشه آسان نیست اما با پیروی از چند قانون شانس بیشتری در حل یک تضاد به جای تحریک آن دارید.»
هیچ نگویید. وی می‌گوید «اگر سطح احساسات بالا است، اولین کاری که باید انجام دهید این است که بخشی از آن را تخلیه کنید. این کار اغلب به این شکل است که بنشینید و بگذارید طرف مقابل حرف‌هایش را بزند.»

اما طبق نظر هیل، مشکل اینجا است که ما قبل از آنکه طرف مقابل خودش را خالی کند، حرف او را قطع می‌کنیم. «فقط بنشینید و بگذارید او حرف بزند. الزاما ضرورتی ندارد که با او موافق باشید، اما باید گوش دهید.» وقتی این کار را می‌کنید، باید کاملا ساکت باشید یا هرچند وقت یکبار از چنین عباراتی استفاده کنید: «می‌فهمم» یا «متوجه هستم». از بیان هرگونه عباراتی که احساسات شما را نشان دهد یا سرزنش‌آمیز باشد، خودداری کنید مثل «آرام باش» یا «آنچه باید بفهمی این است.» اگر بتوانید این کار را بدون پیش داوری و به‌طور اثربخش انجام دهید، قادر خواهید بود یک گفت‌وگوی موثر داشته باشید.
سوال بپرسید. هیل می‌گوید سوال پرسیدن از صحبت کردن بهتر است. به جای فکر کردن به اینکه چه می‌خواهید بگویید، فکر کنید می‌خواهید چه چیز یاد بگیرید. این کار باعث می‌شود به ریشه تضاد پی ببرید و بفهمید راهکارهای حل موضوع چه هستند. می‌توانید چنین سوالاتی بپرسید: «چرا این موضوع تو را ناراحت کرد؟» یا «تو این موقعیت را چگونه می‌بینی؟» از عباراتی استفاده کنید که نشان دهد در یک گفت‌وگو، هوشیار و شنونده هستید. هیل پیشنهاد می‌کند وقتی دیدگاه‌های طرف مقابل را شنیدید، آنها را دوباره بیان کنید و مثلا بگویید «فکر می‌کنم گفتی«X» آیا درست فهمیدم؟»

وقتی نوبت به شما می‌رسد، از آن استفاده کنید. طوری رفتار نکنید که گویی فقط یک دیدگاه درباره موضوع وجود دارد. هیل می‌گوید «باید نظر خودتان را هم بگویید. از جملاتی که با «من» شروع می‌شوند آغاز کنید نه «تو».» این کار باعث می‌شود طرف مقابل دیدگاه شما را بداند و بفهمد که شما قصد ندارید آنها را به‌خاطر بروز مشکل سرزنش کنید. به جای آنکه بگویید «احتمالا احساس راحتی نمی‌کنید» بگویید «من احساس می‌کنم تا حدی راحت نیستم». احساسات دیگران را از زبان خودتان بیان نکنید. این کار باعث خشم آنها می‌شود.

پس چگونه باید در یک تضاد از کلمات درست استفاده کنیم. البته موقعیت‌ها با هم متفاوت هستند و آنچه می‌گویید بستگی به محتوای گفت‌وگو، روابط میان افراد و فرهنگ سازمان دارد اما پیشنهادهای زیر می‌توانند برای شروع مفید باشند:

شماره 1: می‌خواهید از کسی نقد کنید یا مخالف موضوعی هستید. ممکن است با یک نظر جمعی مخالف باشید یا ممکن است با فردی صحبت می‌کنید که از شما قدرتمندتر است.
هیل پیشنهاد می‌کند به دلایل اصلی و ریشه‌ای مخالفت خود با آن موضوع، یا سیاست یا روش پی ببرید. سعی کنید بفهمید چرا طرف مقابل فکر می‌کند این پیشنهاد منطقی است. می‌توانید از چنین عباراتی استفاده کنید: «سام، من می‌خواهم بدانم ما در این موقعیت می‌خواهیم چه کار کنیم. آیا می‌توانی منطق انجام این کار را برای من توضیح دهی؟» یا «ما می‌خواهیم چه نتیجه‌ای به‌دست آوریم؟» سام را وادار کنید بیشتر درباره اینکه چه هدفی دارد و دلیل آن چیست حرف بزند. بعد می‌توانید چند نظر درباره اینکه از نگاه شما چگونه می‌توان با روشی متفاوت به همان هدف دست یافت ارائه دهید: «اگر درست متوجه شده باشم، می‌خواهید فعالیت X, Y, Z را انجام دهید. از خود می‌پرسم آیا روش متفاوتی برای انجام آن وجود دارد؟ شاید بتوانیم...».
در چنین موقعیت‌هایی، شاید لازم باشد به مکان و تعداد افرادی که با آنها صحبت می‌کنید توجه داشته باشید. هیل می‌گوید :«شاید در بعضی موقعیت‌ها بهتر باشد با یک نفر به صورت رو در رو صحبت کنید و نه با یک جمع یا گروه».

شماره 2: خبرهای بدی برای اعلام به رئیس یا همکارتان دارید؛ مثلا از زمان اتمام کار عقب هستید یا اشتباه کرده‌اید یا در موقعیتی گرفتار شده‌اید.
هیل می‌گوید بهترین روش در این موقعیت این است که مستقیما به موضوع بپردازید: «باید موضوعاتی را با شما در میان بگذارم که به آن افتخار نمی‌کنم. باید زودتر به شما می‌گفتم، اما موضوع این است.» سپس موقعیت را شرح دهید. اگر راه حل دارید، آن را نیز ارائه دهید: «اینها نظرات من برای حل این موضوع هستند. نظر شما چیست؟» مهم این است که قبول کنید اشتباه کرده‌اید و سعی نکنید هزاران دلیل برای اشتباهی که مرتکب شده‌اید بیاورید.

