مجموعه درس‌گفتار قرآن کریم( از گفتارهای مقام معظم رهبری)

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا

مطالبی که پیش رو دارید گفتار هایی از رهبر معظم انقلاب می باشد که با همین عنوان در پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای منتشر شده است .





 
آخرین ویرایش:

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز اول | شش خصوصیت متقین در قرآن

درس‌گفتار قرآن کریم روز اول | شش خصوصیت متقین در قرآن


سوره مبارکه بقره آیات ۲، ۳ و
۴

ذٰلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ ۛ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین﴿۲﴾
الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَیُقیمونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ﴿۳﴾
وَالَّذینَ یُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُم یوقِنونَ﴿۴﴾



آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.(۲) (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.(۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.(۴)







متقین بلاشک از قرآن هدایت خواهند گرفت

تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز می‌کنید، یعنی برو در خانه‌ات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش و با رانندگی نکردن پرهیز کن به این که به کوه نخوری و از دره پرتاپ نشوی، پرهیز از کوهنوردی کردن، حرکت نکردن در خارزارها که خارهای مغیلان دامن شما را نگیرد، این یک جور پرهیز است و اسلام این را به شما توصیه نمی‌کند. بلکه می‌گوید در سینه‌ی قضایا و واقعیت‌ها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید. مثل راننده‌ای که رانندگی می‌کند اما پرهیز هم می‌کند و این پرهیز همان است که گفته شد، مراقبت کردن و مواظب خود بودن.(۱)

قرآن کریم می‌گوید: «هدی للمتقین»(۲)؛ نمی‌گوید «هدی للمؤمنین».
«هدی للمتّقین»؛ یعنی اگر یک نفر باشد که دین هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد - ممکن است کسی دین نداشته باشد، اما به همین معنایی که گفتم، تقوا داشته باشد - او بلاشک از قرآن هدایت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ایمان هم پایدار نیست. بستگی به شانسش دارد: اگر در فضای خوبی قرار گرفت، در ایمان باقی می‌ماند؛ اگر در فضای خوبی قرار نگرفت، در ایمان باقی نمی‌ماند.(۳)

خصوصیات متقین

«الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون»(۴): برای همین متقین شش خصوصیت بیان شده که این شش خصوصیت در یک انسان، در حقیقت عناصر تشکیل دهنده‌ی تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این شش خصوصیت در انسان تأمین می‌شود البته فراموش نشود که من در جلسه‌ی قبل گفتم: این تقوا در همه‌ی مراحل به انسان کمک می‌کند، یعنی شما وقتی یک مایه‌ای از تقوا داشته باشید از قرآن یک چیزی می‌فهمید و هدایت می‌شوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر می‌فهمید یعنی حتی یک انسانی که در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممکن است باز چیزهای جدیدتر و ترفه‌تر و یک ظرافت‌هایی را از قرآن بفهمد و این فقط مربوط به اول کار نیست که بگوئیم اگر می‌خواهید از قرآن چیزی بفهمید باید با تقوا بشوید و بعد که تقوا یعنی همان هشیاری و دقت را بدست آوردید دیگر برو در بطن قرآن، نخیر، درهمه‌ی مراحل هرچه این تقوا بیشتر شد درک انسان بیشتر می‌شود، حالا این شش خصوصیت مقدماتی است برای اینکه یک سطح قابل قبولی از تقوا در انسان بوجود بیاید، یا بگوییم یک حداقل لازمی از تقوا در انسان بوجود می‌آید.

الف)
ایمان به غیب

اولین خصوصیت این است که: «الذین یؤمنون بالغیب». یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، که در ترجمه گفتیم آنها که به غیب باور می‌آورند. ایمان به غیب در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «و خشی الرحمان بالغیب»(۵) و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم می‌شود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس می‌کنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما می‌آید، روی تلسکوپ مثلاً کیهان نگر شما می‌آید، زیر ذره‌بین و میکروسکوپ شما می‌آید: آنچه که شما می‌بینید آنچه که شما می‌شنوید، آنچه که شما حس می‌کنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه من و شما آدمی می‌بینید و می‌توانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینی‌ها و بینش‌های الهی با بینش‌های مادی است.

بینش مادی می‌گوید: من آنچه را که می‌بینم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبینم او نیست. البته ممکن است چیزی را که امروز نمی‌بینیم فردا ببینیم او هم هست. این بینش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدودیت است، شما چه دلیلی دارید که آنچه را نمی‌بینید بگوئید نیست؟ وقتی حکم می‌کنید به هست یا به نیست باید با بینش خودتان به او رسیده باشید! شما وقتی می‌گوئید هست باید ثابت بکنید که هست! و وقتی می‌گوئید که نیست چگونه ثابت می‌کنید که نیست؟ مادی هیچ دلیلی بر نبود عالم غیب ندارد. او می‌گوید من عالم غیب را نمی‌بینم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با این که می‌گوید من خبر ندارم، در عین حال بطور قاطع می‌گوید نیست!! اینجا اولین سؤالی که باید از او بشود اینست که: تو وقتی خودت می‌گویی من از او خبر ندارم پس چگونه می‌گویی نیست؟ ولذا در قرآن نسبت به مادیون و ملحدین و دهریون: آن کسانی که ماورای جهان ماده را انکار می‌کنند این تعبیرات بکار رفته: «ان هم الا یظنون»(۶) با گمان حرف می‌زنند. «و ان هم الا یخرصون»(۷) با هم سخن می‌گویند.


ب)
به‌پاداشتن نماز

اما شرط دوم: «الذین یؤمنون بالغیب» به پاداشتن نماز از شرایط متقین است. «و یقیمون الصلوة»: و نماز را به پا می‌دارند. من بارها این را گفته‌ام که به پاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود می‌نویسند و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود «یصلون» و «یقیمون الصلوة» یعنی نماز را بپا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز بپادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. بپاداشتن نماز، یعنی در محیط و درجامعه این واجب و این حقیقت لطیف را بوجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن، و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است، که مفهوم اصلی نماز عبارت است از: خضوع انسان در مقابل پروردگار و عمل انسان به فرمان پروردگار این آن عنصر اصلی نماز است که در حاشیه‌اش هم چیزهای دیگری وجود دارد. پس شرط دوم متقین اقامه‌ی صلوة است «یقیمون‌الصلوة» و آنکه قبلاً گفتیم: «الذین یؤمنون ‌بالغیب»، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی، اقامه‌ی صلوة یکی از مقومات تقوا در عالم خودسازی است و خودسازی بسیار مهم است.

ج)
انفاق در راه خدا

«و ممّا رزقناهم ینفقون»: و از آنچه که ما روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. حالا آیا این انفاق همان زکاتی است که در کتابهای فقهی گفته شده به ۹ چیز تعلق می‌گیرد و در غیر آن ۹ چیز زکوة نیست؟ نه این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکوة هم ما نظرات فقهی‌ دیگری را هم سراغ داشته باشیم. و بشناسیم که دایره زکوة را بسی وسیع‌تر گرفته باشند و از آنچه که در این ۹ چیز وجود دارد و ممکن است وجود داشته باشد اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است.
انفاق کردن یعنی خرج‌کردن از مال، و بدیهی است که مراد از این خرج‌کردن، آن خرجی نیست که انسان برای خودش می‌کند، چون خرج کردن برای خود را هر انسانی می‌کند و بی‌تقواها بیشترش را برای خورد و خوراک و لذت و شهوترانی خودشان خرج می‌کنند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنی در راه هدفهای والا و در راه آرمانهای الهی خرج‌کردن بسیار مهم است!(۸)


د و هـ)
ایمان به پیامبر اسلام و پیامبران پیشین

و اما آیه بعد: «و الذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک»(۹) ترجمه‌اش را قبلاً گفتیم: و آنان که به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شده‌ است ایمان می‌آورند و به هر آنچه پیش از تو. در این‌جا هم دو خصوصیت دیگر هست. اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانه‌ها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهنده‌ی آن تقوایی که مایه هدایت و مایه‌ی نورانیت انسانی است، همین است که ایمان می‌آورند به وحی و وحی را قبول می‌کند، منتها اینکه این وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.

پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی به‌خدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر پس از اطاعت خدا ذکر شده «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول»(۱۰) خدا را اطاعت کن و پیامبر را اطاعت کنید. در حالی که شما پیرو پیغمبر هستید می‌گوئید: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت کردم پیغمبر را هم اطاعت کرده‌ام. بله شما این‌جور هستید، چون به پیغمبر (یعنی به وحی) اعتقاد دارید، اما اگر کسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آن‌وقت دیگر اطاعت از پیغمبر وجود ندارد.(...)

پس اعتقاد به وحی، و ایمان به اصل وحی، یک شرط اصلی و یک عنصر اصلی است. امّا اینکه وحی چگونه چیزی است؟ آن موکول به بحث‌های معارف است که معلوم می‌کند وحی و جوهر وحی و حقیقت وحی چیست؟ لذا این را ما اینجا بحث نمی‌کنیم.(...)


و)
یقین به آخرت

«و بالآخرة هم یوقنون»: و آنان به آخرت یقین می‌ورزند. یقین به آخرت نشانه‌ی ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحله‌ی بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست به آن می‌گویند آخرت و دنیا چون مرحله‌ی نزدیکتر به ماست و الان ما در ان زندگی می‌کنیم به آن می‌گویند دنیا، پس یکی از نشانه‌های باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است، و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایه‌های اصلی تدین و تقوا یقین به آخرت است. که یک مرحله‌ والائی است، و لذا گمان به آخرت کافی نیست. (...)

شما در اصول عقاید اسلامی، عقیده‌ای که منقطع باشد از زندگی و از عمل اصلاً ندارید و اعتقاد به آخرت و اعتقاد به قیامت و اعتقاد به محاسبه و پرس و جو و اعتقاد به جزا برای هر عمل و یقین به اینها، ‌تأثیرات زیادی در زندگی دارند و زندگی را شکل خواهند داد. لهذا، همانطور که در قرآن هست: یکی از اولین کارهای ادیان این است که عقیده را در ذهن مردم قرار بدهند و به مردم تفهیم کنند که زندگی شما با مرگ پایان نمی‌پذیرد،‌ بلکه بعد از مرگ هم، زندگی و حساب و جزا است، و به انسانها بفهمانند که اینجا صحنه‌ی عمل است و آنجا برداشت از عمل.(۱۱)





پی‌نوشت:
۱) بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۷/۲۴
۲) بقره: ۲
۳) بیانات در دیدار جمعی از جوانان ۱۳۷۷/۰۲/۰۷
۴) بقره: ۳
۵) یس: ۱۱
۶) بقره: ۷۸
جاثیه: ۲۴
۷) انعام: ۱۱۶
یونس: ۶۶
زخرف: ۲۰
۸) بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۷/۲۴
۹) بقره: ۴
۱۰) نساء: ۵۹
مائده: ۹۲
نور: ۵۴ و ...
۱۱) بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۸/۰۱


 
آخرین ویرایش:

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز دوم | تقوا، هدف واجب‌شدن روزه ماه رمضان

درس‌گفتار قرآن کریم روز دوم | تقوا، هدف واجب‌شدن روزه ماه رمضان

سوره مبارکه بقره آیه ۱۸۳

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ﴿۱۸۳﴾

ای افرادی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‌گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.




روزه، یکی از پایه‌های اصلی تکامل انسان

هدف از روزه‌ی ماه رمضان، بنا بر تصریح آیه‌ی قرآن، عبارت است از تقوا و افزایش این ذخیره‌ی معنوی در وجود انسان.(۱) می‌فرماید: «کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم»(۲). ما می‌دانیم که نماز و زکات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلکه پیامبران قبل از رسول اکرم اسلام(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) در صدر احکام خود، نماز و زکات را داشته‌اند. «و اوصانی بالصّلوة و الزّکوة ما دمت حیّا»(۳) از قول حضرت عیسی(ع) است که به مخاطبان خود می‌فرماید: خدا من را به نماز و زکات وصیت کرده است. از آیات دیگر قرآن هم این معنا استفاده می‌شود. آیه‌ی اولی که تلاوت کردم، می‌فرماید: روزه هم مثل نماز و زکات، در شمار احکامی است که مخصوص امت اسلام نیست؛ بلکه امم سابق و پیامبران گذشته هم مأمور به روزه بوده‌اند.

این، نشان‌دهنده‌ی این حقیقت است که در بنای زندگی معنوی انسانها در هر زمان، همچنان‌که نماز لازم است و این نماز، رابطه‌ی معنوی میان انسان و خداست، و همچنان که زکات لازم است و این نکات، تزکیه‌ی مالی انسان می‌باشد، روزه هم واجب و ضروری است و این یکی از پایه‌های اصلی تکامل انسان و تعالی معنوی اوست؛ والّا در طول زمان و با تغییر ادیان مختلف، این خط، ثابت و مستمر نمی‌ماند.

البته روزه، در ادیان مختلف و زمانهای گوناگون و به شکلهای دیگر وجود دارد؛ اما گرسنگی کشیدن و اندرون را از طعام خالی داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معینی بر روی تمتعات جسمانی بستن، خصوصیتی است که در روزه‌ی ادیان مختلف وجود دارد. پس، روزه یک رکن اساسی در تعالی معنوی و تکامل روحی و هدایت و تربیت انسانی است.(۴)



تقوا، یعنی حفظ روحیه هشیاری

بعد می‌فرماید: «لعلّکم تتّقون». یعنی این روزه، پلکانی به سمت تقوا و وسیله‌یی برای تأمین آن در وجود و دل و جان شماست. تقوا این است که انسان در همه‌ی اعمال و رفتار خود مراقب باشد که آیا این کار مطابق رضای خدا و امر الهی است، یا نه. این حالت مراقبت و پرهیز و برحذر بودن دایمی، اسمش تقواست.(۵)

تقوا یعنی همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهی خدا رفتار نکنید. این، معنای تقواست. یک وقت ممکن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهی هم از او سر بزند. مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه‌ی تقواست. اینْ روحیه‌ی هشیاری است، که وقتی شما هشیار خودت بودی، هشیار دشمنت هم هستی. وقتی مواظب شیطانِ درون خودت بودی، مراقب شیطان بیرونی هم خواهی بود. وقتی شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانی نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد. این، آن پیام ماه رمضان است. «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون» مقدّمه‌ی تقواست و تقوا غایتِ است.(۶)

نقطه‌ی مقابل تقوا، غفلت و بی‌توجهی و حرکت بدون بصیرت است. خدا، ناهوشیاری مؤمن را در امور زندگی نمی‌پسندد. مؤمن باید در همه‌ی امور زندگی، چشم باز و دل بیدار داشته باشد. این چشم باز و دل بیدار و هوشیار در همه‌ی امور زندگی، برای انسان مؤمن این اثر و فایده را دارد که متوجه باشد، کاری که می‌کند، برخلاف خواست خدا و طریقه و ممشای دین نباشد. وقتی این مراقبت در انسان به وجود آمد که گفتار و عمل و سکوت و قیام و قعود و هر اقدام و تصرف او، برطبق خط مشی‌یی است که خدای متعال معین کرده، اسم این حالت هوشیاری و توجه و تنبه در انسان تقواست، که در فارسی به پرهیزگاری ترجمه شده، و مقصود از پرهیزگاری این است که حالت پرهیز و برحذر بودن، همیشه در انسان زنده باشد. فایده‌ی روزه این است.(۷)


فواید دنیوی تقوا برای جوامع بشری

اگر ملتی یا فردی دارای تقوا بود، تمام خیرات دنیا و آخرت برای او جلب خواهد شد. فایده‌ی تقوا، فقط برای کسب رضای پروردگار و نیل به بهشت الهی در قیامت نیست؛ فایده تقوا را انسان باتقوا در دنیا هم می‌بیند. جامعه‌یی که باتقواست، جامعه‌یی که راه خدا را با دقت انتخاب می‌کند و با دقت نیز در آن راه حرکت می‌کند، از نعم الهی در دنیا هم برخوردار می‌شود، عزت دنیوی هم به دست می‌آورد و خدا علم و معرفت در امور دنیا هم به او می‌دهد. جامعه‌یی که در راه تقوا حرکت می‌کند، فضای زندگی آن جامعه، فضای سالم و محبت‌آمیز و همراه با تعاون و همکاری بین آحاد جامعه است.

