مدیریت پروژه زنجیره بحرانی (critical chain project management) یا CCPM روشی است برای برنامهریزی ومدیریت پروژهها به صورتی که تاکید اصلی آن بر منابع مورد نیاز برای انجام وظایف پروژه میباشد.
این روش در نقطه مقابل روشهای مرسومی است که از الگوریتمهای مسیر بحرانی (critical path) و یا پرت (PERT) گرفته شدهاند و تاکید آنها بر ترتیب تسکها و زمانبندی صلب است. یک شبکه پروژه زنجیره بحرانی تمایل دارد که منابع را به صورت ترازبندی شده بارگذاری کند ولی نیاز به این دارد که زمان شروع آنها انعطافپذیر باشد و به سرعت بین تسکها و زنجیره تسکها جابهجا شوند تا بتواند کل پروژه را بر روی برنامه نگه دارد.
با روشهای سنتی مدیریت پروژه، معمولا 30 درصد از زمان و منابع از دست رفته به وسیله تکنیکهای پر اتلافی همانند چند وظیفهای بودن، سندروم دانشآموز، تاخیرهای در جعبه و فقدان اولویتبندی مصرف میشود.
در مدیریت پروژه، زنجیره بحرانی شامل یک سری از عناصر ترمینالی وابسته به اولویت یا وابسته به منابع میشود که امکان تکمیل پروژه در زمان کوتاهتر را با استفاده از منابع محدود میگیرد. اگر منابع همیشه در بیشترین میزان در دسترس باشند، زنجیره بحرانی یک پروژه همانند مسیر بحرانی آن خواهد بود.
زنجیره بحرانی به عنوان جایگزینی برای آنالیز مسیر بحرانی (critical path analysis) به کار میشود. ویژگیهای اصلی که زنجیره بحرانی را از مسیر بحرانی مشخص میکنند عبارتند از:

1. استفاده از وابستگیهای منابع (اغلب به صورت ضمنی)؛ ضمنی به این معنی است که در شبکه پروژه قرار ندارند ولی باید به وسیله نگاه کردن به الزامات منابع شناسایی شوند.
2. فقدان جستجو برای راهحل بهینه؛ به این معنی که یک راه حل به اندازه کافی خوب کافی است زیرا:
3. شناسایی و تعبیه بافرها (buffers):
4. پایش پیشرفت و سلامت پروژه به وسیله پایش نرخ مصرف بافرها به جای عملکرد تسکهای جداگانه در زمانبندی
برنامهریزی CCPM، مقادیر ایمنی زمانی زیادی که به پروژه اضافه شده است را در بافرهایی جمع میکند تا از انجام کار در تاریخ موعود محافظت کند و از تلف شدن این زمان ایمنی به وسیله موارد زیر جلوگیری کند:
مدیریت پروژه زنجیره بحرانی برای ارزیابی کارایی پروژه، به جای مدیریت ارزش کسب شده (earned value management) از مدیریت بافری (buffer management) استفاده میکند. برخی از مدیران پروژهها احساس میکنند که تکنیک مدیریت ارزش کسب شده گمراهکننده است، زیرا بین پیشرفت بر روی قیود پروژه (یا زنجیره بحرانی) و پیشرفت بر روی غیر قیدها (یا مسیرهای دیگر) تمایزی قایل نمیشود. روش زنجیره رویداد (event chain methodology) میتواند برای تعیین سایز پروژه، تغذیه و بافرهای منابع مورد استفاده قرار گیرد.