شماره 3: می‌خواهید در رابطه با موضوعی که همکارتان خراب کرده است به سراغ او بروید.
هیل می‌گوید هدف شما این نیست که سریع عکس‌العمل نشان دهید اما می‌توانید از طرف مقابل اجازه بگیرید تا درباره آنچه اتفاق افتاده صحبت کنید: «ماری، یک دقیقه وقت داری درباره موضوعی با هم صحبت کنیم؟» سپس توضیح دهید چه اتفاقی افتاده است. می‌توانید بگویید «من درباره اتفاقی که افتاد و علت آن، کمی گیج شده ام. می‌خواهم با تو صحبت کنم تا ببینیم چگونه می‌توانیم موضوع را حل کنیم.» از چنین عباراتی استفاده کنید: «می‌دانم اتفاق X رخ داده است...» تا اگر موضوع از دید ماری، طور دیگری بود بتواند واقعیت را از دید خودش بگوید.
اما صحبت را درباره اینکه چه اتفاقی رخ داده است زیاد طولانی نکنید. سعی کنید با مشارکت خود او به راه‌حل برسید مثلا می‌توانید بگویید «ما باهم برای حل این مساله چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟»

شماره 4: از رفتار همکارتان ناراحت هستید یا نسبت به کاری که از او سر زده است دلگیر شده‌اید و می‌خواهید با او صحبت کنید.
هیل اشاره می‌کند که بهتر است درباره نیت یک مساله صحبت شود و نه نتیجه‌ای که حاصل شده است. چون شما نمی‌دانید نیت همکارتان چه بوده است؛ فقط می‌دانید که ناراحت هستید. می‌توانید با چنین عباراتی شروع کنید «کارل، برای من کمی سخت است که درباره این موضوع صحبت کنم اما شنیده ام که چنین صحبتی کرده ای. نمی‌دانم آیا حقیقت دارد یا خیر. اما در هر صورت فکر کردم باید نزد تو بیایم چون کمی ناراحت هستم و فکر کردم باید درباره آن صحبت کنم.» تمرکزتان نباید بر سرزنش طرف مقابل باشد. سعی کنید به دنبال راه‌حل باشید: «من می‌خواهم بفهمم چه اتفاقی افتاده است تا بتوانیم درباره آن صحبت کنیم.»
اگر کارل موضع دفاعی به خود گرفت، می‌توانید بگویید که قصد ندارید نیت او را زیر سوال ببرید. «من نمی‌گویم نیت تو چه بوده است. فکر کردم بهتر است فضا روشن‌تر شود و کاری نکنم موضوع پیچیده شود. آیا موافق هستی؟»

شماره 5: یکی از همکاران به‌خاطر حرفی که زده‌اید یا کاری که انجام داده‌اید بر سر شما فریاد می‌زند.
این موقعیتی است که در ابتدا باید ساکت باشید و بگذارید او خودش را خالی کند. در اغلب موارد افراد در صورتی که از شما مقابله به مثل نبینند به سرعت آرام می‌شوند. البته یادتان باشد که شما هرگز لایق آن نیستید که بر سر شما فریاد بزنند. می‌توانید چنین عباراتی را به‌کار برید «من می‌فهمم کاری کرده‌ام که باعث ناراحتی تو شده است. اما اگر بر سر من فریاد بزنی من هم پاسخ مناسبی نخواهم داد. آیا امکان دارد وقتی من در آمادگی بهتری بودم با هم بنشینیم و درباره آن صحبت کنیم؟»

شماره 6: مدیر شخصی هستید که عادت به ایجاد تعارض دارد و همیشه افراد دیگر تیم را اذیت می‌کند یا آنها را ناراحت می‌کند.
گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که یک فرد زودخشم در تیم وجود داشته باشد یعنی کسی که از وجود تعارض و دعوا لذت می‌برد. البته مخالفت در نفس خود همیشه بد نیست اما باید به این فرد کمک کنید تا بفهمد چگونه با این کار به حسن شهرت و روابط خود لطمه وارد می‌کند. می‌توانید از چنین عباراتی استفاده کنید: «من به کارهای تو توجه می‌کنم چرا که وقتی از جایی که نشسته‌ام به تو نگاه می‌کنم می‌بینم موضوعات مهمی را به‌وجود می‌آوری و قویا بر مواضع خود ایستادگی می‌کنی. البته می‌دانم که نیت تو خیر است. دوست دارم با تو درباره این موضوع صحبت کنم که آیا این رفتار اثری را که مطلوب خودت باشد می‌گذارد یا خیر». او را به فکر وادارید که آیا از عواقب دعواهایی که مدام راه می‌اندازد آگاه است یا خیر.

