****محدودیت بشر****

eliz

عضو جدید
سلام و خسته نباشید و تسلیت دهه فاطمیه.
از زندگی همه چیز را می دانم،به همه چبز ایمان دارم عظمت خدا را درک می کنم.و لی به این باریکه نور آفرینش قانع نیستم.درواقع از حقارت بشر بیزارم.گاهی با گفتن حرفهایی اظهار کفر میکنیم،ولی مگر کفر چیست؟؟؟؟؟؟؟؟
به دنیای باقی ایمان دارم ولی زندگی را بیهوده میبینم.چون در آخر بیهوده ایم،ما بشر شدیم که:امروز کفر نگوییم،گناه نکنیم ودر فردا در بهشت خوش و خرم بیاشامیم وبنوشیم آیا این فلسفه زندگی ماست،که در آخر خوش یا ناخوش بمانیم....
انتهای راه چیست؟این راه انتهایی ندارد چون خوشی دردنیای باقی محدود نیست،خوب تا کی خوش یا ناخوش بمانیم وبعد از آن قرار است چه کنیم؟
آیا بشر اینقدر قانع است که در آخر به یک زندگی ثابت یا غیر ثابت،مطلع یا غیر مطلع راضی شود.؟
من به این زندگی راضی نیستم،نشاید نامم را آدم نهید،ایرادی بر آن نیست.بشر اینگونه حقیر است.من بشری راغب به پیروزی هستم،پیروزی تا جایی که بر محرک آفرینش انسان غلبه یابم.

خدایا طلب بخشش می کنم اگر کفری گفتم لیکن در عذابم که بیهوده باشم پس مرا یاری کن.
 

Similar threads

بالا