این روش در نقطه مقابل روشهای مرسومی است که از الگوریتمهای مسیر بحرانی (critical path) و یا پرت (PERT) گرفته شدهاند و تاکید آنها بر ترتیب تسکها و زمانبندی صلب است. یک شبکه پروژه زنجیره بحرانی تمایل دارد که منابع را به صورت ترازبندی شده بارگذاری کند ولی نیاز به این دارد که زمان شروع آنها انعطافپذیر باشد و به سرعت بین تسکها و زنجیره تسکها جابهجا شوند تا بتواند کل پروژه را بر روی برنامه نگه دارد.
با روشهای سنتی مدیریت پروژه، معمولا 30 درصد از زمان و منابع از دست رفته به وسیله تکنیکهای پر اتلافی همانند چند وظیفهای بودن، سندروم دانشآموز، تاخیرهای در جعبه و فقدان اولویتبندی مصرف میشود.
در مدیریت پروژه، زنجیره بحرانی شامل یک سری از عناصر ترمینالی وابسته به اولویت یا وابسته به منابع میشود که امکان تکمیل پروژه در زمان کوتاهتر را با استفاده از منابع محدود میگیرد. اگر منابع همیشه در بیشترین میزان در دسترس باشند، زنجیره بحرانی یک پروژه همانند مسیر بحرانی آن خواهد بود.
زنجیره بحرانی به عنوان جایگزینی برای آنالیز مسیر بحرانی (critical path analysis) به کار میشود. ویژگیهای اصلی که زنجیره بحرانی را از مسیر بحرانی مشخص میکنند عبارتند از:

1. استفاده از وابستگیهای منابع (اغلب به صورت ضمنی)؛ ضمنی به این معنی است که در شبکه پروژه قرار ندارند ولی باید به وسیله نگاه کردن به الزامات منابع شناسایی شوند.
2. فقدان جستجو برای راهحل بهینه؛ به این معنی که یک راه حل به اندازه کافی خوب کافی است زیرا:
- تا جایی که معلوم است، هیچ روش تحلیلی برای یافتن یک بهینه مطلق وجود ندارد (به معنی داشتن کوتاهترین زنجیره بحرانی)
- طبیعت نامطمئن در تخمینها بسیار بزرگتر است از اختلاف بین بهینه و نزدیک به بهینه (راه حلهای به اندازه کافی خوب)
3. شناسایی و تعبیه بافرها (buffers):
- بافرهای پروژه
- بافرهای تغذیه
- بافرهای منابع (اغلب دیده میشود که شرکتها در دادن منابع بیشتر بیمیل هستند)
4. پایش پیشرفت و سلامت پروژه به وسیله پایش نرخ مصرف بافرها به جای عملکرد تسکهای جداگانه در زمانبندی
برنامهریزی CCPM، مقادیر ایمنی زمانی زیادی که به پروژه اضافه شده است را در بافرهایی جمع میکند تا از انجام کار در تاریخ موعود محافظت کند و از تلف شدن این زمان ایمنی به وسیله موارد زیر جلوگیری کند:
- چند وظیفهای شدن بد (bad multitasking): کاهش عملکرد فرد یا سیستم به دلیل انجام همزمان چند وظیفه
- سندروم دانشآموز (student syndrome): افراد زیادی در آخرین لحظات موعد یک تسک شروع به انجام دادن آن تسک میکنند. این باعث تلف شدن بافرها برای آن تسک خاص میشود.
- قانون پارکینسون (Parkinson's Law): کار آنقدر طولانی میشود که زمان در نظر گرفته شده برای انجام آن را پر میکند.
مدیریت پروژه زنجیره بحرانی برای ارزیابی کارایی پروژه، به جای مدیریت ارزش کسب شده (earned value management) از مدیریت بافری (buffer management) استفاده میکند. برخی از مدیران پروژهها احساس میکنند که تکنیک مدیریت ارزش کسب شده گمراهکننده است، زیرا بین پیشرفت بر روی قیود پروژه (یا زنجیره بحرانی) و پیشرفت بر روی غیر قیدها (یا مسیرهای دیگر) تمایزی قایل نمیشود. روش زنجیره رویداد (event chain methodology) میتواند برای تعیین سایز پروژه، تغذیه و بافرهای منابع مورد استفاده قرار گیرد.