حتی با پیروی از توصیه‌های فوق، گاهی اوقات پیش می‌آید که نمی‌توانید کلمات مناسب را پیدا کنید و انجام یک گفت‌وگوی سازنده غیرممکن می‌شود. هیل می‌گوید «در موقعیت‌های خاص، باید موضوع را مدتی رها کنید و زمانی دیگر به موضوع برگردید زمانی که هر دوی شما آمادگی یک گفت‌وگوی واقعی را داشته باشید». اگر گفت‌وگو را ترک کنید و در زمان دیگری بازگردید اشکالی ندارد، در صورتی که بتوانید کلمات هوشمندانه و درستی را پیدا کنید که به شما کمک کند یک گفت‌وگوی اثربخش داشته باشید.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]عوامل کلیدی تسهیل دستیابی به یک نتیجه برنده- برنده[/h]مذاکره برنده- برنده تنها زمانی می‌تواند شکل بگیرد که طرفین علاقه‌مند به دستیابی به چنین نتیجه‌ای باشند. علاوه بر این پیش‌فرض کلی، عوامل دیگری نیز وجود دارند که حصول به یک توافق برنده- برنده را تسهیل می‌کنند. در این قسمت شش مورد از این عوامل را بررسی می‌کنیم.
1) داشتن هدف‌ها و خواسته‌های سازگار
وقتی طرفین احساس می‌کنند کار کردن با یکدیگر سودده‌تر از رقابت است، شرایط بهتری برای شکل‌گیری یک مذاکره برنده- برنده وجود دارد. اهداف مشترک ممکن است به شکل‌های مختلفی بروز کنند:
- زمانی که دو طرف دقیقا یک هدف کلی را دنبال می‌کنند (Common goal). حالتی را در نظر بگیرید که اعضای یک تیم بر سر نحوه اجرای یک پروژه، مذاکره می‌کنند. در چنین شرایطی همه طرفین درگیر در مذاکره هدف یکسانی دارند و آن اجرای به موقع پروژه با حداقل مصرف منابع است.
- زمانی که طرفین، هدفی را دنبال می‌کنند که منافع هر کدام را به طریقی متفاوت تامین می‌کند (shared goal).
- زمانی که طرفین هدفی ترکیبی (joint goal) را دنبال می‌کنند. به عبارت دیگر انسان‌ها یا گروه‌هایی با منافع متفاوت، توافق می‌کنند که برای دستیابی به خواسته‌های خود، هدفی مشترک را پیگیری کنند. به عنوان مثال، شخصیت‌های سیاسی را در نظر بگیرید که گاه با وجود اختلاف عقیده با یکدیگر، بر ضد یک دشمن مشترک، دست دوستی به سوی یکدیگر دراز می‌کنند.
نکته کلیدی در مذاکره برنده- برنده، این است که همه طرفین درگیر باید به نتیجه مطلوب خود دست یابند. خواه این نتیجه مطلوب برای همه آنها یکسان باشد. تمام کسانی که در یک مذاکره شرکت دارند باید به این نتیجه برسند که تعامل و همکاری می‌تواند آنها را به نتایجی برساند که بدون همکاری، حصول به آنها امکان‌پذیر نیست.
2) اطمینان به توانایی طرفین در حل مساله
مذاکره‌کنندگانی که به توانایی‌های خود و طرف مقابل برای حل مساله موجود اطمینان دارند، بیشتر ممکن است به روش‌های
برنده- برنده متوسل شوند. کسانی که تجربه موفقیت‌آمیز کمتری در این زمینه داشته و یا معتقدند طرف مقابل از توانایی حل مسالمت‌آمیز و تعامل کافی برای حل مسائل مورد نظر برخوردار نیست، معمولا به سمت استراتژی‌های رقابتی سوق پیدا می‌کنند. زمانی هم که به هر دلیل توسل به استراتژی‌های رقابتی امکان‌پذیر نباشد، ممکن است روش‌های «کوتاه آمدن» یا «اجتناب از تعارض» را انتخاب کنند. این گزینه‌ها، عمدتا زمانی انتخاب می‌شوند که مذاکره‌کننده به اثرات مثبت آنها در بلندمدت، اطمینان دارد. مذاکره‌کنندگان مجربی که از تاکتیک‌های مذاکره برنده- برنده مطلع بوده و به توانایی خود در به‌کارگیری این تاکتیک‌ها اطمینان دارند، در عمل می‌توانند در مذاکره‌ها به نتایج بهتری دست یابند.
3) اعتقاد همزمان به خواسته‌های خود و نیز دیدگاه‌های طرف مقابل
در مذاکره رقابتی، طرفین تمام وقت و انرژی خود را صرف مهم و منطقی جلوه دادن خواسته‌های خود و نیز افراطی و غیرمنطقی جلوه دادن خواسته‌های طرف مقابل می‌کنند. در حالی که در مذاکره برنده- برنده هر‌یک از مذاکره‌کنندگان باید به همان اندازه‌ای که به منطقی و معقول بودن خواسته‌ها و مواضع خود اطمینان دارند، خواسته‌های مشروع و منطقی طرف مقابل را نیز حائز اهمیت شمرده و برای تامین آن خواسته‌ها بکوشند. اگر اهمیت خواسته‌های طرف مقابل را زیر سوال ببرید، او عصبانی شده، موضعی دفاعی در پیش گرفته و روند سازنده مذاکره متوقف خواهد شد. هدف مذاکره برنده- برنده، زیر سوال بردن خواسته‌های طرف مقابل نیست، بلکه در نظر گرفتن خواسته‌های او به عنوان بخشی از مساله و کوشش برای دستیابی هر یک از طرفین، به خواسته‌های مشروع و منطقی خویش است.
مذاکره‌کنندگانی که می‌توانند خواسته‌های طرف مقابل را بهتر درک کرده و از دریچه نگاه وی به مساله نگاه کنند، در مذاکره‌ها بهتر می‌توانند خواسته‌های طرف مقابل را پاسخ داده و با نتیجه‌ای مورد رضایت طرفین، جلسه را ترک کنند.
4- انگیزه و تعهد برای کارگروهی و همکاری متقابل
برای اینکه مذاکره با رضایت هر دو طرف و به شکل برنده- برنده برگزار شود، هر دو طرف باید از انگیزه کافی برای همکاری (به جای رقابت) برخوردار باشند. طرفین باید نسبت به خواسته‌های یکدیگر نیز همانند خواسته‌های خود احساس تعهد کرده و بکوشند راه‌حلی را انتخاب کنند که تا حد امکان، منافع طرفین را تامین کند. مواضع باز، انعطاف‌پذیر و مبتنی بر اعتماد برای چنین شرایطی به مراتب مناسب‌تر از مواضع سخت و تهاجمی است.
5- اعتماد
وجود اعتماد متقابل‌، ازجمله عواملی است که تاثیر مهمی بر روند و نتیجه مذاکره دارد. معمولا اعتماد نداشتن به طرف مقابل، منجر به موضع‌گیری‌های دفاعی می‌شود.
6- موضع‌گیری دفاعی
زمانی که رفتار دفاعی شکل می‌گیرد، طرفین این‌گونه تصور می‌کنند که هیچ‌کدام از جملات یا مواضع مطرح‌شده از سوی طرف مقابل، واقعا در راستای اهدافی که او ادعا می‌کند قرار ندارد و در پی هر جمله و هر موضعی، انگیزه‌های پنهان دیگری را جست‌و‌جو می‌کنند. وقتی انسان‌ها در وضعیت دفاعی قرار می‌گیرند، معمولا اطلاعات را نزد خود حفظ کرده و با طرف مقابل به اشتراک نمی‌گذارند. همچنین به دلیل اعتقاد به وجود انگیزه‌های پنهان در پشت هر یک از مواضع طرف مقابل، پیوسته به گفته‌ها، رفتار و مواضع طرف مقابل شک یا حتی حمله می‌کنند. موضع دفاعی، همان گونه که از نامش پیدا است، ارتباط متقابل را بیشتر در چارچوب یک جنگ تفسیر می‌کند تا یک تعامل سازنده. ایجاد فضای مبتنی‌بر اعتماد کار زمانبر و دشواری است. برای ایجاد اعتماد، طرفین باید بکوشند از الگوهای رفتاری خاصی پیروی کنند. ضمن اینکه صرف رفتار صحیح کافی نیست و طرفین باید از لحاظ شخصیتی نیز، آمادگی لازم را برای اعتماد به طرف مقابل داشته باشند. وجود اعتماد باعث می‌شود طرفین اطلاعات خود را با طرف دیگر به سادگی به اشتراک گذاشته و خواسته‌های واقعی خود را صریح‌تر و سریع‌تر مطرح کنند. رفتارهای مبتنی ‌بر نبود‌اعتماد و همچنین موضع‌گیری دفاعی، در یک چیز دارای شباهت هستند و آن، قابلیت برانگیختن طرف مقابل به رفتار متقابل است. معمولا به محض اینکه یکی از طرفین، رفتار دفاعی یا رفتار مبتنی بر نبود اعتماد را از خود بروز دهد، طرف مقابل نیز با رفتارهایی مشابه (و معمولا شدیدتر) پاسخ خواهد داد. به همین دلیل موضع‌گیری‌های ساده دفاعی، یا کوچک‌ترین رفتار منتهی به سلب اعتماد، می‌تواند به سرعت روند فزاینده‌ای به خود بگیرد.
منبع: کتاب فنون مذاکره
مولف: محمدرضا شعبانعلی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
10 روش برگزیده از پیتر دراکر برای تکنیک های مذاکره