تقوا، کلید خوشبختی دنیوی و اخروی است. بشریت گمراه که از انواع سختیها و رنجهای شخصی و اجتماعی می‌نالد، چوب بی‌تقوایی و غفلت و بی‌توجهی و غرق شدن در منجلابی که شهواتش برای او فراهم کرده است، می‌خورد. جوامعی که عقب افتاده‌اند، حالشان معلوم است. جوامع پیشرفته‌ی عالم هم، اگرچه از بعضی جهات خوشبختیهایی دارند - که همان هم ناشی از هوشیاری و بیداری در بعضی از امور زندگی است - اما دچار خلأها و کمبودهای مرگباری هستند که نویسندگان و گویندگان و هنرمندان آنها، امروز با صد زبان آن را بیان می‌کنند.
تقوا، وصیت اول و آخر پیامبران است. در سوره‌های مختلف قرآن می‌خوانید، اولین سخنی که انبیای الهی به مردم گفته‌اند، توصیه به تقوا بوده است. اگر تقوا باشد، هدایت الهی هم هست؛ و اگر تقوا نباشد، هدایت الهی هم به صورت کامل نصیب فرد و جامعه نمی‌شود. این روزه، مقدمه‌ی تقواست.

خداوند در یک آیه‌ی دیگر از سوره حدید می‌فرماید: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و امنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به»(۸).
تقوا موجب می‌شود که خدای متعال نوری را در قلب و زندگی و راه شما قرار بدهد، تا بتوانید در پرتو آن نور حرکت کنید و راه زندگی را پیدا نمایید. بشر نمی‌تواند با سردرگمی حرکت کند. بدون شناختن مقصد و هدف، حرکت انسانی میسور نیست. این نوری که می‌تواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد، ناشی از تقوا و پرهیزگاری است. توصیه همه‌ی انبیا و اولیا به تقواست.(۹)


بدون کمک خدا، هیچ عزت و هیچ سعادتی نصیب هیچ فرد و ملتی نخواهد شد. و کمک الهی هم یک زمینه‌ها و یک موجباتی دارد؛ کما اینکه در دعا عرض می‌کنیم: «اللّهم انّی اسئلک موجبات رحمتک»(۱۰). از جمله‌ی مهمترین این موجبات رحمت الهی، همین است که مسئولان کشور و مدیران بخشهای مختلف، پیش خدای متعال و مردم احساس تعهد کنند.
این احساس هر چه بیشتر بشود و به دنبال خود تلاش و تحرک بهتر و قویتری به وجود آورد، یقیناً رحمت الهی بیشتر شامل حال ما خواهد شد. باید حرکت کنیم و این حرکت را با نیت الهی و با نیت قربت همراه کنیم و بدانیم که در آن صورت، دستگیری خدا و تفضلات الهی حتمی است. حالا ماه رمضان، فرصت مناسبی است؛ چون «لعلّکم تتّقون»؛ اصلاً خدای متعال روزه را با این هدف مقرر فرموده است؛ لااقل یکی از اهداف واجب شدن روزه در این ماه - که شاخصه‌ی مهم این ماه است - همین تحصیل تقواست.(۱۱)



پی‌نوشت:
۱) بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۳۸۴/۰۷/۲۹
۲) بقره: ۱۸۳
۳) مریم: ۳۱
۴) خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۳۶۹/۰۱/۱۰
۵) همان
۶) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۲/۱۱/۲۹
۷) خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۳۶۹/۰۱/۱۰
۸) حدید: ۲۸
۹) خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۳۶۹/۰۱/۱۰
۱۰) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص ۱۶ (تعقیب نماز ظهر منقول از متهجد).
۱۱) بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۵/۰۷/۱۸


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز سوم | رمز پیروزی مسلمانان صدر اسلام

درس‌گفتار قرآن کریم روز سوم | رمز پیروزی مسلمانان صدر اسلام

سوره مبارکه بقره آیه ۲۸۵

آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ ۚ وَقالوا سَمِعنا وَأَطَعنا ۖ غُفرانَکَ رَبَّنا وَإِلَیکَ المَصیرُ﴿۲۸۵﴾

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن می‌باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتاب‌ها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست».




اعتقاد از اعماق دل به پیام اسلام، راز پیشرفت اسلام

همیشه‌ی سالهای گذشته، وقتی مسأله‌ی مبعث و خاطره بزرگ بعثت مطرح می‌شده است، هم ملت ما حرکت و بعثت عمومی و برانگیختگی ملیِ تاریخی خود را در انقلاب، ادامه‌ی آن بعثت عظیم نبوی دانسته، هم این سؤال لااقل در ذهنهای افرادی از مردم - از خواص و اهل نظر - پیش آمده است که راز پیشرفت اسلام در آن روزگار غربت معرفت و عمومیت جهل، که همه دنیا را پر کرده بود، چه بود؟ (...) این چه عاملی بود که توانست این‌طور اقتدار اسلام را پیش ببرد و بعد هم تمدّن اسلامی را پایه‌گذاری کند که این تمدّن اسلامی، حتی در دوران انحطاط قدرت سیاسی اسلام هم در اوج تلألو و اقتدار باقی ماند؛ فرهنگ دنیا را تحت تأثیر قرار داد؛ علم را گسترش داد و فرهنگ اسلامی را رایج کرد؟ این‌ها تجربیات خیلی عجیبی در تاریخ است. عامل این‌ها چیست؟ این، موضوع یک بحث خیلی طولانی است. محقّقان و نویسندگان روی این مسأله کار کردند؛ باز هم باید کار کنند. آنچه که من امروز می‌خواهم در دو، سه جمله بیان کنم، بخشی از این حقیقت است.

یقیناً یکی از عناصری که عامل پیشرفت اسلام بود، اعتماد به خدا و احکام الهی بود: «امن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل امن بااللَّه و ملائکته و کتبه و رسله» (۱). خود پیامبر و مؤمنینِ صدر اوّل، از اعماق دل به پیام اسلام معتقد بودند و شعارهای اسلامی، حقایق اسلامی و کافی بودن اسلام را برای نجات بشریت، حقیقتاً از بن دندان قبول داشتند. این ایمان، عامل بسیار مهمّی است. (۲)



اهمیت عمل به اسلام، در کنار ایمان عمیق

مسئله‌ی تبلیغ، ناظر است به عمل، همراه با بصیرت و یقین. باید بصیرت باشد. یقین، یعنی‌‌ همان ایمان قلبی متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پایه‌ی این بصیرت و یقین، حرکت انجام بگیرد.
اگر بصیرت بود، یقین بود، اما کاری انجام نگرفت، این مطلوب نیست؛ تبلیغ نشده است. اگر چیزی تبلیغ شد، اما بدون بصیرت و بدون یقین - هر کدام از این‌ها کم باشد - یک پایه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. این یقین‌‌ همان چیزی است که «ءامن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ ءامن باللَّه و ملائکته و کتبه و رسله»؛ یعنی اولْ‌کسی که به پیام، اعتقاد و ایمان عمیق پیدا می‌کند، خودِ پیام‌آور است. اگر این نبود، کار دنباله پیدا نخواهد کرد، نفوذ نخواهد کرد. آن ایمان هم باید با بصیرت همراه باشد. (۳)
پیغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه»، و مؤمنون هم دنبال سر پیغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه می‌کنند، راه را پیدا می‌کنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه این است. (۴)



«لا نفرق بین احد من رسله»

اینکه ما بگوئیم آن حقیقتی که بر پیغمبر ما نازل شده او را قبول داریم، لکن آنچه که بر پیغمبرهای دیگر نازل شده قبول نداریم، اینجا جایی برای تعصب نیست، بسیاری از انسانهای معاصر بعثت پیغمبر را همین تعصب به گمراهی کشاند و آن‌ها را نابود کرد، قرآن از یهود این را نقل می‌کند «لولانزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم» (۵)

این را مشرکین می‌گفتند: چرا قرآن بر ما‌ها و بر شخصیت‌های بزرگ ما نازل نشد؟ یعنی اگر همین وحی بر او نازل می‌شد قبول می‌کرد. اما چون بر این نازل نشده قبول نمی‌کند. یهود چون شنیده بودند در تورات آمده است که پیغمبر خاتم خواهد آمد، می‌گفتند این خاتم باید از میان بنی‌اسرائیل باشد و چون از میان عرب مبعوث شده است، پس او را ما نمی‌پذیریم و به او ایمان نمی‌آوریم و این گمراهی بود در حالی که اگر او از سوی خداست، و اگر نشانه‌های وحی الهی در او مشاهده می‌شود و اگرمعارف و روشنائی‌های درس‌های الهی دراو وجود دارد چه تفاوتی می‌کند که بر چه کسی نازل شده و
لذا مسلمانان همچنانکه به وحی نازل شده بر پیغمبر خودشان ایمان دارند به وحیی که بر پیغمبران گذشته مثل: موسی و عیسی و ابراهیم هم نازل شده ایمان دارند. که درجاهای متعددی از قرآن این معنا تکرار شده، از جمله این آیه که می‌فرماید: «لا نفرق بین احد من رسله» ما میان پیغمبران خدا هیچ تفاوتی نمی‌گذاریم، یعنی ما که مسلمان هستیم، به موسی به عنوان پیغمبری می‌شناسیم ایمان داریم، برای آن‌ها احترام قائلیم و آن‌ها را بندگان والای خدا می‌دانیم. (۶)



ایمان عمیق و عمل صالح مسئولان، رمز پیشرفت و پیروزی نظام اسلامی

نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که می‌خواهد سعادت مجموعه‌های انسانی را با‌‌ همان پیامی که پیغمبران در طول تاریخ نبوت‌ها آورده‌اند و به بشر رسانده‌اند، تأمین کند؛ و عملاً دارد پیام پیامبران را در مقابل پیام طواغیت عالم تصدیق می‌کند. طواغیت امروز هم هستند و بر این‌ها گران می‌آید و مقابله و معارضه می‌کنند. راه پیروزی در این چالش و رویارویی هم جز «ایستادگیِ همراه با ایمان و باورِ به خود و باورِ به راه خود» نیست؛ باید راه را باور داشته باشیم: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه»؛ یعنی آحاد مؤمنینِ به این راه، دست به دست هم بدهند و ایستادگی کنند؛ ایستادگی نشان بدهند. این راه پیشرفت و پیروزی است. اگر این کار را بکنند، پیروزی قطعی است. (۷)

ما قله‌ی بلند و رفیعی را در نظر گرفته‌ایم که عبارت است از همین زندگی مطلوب انبیاء و اولیای الهی. همه‌ی تلاش و همت و همه‌ی فکر و ذکر ما این است که خودمان را به این قله نزدیک کنیم. البته فاصله زیاد است و راه دشوار، اما رسیدن به دامنه‌های بالا و والا‌تر مغتنم و لذت‌بخش است؛ ما دنبال این هدف هستیم. کلید موفقیت این کار در نظام اسلامی چیست؟
کلید موفقیت این است که مسؤولان نظام اسلامی - همچنان‌که در آیه‌ی قرآن ذکر شده است - از ایمان و عمل صالح برخوردار باشند. ایمان و عمل صالح فقط اعتقاد به خدا و خواندن نماز و گرفتن روزه نیست، بلکه ایمان یعنی ایمان به خدا؛ ایمان به وعده‌ی الهی؛ ایمان به آنچه که خدای متعال برای بشر در دستورات تشریعی خود به‌وسیله‌ی انبیاء فرستاده است؛ ایمان به درستی راه خود. «امن الرّسول بما انزل الیه من ربّه والمؤمنون»؛ خود پیغمبر به راه خود ایمان داشت، مؤمنین هم به دنبال سر پیغمبر به راه خودشان ایمان داشتند.

خدای متعال به ما وعده‌هایی داده است؛ باید به این وعده‌ها ایمان داشته باشیم. خدای متعال به ما به‌طور قاطع فرموده است که: «اوفوا بعهدی اوف بعهدکم»؛ (۸) به عهد من وفا کنید، تا من هم به عهد خود وفا کنم؛ معاهده‌یی که با خدا بسته‌اید، به آن معاهده عمل کنید تا خدا هم به وعده‌یی که به شما داده است عمل کند. خاصیت ایمان در وجود یک انسان مسؤول این است که راه او را هموار و دشواری‌ها را در نظرش کوچک می‌کند؛ همت او را بالا می‌برد؛ او را از آلوده شدن به خواسته‌های حقیر اهل دنیا باز می‌دارد؛ او را عاشق، خادم و دوستدار مردم قرار می‌دهد و در مقابل تهدید دشمنان آسیب‌ناپذیر و در مقابل مشکلاتِ کار و مسؤولیت مقاوم می‌سازد. (۹)



امام خمینی، اولین مؤمن به راه انقلاب

امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود.‌‌ همان طور که فرمود: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه و رسله و ملائکته». خود پیغمبر اول مؤمن بود.
در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به این راه بود و از همه قلبش سرشار‌تر بود از ایمان به این راه و این هدف؛ می‌فهمید، می‌دانست دارد چه کار می‌کند؛ عظمت کار را می‌فهمید، الزامات این کار را هم می‌فهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد. محکم ایستاد.
جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند؛ آحاد این مردم هم وقتی که این چشمه‌ی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد، آن‌ها را فرا گرفت. آن‌ها هم «هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم» شدند.
این سکینه وقتی که بر دل انسان‌ها نازل می‌شود، ایمان انسان زیاد می‌شود. بعد می‌فرماید: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض». (۱۰) از چه می‌ترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. با خدا باش، این سپاه زمین و آسمان مال شماست؛ در اختیار شماست. این سنتهای الهی است. (۱۱)




پی‌نوشت:
۱) بقره: ۲۸۵​
۲) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۷۸/۰۸/۱۵
۳) بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون ۱۳۸۸/۰۹/۲۲
۴) بیانات در سالروز عید سعید مبعث‌ ۱۳۸۸/۰۴/۲۹
۵) زخرف: ۳۱​
۶) بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۸/۰۱
۷) بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۵/۰۷/۱۸
۸) بقره: ۴۰​
۹) بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۳/۰۱/۰۲
۱۰) فتح: ۴​
۱۱) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز چهارم | خودسازی

درس‌گفتار قرآن کریم روز چهارم | خودسازی

سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۴

لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَی المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَةَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ﴿۱۶۴﴾

خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آن‌ها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آن‌ها بخواند، و آن‌ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.



هدف از بعثت انبیاء

بعثت نبی‌اکرم در قلمرو وجود فردی و تحول درونی انسان و همچنین در قلمرو حیات اجتماعی انسان و زندگی جمعی، هدفی را مشخص و معین کرده است. در قلمرو وجود فرد - که اصل هم همین است که تحولی در انسان به‌وجود آید - آیاتی در کلام اللَّه آمده است. مثل این آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی آل‌عمران: «لقد من اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة». (۱)
این تزکیه و آموختن کتاب و حکمت،‌‌ همان تحول درونی انسان است. انسان برای این‌که به هدف خلقت خود برسد، باید به هدف بعثت انبیا درباره‌ی خود نائل شود. یعنی متحول گردد؛ درست شود؛ خوب شود و از آلودگی‌ها و پستی‌ها و عیب‌ها و هواجسی که در درون انسان است و دنیا را به فساد می‌کشاند، نجات پیدا کند.(۲)

پیغمبر برای این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛ «یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم»؛ (۳) یا در جای دیگر «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».(۴) باید انسان‌ها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ی خاکی و اینجامعه‌ی بزرگ بشری بتواند مثل یک خانواده‌ی سالم، راه کمال را طی کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. هدف همه‌ی نبوّت‌ها و بعثت‌ها این است. هرکدام از انبیا به نبوّت مبعوث شدند، این اقدام بزرگِ تعلیم و تربیت را تا آن حدّی که امکانات زمان اجازه می‌داد، پیش بردند.(۵)


نیاز اول امت اسلامی

در بیانی هم که فرمودند «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (۶)، باز برگشتش به این است. «برانگیخته شده‌ام که مکرمتهای انسانی را کامل کنم.» یعنی تهذیب انسان؛ تزکیه‌ی انسان؛ انسان را به حکمت سوق دادن؛ او را از جهالت بساطت عامیانه به فهم و زندگی حکیمانه رساندن.(۷)

اخلاق آن هوای لطیفی است که در جامعه‌ی بشری اگر وجود داشت، انسان‌ها می‌توانند با تنفس او زندگی سالمی داشته باشند. اخلاق که نبود، بی‌اخلاقی وقتی حاکم شد، حرص‌ها، هوای نفس‌ها، جهالت‌ها، دنیاطلبی‌‌ها، بغضهای شخصی، حسادت‌ها، بخل‌ها، سوءظن به یکدیگر وارد شد - وقتی این رذائل اخلاقی به میان آمد - زندگی سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد.