10 روش برگزیده از پیتر دراکر برای تکنیک های مذاکره

پیتر دراکر اندیشمند و صاحبنظر بزرگ آمریکایی در عرصه مدیریت معتقد است ، هنر متقاعد کردن راز موفقیت انسانها و یا شرکتهای تجاری موفق است.امروزه بسیاری از شرکتها جهت برنده شدن در مناقصات و مزایده ها در عرصه تجارت ، از متخصصین زبده در امر مذاکرات تجاری بهره می گیرند.در اینجا برای شما چند راهکار در مذاکرات تجاری را ذکر می کنیم.که حاصل تجربیات این مشاوران حرفه ای می باشد :


1- هیچگاه اولین پیشنهاد را شما ندهید :
بسیار ساده است، اینطور نیست؟ تا آنجا که می توانید، در هر موقعیتی هم که برای مذاکره قرار دارید، اولین پیشنهاد را شما ندهید. اگر طرف شما با یک پیشنهاد بزرگ جلو آمد، نشان می دهد که ممکن است معامله انجام نشود و آنها راهشان را بکشند و بروند چون سنگ بزرگ همیشه نشانه نزدن است. با رعایت این نکته می توانید از قصد و نیت طرفتان مطلع شوید.


2- همیشه دو خریدار را در کنار هم قرار دهید
کاری که به شما خیلی قدرت عمل می دهد این است که همیشه برای یک جنس مشخص دو خریدار را کنار هم قرار دهید. چه در کار باشد و چه در تجارت، اینکه دو نفر خواستار شما باشند همیشه باعث افزایش قدرت شما می شود.


3- همیشه قیمت بالاتری بدهید
همیشه قیمتی بالاتر از قیمت واقعی خودتان اعلام کنید، اما نه اینقدر بالا که کسی حتی برای نگاه کردن هم جلو نیاید چون با اینکار فقط یک طمعکار جلوه خواهید کرد.


4- هیچگاه خود را مشتاق نشان ندهید
هر چقدر هم که به نظرتان معامله عالی باشد و کلی با آن سود کرده باشید و بسیار خوشحال باشید، هیچوقت چهره خود را شاد و مشتاق به طرف مقابل نشان ندهید. چون با اینکار درونتان را به آنها نشان خواهید داد و این اصلاً خوب نیست. همیشه خونسرد و آرام باشید.


5- همیشه برای ترک مذاکره آماده باشید
اصلاً مهم نیست که چقدر دوست دارید آن معامله انجام شود، باید همیشه خود را برای سر نگرفتن معامله هم آماده نشان دهید. ممکن است این سخت ترین کار در طی یک مذاکره باشد، اما گاهی بسیار به نفع شما خواهد بود. اگر می بینید که مذاکره ای درست نیست و ممکن است سرتان کلاه گذاشته شود، می توانید سریعاً کناره گیری کنید.


6- فکر کنید که طرف معامله به شما نیاز دارد
یکی از سخت ترین قسمت های معامله این است که شما فکر کنید طرف شدیداً به شما نیاز دارد. اگر اینطور فکر نکنید، اعتمد به نفستان پایین خواهد آمد. همیشه در ذهنتان مجسم کنید که طرف معامله عمیقاً خواستار کالای شماست.


7- یاد بگیرید که ساکت بمانید
گاهی اوقات وقتی پیشنهادی به شما ارائه می شود، خیلی مهم است که جوابی نداده و چیزی نگویید. برای 30 دقیقه، 90 دقیقه، یک ساعت، برای هر چقدر که شده دهانتان را باز نکنید.
سکوتی ناراحت کننده ایجاد کنید و طرف مقابل برای شکستن این سکوت جزئیات بیشتری بیان خواهد کرد. شما ساکت بمانید، کناره گیری نکنید اما فقط به آنچه که طرف مقابل بازگو می کند گوش فرا دهید.


8- در مورد همه چیز تحقیق کنید.
چه با دانستن در مورد گذشته طرف معامله تان باشد، چه اتفاقاتی که در جریان مذاکره می افتد یا تحقیق در مورد کالای مورد نظر باشد، همیشه بدانید که در چه مورد می خواهید صحبت کنید.


9- هیچگاه در وسط کار مذاکره را بر هم نزنید
در معاملات همیشه تخفیف و امتیاز دهی صورت می گیرد. مهم نیست که از چقدر می گذرید تا مذاکره را تمام کنید، اما مهم این است که مذاکره نباید بر هم بخورد. هر چند که ممکن است آخر کار اصلاً رضایت زیادی از آن مذاکره نداشته باشید.


10- همیشه مودب باشید
مهم نیست که طرف مقابلتان با شما بد حرف می زند یا کالایتان را تحقیر می کند، شما هیچگاه خونسردی خود را از دست ندهید.
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
مواجه با دروغ در مذاكره

مواجه با دروغ در مذاكره

از جمله قوانین توصیه شده در مذاکره این است که اگر کسی در مذاکره به شما دروغ گفت و شما متوجه شدید که او دروغ می‌گوید، نباید این مسئله را مطرح کنید.
به عبارتی، ما اصلا حق نداریم طرف مقابلمان را ضایع کنیم. چرا که در مذاکره، طرف مقابل یا همکار من است یا دوست یا یکی از اعضای خانواده من. باید به یاد داشته باشیم که به‌ هر حال، می‌خواهم رابطه‌ام را با این فرد ادامه بدهم و اگر بخواهم دروغش را به رویش بیاورم، برای خودم نامطلوب خواهد بود چرا که حرمت‌ها از بین می‌رود و دیگر به‌سختی می‌توان رابطه را ادامه داد.

به همین دلیل در مذاکره مفهومی داریم به نام «پل طلایی». این مفهوم که یک قانون خیلی قدیمی ‌چینی است، می‌گوید اگر دشمن به شما حمله کرد و از پلی بر روی رودخانه‌ای گذشت، پل پشت سرش را خراب نکنید؛ چون وقتی دشمن بداند دیگر راه برگشتی ندارد، انرژی و تلاشش برای شکست دادن شما مضاعف خواهد شاد. در عوض بروید و پل پشت سرش را از طلا بسازید تا اگر خواست عقب‌نشینی کند، احساس کند که روی این پل طلایی، حتی عقب‌نشینی هم افتخار است.
پس ما، نه تنها نباید طرف مذاکره‌مان را ضایع کنیم، بلکه حتی موظف هستیم کمک کنیم که او خطایش را به شیوه آبرومندانه‌ای بپوشاند و عقب‌نشینی کند. در این صورت، رابطه قابل‌ ترمیم خواهد بود. مطرح کردن دروغ و خیانت دیگران، تنها در حالتی معنا پیدا می‌کند که تصمیم گرفته باشیم دیگر تحت هیچ شرایطی به دوستی و همکاری با آنان ادامه ندهیم.

نه تنها مثالهای متعدد سیاسی و تجاری، بلکه حتی مثالهای خانوادگی هم در این زمینه وجود دارد. وقتی مادری از فرزندش می‌پرسد که تو سیگار می‌کشی؟ فرزند هم می‌گوید نه؛ اصلا! مادر ممکن است یک لحظه اشتباه کند و بخواهد ثابت کند که من گیج نیستم! من زرنگم و واقعیت را می‌فهمم. با بیان واقعیت، اولین اتفاقی که می‌افتد این است که قبح این ماجرا در خانواده می‌ریزد. ولی زمانی که قبح این قضیه ریخته نشده است حداقلش این است که در ساعتی که فرزندشان در خانه است، به خاطر پنهان کردن از آنها سیگار نمی‌کشد.
حتی اگر در خانه دیدند که ته سیگار افتاده، می‌توانند پل طلایی بسازند: «آن مهمانی که سیگاری بود چرا ته سیگارش را اینجا انداخته» که فرزند احساس کند هنوز حرمتی وجود دارد و باید مواظب باشد. سخت است که من چیزی را بفهمم و نگویم؛ ولی من می‌خواهم بچه‌ام تربیت شود نه اینکه شعور خودم را ثابت کنم! این خیلی خطرناک است که ما با اطرافیانمان به شکلی برخورد کنیم که چیزی برای از دست دادن باقی نماند.
اگر شما به من دروغ بگویید و من این دروغ را به روی شما بیاورم، شما مسلما به من نمی‌گویید: «من نمی‌دانستم تو متوجه می‌شوی من دروغ می‌گویم! پس از این به بعد من دیگر به تو دروغ نمی‌گویم!» بلکه با خودتان می‌گویید باید به این آدم دروغ‌های پیچیده‌تری گفت! پس شما با این کار آن فرد را تبدیل به یک آدم راستگو نمی‌کنید، بلکه او را به یک دروغ‌گوی حرفه‌ای‌تر تبدیل می‌کنید.
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رونمایی از 11 کلید طلایی مذاکره کنندگان موفق