لذا در قرآن کریم در چند جا - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» (۸) - تزکیه که‌‌ همان رشد اخلاقی دادن است، جلو‌تر از تعلیم آمده است. در همین روایت هم که راجع به عقل از پیغمبر اکرم عرض کردیم - بعد که عقل را بیان می‌کند - می‌فرماید که آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. (۹)

ترتیب این مسائل را انسان توجه کند:
عقل، اول حلم را به وجود می‌آورد؛ حالت بردباری را، حالت تحمل را. این حالت بردباری وقتی بود، زمینه برای آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود - شخص و جامعه - فراهم خواهد آمد؛ یعنی علم در مرتبه‌ی بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آیه‌ی قرآن هم «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»، تزکیه را جلو‌تر می‌آورد. این، تربیت اخلاقی است. امروز ما ‌‌نهایت نیاز را به این تربیت اخلاقی داریم؛ هم ما مردم ایران، جامعه‌ی اسلامی در این محدوده‌ی جغرافیائی، هم در همه‌ی دنیای اسلام؛ امت بزرگ اسلامی، جوامع مسلمان. این‌ها نیازهای اول ماست. (۱۰)



حکمتِ تقدم تزکیه بر تعلیم

بعضی‌ها از جلو قرار گرفتن «یزکّیهم» در دو آیه‌ی قرآن بر «یعلّمهم»، استفاده کرده‌اند که تزکیه از تعلیم هم بالا‌تر است. می‌تواند این طور باشد. حدّاقل این است که تزکیه در کنار تعلیم است؛ «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»؛ آن هم تعلیم کتاب و حکمت، نه تعلیم چیزهای پیش پا افتاده. این در کنار تزکیه است؛ بنابراین تزکیه خیلی والاست. تزکیه، یعنی تربیت.(۱۱)

اگر انسان تعلیم درست و تزکیه‌ی درست شود،‌‌ همان مادّه‌ی مستعدّی است که در کارخانه‌ی مناسبی شکل مطلوب خود را پیدا کرده و به کمال رسیده است. هم در این نشئه وجود او منشأ برکت و خیر و مایه‌ی آبادی جهان و آبادی دلهای انسانهاست، هم وقتی وارد نشئه‌ی دیگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او‌‌ همان سرنوشتی است که همه‌ی انسان‌ها از اوّل تا امروز مشتاق آن بوده‌اند؛ یعنی نجات، زندگی ابدی سعادتمندانه و بهشت.

لذا انبیا از اوّل تا نبّیِ‌مکرّم خاتم صلّی‌اللَّه‌علیه وآله سلّم، هدف خود را تعلیم و تزکیه معیّن کرده‌اند: «یزکّیهم و یعلّمهم‌الکتاب والحکمة». انسان‌ها را، هم تربیت عقلانی و فکری می‌کنند و هم تربیت روحی.

تمام عبادات و تکالیف شرعی‌ای که من و شما را امر کرده‌اند تا انجام دهیم، در حقیقت ابزارهای همین تزکیه یا همین تربیت است؛ برای این است که ما کامل شویم؛ ورزش است. همچنان که اگر ورزش نکنید، جسم شما ناتوان، بی‌قدرت و آسیب‌پذیر خواهد شد و اگر بخواهید جسم را به قدرت، به زیبایی، به توانایی، به بروز قدرت‌ها و استعدادهای گوناگون برسانید، باید ورزش کنید.(۱۲)



پیشرفت در تزکیه به موازات پیشرفت‌های علمی

از ضعفهای ما این است که ما به موازات علم، به موازات پیشرفتهای علمی، پیشرفت اخلاقی و تزکیه‌ی اخلاقی و نفسی پیدا نکرده‌ایم؛ این عقب‌ماندگی است. البته امروز در مقایسه‌ی با قبل از انقلاب، بمراتب و مراتب بهتر است - در این هیچ شکی نیست - اما باید پیشرفت می‌کردیم. در علم پیشرفت کردیم، در سیاست پیشرفت کردیم؛ باید در معنویت و در تزکیه‌ی نفس هم پیشرفت می‌کردیم.
در قرآن هر جا تزکیه و تعلیم از زبان پروردگار است، تزکیه مقدم است بر تعلیم؛ آن هم تعلیم کتاب و حکمت - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» (۱۳) - فقط یک جا از زبان حضرت ابراهیم، تعلیم مقدم است. (۱۴) بنابراین ما از تزکیه‌ی اخلاقی و نفسی غفلت کردیم.(۱۵)



پی‌نوشت:
۱) آل عمران: ۱۶۴​
۲) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۷۱/۱۱/۰۱
۳) بقره: ۱۲۹
۴) آل عمران: ۱۶۴ و جمعه: ۲​
۵) بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز عید سعید غدیر خم‌ ۱۳۷۹/۱۲/۲۴
۶) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶۷، ص ۳۷۲.​
۷) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۷۱/۱۱/۰۱
۸) آل عمران: ۱۶۴ و جمعه: ۲​
۹) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۱۵. «... فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ فَالْعَقْلُ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ وَ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَعْظَمَ مِنْکَ وَ لَا أَطْوَعَ مِنْکَ بِکَ أُبْدِأُ وَ بِکَ أُعِیدُ لَکَ الثَّوَابُ وَ عَلَیْکَ الْعِقَابُ- فَتَشَعَّبَ مِنَ الْعَقْلِ الْحِلْمُ وَ مِنَ الْحِلْمِ الْعِلْمُ...» پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: به راستی خرد، بندی است بر نادانی و نفس که چون پلید‌ترین جانوران باشد و اگر پای بندش نباشد هار شود، پس خرد پای بند نادانی است. به راستی خداوند خرد را آفرید و بدو گفت: فراز آی، و فراز آمد و فرمود: روی بگردان، و خرد روی گرداند، پس خدای تبارک و تعالی او را فرمود به بزرگواری و شکوهم سوگند آفریده‌ای از تو بزرگ‌تر و فرمان پذیر‌تر نیافتم، به تو آغاز کنم و بازت به خود برگردانم، پاداش از آن توست و کیفر نیز بر تو رود. پس، از خرد بردباری و از بردباری، دانش برآمد.
۱۰) بیانات در سالروز عید سعید مبعث‌ ۱۳۸۸/۰۴/۲۹
۱۱) بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش‌ ۱۳۸۱/۰۴/۲۶
۱۲) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۱۲
۱۳) آل عمران: ۱۶۴ و جمعه: ۲
۱۴) بقره: ۱۲۹​
۱۵) خطبه‌های نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی ۱۳۹۰/۱۱/۱۴
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز پنجم | تأثیر تقصیرهای شخصی و اجتماعی

درس‌گفتار قرآن کریم روز پنجم | تأثیر تقصیرهای شخصی و اجتماعی

سوره مبارکه نساء آیه ۷۹

ما أَصابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَما أَصابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِکَ ۚ وَأَرسَلناکَ لِلنّاسِ رَسولًا ۚوَکَفیٰ بِاللَّهِ شَهیدًا﴿۷۹﴾
(آری،) آنچه از نیکی‌ها به تو می‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست. و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است!




هر چه خوبی است از خدا است


حقیقت شکر این است که انسان نعمت را از خدا بداند. نه این‌که به زبان بگوید؛ با همه‌ی وجود باور کند که آنچه از نعمت در اختیار اوست، از سوی خداست. این طور نباشد که خیال کند، اوست که این نعمت را برای خود فراهم کرده است. این، جلب غضب و حرمان از نعمت الهی را فراهم خواهد کرد که «انما اوتیته علی علم». (۱) اگر بگویم که خودم این دانایی‌ها و این تمکّن‌ها را به دست آورده‌ام، غلط است.
قرآن این‌طور می‌فرماید که «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه»؛(۲) هر حادثه‌ی نیکو که به شما می‌رسد، از خداست. «ما بکم من نعمة فمن‌اللَّه»؛ (۳) هر نعمتی که دارید، از سوی خداست.
در دعا هم به ما یاد داده‌اند که به خدای متعال عرض کنیم: «ما بنا من نعمة فمنک وحدک لاشریک لک لا اله الّا انت»؛(۴)
هر نعمتی که ما در اختیار داریم، از توست. حدّاکثر این است که ما بتوانیم خود را قابل نعمت و حافظ نعمت خدا کنیم.

این شکر، چیز خیلی مهمی است. احساس اینکه نعمت از خداست، مشکلات را برطرف می‌کند، غرور و تفرعن و تفاخرِ به خاطر نعمت را از انسان می‌گیرد و انسان احساس می‌کند که هیچکاره است و آنچه که هست، متعلّق به ذات مقدّس پروردگار است. او داده است، از او باید خواست، از او باید طلبید، از او باید تداوم را توقّع کرد، به او باید پناه برد، به او باید متوسّل شد و پیش او باید تضرّع کرد. این راه درست است.(۵)


نواقص، ناشی از عملکرد ما است

آنچه که داریم، لطف خداست. باید از اسلام بیاموزیم و به خودمان مغرور نشویم. مغرور شدن به خود، مقدمه‌ی لغزیدن، مقدمه‌ی شکست خوردن است. آنچه که هست، از لطف و فضل خدا بدانیم: «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیّئة فمن نفسک»؛ هرچه پیشرفت هست، هرچه توفیق هست، هرچه امکان خوب هست، از لطف خداست. هرچه نواقص اینجا و آنجا هست، ناشی از عملکرد ماست. مواظب عملکردمان باشیم.(۶)

امّت بزرگ اسلامی در طول قرنهای متمادی، چالش‌ها و انحرافهایی داشته است. ما خود را از اسلام دور کرده و سرگرم چیزهایی کردیم که اسلام ما را از آن برحذر داشته بود. در طول این تاریخ طولانی، سرگرم جنگهای داخلی شدیم؛ به وسیله‌ی قدرتهای طاغوتی سرگرم شدیم. نتیجه این شد که امّت بزرگ اسلامی در طول قرنهای متمادی بعد از قرون اوّلیه‌ی اسلام، نتوانست خود را به هدف و غایتی که پیغمبر اسلام و اسلامِ عزیز برای او پیش‌بینی کرده و در نظر گرفته بود، برساند. با این‌که خدای متعال ثروتهای مادّی زیادی را در کشورهای اسلامی ذخیره کرده و می‌توانست وسیله‌ی پیشرفت ما باشد، اما در علم و صنعت و بسیاری از شاخصهای پیشرفت، جزو بخشهای عقب‌افتاده‌ی عالم شدیم.
این چیزی نبود که اسلام برای ما مقدّر کرده بود؛ این چیزی بود که عملِ بد و رفتار و غفلت ما مسلمانان برای ما پیش آورده بود: «ما اصابک من سیّئة فمن نفسک»؛ ما بودیم که بر اثر غفلت‌هایمان در طول زمان، خود را به این وضعیت دچار کردیم.(۷)


در ناکامی‌ها اول خود را مقصر بدانیم

ما هرگز منکر نیستیم که در نارسائی‌های گوناگون و مشکلات فراوانی که بر سر راه جامعه و افراد پیش می‌آید، تقصیرهای شخصی و تقصیرهای اجتماعی، از درون وجود دارد؛ در این هیچ تردیدی نیست؛ کسی این را منکر نیست. «ما أصابک من حسنة فمن اللَّه و ما أصابک من سیئة فمن نفسک»؛ اینکه معلوم است. (۸)
مصائب طبیعی، معلول و محصول عملکرد خود بشر است. این‌ها بلایی است که خود ما با کوتاهی‌ها و سهل‌انگاری‌ها برای خودمان درست می‌کنیم. اگر آن کسی که متکفّل ساختن خانه‌ی زید و عمرو است، خود را مسؤول بداند و خوب، علمی و با دلسوزی کار کند، یا زلزله تلفاتی نخواهد داشت، یا این‌قدر نخواهد داشت.
نتیجه‌ی کوتاهی این می‌شود که این‌طور خسارت سنگین؛ از دست رفتن چندین هزار نفر، پیش می‌آید و داغش بر دل ملت می‌ماند. (...)
آنجایی که مسؤولیت و وظیفه به سراغ کسی آمد، خسارت کم می‌شود؛ اما آنجایی‌که بی‌مسؤولیتی شود، مصیبت پیش می‌آید - «فبما کسبت ایدیکم»؛ (۹) «ما اصابک من سیّئة فمن نفسک» - و عدّه‌ای از مردم بی‌گناه و مظلوم قربانی می‌شوند.
بنابراین آحاد کسانی که در این زمینه‌ها فعالیت دارند، مسؤولیت دارند و باید متوجّه این نکات باشند؛ خودشان خسارت‌ها را کم کنند.(۱۰)
دشمن هم اگر ضربه‌ای به ما زد و این ضربه کاری شد، این هم «من نفسک» است؛ در این شکی نیست. در جنگ احد هم که دشمن حمله کرد و ضربه زد، در حقیقت مسلمان‌ها از خودشان ضربه خوردند؛ در اینکه بحثی نیست؛ منتها نکته این است که اگر انسان بخواهد ضربه نخورد، باید نقش دشمن را ببیند. یکی از لوازم توجه و ملاحظه برای ضربه نخوردن، دیدن دشمنی است که می‌خواهد به ما ضربه بزند؛ از این ما را نباید غافل کنند.(۱۱)

ما همیشه باید در ناکامی‌ها در درجه‌ی اول خود را مخاطب قرار دهیم. قرآن می‌فرماید: «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک» ما در درجه‌ی اول باید خود را در همه‌ی چیزهایی که به نظرمان ناکامی و بی‌توفیقی می‌آید، مخاطب قرار دهیم؛ ولی به‌هرحال شکر الهی را با این همراه کنیم و اجر الهی را برای کاری که به‌خاطر او انجام می‌گیرد، مسلّم بدانیم.(۱۲)



پی‌نوشت:
۱) قصص: ۷۸
زمر: ۴۹
۲) نساء: ۷۹
۳) نحل: ۵۳
۴) مصباح‌ المتهجد، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۷۵. «اللَّهُمَ‌ إِنِّی‌ أَعُوذُ بِکَ‌ مِنْ‌ نَفْسٍ‌ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْیُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْکَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ‌» امام کاظم(علیه‌السلام) بعد از نماز عصر اینگونه می‌فرمود:... خدایا همانا من از نفسی که سیر نمی‌شود و قلبی که خاشع نمی‌گردد و دانشی که سود نمی‌رساند و از نمازی که بالا نمی‌رود (پذیرفته نمی‌شود) و دعایی که شنیده نمی‌شود به تو پناه می‌آورم. بارال‌ها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می‌خواهم. خدایا هر نعمتی که در اختیار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می‌کنم و به سوی تو باز می‌گردم (توبه می‌کنم).
۵) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۱۳۷۶/۰۳/۰۷
۶) بیانات در دیدار سران و معتمدان عشایر کردستان ۱۳۸۸/۰۲/۲۴
۷) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۲/۰۲/۲۹
۸) بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۸۸/۰۷/۰۲
۹) شوری: ۳۰
۱۰) بیانات در دیدار مردم قم‌ ۱۳۸۲/۱۰/۱۸
۱۱) بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۸۸/۰۷/۰۲
۱۲) بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت‌ ۱۳۸۴/۰۵/۱۰
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز ششم | انصاف و اعتدال، شرط تقوا

درس‌گفتار قرآن کریم روز ششم | انصاف و اعتدال، شرط تقوا


سوره مبارکه مائده آیه ۸

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلیٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقویٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ ﴿۸﴾

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام می‌دهید، با خبر است!





انصاف، حتی نسبت به دشمن

عدل یعنی هر چیزی در جای خود قرار گرفتن. معنای لغوی عدل هم یعنی میانه. اعتدال هم که می‌گویند، از این واژه است؛ یعنی در جای خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپ‌روی و بدون راست‌روی. این هم که می‌گویند عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود، به‌خاطر همین است. یعنی وقتی هر چیز در جای خود قرار گرفت،‌‌ همان تعادلی که در نظام طبیعت بر مبنای عدل و حق آفریده شده، به‌وجود می‌آید.
در رفتار انسان، عدل لازم است. برای حکمران، عدل لازم است. در موضعگیری، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است.

قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا»؛ دشمنی با کسی موجب نشود که شما درباره‌ی او از عدالت کناره بگیرید و عدالت را رعایت نکنید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوی» (۱). (۲)


به کسی نباید بیهوده تهمت زد؛ کسی را نباید به خاطر یک امر، از همه‌ی آن چیزهائی که صلاحیت محسوب می‌شود، انسان او را نفی بکند. با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل کرد؛ با انصاف باید حرف زد. (...)
اگر با کسی دشمنید، این دشمنی موجب نشود که نسبت به او بی‌انصافی کنید، بی‌عدالتی کنید؛ حتّی نسبت به دشمن؛ حالا آنکه دشمن هم نیست.

بی‌عدالتی‌ها را همه کنار بگذارند؛ بی‌انصافی‌ها را همه کنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامی و جمهوری اسلامی جمع بشوند؛ اصولی وجود دارد، به آن اصول همه پابندی خودشان را اعلام بکنند. در کنار هم باشند، اختلاف سلیقه هم باشد. چه اشکال دارد؟ همیشه اختلاف سلیقه بوده. در دورانهای مختلف هر جائی که این اختلاف سلیقه‌‌ها و اختلاف برداشت‌ها با هوای نفس انسان مخلوط شد، کار خراب می‌شود.

هوای نفس را باید خیلی ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هوای نفس سوءظن داشته باشیم.
نگاه کنیم ببینیم کجا نفس است و هوی‌های نفسانی ماست؛ کجا نه، واقعاً احساس تکلیف است؛ و در احساس تکلیف هم دقت بکنیم که قدم از دایره‌ی تکلیف آنطرف‌‌تر نباید گذاشت؛ زیاده‌روی نباید کرد. (۳) بله، یک عده‌‌ای دشمنی می‌کنند، یک عده‌‌ای خباثت به خرج می‌دهند، یک عده ای از خباثت‌‌کنندگان پشتیبانی می‌کنند - این‌ها هست - اما باید مراقب بود. (۴)



اینگونه از مشکلات رهایی پیدا می‌کنید!

اگر به نام عدالت‌خواهی و به نام انقلابیگری، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کرده‌ایم؛ از خط امام منحرف شده‌ایم. اگر به نام انقلابیگری، به نام عدالت‌خواهی، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانی که از لحاظ فکری با ما مخالفند، اما می‌دانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آن‌ها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شده‌ایم.
اگر بخواهیم به نام انقلابیگری و رفتار انقلابی، امنیت را از بخشی از مردم جامعه و کشورمان سلب کنیم، از خط امام منحرف شده‌ایم.

در کشور آراء و عقاید مختلفی وجود دارد. اگر چنانچه یک عنوان مجرمانه‌ای بر یک حرکتی، بر یک حرفی منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاه‌های موظف باید تعقیب کنند و می‌کنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه‌ای نباشد، کسی است که نمی‌خواهد براندازی کند، نمی‌خواهد خیانت کند، نمی‌خواهد دستور دشمن را در کشور اجرا کند، اما با سلیقه‌ی سیاسی ما، با مذاق سیاسی ما مخالف است، ما نمی‌توانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم؛
«و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور می‌دهد و می‌گوید: مخالفت شما با یک قومی، موجب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّی در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوی»؛ این عدالت، نزدیک‌تر به تقواست.

مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. (۵)
تقوا یعنی‌‌ همان مراقبت؛ مراقبت از خود، مراقبت از مسیر، مراقبت از در نیفتادن و دچار نشدن به مشکلات. می‌فرماید: اینجوری است که شما از چنگ مشکلات رهائی پیدا می‌کنید؛ اینجوری است که در این خارزار عجیب و غریب، می‌توانید راه را درست طی کنید و بدون آسیب جلو بروید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوی». (۶)




پی‌نوشت:
۱) مائده: ۸
۲) بیانات‌ در دیدار اعضای هیأت دولت‌ ۱۳۸۳/۰۸/۲۰
۳) بیانات ‌در دیدار شرکت‌کنندگان مسابقات‌ قرآن ۱۳۸۸/۰۵/۰۳
۴) بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام ۱۹ دی ۱۳۸۸/۱۰/۱۹
۵) بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی (ره) ۱۳۹۰/۰۳/۱۴
۶) بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه‌ی قضائیه‌ ۱۳۸۹/۰۴/۰۷


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز هفتم | همه کار‌ها مقدمه کسب رضای الهی

درس‌گفتار قرآن کریم روز هفتم | همه کار‌ها مقدمه کسب رضای الهی

سوره مبارکه مائده آیه ۱۰۵

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم ۖ لا یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهتَدَیتُم ۚ إِلَی اللَّهِ مَرجِعُکُم جَمیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلونَ﴿۱۰۵﴾

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته‌اید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند، به شما زیانی نمی‌رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل می‌کردید، آگاه می‌سازد.




مسیر خودپرستی تا خداپرستی

در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این می‌تواند پایه و مبنائی برای همه‌ی مسائل کلان کشور و نسخه‌هائی که برای آینده‌ی خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویه‌ای که اسلام از آن به انسان نگاه می‌کند، یکی نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار نگاه می‌کند و او را مخاطب قرار می‌دهد؛ از او مسئولیتی می‌خواهد و به او شأنی می‌دهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعه‌ی انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگری را تکمیل می‌کند.


در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانی است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار می‌گیرد. در اینجا انسان یک رهروی است که در راهی حرکت می‌کند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّ‌ها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه» (۱). اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جمله‌ی کوتاه می‌شود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستی تا خداپرستی. انسان از خودپرستی به سمت خداپرستی حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است.
مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طی کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمی‌کند. وظیفه‌ی هر فردی به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهی به نور توحید.

جاده‌ی این راه چیست؟ بالاخره مسیری را می‌خواهیم حرکت کنیم و به جاده‌ای نیاز داریم؛ این جاده،‌‌ همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبی موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی، آذوقه و توشه‌ی این راه است، که راه و حرکت را برای انسان آسان و تسهیل می‌کند؛ سرعت می‌بخشد.
تقوا هم عبارت است از خویشتن‌پایی؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطی و تجاوز نکند. وظیفه‌ی فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همه‌ی زمان‌ها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفه‌اش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند. (۲)



همه کار‌ها مقدمه اصلاح خود، و اصلاح خود برای رضای خداوند!

اگر بشر بجد درصدد اصلاح خطا‌ها و مفاسد باشد، راه خدا هموار خواهد شد و سرانجام بشر، سرانجام نیکی خواهد شد. اشکال کار ما انسان‌ها غفلت از خطای خود، غفلت از لزوم اصلاح، و غفلت از اجرایی کردن اصلاح در خود است. اگر این غفلت‌ها از بین رفت و اگر این عزم به وجود آمد، همه چیز اصلاح می‌شود.

در مرحله‌ی اول - که مرحله‌ی مقدماتی و جزو بزرگ‌ترین وظایف ماست - خودمان اصلاح می‌شویم، که اساس هم این است؛ یعنی همه‌ی کار‌ها مقدمه‌ی اصلاح خود است؛ همه‌ی کار‌ها مقدمه‌ی کسب رضای الهی از خود است؛ «علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»
(۳)؛
همه‌ی تلاش‌ها و مجاهدت‌ها برای این است که بتوانیم خدا را از خودمان راضی کنیم و به کمالی که در اصل آفرینش برای ما در نظر گرفته شده، خود را برسانیم. (۴)



به تخلف دیگران نگاه نکن!

همه‌ی دوران زندگی ما، جنگ اُحد است. اگر خوب حرکت کردیم، دشمن شکست خواهد خورد؛ ولی به مجرّد این‌که چشممان به غنائم افتاد و دیدیم چهار نفر غنیمت جمع می‌کنند، ما هم حسودیمان شد، سنگر را‌‌ رها کردیم و به سمت غنیمت رفتیم، ورق برمی‌گردد. دیدید که در جنگ اُحد ورق برگشت! در طول تاریخ اسلام، جنگ اُحد تکرار شده است.
فرمانده‌ی الهیِ آشنای با صفحه‌ی حقیقت، با آن دل نورانی، این عدّه را این‌جا گذاشته و گفته است که شما از این‌جا تکان نخورید و پاسداران جبهه باشید؛ اما تا چشمشان افتاد و دیدند که چهار نفر آن پایین غنیمت جمع می‌کنند، پای این‌ها هم لرزید. البته اگر با تک تک آن‌ها صحبت می‌کردید، می‌گفتند ما هم بالاخره آدمیم، ما هم دل داریم، ما هم خانه و زندگی می‌خواهیم. بله؛ اما دیدید که با این تسلیم شدن در مقابل خواسته‌های حقیر بشری، چه اتّفاقی افتاد! دندان پیامبر شکست؛ بدن مبارک آن حضرت مجروح شد؛ جبهه‌ی حق مغلوب شد؛ دشمن پیروز گردید و چقدر از بزرگان اسلام شهید شدند.

پیام شهیدان این است که تسلیم وسوسه‌ی غنیمت نشوید. پیام آن‌ها به من و شما و همه‌ی کسانی که به این خونهای به ناحق ریخته‌ی مطهّر احترام می‌گذارند، همین است
. شما نگاه نکن که یک نفر تخلّف می‌کند و سراغ جمع کردن غنیمت رفته است. «لا یضرّکم من ضلّ اذ اهتدیتم». شما چه کار داری که دیگری گمراه شد؟ شما خودت را نگهدار و حفظ کن. دستور اسلام و پیام خون شهید، این است.
آن روزی که همین شهدای عزیز ما در جبهه به شهادت رسیدند، همه که به جبهه نرفتند؛ عدّه‌ای هم بودند که مشغول کاسبی شدند، عدّه‌ای هم مشغول پول در آوردن شدند، عدّه‌ای هم مشغول سوء استفاده شدند، عدّه‌ای هم مشغول خیانت شدند.
این شهدا، بدون آنکه به آن‌ها اعتنا کنند، رفتند و نتیجه این شد که توانستند نظام اسلامی را حفظ کنند و امروز هرکدام یک ستاره و یک خورشیدند. (۵)




پی‌نوشت:
۱) انشقاق: ۶
۲) بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳۸۶/۰۲/۲۵
۳) مائده: ۱۰۵
۴) بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۴/۰۸/۰۸
۵) بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا ۱۳۷۶/۰۲/۱۷


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز هشتم | تعادل نگاه اسلام به دنیا و آخرت

درس‌گفتار قرآن کریم روز هشتم | تعادل نگاه اسلام به دنیا و آخرت

سوره مبارکه أعراف آیه ۳۲

قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ ۚ قُل هِیَ لِلَّذینَ آمَنوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَومَ القِیامَةِ ۗ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمونَ ﴿۳۲﴾

بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!» بگو: «این‌ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ (اگر چه دیگران نیز با آن‌ها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود.» این گونه آیات (خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می‌دهیم!


فرق عمده پیشرفت اسلامی و غربی

اسلام انسان را یک موجود دوساحتی می‌داند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه‌ی همه‌ی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنی، یک فرهنگی و یک آئینی، انسان را تک ساحتی دانست و خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادیِ دنیائی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام - که انسان را دو ساحتی می‌داند - بکلی متفاوت خواهد بود.
کشور ما و جامعه‌ی اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را می‌خواهند: دنیا و آخرت. نه دنیای انسان باید مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگیری از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگیری از دنیا. این بسیار نکته‌ی مهمی است. اساس، این است. آن پیشرفتی که در جامعه‌ی اسلامی مورد نظر است، اینچنین پیشرفتی است.

چند جور انحراف ممکن است در اینجا بوجود بیاید:

یکی این است که کسانی دنیا را اصل بدانند و از آخرت فراموش کنند؛ یعنی همه‌ی تلاش جامعه و برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران و حکومت، برای این باشد که زندگی مردم را از لحاظ دنیائی آباد کنند: مردم پول داشته باشند، ثروت داشته باشند، راحت باشند، مشکل مسکن نداشته باشند، مشکل ازدواج نداشته باشند، مشکل بیکاری نداشته باشند؛ فقط همین! اما از لحاظ معنوی در چه وضعی باشند، مطلقاً مورد توجه قرار نگیرد. این یک انحراف است.


یک انحراف دیگر این است که از دنیا غفلت کنند؛ از دنیا غفلت کردن یعنی از مواهب حیات و مواهب زندگی غفلت کردن و به آن بی‌اعتنائی کردن؛ این هم یک انحراف دیگر است. مثل بسیاری از گرفتاری‌هائی که در مجموعه‌ی دینداران در گذشته اتفاق افتاده: اقبال به مسائل اخروی و دینی، و بی‌توجهی به مواهب عالم حیات و استعدادهائی که خدای متعال در این عالم قرار داده است؛ این هم یکی از انحرافهاست. «هو الذّی انشأکم من الارض و استعمرکم فی‌ها»؛ (۱) خدا شما را مأمور کرده است به آبادی زمین. آبادی یعنی چه؟ یعنی استعدادهای بی‌پایانی که در عالم ماده وجود دارد را یکی یکی کشف کردن، آن‌ها را در معرض استفاده‌ی انسان قرار دادن و انسان را به این وسیله به جلو بردن. این مسئله‌ی علم و تولید علم و این مسائلی که ما می‌گوئیم، ناظر به این است.


یک انحراف دیگر هم این است که انسان در زندگی شخصی خود، مواهب حیات و نیازهای مادی را دست کم بگیرد و مورد بی‌اعتنائی قرار بدهد؛ این هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلکه عکسش خواسته شده: «لیس منّا من ترک اخرته لدنیاه و لا من ترک دنیاه لاخرته». (۲) اگر آخرت را به خاطر دنیا ترک کردید در این امتحان مردودید؛ اگر دنیا را هم به خاطر آخرت ترک کردید در این امتحان مردوید. (۳)




دلباخته نباید شد،‌‌ رها هم نباید کرد!

اسلام در نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه می‌کنند زهد بورزد. زهد یعنی دلباخته و دلبسته‌ی دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد می‌کنند، قطع رابطه‌ی با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع می‌شمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگی ما، جامعه‌ی ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعی ما، فرزند ما، ثروت ما، خانه‌ی ماست.

دلبستگی به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونه‌ها، در این خطاب فردی، کار مذمومی است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما این‌ها را‌‌ رها هم نباید کرد. کسی از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهای الهی در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است.
«قل من حرّم زینة اللَّه الّتی اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هی للّذین امنوا» (۴)؛ یعنی کسی حق ندارد که از دنیا اعراض کند. این‌ها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمی‌خواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردی است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفاده‌ی از لذائذ زندگی و لذائذ حیات را برای او مباح می‌کنند؛ اما در کنار او یک لذت بالا‌تر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد می‌دهند. انسان در یک چنین راهی به عنوان انسانِ اندیشمند و دارای اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. (۵)

امیرالمؤمنین به کسی برخورد کرد که زن و زندگی و خانه و همه چیز را کنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود:
«یا عدّی نفسه»، (۶) ای دشمن کوچک خویشتن! با خودت داری دشمنی می‌کنی؛ خدا این را از تو نخواسته. (...) بنابراین تعادل دنیا و آخرت و نگاه به دنیا و آخرت - هم در برنامه‌ریزی، هم در عمل شخصی و هم در اداره‌ی کشور - لازم است. این یک شاخص عمده‌ی پیشرفت است. (۶)




پی‌نوشت:
۱) هود: ۶۱
۲) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص ۱۵۶. «وَ قَالَ ع لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْیَاهُ» امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که دنیایش را به خاطر آخرتش و [یا کسی که] آخرتش را برای دنیایش‌‌ رها کند از ما نیست.
۳) بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‌ ۱۳۸۸/۰۲/۲۷
۴) أعراف: ۳۲
۵) بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳۸۶/۰۲/۲۵
۶) نهج‌البلاغه: خطبه ۲۰۹

 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز نهم | ذکر، مانع وسوسه شیطان

درس‌گفتار قرآن کریم روز نهم | ذکر، مانع وسوسه شیطان

سوره مبارکه أعراف آیه ۲۰۱


إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّروا فَإِذا هُم مُبصِرونَ
﴿۲۰۱﴾

پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می‌افتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را می‌بینند و) ناگهان بینا می‌گردند.




هوشیاری انسان متّقی در برابر شیطان

در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه‌ی مقابل غفلت است، تقواست. تقوا، یعنی بهوش بودن و دائم مراقب خود بودن. (۱)
تقوا، یعنی مواظب باشید هر عملی که از شما سر می‌زند، منطبق بر مصلحتی باشد که خدای متعال برای شما در نظر گرفته است. تقوا چیزی نیست که کسی بتواند یک لحظه آن را‌‌ رها کند. اگر‌‌ رها کردیم، جاده لغزنده است، درّه عمیق است؛ خواهیم لغزید و سقوط خواهیم کرد، تا باز جایی دستمان به مستمسکی، سنگی، درختی و بوته‌ای گیر کند، و بتوانیم خودمان را بالا بکشیم.