رونمایی از 11 کلید طلایی مذاکره کنندگان موفق

و امروز با تشکر ویژه از سایت inc که اجازه مطالعه این مطلب را به من داد میخواهم شما را به یادگیری 11 کلید راهگشای مهم و اساسی درباره ی زبان بدن دعوت کنم. این 11 کلید از 11 کارآفرین موفق شورای کارآفرینان جوان آمریکا در مورد بهترین شیوه‌هایی که در استفاده از زبان بدن خود به کار می‌برند پرسیده شده است. کلید های راهگشایی که میتواند برد شما را در مذاکرات رقم بزند همانطور که پیروزی مذاکره کنندگان موفق را رقم زده است. پس با ما همراه شوید:
  1. 1. حرکات طرف مقابل را زیر نظر بگیرید
زیر نظر گرفتن حرکات طرف مقابل یعنی سعی کنید زبان بدن، تن صدا و رفتار وی را تفسیر کنید. مثلا اگر فرد روبرو به صحبتهای شما علاقه مند شده باشد به جلو خم شده و حرکات شما را دنبال خواهد کرد. و اگر به پشت تکیه دهد و دست به سینه بنشیند سعی کنید راهی را برای بازگرداندن توجه وی پیدا کرده و متوجه شوید که چه چیزی اشتباه است.
  1. 2. سرتان را به علامت تأیید تکان دهید
این نکته از زبان بدن باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا بدست آمده است: حتی وقتی که او درگیر بحث انتقادی یا مخالفت شدید افراد با خود است سرش را تکان داده و تماس چشمی اش را با طرف مقابل حفظ می کند. انجام این کار در مذاکرات تنش را از بین برده و حتی در حین بحثهای شدید باعث همگرایی می شود.
  1. 3. به دستان خود توجه کنید
افراد وقتی عصبی هستند یا استرس دارند معمولاً از دستهایشان مشخص است. وقتی در حال مذاکره هستید مطمئن باشید که دستانتان اعتماد به نفس و ثبات را مخابره می کند. بی‌قراری یا قفل کردن دستها به هم نشان می‌دهد که شما عصبی هستید. طرف مقابل ممکن است از این نکته استفاده کند. وقتی می‌خواهید با اعتماد به نفس نکته‌ای را بگویید سعی کنید دستانتان را کمی زیر سینه خود قرار داده و انگشتانتان را به هم نزدیک کنید.
  1. 4. پاهایتان را محکم روی زمین قرار دهید.
صورت شما، سر و دستانتان بخشهایی از بدنتان هستند که کاملاً واضح است که باید در حین مذاکره کنترل شوند، ولی پاها چه؟ پاهایتان را محکم روی زمین قرار دهید تا آرامش خود را نشان دهید. این کار همچنین به طرف مقابل اطمینان می‌دهد که شما دمدمی مزاج نیستید و قرار نیست با او لجبازی کنید. این به خود شما هم اعتماد به نفس می دهد.
  1. 5. بدنتان را ریلکس کنید.
مذاکره می‌تواند تنش زا باشد، بنابراین حالت مناسبی را که بدنتان در آن ریلکس باشد پیدا کنید تا تنش را کاهش دهید. این زبان بدن را با زبان نرم و آرام و دوستانه صحبت کردن تکمیل کنید. این به ساختن اعتماد بین دو طرف کمک کرده و به مذاکرات موثرتر می انجامد.
  1. 6. لبخند را فراموش نکنید.
این مهم است که محیط خیلی پر تنش نشود. برای رسیدن به توافقی موفق که به مدت زیادی پایدار بماند راهی وجود ندارد جز اینکه هر دو طرف با هم دوستانه برخورد کنند.
  1. 7. گارد باز بگیرید.
خود را جذاب و خوشایند نشان دهید. تکیه داده و علاقه مندانه رفتار کنید و گارد خود را باز بگذارید. افراد تمایل دارند تا احساس کنند که به توافق دلخواهشان خواهند رسید، ( یا حداقل حتی اگر به تمام اهدافشان نرسند بخشی از منافعشان تأمین خواهد شد.) آن‌ها ممکن است دقیقاً به آنچه که می‌خواهند نرسند ولی می‌خواهند مطمئن شوند که طرف مقابل به احساسات و افکار آن‌ها در مورد موضوع مورد بحث در مذاکره واقف است، وگرنه کنار خواهند کشید.
  1. 8. خود را عصبی نشان ندهید.
در حین مذاکره بی‌قرار نباشید. هر نشانه ای که شما را عصبی یا مضطرب نشان دهد می‌توان برای شما پرچم قرمز باشد. پاهای خود را تکان ندهید و روی زمین نکوبید، صورت خود را نیز زیاد لمس نکنید. شما می‌خواهید در مقابل طرف مذاکره تان آرام و با اعتماد به نفس به نظر برسید.
  1. 9. حالت چهره خود را آشکار نکنید.
یک چهره به اصطلاح Poker Face (چهره ای که افراد در هنگام بازی پوکر باید به خود بگیرند تا طرف مقابل آن‌ها متوجه احساس آن‌ها نشده و نتواند بازی آن‌ها را بخواند) برای شما لازم است. هرگز مانند یک قهرمان مذاکره نکنید مگر اینکه اسلحه در دستتان باشد. کار خود را انجام دهید، اطلاعات و مدارک محکم در دست داشته باشید و دستتان را برای آن‌ها رو نکنید.
  1. 10. شکیبایی نشان دهید.
در حین مذاکره وانمود کنید که با مادربزرگتان در حال حرف زدن هستید. باید خیلی متمرکز شوید چون او آرام حرف می‌زند و مطمئناً لازم است که برای توضیح حرفهایتان صبور باشید چون موضوعاتی که برای شما واضح است (مثل فیسبوک و برنامه‌های موبایل) احتمالاً برای مادربزرگتان غریب است. لبخند هم زیاد بزنید. روی طرف مقابل متمرکز شوید و به نیازهای او توجه کنید.
  1. 11. تماس چشمی خود را حفظ کنید.
اگرچه فاکتورهای زبان بدن دیگری نیز وجود دارند که ممکن است باعث شوند مهارتهای مذاکره شما محدود شود، اما زیانبارترین آن‌ها خدشه در تماس چشمی است. این مثل معروف که می‌گوید چشمها دروازه نفوذ به عمق افراد هستند در مورد ارتباطات مؤثر نیز صادق است. عدم حفظ تماس چشمی تلقی راحت نبودن و کمبود اعتماد به نفس و اطمینان را به طرف مقابل می‌دهد و این نقطه ضعف بزرگی برای یک مذاکره کننده خوب است. این را باید در خاطر داشته باشید مذاکره کردن موفق، فقط در گرو گفتن کلمات صحیح و یا گفتن صحیح کلمات نیست. برخورداری از زبان بدن مسلط یکی از ضروری ترین تاکتیک های تجارت بوده و سالها مورد تحقیق قرار گرفته است ولی استفاده درست از آن می‌تواند برای افراد چالشی بزرگ باشد. آگاه باشید که بدون فراگیری و توجه به زبان بدن هرگز در مذاکرات خود برنده نهایی و مطلق نخواهید بود. پس زمان را از دست ندهید و دستو العمل های گفته شده را جز به جز اجرا و در اجرای آن دقت کنید.

منبع: مجله ثروت آفرینان
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
آیا روش‌ها و استراتژی شما در مذاکرات اشتباه است؟

آیا روش‌ها و استراتژی شما در مذاکرات اشتباه است؟

پیش‌تر، این مساله که چگونه باید مذاکره کرد، همیشه از دو دیدگاه نشات می‌گرفت. یکی رویکرد اقتصاددانان بود که معتقدند انسان‌ها عقلانی و بر اساس منطق عمل می‌کنند و دیگری رویکرد روانشناسان که تحقیقاتشان نشان می‌دهد انسان موجودی چند وجهی و مجموعه‌ای از نیازها، امیال و آرزو‌ها، احساسات و حتی تناقض‌هاست.

پروفسور توماس لیز از دانشگاه kellogg با رویکرد اقتصادی و پروفسور مارگارت نیل از دانشگاه استنفورد با رویکرد روانشناسانه، توانسته‌اند پلی ارتباطی بین این دو رویکرد ایجاد کنند و آن را در کتاب جدیدشان منتشر کرده‌اند. کتابی تحت عنوان «کسب نتایجی بیش از آنچه خواسته‌اید: چگونه اسرار اقتصاد و روانشناسی می‌توانند شما را در مذاکره در کسب‌وکار و زندگی یاری کند.»



به گفته لیز، «اقتصاد رفتاری» به‌عنوان زمینه اصلی این طرح انتخاب شده تا براساس آن بتوان بر چگونگی ارتقای کارآیی مذاکره‌کنندگان نظریه‌پردازی کرد. با استفاده از تحقیقات تجربی که طی دهه‌ها انجام شده، این دو نویسنده به بررسی استراتژی‌های مذاکره پرداختند تا مشخص شود کدام روش در چه زمانی تاثیرگذارتر و کارآمدتر است. پژوهش این دو محقق معیاری برای انجام هرچه بهتر یک مذاکره ارائه می‌کند.

طرف مقابل را نادیده نگیرید!



همه ما از آنچه در روند یک مذاکره ممکن است رخ دهد پیش‌فرض‌هایی داریم. به گفته لیز، تصور روشن ما از آنچه قابل مذاکره است و اندیشیدن به این موضوع که چگونه انتظارات ما بر رفتارمان در روند مذاکره اثرگذار است، می‌تواند بسیار مفید باشد. یکی از مسائلی که ممکن است روند مذاکرات را مسدود کند چیزی است که لیز آن را «اطمینان کاذب»1 می‌نامد: احساس فریبنده‌ای که این تصور اشتباه را ایجاد می‌کند که ما همه آنچه را که نیاز داریم بدانیم اعم از ماهیت مساله، خواسته‌های طرف مذاکره و روند احتمالی مذاکرات. لیز معتقد است یکی از اشتباهاتی که شمار زیادی از افراد مرتکب می‌شوند، آنالیز موقعیت و شرایط فقط و فقط از دیدگاه و منظر خودشان است و وقت بسیار کمی را به بررسی دیدگاه طرف مقابل اختصاص می‌دهند. برای مثال وقتی که دیپلمات‌ها برای مذاکره در مورد آتش‌بس پای میز مذاکره می‌نشینند همواره باید از خود بپرسند «آیا طرف مقابل می‌تواند این توافق را بپذیرد؟ آیا ما حقیقتا می‌دانیم که آنها چه می‌خواهند؟»



لیز معتقد است نباید مذاکره را یک بازی بدون برد و باخت (zero-sum game) در نظر بگیرید. نباید مذاکره را مانند حل یک مساله تصور کنید؛ چرا که ممکن است در یک مذاکره بیش از یک راه حل داشته باشید.
ارزش‌ها را تعیین کنید، اما مطالباتتان را فراموش نکنید!



این باور وجود دارد که تنها راه دست یافتن به توافق موردنظر، این است که شما باید در مذاکره ارزش‌ها را تعیین کنید. لیز معتقد است که این باور نادرست است و باعث نادیده گرفتن یک نکته مهم می‌شود: آنچه در مذاکرات تعیین می‌کنید مهم نیست، آنچه که با خود به خانه ببرید اهمیت دارد! آنچه که لیز و نیل از آن دفاع می‌کنند توجه به این نکته است که بدانیم مذاکره اساسا به معنای رد و بدل کردن اطلاعات است و فاش کردن یکسره اطلاعات، قدرت چانه‌زنی شما را محدود می‌کند. لیز می‌گوید به اشتراک گذاشتن اطلاعات نقش مهمی در تعیین ارزش‌ها دارد، اما به اشتراک گذاشتن اطلاعات نادرست یا اطلاعاتی بیش از آنچه که لازم است می‌تواند زیان‌های استراتژیک برای شما ایجاد کند. بنابراین بهتر است به دقت به اطلاعاتی که ردوبدل می‌شود فکر کنید. شما چه اطلاعاتی ارائه دادید و چه اطلاعاتی دریافت کردید؟ لیز و نیل اطلاعات را بر اساس میزان استراتژیک بودن آنها رده‌بندی می‌کنند. «کف مطالبات طرفین»‌2 پراهمیت‌ترین بخش اطلاعات است. شما هرگز نباید حداقل خواسته‌هایتان را بیان کنید. لیز معتقد است اگر شما چنین کنید، طرف مقابل فرض را بر این می‌گیرد که شما دروغ می‌گویید! همچنین اطلاعات دیگر مثل «اولویت‌بندی مسائل» نیز باید به‌صورت استراتژیک و نه یکباره بیان شود.
آیا مطالبات شما واقعا محل مناقشه است؟



قبل از اینکه وارد مذاکره شوید، اهداف خود را کاملا روشن کنید و سعی کنید اهداف طرف مقابل را نیز بفهمید. قبل از هر مذاکره‌ای لازم است تشخیص دهید که دقیقا در رابطه با چه مسائلی می‌خواهید اقدام کنید. لیز و نیل این مسائل را به سه بخش تقسیم می‌کنند: توزیعی (که در آن طرفین خواسته‌های متضادی دارند)، ائتلافی (که در آن طرفین مطالبات متفاوتی دارند ولی یک مورد ارزشمندتر و مهم‌تر از موارد دیگر است) و توافقی (که طرفین هیچ مناقشه‌ای بر سر آن ندارند). بیشتر مردم فکر می‌کنند همه مسائل از نوع توزیعی هستند ولی این درست نیست. دانستن اینکه بر سر چه نوع مساله‌ای مذاکره می‌کنید به شما کمک می‌کند که استراتژی خود را گسترش دهید. به‌طور مثال اگر بتوانید مسائل توافقی را شناسایی کنید، می‌توانید با استفاده از آنها امتیازات بیشتری را از آن خود کنید.