«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون.» (۲) وقتی که آدمِ با تقوا، مسِّ شیطان را احساس کرد، فوراً به خود می‌آید و حواسش جمع می‌شود. شیطان که از ما دور نمی‌شود! (۳)

اگر از آدم غافل ده‌ها گناه سر می‌زند و اصلاً حس نمی‌کند که گناه کرده است؛ آدم متّقی، درست نقطه‌ی مقابل اوست. اندک گناهی هم که می‌کند، فوراً متذکّر می‌شود که گناه کرده است و به فکر جبران می‌افتد. (...) ب
ه مجرد این‌که شیطان از کنارش عبور می‌کند و باد شیطان به او می‌خورد، فوراً حس می‌کند که شیطان‌زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذکّروا»: به یاد می‌افتد. «فاذا هم مبصرون»؛ چنین آدمی، چشمش باز است. (۴)


ذکر یعنی در همه حال به یاد خدا بودن

ذکر چیست؟ روایتی از حضرت ابی عبداللَّه (علیه‌السّلام) است. و روایت دیگری هم هست، که آن روایت دوم بیشتر مورد توجه من بود؛ اما هر دو روایت را می‌خوانم.
روایت اول از حضرت ابی جعفر (علیه السلام) است؛ حضرت باقر (سلام اللَّه علیه) فرمود: «ثلاث مِن اشدّ ما عمل العباد»؛ سه چیز هست که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین است؛ کارهای سخت.

یکی، «انصاف المؤمن من نفسه»؛ اینکه انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. (...) دوم، «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزیدن با برادر مؤمن. (...) سوم، «و ذکراللَّه علی کل حال»؛ در همه حال ذاکر خدای متعال باشد. ذکر این است.

آنوقت حضرت باقر در همین روایت، «ذکر اللَّه علی کل حال» را معنا کرده‌اند: «و هو ان یذکر اللَّه عزّوجل عند المعصیة یهمّ ب‌ها»؛ وقتی که می‌رود به سمت معصیت، ذکر خدا او را مانع بشود. ذکر؛ یاد کند خدا را و این معصیت را انجام ندهد؛ انواع معاصی را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غیبت کردن، حق را پوشاندن، بی‌انصافی کردن، اهانت کردن، مال مردم را، مال بیت‌المال را، مال ضعفا را تصرف کردن یا درباره‌ی آن‌ها بی‌اهتمامی به خرج‌دادن.
این‌ها گناهان گوناگون است. در همه‌ی این‌ها، انسان توجه کند به خدا؛ ذکر خدا مانع بشود از اینکه انسان به سمت این گناه برود.

«فیحول ذکر اللَّه بینه و بین تلک المعصیة و هو قول اللَّه عزّوجل انّ الذّین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». بعد حضرت می‌فرمایند که این، تفسیر آن آیه است که فرمود: «انّ الذّین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان»؛ وقتی شیطان به این‌ها تنه می‌زند، گذرنده‌ی شیطان این‌ها را مس می‌کند؛ یعنی هنوز درست به جانش هم نیفتاده، «تذکّروا»؛ فوراً این‌ها متذکر می‌شوند. «فاذا هم مبصرون» (۵)
این ذکر موجب می‌شود که چشم این‌ها، بصیرت این‌ها باز بشود. معنای «ذکراللَّه علی کل حال» این است.

در صدر روایت بعدی که مورد توجه من است، تقریباً عباراتش شبیه همین روایتی است که خواندم و‌‌ همان سه چیز را ذکر می‌کند. در آن روایت، «و ذکر اللَّه علی کل حال» را داشت، در اینجا و در روایتی که حضرت ابی‌عبداللَّه می‌فرماید، آمده است:
«و ذکر اللَّه فی کل المواطن»؛ انسان در همه جا ذکر خدا کند. اما آن نکته‌ی مورد توجه این است که می‌فرماید: «امّا انّی لا اقول سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر»؛ اینی که می‌گویم در همه حال ذکر خدا را بگوئید، مقصودم این نیست که بگوئید سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر. این، ذکر لفظی است. «و ان کان هذا من ذاک»؛ اگرچه این هم ذکر است، این هم مطلوب است، این هم شریف است و خیلی باارزش است؛ اما مقصود من فقط این نیست، بلکه «ولکن ذکره فی کلّ موطن اذا هجمت علی طاعته او معصیته» (۶) هجمت یا هممت.

نسخه‌ای که من دیدم، هجمت است. احتمال می‌دهم هممت باشد - وقتی به سمت طاعت خدا می‌روی، یا به سمت معصیت خدا می‌روی، یاد خدا باشی. این «یاد خدا بودن» مورد نظر است؛ این ذکر اللَّه. البته این اذکاری که در روایات ما، در این دعا‌ها، در این اوراد گوناگون، تسبیحات حضرت زهرا و بقیه‌ی اذکاری که هست - این‌ها همه وسائل ذکرند، این‌ها کپسولهای ذکرند - ذکر شده است، انسان باید این‌ها را با توجه به معانی و حقایقشان بر زبان جاری کند؛ توجه پیدا کند. (۷)


شیطان هرگز از وسوسه مأیوس نمی‌شود!

البته طبیعت شیطان این است که هرگز از وسوسه و نفوذ و خرابکاری به‌طور کامل مأیوس نمی‌شود. شما می‌بینید حتّی «عباداللَّه المخلصین» هم در معرض وسوسه‌ی شیطان قرار می‌گیرند؛ حتّی انبیای عظام الهی هم در معرض نفوذ و دخالت آراء و وسوسه‌های شیطانی قرار می‌گیرند؛ منتها شیطان زورش به آن‌ها نمی‌رسد، ولی به‌هرحال اقدام خودش را می‌کند.
شیطان نمی‌گوید که چون این شخص، مؤمن و صالح و عبد مخلص خداست، دیگر نمی‌توان او را گمراه کرد و نباید سراغ او رفت؛ خیر، شیطان حتّی سراغ مخلصین هم می‌رود؛ منتها مخلصین به شیطان تودهنی می‌زنند؛ «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون».

شیطان بزرگ، شیطان استکبار و شیطان سیاست هم عیناً همین‌گونه است؛ تودهنی را می‌خورد، اما بکلی مأیوس نمی‌شود. خیال نکنیم که چون از اول انقلاب تاکنون، به شیطان بزرگ رو و میدان ندادیم تا بین ما ایجاد اختلاف کند، پس دیگر درصدد وسوسه‌ی ما برنخواهد آمد؛ خیر، شیطان بزرگ، یعنی امریکا و نیز اذناب او - حکومتهای مرتجع - با روشهای سیاسی و ایجاد مذهبهای اختراعی و اعمال سیاستهای شیطانی خود، دایماً در این فکرند که بین دو برادر تنی را هم جدایی بیندازند؛ چه رسد بین برادران دینی و میهنی و اقوام گوناگون! (۸)





پی‌نوشت:
۱) بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌ ۱۳۷۵/۱۰/۲۸
۲) اعراف: ۲۰۱
۳) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۲/۱۲/۱۳
۴) بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌ ۱۳۷۵/۱۰/۲۸

۵) الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۳۱. «ثَلَاثٌ مِنْ أَشَدِّ مَا عَمِلَ الْعِبَادُ إِنْصَافُ الْمُؤْمِنِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مُوَاسَاةُ الْمَرْءِ أَخَاهُ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ هُوَ أَنْ یَذْکُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِکْرُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.» امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: از دشوار‌ترین کار‌ها که بندگان خدا انجام می‌دهند سه کار است مرد مؤمن نسبت بمردم در باره خود انصاف دادن و با برادرش همدردی کردن و در هر حال بیاد خداوند بودن و آن چنین است که بهنگام تصمیم بگناه خدای عز و جل را بیاد آورد و یاد خدا میان او و گناه حائل گردد و این است مقصود از آیه شریفه که فرمود: پرهیزکاران چون با مأمورین شیطان برخورد کنند متذکر می‌شوند و‌‌ همان دم چشم حقیقت بینشان باز می‌گردد.

۶) الکافی، ثقة الإسلام کلینی‌، ج ۲، ص ۱۴۵. «أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی خَلْقِهِ ثَلَاثٌ قُلْتُ بَلَی قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاتُکَ أَخَاکَ وَ ذِکْرُ اللَّهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ إِنْ کَانَ هَذَا مِنْ ذَاکَ وَ لَکِنْ ذِکْرُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَی طَاعَةٍ أَوْ عَلَی مَعْصِیَةٍ.» حسن بزاز گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: نمی‌خواهی سه چیزی را که از سخت‌ترین واجبات خداست بر خلقش به تو خبر دهم؟ گفتم: چرا، فرمود: انصاف دادن مردم از خود و مساوات با برادرت و یاد کردن خدا در هر جا. بدان که من نمی‌گویم یاد خدا سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لااله الا اللَّه و اللَّه اکبر است اگر چه این هم از آن است، بلکه یاد خدا در موقع برخورد با حلال و حرام او است.

۷) بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌ ۱۳۸۶/۰۶/۳۱
۸) بیانات در مراسم بیعت اقشار مختلف مردم مسلمان کرد از استان‌های کردستان و آذربایجان غربی و باختران ۱۳۶۸/۰۴/۱۳


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز دهم | وحدت اسلامی

درس‌گفتار قرآن کریم روز دهم | وحدت اسلامی

سوره مبارکه الأنفال آیه ۴۶

وَأَطیعُوا اللَّهَ وَرَسولَهُ وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ریحُکُم ۖ وَاصبِروا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرینَ ﴿۴۶﴾

و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!





مُراد از وحدت دنیای اسلام


ما اسم وحدت اسلامی را خیلی می‌آوریم و همه دم از وحدت اسلامی می‌زنیم؛ همه دم از برادری اسلامی می‌زنیم؛ در عمل هم مجموعه‌ای از زبدگان دنیای اسلام، حقیقتاً احساس برادری می‌کنند - الان در این جلسه، روح برادری و اخوّت موج می‌زند - ما همه یکدیگر را از خود می‌دانیم و بین خودمان فاصله‌ای قائل نیستیم. این، واقعیتی است؛ اما ما نماینده و نشان‌دهنده‌ی واقعیتهای دنیای اسلام در صحنه‌ی سیاست، در صحنه‌ی حکومت‌ها، در میان توده‌های مردم، به معنای واقعی کلمه، نیستیم. دشمنان بذر اختلاف را در بین امت اسلامی می‌پاشند و سیاسیون ناخالص، تعصبهای غلط، ندیدن آفاق بلند دنیای اسلام و محدود شدن در ظرفهای کوچک، زمینه رشد این تعصبهاست. (...)

مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقه‌ای عقاید خودش را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی می‌تواند هیچ تأثیری در میدان واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام، عدم تنازع است: «ولاتنازعوا فتفشلوا». (۱) تنازع نباشد، اختلاف نباشد.


قرآن می‌فرماید: «واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا». (۲) اعتصام به حبل‌اللَّه برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمی‌کند به اینکه ما را به اعتصام به حبل‌اللَّه امر کند، بلکه به ما می‌گوید که اعتصام به حبل‌اللَّه را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ «جمیعاً»؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر اینکه مسلمان باید معتصم به حبل‌اللَّه باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمان‌ها و همدست با آن‌ها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم.
آیه‌ی شریفه‌ی قرآن می‌فرماید: «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی». (۳) این، اعتصام به حبل‌اللَّه را برای ما معنا می‌کند. تمسک به حبل‌اللَّه چگونه است؟ با ایمان باللَّه و کفر به طاغوت. (۴)




اهمیت جنگ شیعه و سنی برای دشمنان اسلام


شاید یک عدّه خیال کنند که ایجاد اختلاف به نفع مذهب آنهاست، در حالی که اشتباه می‌کنند. هر کس دارای هر مذهبی است، به عقاید و ارزشهای خود احترام می‌گذارد و این حقّ اوست. اما این احترام گذاشتن نباید با اهانت به ارزشهای جمعیت دیگری همراه شود که در اعتقادات با آن‌ها موارد اختلافی دارند. ما متّفقاً به یک اسلام، به یک کعبه، به یک پیغمبر، به یک نماز، به یک حج، به یک جهاد و به یک شریعت معتقدیم و عمل می‌کنیم. موارد اختلاف به‌مراتب کمتر از موارد وحدت و اتّفاق‌نظر است. (...)

یکی از افتخارات ما این است که مردم ما در نقاطی که تفاوتهای مذهبی و قومی وجود دارد و امکان و زمینه‌ی اختلاف هست، از درگیری و اختلاف قومی و مذهبی پرهیز می‌کنند. دشمنان این را نمی‌پسندند.
جنگ شیعه و سنّی برای دشمنان اسلام خیلی قیمت دارد. اختلاف و تفرقه میان امّت اسلامی موجب می‌شود که معنویت، طراوت، قدرت، شکوه و عظمت ائتلاف ملی شما را در هم بشکند و همان‌طور که قرآن فرموده است «و تذهب ریحکم».


امروز بنده از گوشه و کنار عالم اطّلاع دارم.‌‌
همان دستهای استعماری که در طول قرنهای گذشته سعی می‌کردند بین شیعه و سنّی اختلاف ایجاد کنند، امروز هم تلاش می‌کنند برای این‌که بین شیعیان و سنّیان، کینه و برادرکشی و اختلاف به‌وجود آورند. شما مردم هوشمند باید مراقب باشید. (۵)


در قضیه‌ی غزه - در این جنگ بیست و دو روزه‌ی چند ماه قبل - جمهوری اسلامی در همه‌ی سطوحش؛ از رهبری و ریاست جمهوری و مسئولین گوناگون و مردم و تظاهرات و پول و کمک و سپاه و غیره، همه در خدمت برادران فلسطینیِ مظلوم و مسلمان قرار گرفتند.
در بحبوحه‌ی این حرف‌ها، یک وقت دیدیم که ویروسی دارد تکثیر مثل می‌کند؛ دائم می‌روند پیش بعضی از بزرگان، بعضی از علماء، بعضی از محترمین، که آقا! شما دارید به کی کمک می‌کنید؛ اهل غزه ناصبی‌اند! ناصبی یعنی دشمن اهل‌بیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا، می‌گویند این‌ها ناصبی‌اند. گفتیم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث. در غزه مسجد الامام امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب هست، مسجد الامام الحسین هست، چطور این‌ها ناصبی‌اند؟! بله، سنی‌اند؛ اما ناصبی؟! اینجور حرف زدند، اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند.


نقطه‌ی مقابلش هم هست:
یک عده بلند شوند بروند قم، لابلای کتابهای شیعه را نگاه کنند، ببینند کجا اهانت به مقدسات اهل سنت است، از او عکس بگیرند، بیایند تو محافل سنی پخش کنند، ببینید آقا! این کتابهای شیعه است. یا یک گوینده‌ی نادان، غافل یا مغرضی روی منبر نسبت به مقدسات اهل سنت حرف مهمل و بدی بزند؛ این را نوار کنند، سی دی کنند، بروند اینجا آنجا پخش کنند، بگویند ببینید آقا! این شیعه است. این را به او بدبین کنند، او را به این بدبین کنند. این معنایش چیست؟ «و تذهب ریحکم» (۱) یعنی چه؟ یعنی همین دیگر. وقتی اختلاف پیدا شد، وقتی تفرقه پیدا شد، وقتی نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتی یکدیگر را خائن دانستیم، طبیعی است که با هم همکاری نخواهیم کرد. همکاری هم اگر بکنیم، با هم صمیمی نخواهیم بود. این‌‌ همان چیزی است که آن دشمن دنبال اوست. هم عالم شیعه، هم عالم سنی، باید این را بفه‌مند؛ این را درک کنند. بدیهی است دو تا مذهب در برخی از اصول، در برخی از فروع با هم اختلاف دارند؛ البته در بسیاری هم با هم اتحاد دارند. اما اختلاف به معنای دشمنی نیست. (۶)





پی‌نوشت:
۱) انفال: ۴۶
۲) آل عمران: ۱۰۳
۳) بقره: ۲۵۶
۴) بیانات‌ در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی‌ ۱۳۸۵/۰۵/۳۰
۵) بیانات‌ در دیدار مردم زاهدان ۱۳۸۱/۱۲/۰۲
۶) بیانات در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان‌ ۱۳۸۸/۰۲/۲۳
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز یازدهم | لزوم استغفار دائمی

درس‌گفتار قرآن کریم روز یازدهم | لزوم استغفار دائمی

سوره مبارکه هود آیه ۳


وَأَنِ استَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا إِلَیهِ یُمَتِّعکُم مَتاعًا حَسَنًا إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی وَیُؤتِ کُلَّ ذی فَضلٍ فَضلَهُ ۖ وَإِن تَوَلَّوا فَإِنّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ کَبیرٍ(۳)

و اینکه: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس بسوی او بازگردید تا شما را تا مدّت معیّنی، (از مواهب زندگی این جهان،) به خوبی بهره‌مند سازد و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم! (۳)



احتیاج همه افراد به استغفار

خدای متعال مکرر در قرآن و از جمله در این آیه ما را امر می‌کند به آمرزش‌طلبی و توبه‌ی به سوی خدا. توبه، یعنی برگشت. این برگشت، هم در مرحله‌ی ایمان و هم در مرحله‌ی عمل و رفتار است. ما کوتاهی‌هایی داشتیم و داریم؛ باید خود را اصلاح کنیم؛ و این در درجه‌ی اولِ اهمیت است.

سوره‌ی مبارکه‌ی هود این‌طور شروع می‌شود: «بسم‌اللَّه‌ الرّحمن‌ الرّحیم. الر. کتاب احکمت ایاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر. الّا تعبدوا الّا اللَّه انّنی لکم منه نذیر و بشیر و ان استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه» (۱).
یعنی رسالت قرآنی در درجه‌ی اول مسأله‌ی توحید است؛ بلافاصله بازگشت به خدا و آمرزش‌طلبی از خدا مطرح می‌شود. این، مربوط به همه‌ی طبقات است؛ از پیغمبران گرفته تا درجات پایین؛ منتها گناهی که از آن استغفار می‌کنیم، در ما یک چیز است؛ در پاکان و برجستگان چیز دیگری است. «کار پاکان را قیاس از خود مگیر».
آن‌ها هم احتیاج دارند به استغفار؛ آن‌ها هم ممکن‌اند؛ «سیه‌رویی ز ممکن در دو عالم، جدا هرگز نشد واللَّه اعلم»؛ آن‌ها هم احتیاج دارند که طلب مغفرت کنند و این نقص و نرسیدن و این کُندی نسبی را با طلب مغفرت از خدا جبران کنند. در مورد ما هم که خطا‌ها و گناهان یکی دو تا نیست؛ ما انواع و اقسام خطا‌ها را داریم. این، حرف اصلی ماست.



استغفار موجب بهره‌مندی نیکو از زندگی می‌شود

روایتی را هم در این‌جا ذکر کنم: «ادفعوا ابواب البلایا بالاستغفار» (۲)؛ درِ بلا را به وسیله‌ی استغفار ببندید. در همین آیه هم که خواندیم، دارد «یمتّعکم متاعا حسنا»؛ یعنی بهره‌مندی نیکو از زندگی، با استغفار و توبه و آمرزش‌طلبی از خدای متعال حاصل خواهد شد.

در یک روایت دیگر دارد: «خیر الدّعا الأستغفار» (۳)؛ از همه‌ی دعا‌ها بهتر، طلب آمرزش از خدای متعال است.

در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی ما اظنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلب‌ها منک» (۴). این حاجت چیست؟ حاجتی که می‌گوید من همه‌ی عمرم را در طلب آن سپری کردم، عبارت است از مغفرت الهی. آمرزش الهی به معنای اصلاح خطاهاست؛ به معنای جبران کردن ضربه‌هایی است که بر خودمان و بر دیگران وارد کردیم.



مراحل استغفار


اشکال کار ما انسان‌ها غفلت از خطای خود، غفلت از لزوم اصلاح، و غفلت از اجرایی کردن اصلاح در خود است. اگر این غفلت‌ها از بین رفت و اگر این عزم به وجود آمد، همه چیز اصلاح می‌شود.

در مرحله‌ی اول - که مرحله‌ی مقدماتی و جزو بزرگ‌ترین وظایف ماست - خودمان اصلاح می‌شویم، که اساس هم این است؛ یعنی همه‌ی کار‌ها مقدمه‌ی اصلاح خود است.

مرحله‌ی دیگر، استغفار اجتماعی و اصلاح اجتماعی است؛ مسیر و هدف جمعی و کارکرد عمومی را در حوزه‌ی توانایی خودمان اصلاح کنیم؛ که این واضح‌ترین نمونه از تأثیر استغفار و مفهوم و محتوا و مضمون واقعی استغفار است.

نباید این کار را دشوار به حساب آورد. اگر اراده کنیم، این کار آسان است و ما می‌توانیم. این شب‌ها در دعای شریف ابوحمزه خواندید: «و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة»؛ پروردگارا! کسی که به سمت تو بیاید، راهش نزدیک است. عمده، عزم کردن، حرکت کردن و همت گماشتن است. «و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان تحجبهم الأعمال دونک». (۵) ما به دست خود و با خطاهای خود، بین خود و خدا فاصله ایجاد می‌کنیم.

خدای متعال با ما فاصله‌یی ندارد؛ راه نزدیک است. اگر توفیقی پیدا شد، این توفیق نشانه‌ی رحمت الهی است. اگر توانستید از دل استغفاری برآورید و عزمی و حرکتی بکنید، بدانید که توفیق الهی و توجه الهی شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب می‌کنند و می‌کِشند. خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت می‌دهد؛ «ثمّ تاب علیهم لیتوبوا»؛ (۶) خدا توبه کرد تا انسان‌ها توبه کنند. توبه یعنی چه؟ یعنی توجه و برگشت. خدا به شما عطف توجه کرد؛ این موجب شد تا دل شما هم به خدای متعال متمایل شود.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد



انواع گناه

الف) گناهان فردی

از سه گونه گناه باید استغفار کرد؛ این‌ها به درد ما می‌خورد؛ من و شما در کارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از این‌ها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد کرده است و می‌کند. سه جور گناه وجود دارد: یک‌جور گناهی است که فقط ظلم به نفس است - که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است - گناهی است که فرد مرتکب می‌شود و اثر مستقیمش هم به خود او برمی‌گردد؛ گناهان متعارفِ فردیِ معمولی.



ب) گناهان فردی دارای آثار اجتماعی

نوع دیگر، گناهی است که فرد مرتکب می‌شود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگری می‌رسد. این گناه، سنگین‌تر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدی و تجاوز به دیگران است، دشواری کار آن بیشتر است و علاج آن هم سخت‌تر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومی انسان‌ها. این گناه بیشتر متعلق می‌شود به حکومت‌ها؛ این گناه مدیران است؛ این گناه سیاستمداران است؛ این گناه شخصیت‌های بین‌المللی است؛ این گناه آنهایی است که یک کلمه حرفشان، یک امضایشان، یک عزلشان، یک نصبشان می‌تواند خانواده‌هایی و گاهی ملتی را تحت تأثیر قرار دهد. مردم عادی معمولاً این‌طور گناهی ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دایره‌اش خیلی ضعیف است؛ کسی راه برود و مثلاً پای کسی را عمداً لگد کند؛ در این حد است.

اما من و شما اگر قرار شد مبتلای به این نوع گناه شویم، دامنه‌اش وسیع است. همین‌طور که گفتیم، یک امضای ما، یک حکم ما، یک حرف ما، یک قضاوت ما، یک نشست و برخاست ما در محل تصمیم‌گیری می‌تواند اثر مستقیم خودش را به جماعت‌های زیادی برساند.

این نوع گناه هم استغفار متناسب با خودش دارد. گناه نوع اول استغفارش به این است که انسان صادقانه از خدای متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسأله‌اش فقط با استغفار حل نمی‌شود؛ انسان باید آن را درست کند. مقوله‌ی اصلاح کردن و درست کردن و مشکلات را برطرف کردن، این‌جا پیش می‌آید.



ج) گناهان جمعی ملت‌ها

نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی می‌شوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت می‌کند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این‌‌ همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» (۷) است؛ این‌‌ همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل می‌کند؛ این‌‌ همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهای گنهکار مسلط می‌کند.

ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌اللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‌که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‌که با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بی‌مبنای بی‌منطق را نشخوار و تکرار می‌کنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آن‌ها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»؛ (۸) گاهی مجازات فقط شامل افرادی که مرتکب گناهی شدند، نمی‌شود؛ مجازات عمومی است؛ چون حرکت عمومی بوده؛ ولو همه‌ی افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزی که به خیابان‌ها آمدند و سینه‌شان را مقابل تانک‌های محمدرضا پهلوی سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنی تحمل و صبر و سکوت گناه‌آلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خدای متعال پاداش آن‌ها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمی سر کار آمد؛ وابستگی ننگ‌آلود سیاسی از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و ان‌شاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهی و به همت خود، به آرمانهای خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یک‌طور استغفار دارد. (۹)



پی‌نوشت:
۱) هود: ۱-۳
۲) مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج ۵، ص ۳۱۸. «ادْفَعُوا أَبْوَابَ الْبَلَایَا بِالِاسْتِغْفَارِ» پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: درهای بلا و سختی را به وسیله استغفار ببندید.
۳) الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج ۲، ص ۵۰۴، ح ۱. «خَیْرُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ» امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: بهترین دعا استغفار کردن است.
۴) اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص ۶۸۵. «... إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دَائِماً سَرْمَداً یَزِیدُ وَ لَا یَبِیدُ کَمَا تُحِبُّ فَتَرْضَی...» امام علی (علیه‌السلام) [در مناجات شعبانیه اینگونه] فرمودند: خدایا گمان ندارم که مرا بازگردانی در مورد حاجتی که عمر خویش را درخواستن آن از تو، سپری کردم، خدایا ستایش خاص‌ تو است ستایش ابدی جاویدان همیشگی که فزون شود ولی کم نگردد، بدان نحو که دوست داری و خوشنود شوی.
۵) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۵۸۳. «... أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ...» امام سجاد (علیه‌السلام) [در دعای ابوحمزه ثمالی اینگونه] فرمودند: آنکه به سوی تو سفر می‌کند فاصله او به تو نزدیک است و تو از آفریدگان خود پنهان نمی‌شوی مگر آنکه کردارشان آنان را از تو بپوشاند.
۶) توبه: ۱۱۸
۷) رعد: ۱۱
۸) انفال: ۲۵

۹) بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۴/۰۸/۰۸


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز دوازدهم | استقامت در راه

درس‌گفتار قرآن کریم روز دوازدهم | استقامت در راه


سوره مبارکه هود آیه ۱۱۲

فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ ﴿۱۱۲﴾

پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!





آیه‌ای که پیامبر را پیر کرد!

در سوره‌ی «هود» خدای متعال به پیغمبر می‌فرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» (۱). یک روایتی از پیغمبر هست که فرمود: «شیّبتنی سورة هود» (۲)؛ یعنی سوره‌ی «هود» من را پیر کرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. کجای سوره‌ی هود؟ نقل شده است که مراد، همین آیه‌ی «فاستقم کما امرت» است. چرا پیغمبر را پیر کند؟ چون در این آیه می‌فرماید: همچنانی که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگی کن، استقامت کن و صبر نشان بده. خود این ایستادگی کار دشواری است. این «صراط» است؛ پل صراطی که مظهر آن را در روز قیامت برای ما تصویر کرده‌اند. باطن عمل و راه ما در اینجا،‌‌ همان پل صراط است؛ ما الان داریم روی پل صراط حرکت می‌کنیم؛ باید دقت کنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همه‌ی رفتار خود به کار بگیرد، او را پیر می‌کند.

لیکن از این مهم‌تر به گمان من، آن جمله‌ی بعد است:
«و من تاب معک». پیغمبر فقط مأمور نیست که خودش ایستادگی کند؛ باید خیل عظیم مؤمنان را هم در همین راه به ایستادگی وادار کند. انسانهایی که از یک طرف در معرض هجوم بلایا و مشکلات زندگی هستند - دشمنان، توطئه‌گران، بدخواهان و قدرتهای مسلط - و از طرف دیگر، مورد تهاجم هواهای نفسانی خودشان هستند - خواهشهای نفسانی و دل بی‌طاقت انسان که از زر و زیور دنیا مجذوب می‌شود و به سمت آن‌ها کشیده می‌شود - از این صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا می‌کنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسی، محبت مقام و این‌ها، چیزهایی است که هر کدام، یک کمندی بر گردن دل انسان می‌اندازند و آن را به سمت خودش می‌کشانند.

مقاومت و ایستادگی در مقابل این‌ها که انسان پایش نلغزد: «و من تاب معک»؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبه‌ی قوی - جاذبه‌ی فشار دشمن و جاذبه‌ی فشار درونی دل هوسران - و این دو مغناطیس، در خط مستقیم نگه داشتن و هدایت کردن، به گمان زیاد، این، آن کاری است که پیغمبر را پیر کرد.

می‌دانید نبی اعظم اسلام مسلمان‌ها را - چه در دوران مکه (سیزده سال) و چه در دوران تشکیل حکومت در مدینه - از چه گذرگاههای لغزنده و دشواری عبور داد و به آن قله‌ها رساند؟ یک چنین حرکت عظیمی، کار هیچ انسانی نبود. آن مردمی که هیچی نمی‌فهمیدند و از اخلاق انسانی هیچ بویی نبرده بودند. پیغمبر این‌ها را به انسانهایی تبدیل کرد که فرشتگان الهی در مقابل عظمت و نورانیت آن‌ها احساس حقارت می‌کردند. استقامت، این است. (۳)




خطر انحراف از جهت‌گیری‌های انقلاب

نقطه‌ی مقابل این حرکت مستقیم در این آیه‌ی شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغیان، یعنی سرکشی؛ منحرف شدن. به پیغمبر می‌فرماید: هم تو - شخصاً - هم کسانی که همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ «انّه بما تعملون بصیر». مرحوم علامه‌ی طباطبائی بزرگوار در تفسیر المیزان می‌فرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانه‌ی رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ «من افراد النّبیّ بالذّکر». در درجه‌ی اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد: «فاستقم». لذا این آیه به نحوی است که پیغمبر اکرم درباره‌ی سوره‌ی هود فرمودند: «شیّبتنی سورة هود»؛ سوره‌ی هود مرا پیر کرد. این به خاطر همین آیه است.

در روایت است که آن بخشی از سوره‌ی هود که پیغمبر می‌فرماید «من را پیر کرد»، همین آیه‌ی مبارکه است؛ به خاطر تشدیدی که در این آیه هست. در حالی که در یک جای دیگر قرآن هم دارد:
«فلذلک فادع و استقم کما امرت»، (۴) اما عنوان «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» - منحرف نشوید، از راه برنگردید - خطاب سختی است که به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را می‌لرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهتگیری‌ها و منحرف شدن از راه اصلی - که هویت اصلی هر انقلابی به آن جهتگیری‌هاست و در واقع، سیرت انقلاب‌ها همین جهتگیری‌های اصلی است - بکلی راه را عوض می‌کند و این انقلاب به هدفهای خود نمی‌رسد. (۵)


امروز ما احتیاج به استقامت داریم. ما هم از یک طرف، جاذبه‌های زندگی رنگارنگ، دل‌ها و هوسهای ما را برمی‌انگیزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدم‌ها دیدیم که دل‌ها و اعتقادهای خوبی داشتند؛ اما در مقابل راحت‌طلبی، شهوات، قدرت و مقام، تعریف این و آن، و تهدید دشمن طاقت نیاوردند، به یک طرف لغزیدند و به معارضان و احیاناً معاندان راه خدا تبدیل شدند. بنابراین ایستادگی لازم است. در مقابل دشمن هم ایستادگی لازم است.

دشمن تهدید می‌کند، وعید و وعده می‌دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه‌ی اسلامی و پیشرو می‌کشد، با زبان زور صحبت می‌کند و احیاناً زبان زور را با برخی شیرینی‌های وعده‌های فریبنده در هم می‌آمیزد تا اینکه دل‌ها را گمراه کند. استقامت کردن در مقابل فریب‌ها و تهدیدهای دشمن، هنر بزرگی است که اگر یک ملت این هنر را داشته باشد، آن وقت به قله می‌رسد؛ به جایی که دیگر دشمن فایده‌ای در تهدید نمی‌بیند و مجبور است با او بسازد یا در مقابل او تسلیم شود. (۶)

چالش اصلی همه‌ی تحولات بزرگ اجتماعی - از جمله انقلاب‌ها - صیانت از جهتگیری‌های اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهم‌ترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدفهائی دارد و به سمت آن هدف‌ها حرکت و دعوت می‌کند. این جهتگیری باید حفظ شود. اگر جهتگیری به سمت هدف‌ها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد. (۷)




استقامت در اهداف لازم است نه در روش‌ها

در اهداف و مبانی، ملاک ما باید «فاستقم کما امرت» باشد. به‌هیچ‌وجه عدول از مبانی و عدول از ارزش‌ها جایز نیست؛ اهداف، اهداف الهی است و هیچ تردید، شک یا ارتدادی از این اهداف جایز نیست؛ اما در روش‌ها بایستی تکامل، اصلاح، تغییر و رفع خطا، جزو کارهای دائمی و برنامه‌های همیشگی ما باشد؛ ببینیم کدام روش ما، ولو به آن عادت کرده باشیم، غلط است، آن را عوض و اصلاح کنیم.