چه زمانی باید پیشنهادهای خود را ارائه دهید؟
هر مذاکره‌کننده‌ای با این سوال روبه‌روست: اینکه باید پیشنهاد اول را خودش مطرح کند یا منتظر پیشنهاد طرف مقابل بماند؟ مهم‌ترین تاثیر ارائه اولین پیشنهاد این است که روند مذاکره را تحت‌تاثیر خود قرار خواهد داد. وقتی که یک فروشنده یک قیمت را برای جنس خود ارائه می‌کند –حتی اگر قیمت بالایی باشد- می‌تواند تاثیر قدرتمندی بر نتیجه نهایی معامله داشته باشد. طرف خریدار نیز قطعا قیمت پایین‌تری ارائه می‌دهد و از چانه‌زدن دست نمی‌کشد اما تحقیقات نشان داده که نتیجه نهایی مذاکرات به شدت تحت تاثیر پیشنهادهای اولیه مطرح شده در آغاز مذاکرات است. البته ارائه اولین پیشنهاد از جانب شما می‌تواند معایبی داشته باشد از جمله اینکه طرف مقابل می‌تواند از اطلاعات به دست آمده از پیشنهاد شما علیه خودتان استفاده کند. بنابراین تصمیم‌گیری در این باره که شما اول پیشنهادتان را مطرح کنید یا نه بستگی به بررسی میزان سود و زیان این کار برای شما دارد. لیز معتقد است اگر فکر می‌کنید برای مذاکره به خوبی آماده‌اید پیشنهاد اول را شما ارائه کنید اما اگر فکر می‌کنید از طرف مقابل خیلی قوی‌تر هستید و در موضع قدرت قرار دارید می‌توانید اجازه دهید طرف مقابل پیشنهادهایش را ارائه کند چون اگر به قدر کافی قدرتمند باشید، این موضوع اثری روی موضع شما نخواهد داشت.



تا جایی که می‌توانید دست پر از مذاکره خارج شوید!

عموما روند یک مذاکره این چنین توصیف می‌شود: برگزاری جلسه، تبادل اطلاعات به صورت استراتژیک، توافق نهایی. اما اگر بتوانید پس از توافق نهایی، دستاوردهایی را بیش از آنچه متصور بوده‌اید به دست آورید چطور؟ لیز می‌گوید در برخی موارد می‌توان پس از رسیدن به توافق نیز بر سر مواردی مذاکره کرد. وقتی که شما با طرف مقابل به توافق می‌رسید موقعیتی ایجاد می‌شود که در آن، موضع دوستانه‌تری نسبت به یکدیگر دارید چراکه هر دو طرف مطالبات مورد نظر خود را کسب کرده‌اید. حالا ممکن است این سوال پیش آید که آیا امتیازات دیگری هست که بتوان بر سر آنها به توافق رسید و با دستاوردهای بیشتری از این مذاکره خارج شد؟ در این شرایط صلح‌آمیزتر ممکن است بتوانید به مذاکره ادامه دهید و امتیازات بیشتری کسب کنید. ناگفته نماند که این استراتژی در بعضی موارد به ضرر شما تمام می‌شود. نیل و لیز پس از برگزاری سمینارهایی در خاورمیانه، به این نتیجه رسیدند که تلاش برای کسب دستاوردهای بیشتر پس از توافق، می‌تواند باعث منتفی‌شدن کل توافقاتی که طرفین به آن دست یافته‌اند شود. چرا که در این موقعیت این تصور در یک طرف مذاکره ایجاد می‌شود که طرف مقابل در این معامله امتیازات بیشتری کسب کرده‌است و این برای افراد اصلا خوشایند نیست.



احساسات خود را دوباره ارزیابی کنید!

احساسات بر توانایی شما در مذاکره تاثیرگذارند. لیز معتقد است این پدیده از آنجا ناشی می‌شود که افراد سعی می‌کنند دو مساله را همزمان پیش ببرند: «رضایت خاطر شخصی از روند مذاکره» و «کسب امتیازات». بهترین راه برای اینکه بتوانید این موضوع را کنترل کنید این است که اهداف خود را به طور مشخص بنویسید و بر کسب آنها پافشاری کنید اما اگر ناگهان با اطلاعات جدید یا متفاوت از آنچه می‌دانستید روبه‌رو شدید، با کنترل احساسات، تنها کافی است اندکی مسیر خود را در مذاکره تغییر دهید. اما تنها تعداد کمی از افراد این استراتژی را به کار می‌بندند. لیز و نیل استراتژی «ارزیابی مجدد» را پیشنهاد می‌کنند. به این معنا که شما باید تلاش کنید تا چرایی رفتار و کنش‌های طرف مقابل در مذاکره را درک کنید. فهمیدن این موضوع می‌تواند واکنش‌های ناشی از احساسات را در شما کمرنگ‌تر کند و سطح شناخت شما از موقعیت را ارتقا دهد.
این دو محقق در آخر تاکید می‌کنند: «همان‌طور که در کتابمان توضیح داده‌ایم، مذاکره یک نمایش بداهه نیست، اگر می‌خواهید در آن موفق شوید باید برنامه‌ریزی، استراتژی و نظم داشته باشید!»



مترجم: آرزو حبیبی
منبع: kellogg
 
بالا