باید مراقب باشیم که جای این تعبیرات عوض نشود؛ یعنی ما در زمینه‌ی اهداف، می‌گوییم استقامت؛ باید جای «هدف» را با «روش» اشتباه نکنیم. استقامت در روش‌ها لازم نیست، استقامت در اهداف لازم است. در کار روش‌ها آزمون و خطا جاری است. البته باید از تجربه‌ها استفاده کنیم که آزمون ما آزمون موفقی باشد و نخواهیم که دائم تجربه کنیم و پشت‌سر هم اشتباه؛ اما در زمینه‌ی اهداف، بایستی قرص و محکم بایستیم و یک قدم پایین نیاییم. (۸)




پی‌نوشت:
۱) هود: ۱۱۲
۲) الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۹۹. «قَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْرَعَ إِلَیْکَ الشَّیْبُ قَالَ شَیَّبَتْنِی هُودُ وَ الْوَاقِعَةُ وَ الْمُرْسَلَاتُ وَ عَمَّ یَتَساءَلُونَ.» عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند که ابو بکر به پیامبرخدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کرد: یا رسول اللَّه پیری زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عم یتسائلون مرا پیر کرد.
۳) بیانات در دیدار بسیجیان‌ ۱۳۸۵/۰۱/۰۶
۴) شوری: ۱۵
۵) خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران در حرم امام خمینی (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
۶) بیانات در دیدار بسیجیان‌ ۱۳۸۵/۰۱/۰۶
۷) خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران در حرم امام خمینی (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
۸) بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۳۸۳/۰۶/۳۱
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز سیزدهم | بصیرت و زندگی اجتماعی پیچیده امروز

درس‌گفتار قرآن کریم روز سیزدهم | بصیرت و زندگی اجتماعی پیچیده امروز

سوره مبارکه یوسف آیه ۱۰۸

قُل هٰذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَی اللَّهِ ۚ عَلیٰ بَصیرَةٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی ۖ وَسُبحانَ اللَّهِ وَما أَنا مِنَ المُشرِکینَ ﴿۱۰۸﴾

بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»




هرکس از روی بصیرت کار نکند جزو عوام است

خدای متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مکه می‌فرماید: ای پیغمبر! من با بصیرت حرکت می‌کنم؛ «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللَّه علی بصیرة انا و من اتّبعنی»؛ (۱) خودِ پیغمبر با بصیرت حرکت می‌کند، تابعان و پیروان و مدافعان فکر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مکه است؛ آن وقتی که هنوز حکومتی وجود نداشت، جامعه‌ای وجود نداشت، مدیریت دشواری وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولی‌. (۲)

شما خودتان را در صحنه‌ای که از صدر اسلام تبیین می‌کنم، پیدا کنید. یک عدّه جزو عوامند و قدرت تصمیم‌گیری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که پیشوایانی مثل امام امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و امام راحل ما رضوان‌اللَّه تعالی علیه، بر سرِ کار بودند و جامعه را به سمت بهشت می‌بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آن‌ها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند که «وجعلنا هم ائمة یدعون الی‌النارِ» (۳) و یا «الم‌تر الی‌الذین بدلوا نعمةالله کفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم یصلون‌ها و بئس القرارِ» (۴) به سمت دوزخ خواهند رفت.
پس، باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید.

جزو «عوام» قرار نگرفتن، بدین معنا نیست که حتماً در پی کسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم که معنای «عوام» این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که تحصیلات دینی هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که فقیر یا غنی‌اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست.

باید مواظب باشیم که به این جَرگه نپیوندیم.
یعنی هر کاری می‌کنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمی‌کند، عوام است. لذا، می‌بینید قرآن درباره‌ی پیغمبر می‌فرماید: «اَدْعُوا اِلَی‌اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی.» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می‌کنیم، به دعوت می‌پردازیم و پیش می‌رویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید.(۵)



بصیرت یعنی اینکه بدانید چه می‌خواهید!

اینی که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روی بصیرت تأکید کرده‌ام، به خاطر این است که یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعه‌ی جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، آگاهانه حرکت می‌کنند و قدم برمیدارند، همه‌ی تیغهای دشمن در مقابل آن‌ها کند می‌شود. بصیرت این است. بصیرت وقتی بود، غبارآلودگی فتنه نمی‌تواند آن‌ها را گمراه کند، آن‌ها را به اشتباه بیندازد.

اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم می‌گذارد. شما در جبهه‌ی جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانی بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می‌کنید می‌بینید در محاصره‌ی دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضی آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط می‌شود. این قطب‌نما‌‌ همان بصیرت است.

در زندگیِ پیچیده‌ی اجتماعیِ امروز، بدون بصیرت نمی‌شود حرکت کرد. جوان‌ها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانی، متعهدان موجود در جامعه‌ی ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهی و حوزوی، باید به مسئله‌ی بصیرت اهمیت بدهند؛
بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌های جلوگیری از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت‌ها لازم است. وقتی بصیرت بود، آنوقت شما می‌دانید با کِی طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. یک روز شما می‌خواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولی، با یک دمپائی هم می‌شود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یک روز می‌خواهید بروید قله‌ی دماوند را فتح کنید، او دیگر تجهیزات خودش را می‌خواهد. بصیرت یعنی اینکه بدانید چه می‌خواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید.(۶)



امروز شرایط بدر و خیبر است!

یک روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید که با شِعب ابی‌طالب و محاصره‌ی اقتصادی مسلمان‌ها، آن‌ها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. این روسیاه‌های بدمحاسبه‌گر خیال می‌کنند ما امروز در شرائط شِعب ابی‌طالبیم. اینجور نیست. ما امروز در شرائط شِعب ابی‌طالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم. ما در شرائطی هستیم که ملت ما نشانه‌های پیروزی را به چشم دیده است؛ به آن‌ها نزدیک شده است؛ به بسیاری از مراحل پیروزی، با سرافرازی دست پیدا کرده است.

امروز مردم ما را از محاصره‌ی اقتصادی می‌ترسانند؟ با این حرف‌ها، با این ترفند‌ها می‌خواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟
امروز می‌خواهند در اراده‌ی مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتّبعنی»؛ این راهی است که با بصیرت انتخاب شده است، این راهی است که با مجاهدت باز شده است، این راهی است که با خون عزیزترین‌ها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قله‌هائی هم دست پیدا کردیم. ما متوقف نمی‌شویم، ان‌شاءالله پیش می‌رویم؛ ولی تا امروز هم به قله‌های بسیاری دست پیدا کرده‌ایم.

جمهوری اسلامی، امروز کجا، بیست سال و سی سال قبل کجا؟ دشمنان جمهوری اسلامی، هیمنه و باد و بروتِ آن روزشان کجا، ضعف و انکسار امروزشان کجا؟ این‌ها نشانه‌هائی است که ملت ایران را تشویق می‌کند. نخیر، در ادامه‌ی راه اسلام - که راه خداست، راه دین است، راه سعادت دنیا و آخرت است - اراده‌ی مسئولین همچنان مستحکم خواهد ماند؛ مردم هم امروز و در آینده، پای ثابت این حرکت عظیم خواهند بود.(۷)




پی‌نوشت:
۱) یوسف: ۱۰۸
۲) بیانات در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر ۱۳۸۸/۰۷/۱۵
۳) قصص: ۴۱
۴) ابراهیم: ۲۸ و ۲۹
۵) بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
۶) بیانات در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر ۱۳۸۸/۰۷/۱۵
۷) بیانات در دیدار مردم قم به مناسبت سالروز ۱۹ دی ۱۳۹۰/۱۰/۱۹






 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روزچهاردهم | حیات طیبه ،آرمان جوان ایرانی

درس‌گفتار قرآن کریم روزچهاردهم | حیات طیبه ،آرمان جوان ایرانی

سوره مبارکه نحل آیه ۹۷

مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثیٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما کانوا یَعمَلونَ(۹۷)

هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم؛ و پاداش آن‌ها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.





همه چیز مقدمه حیات طیبه است

در اسلام همه چیز مقدّمه‌ی خودسازی انسان است. همه‌ی فرائض، احکام، تکالیف، واجبات، اجتناب از گناهان و نوافل و مستحبّات و احکام اجتماعی و فردی، همه و همه مقدّمه‌ی حیات طیّبه (۱) است؛ مقدمه‌ی زنده شدن انسان با روح انسانی است؛ مقدمه‌ی عروج انسان از عالم بهیمیّت و حیوانیّت و توحّش است.

اگر بشر تحتِ تربیت الهی - که با اراده‌ی خود او قابل تحقّق است - قرار گیرد، این حیات طیّبه در نفس او به وجود خواهد آمد و محیط را هم طیّب و طاهر خواهد کرد و اگر این تربیت الهی نباشد و عزم و اراده‌ای را که انسان برای پیمودن راه خدا با آن، احتیاج دارد از دست بدهد و خود را در دست هوا‌ها و هوسهای بشری‌‌ رها کند، در حدّ حیوانیّت باقی خواهد ماند و حیوانی خطرناک‌تر از حیوانهای دیگر خواهد شد.

همان‌طور که در طول تاریخ انسانیّت ملاحظه کرده‌اید، چه انسان صورتهایی با سیرت حیوانات پیدا شدند که افراد بشری را از سلوک در راه خدا باز داشتند. فرعون‌ها، قارون‌ها، نمرود‌ها و شیطانهای مجسّم هم استعداد تکامل و ترقّی داشتند. آن‌ها هم اگر به خود می‌آمدند، فکر می‌کردند و به یاد جوهر انسانی خود می‌افتادند، می‌توانستند پیش بروند.

خدای متعال به موسی در مواجهه‌ی با فرعون می‌فرماید: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی» (۲) ‌فرعون هم این امکان را داشت که تذکّر پیدا کند، به خود آید، یاد خدا را و یاد گوهر انسانی خود را در درون خود زنده کند؛ اما طغیان نگذاشت. طغیان هوای نفس، طغیان دنیا طلبی، طغیان خودخواهی‌ها، کبر‌ها، طغیان روح بهیمیّت در انسان، این‌ها مانع است.(۲)



نظام اسلامی مردم را به سمت حیات طیبه حرکت می‌دهد

هدف از همه‌ی مبارزاتی که ملت ایران به رهبری امام بزرگوار انجام داد تا انقلاب به پیروزی رسید و همه‌ی تلاشهایی که بعد از پیروزی انقلاب در این کشور انجام شد، تشکیل حیات طیبه‌ی اسلامی بود.

اسلام برای انسان، روش زندگی مناسب و لایقی قایل است. اگر تنها این شرایط محقق شد، انسان می‌تواند به سعادت و کمال برسد. تلاش همه‌ی دلسوزان بشر و راهنمایان بزرگ انسان و انبیای عظام و اولیا و مجاهدان فی‌سبیل‌اللَّه در طول تاریخ، این بوده است که این حیات طیبه را برای بشر به وجود آورند. از طرف دیگر، سعی همه‌ی دشمنان انسان و شیاطین و طواغیت آن بوده است که بشر را از این حیات طیبه دور کنند.(۳)

نظام اسلامی به وعده‌ی قرآن کریم، مردم را به سمت حیات طیبه حرکت می‌دهد. آیه‌ی قرآن می‌فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة». حیات طیبه یعنی زندگی گوارا. یک ملت آن وقتی زندگی گوارا دارد که احساس کند و ببیند که دنیا و آخرت او بر طبق مصلحت او به پیش می‌رود و به سمت هدفهای او حرکت می‌کند؛ این زندگیِ گواراست؛ فقط «دنیا» نیست، فقط هم «آخرت» نیست.

آن ملتهایی که به زندگی دنیا چسبیده‌اند و موفق شده‌اند که زندگی دنیوی را به مراتب پیشرفته‌یی از کمال برسانند، لزوماً زندگی گوارا ندارند. زندگیِ گوارا وقتی است که رفاه مادی با عدالت، معنویت و اخلاق همراه شود. و این را فقط ادیان الهی می‌توانند برای بشر تأمین کنند. از طرف دیگر، حیات طیبه و زندگی گوارا فقط آخرت هم نیست. اسلام نمی‌گوید من می‌خواهم زندگی اخرویِ بعد از مرگ مردم را آباد کنم، دنیای آن‌ها هرجور شد، شد؛ این منطق اسلام نیست.(۴)

جامعه امریکا، آن جامعه‌ای است که مادیّت دارد؛ اما معنویت ندارد. اسلام نمی‌خواهد این‌طور جامعه‌ای درست کند. اسلام می‌خواهد هم مادّه و هم معنا، هم پول و رفاه، هم ایمان و معنویت، هم پیشرفت اقتصادی و هم شکوفایی اخلاقی و معنوی در جامعه باشد.(۵)



آرمانهای جوان ایرانی

حیات طیبه یعنی زندگی‌ای که در آن، هم روح انسان، هم جسم انسان، هم دنیای انسان، هم آخرت انسان تأمین است؛ زندگی فردی در آن تأمین است، آرامش روحی در آن هست، سکینه و اطمینان در آن هست، آسایش جسمانی در آن وجود دارد؛ فوائد اجتماعی، سعادت اجتماعی، عزت اجتماعی، استقلال و آزادی عمومی هم در آن تأمین است. قرآن این‌ها را به ما وعده داده است. وقتی قرآن می‌گوید: «فلنحیینّه حیاة طیّبة»، یعنی همه‌ی این‌ها؛ یعنی آن زندگی‌ای که در آن عزت هست، امنیت هست، رفاه هست، استقلال هست، علم هست، پیشرفت هست، اخلاق هست، حلم هست، گذشت هست. ما با این‌ها فاصله داریم؛ باید به این‌ها برسیم.(۶)

جوان ما مایل است در کشوری که خانه‌ی اوست، فقر و عقب‌افتادگی و بدبختی نباشد؛ امنیت و عزت و افتخار وجود داشته باشد؛ صفا و محبت و روشن‌بینی بر فضای زندگی حاکم باشد؛ میدان کار و تلاش و پیشرفت در برابر او باز باشد؛ احساس پوچی نکند؛ هدف روحی و معنوی و والایی که در دل هر انسانی هست، بتواند آن را اشباع کند. این یک ترسیم کلی از آرمان‌هایی است که قاعدتاً یک جوان ایرانی دارد.

این چیزهایی که عرض کردم، مجموعاً در اصطلاح قرآنی حیات طیبه است؛ «فلنحیینّه حیاة طیّبه». حیات طیبه یعنی زندگی در رویه‌ی مادی و نیازهای جسمانی و همچنین در لایه‌ی نیازهای معنوی - چه علمی، چه عملی، چه روحی - پاسخگو باشد.(۷)





پی‌نوشت:
۱) نحل: ۹۷
۲) طه: ۴۴

۳) بیانات در دیدار اقشار مردم ۱۳۷۷/۱۰/۲۸
۴) بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجی شرکت‌کننده در کنفرانس اندیشه‌ی اسلامی ۱۳۶۸/۱۱/۱۲
۵) بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۳/۰۱/۰۲
۶) بیانات در دیدار مردم ساری ۱۳۷۴/۰۷/۲۲
۷) بیانات در دیدار قاریان قرآن‌ ۱۳۸۹/۰۴/۲۴
۸) بیانات در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۰۲/۱۹

 
آخرین ویرایش:

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز پانزدهم | سنت امداد الهی

درس‌گفتار قرآن کریم روز پانزدهم | سنت امداد الهی


سوره مبارکه اسراء آیه ۲۰

کُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَهٰؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ ۚ وَما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظورًا﴿۲۰﴾

هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می‌دهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است.





کمک خداوند به هر کس که در راه او تلاش کند

هر کسی که دنبال یک هدفی باشد و نیرویش را به کار بگیرد، خدا کمکش می‌کند. در کار دنیائی هم باشد، خدای متعال کمک می‌کند؛ «کلّا نمدّ هؤلاء و هؤلاء» (۱).‌‌ همان کسانی که دنبال دنیا هستند، خدا می‌گوید کمکشان می‌کنیم.
اگرچه وقتی مصروف دنیا شدند، دیگر از آخرت نصیبی نخواهند داشت. هم آنهائی را که دنبال آخرتند، کمک می‌کنیم، هم آنهائی را که دنبال دنیایند.
آخرت هم فقط نماز شب و دعا و ذکر و توسل و این‌ها نیست. البته این‌ها هم وسائل است؛ لیکن خدمت به مردم، حضور در آنجائی که لازم است، این‌ها همه‌اش کارهای خدایی است.

شما ببینید در صدر اسلام، آن کسانی که ممدوح واقع شدند - حالا توی فرهنگ ما، بر طبق عقیده‌ی ما - بیش از آنچه که به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضعگیری‌های سیاسیشان، اجتماعیشان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابی‌ذر را، یا عمار را، یا مقداد را، یا میثم تمار را، یا مالک اش‌تر را کمتر به عبادتشان مدح می‌کنیم. تاریخ، این‌ها را به آن مواضعی می‌شناسد که این مواضع، تعیین کننده بود؛ حرکت کلان جامعه را توانست هدایت کند، شکل بدهد و به پیشرفت این حرکت کمک کند. آنهائی هم که مذمت شدند، همین جور. خیلی از بزرگان که مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بی‌نمازی مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آنجائی که حضورشان لازم بود، مذمت شدند. تاریخ، اینجوری ثبت کرده؛ نگاه کنید، ببینید.
پس کار خدا، کار معنوی، کار توحیدی، منحصر نیست در نماز خواندن؛ اگرچه نماز را دست‌کم نباید گرفت. نماز پشتوانه‌ی همه‌ی اینهاست. تلاوت قرآن، تدبر در قرآن، تضرع پیش خدای متعال، خواندن ادعیه‌ی مأثور - صحیفه‌ی سجادیه، دعای امام حسین، دعای کمیل، بقیه‌ی این ادعیه‌ای که هست - این‌ها همه‌اش کمک کننده است؛ روان کننده‌ی حرکت موتور وجود انسان است؛ که اگر چنانچه شما با خدا انس داشتید و میان خودتان و خدا را درست و اصلاح کردید، این کار‌ها را راحت‌تر انجام می‌دهید؛ با رغبت بیشتر، با شوق بیشتر انجام می‌دهید.

بنابراین کسی که می‌خواهد کار خدا را بکند، خدای متعال کمکش می‌کند. کسی بخواهد کار دنیا را هم بکند، همین جور. اینهائی که دنیا، یا مقام دنیا، یا پول دنیا، یا عیش دنیا، لذتهای جنسی و امثال این‌ها برایشان هدف و غرض و مآل بود - که حالا در دنیا نمونه‌هایش را زیاد مشاهده می‌کنید - این‌ها هم وقتی که در راه‌‌ همان هدفِ خودشان تلاش کردند، خدا کمکشان می‌کند. کمک الهی به این است که وسائل را در اختیارشان می‌گذارد. همت می‌کنند، از این راه می‌روند، هدفشان هم فقط هدف مادی است؛ لذا به آن هدف می‌رسند. البته چون آنجانب اصلی را که جانب معنوی و الهی و اخروی است، ندیده گرفتند، آنجا ضرر می‌کنند؛ اما در این قسمتی که هدف گرفتند، پیش می‌روند.(۲)



هر کس در راه هدفی تلاش کند به نتیجه می‌رسد
آنهایی که امروز در قله‌ی دانشند، همیشه این‌طور نبوده‌اند. همین امریکا که امروز از لحاظ علمی از همه‌ی مراکز علمی و کشورهای دنیا جلو‌تر است، صد سال پیش برای ابزارهای عادی جنگیِ خودش، محتاج انگلیس و فرانسه و ایتالیا بود.

تاریخ را بخوانید! در جنگهای داخلی امریکا - به جنگهای انفصال معروف است؛ جنگ بین شمال و جنوب امریکا. جنوبی‌ها می‌خواستند جدا شوند؛ اما شمالی‌ها می‌جنگیدند و نمی‌گذاشتند که آن‌ها جدا شوند؛ جنگ چهارساله که در حدود سالهای هزار و هشتصد و شصت تقریباً، صد و پنجاه سال پیش اتفاق افتاد - دو طرف موفقیت خودشان را در این می‌دانستند که بتوانند مثلاً یک کشتی جنگی یا یک توپِ از فلان نوع را از انگلیس بخرند، از اقیانوس اطلس عبور بدهند و برسانند به این طرف.

آن زمان، امکانات نداشتند؛ اما امروز در قله‌ی علمند؛ چون تلاش کردند. تلاش به دین و ایمان و کفر و اسلام، ارتباطی ندارد؛ قرآن این را می گوید. من بار‌ها این آیه را گفته و خوانده‌ام: «کلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛ ما به همه کمک می کنیم؛ این سنت الهی است. هر کس در راه یک مقصودی تلاش کرد، خدای متعال این سنت را قرار داده است که این تلاش به نتیجه خواهد رسید.(۳)

یک عدّه، ساده‌لوحانه بعضی از کشورهای ثروتمند دنیا را مورد نظر قرار می‌دهند و می‌گویند این‌ها ثروت دارند، اما دین و اخلاق ندارند؛ ما هم به‌‌ همان راه برویم. خیال می‌کنند ثروتمند شدن آن‌ها، ناشی از دین نداشتن و اخلاق نداشتن آنهاست! این اشتباه است. هر کشوری اگر ثروتمند و قدرتمند شده است، به خاطر عوامل خاصّ ایجاد قدرت و ثروت است. هر جا تدبیر و کار و تلاش باشد، محصولی خواهد داد؛ این سنّت الهی است. حتّی کسانی هم که دنبال مادیّات صرفِ بدون معنویت می‌روند، اگر مدیریّت و تدبیر درستی داشته باشند و تلاش و مجاهدت هم بکنند، البته به آن خواهند رسید.(۴)

شکی نیست که خدای متعال به حسب عمل ملت‌ها به آن‌ها پاداش و جزا می‌دهد، که گاهی آثار آن را ما می‌فهمیم و گاهی هم متوجه نمی‌شویم. آیات کریمه‌ی قرآن دلالت می‌کنند که اگر ملتی عمل صالح انجام داد و مخصوصاً آن را با ایمان و تقوا همراه کرد، زندگی و دنیا و عزت و استقلال او تأمین خواهدشد؛ حتّی اگر با ایمان و تقوا هم همراه نبود، باز هم خدای متعال پاداش خواهد داد؛ «کلّا نمدّ هولاء و هولاء»: هم کسانی که برای دنیا کار می‌کنند، و هم افرادی که برای آخرت تلاش می‌کنند، خدای متعال همه را جزا خواهد داد.

این‌که می‌بینید بعضی از ملت‌ها دین و تقوا هم ندارند، اما از زندگی مادّی و علی‌الظاهر مطلوبی برخوردارند، به خاطر آن است که کار دنیا را خوب انجام می‌دهند؛ منتها این‌گونه زندگی عاقبت خوشی ندارد و با فساد همراه می‌شود و آن شخص را از بین خواهد برد. تمدن مادّی امروز جهان، این روش زندگی را برگزیده است؛ لیکن ملتی که مؤمن باشد و مثل شما تلاش کند، شکی نیست که خدای متعال به او پاداش خواهدداد. این پاداش فقط مخصوص آخرت نیست؛ بلکه در دنیا هم پاداش داده خواهد شد. پاداش دنیا این است که طبق عملی که انجام داده‌اند، خوشبخت و عزیز خواهند شد و از ذلت و زور و تحمیل بیرون خواهند آمد.(۵)

خدای متعال هیچ تلاشی را بی‌نتیجه نمی‌گذارد؛ حتماً نتیجه‌ای دنبالش هست. گاهی افراد انسان می‌توانند آن نتیجه را بشناسند،‌‌ همان را هدف می‌گیرند و به آن هم می‌رسند؛ اما گاهی آن نتیجه‌ای که بر آن عمل مترتّب است، آن را درست نمی‌شناسند و دنبال نتیجه‌ی دیگری می‌گردند؛ ولی آن عمل نتیجه‌ی خودش را می‌دهد و بالاخره به نتیجه می‌رسند. بنابراین، خدای متعال هیچ تلاشی را بدون پاداش نگذاشته است.(۶)



پی‌نوشت:
۱) اسراء: ۲۰

۲) بیانات در دیدار جمعی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی ۱۳۸۹/۰۱/۱۶
۳) بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان ۱۳۸۵/۰۸/۱۸
۴) بیانات در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳۸۱/۰۷/۱۷
۵) بیانات در مراسم بیعت جمع کثیری از اقشار مختلف مردم سراسر کشور ۱۳۶۸/۰۴/۱۸
۶) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌ ۱۳۷۷/۱۰/۰۴
۷) بیانات در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۰۲/۱۹




 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز شانزدهم | اهمیت نماز در نظام جمهوری اسلامی

درس‌گفتار قرآن کریم روز شانزدهم | اهمیت نماز در نظام جمهوری اسلامی

سوره مبارکه طه آیه ۱۳۲

وَأمُر أَهلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصطَبِر عَلَیها ۖ لا نَسأَلُکَ رِزقًا ۖ نَحنُ نَرزُقُکَ ۗ وَالعاقِبَةُ لِلتَّقویٰ﴿۱۳۲﴾

خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی‌خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی می‌دهیم؛ و عاقبت نیک برای تقواست!




موهبت نماز را جدی بگیریم

نماز، موهبتی بی‌بدیل و سرچشمه‌ی فیضی لایزال، در اختیار ما است که با آن، نخست از خویش و سپس از هر آن‌که بدو مهر می‌ورزیم، انسان صالح بسازیم. این دروازه‌یی است گشاده به عرصه‌یی پهنا و رو مصفا. دریغ است که آدمی عمری را در جوار بهشت مصفایی بگذراند و سری بدان نکشد و عزیزان خود را بدان سوق ندهد. وحی الهی به پیامبر عظیم‌الشأن (صلّی‌اللَّه‌علیه‌ واله‌ وسلّم) چنین فرمان داد: «و أمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (۱).

امروز همه‌ی شما خود را طرف این خطاب بشمرید و نماز را، حقیقت مقدس و گوهر درخشان را که عطیه‌ی الهی به امت محمّد مصطفی (صلّی‌اللَّه‌ علیه‌واله) است، قدر بشناسید. (۲)


اینکه به ما گفتند «الصّلوة عمود الّدین»، (۳) باید این را جدی بگیریم. خیمه‌ی دین با نماز برپاست؛ هم در دینداری و تدین یک فرد، هم در اقامه‌ی یک جامعه‌ی دینی و هم در دینداری یک کشور و یک مجتمع.

اگر ما نتوانیم کیفیت تأثیر نماز را در این عرض عریض و وسیع درست تشخیص بدهیم، از کوتاهی دید ماست. و الّا آن کسی که فرموده است: «الصّلوة عمود الّدین» و آیات کریمه‌ی قرآنکه ناطقِ به اهمیت نماز هستند، خوب می‌دانند که این ساز و کار چگونه و این نقش چگونه است.



نماز اولین واجبی است که بر پیغمبر واجب می‌شود

یک وقتی در دوران طاغوت و در بعضی از سلولهای زندانهای دشوار و هولناکِ آن رژیم که زندانیهای گوناگونی در آنجا زندانی بودند؛ از زندانیهای مسلمان و با تفکر اسلامی، تا بعضی که با گرایشهای حزبی و ایدئولوژیهای گوناگونی که بهرحال اسمش اسلامی بود، ما شنیده بودیم - شاید خود من به غیر واسط هم شنیده بودم، اگر دیگران هم شنیده بودند که نقل می‌کردند - که بعضی از این‌ها می‌گفتند: چقدر می‌گویید «حیّ علی الصّلوة»، بگویید «حیّ علی الجهاد». فضای مبارزه، این تفکر و این نگاه را به مسائل به وجود آورده که دائم چسبیده‌اید به صلوة و مرتب می‌گویید «حیّ علی الصّلوة، حیّ علی الصّلوة»، خوب بگویید «حیّ علی الجهاد» و مردم را به جهاد فرا بخوانید.

اما تجربه‌های روزگار نشان داد که بی‌اعتنایی به نماز، چه بر سر یک انسانی و چه بر سر جهاد انسان‌ها می‌آورد؛ هم جهاد را تعطیل می‌کند، هم جهت مبارزه را از جهاد بودن خارج می‌کند و به مبارزه‌ی برای قدرت و برای هوای نفس تبدیل می‌کند. آن چیزی که مبارزه‌ی یک انسان و چالش یک امت را رنگ جهاد و معنای جهاد می‌بخشد،‌‌ همان توجه به خداست، که قوامش به نماز است.

لذا اولین واجبی که بر پیغمبر واجب می‌شود، نماز است؛ اول تبلیغی که برای پیغمبر خدای متعال معین می‌کند، «و أمر اهلک بالصّلوة» است؛ توصیفی که خدای متعال در درجه‌ی اول برای جامعه‌ی موحد بیان می‌کند، «الّذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوة» (۴) است. این، اهمیت نماز است.



نماز انگیزه اقامه جامعه توحیدی است

برای حرکت در این میدان آنچه که بیش از همه لازم است، دو چیز است: یکی انگیزه، آن نیروی درونی که انسان را حرکت بدهد و راه ببرد؛ دیگر، آن قطب‌نمایی که انسان، آن ستاره‌ی راهنما را فراموش نکند و جهتش کج نشود. اگر انگیزه نبود، انسان وسط راه می‌ماند؛ مشکلات زیاد است.

اقامه‌ی جامعه‌ی توحیدی، اقامه‌ی عدل در میان بشر، برپا کردن خیمه‌ی حق در بین این همه طوفانهای اهوای باطل، کار آسانی نیست؛ انگیزه لازم است. این انگیزه عبارت است از توجه به خدا؛ «ذکر اللَّه»؛ مدد گرفتن از پروردگار، کار را با حساب خدا انجام دادن؛ و آن قبله‌نما هم عبارت است از توجه به هدف کار و اینکه ما مقصودمان قدرت نیست، ثروت نیست، هوی‌پرستی نیست، تمنیات شخصی نیست، ملاحظات گوناگون سیاسی نیست؛ بلکه هدفمان خداست. این دوتا خصوصیت، این دو عامل مهم، یعنی انگیزه و جهتگیری، در نماز خلاصه شده.

و این هم برای کسانی که بخش قابل توجهی از این مسؤولیت را بر دوش دارند، هم برای مردمان متوسط، هم برای عموم افراد جامعه، لازم است. البته کسانی مسؤولیت‌هایشان سنگین‌تر است، بیشتر احتیاج دارند؛ آن‌ها نیازشان به هر دو بیشتر است؛ هم به انگیزه، هم به جهت‌یابی و دقت در جهتگیری.

لذا این‌که خداوند به پیغمبر می‌فرماید: «قم اللّیل الّا قلیلا نصفه او نقص منه قلیلا او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا»؛ شب را به ذکر خدا بگذران، بخش مهمی از شب را نماز بخوان، با خدا متصل شو. چرا؟ زیرا: «انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ (۵) خطاب سنگینی متوجه به توست، خودت را آماده کن، برای این است. بنابراین، ما‌ها بیشتر احتیاج داریم، دیگرِ مردم هم به نسبت در درجات مختلف به نماز احتیاج دارند. نماز اهمیتش این است.



ترویج نماز در جمهوری اسلامی، تحکیم پایه‌های یک حرکت عظیم جهانی است

و در نماز آنچه که مهم است و باید روی آن تکیه کرد بعد از ترویج اصل نماز - که همه را نمازخوان باید کرد و همه نمازخوان بشوند - عبارت است از توجهِ در نماز.‌‌ همان چیزی که «حضور قلب» به آن گفته می‌شود. حضور قلب و توجه، کاری است که به تمرین احتیاج دارد. کسانی که این کار‌ها را کرده‌اند و بلدند، به ما یاد می‌دهند که انسان باید در حال نماز، خود را در حضور یک مخاطب عالی‌شأن و عالی‌مقام که خالق هستی است و مالک همه‌ی وجود انسان است، احساس کند.

هر مقدار از نماز که توانست این حالت را داشته باشد، به تعبیر روایات این نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصیت و اثر را خواهد بخشید. و دیگر آثار نماز - که نمی‌شود آثار نماز را در چند جمله یا در چند فقره‌ی کوتاه خلاصه کرد - بر این مترتب می‌شود. البته مقدمه‌ی اول و لازم این است که ما همه‌ی جوان‌ها و همه‌ی مردممان را با نماز آشنا کنیم و اهمیت نماز را برای این‌ها شرح بدهیم. این کار متصدی لازم دارد. (...)

حقیقتاً دستگاههای مختلف بایستی در این زمینه کار و تلاش کنند. این، مهم است؛ این فقط این نیست که ما یک آدم غافل یا بی‌نماز را به نماز می‌کشانیم؛ این معنایش این است که ما داریم پایه‌های یک حرکت عظیم جهانی را که نظام جمهوری اسلامی ستون مستحکم آن است، در میان انسان‌ها استوار می‌کنیم.

انسان‌ها وقتی دلشان با نماز انس گرفت و از طریق نماز با خدای متعال مأنوس و آشنا شدند، به طور طبیعی گناهان از این‌ها دور می‌شود؛ دل‌هایشان نسبت به گناه حساس می‌شود و آن حالت تقوایی که در شرع مقدس قوامِ دینداری است، بتدریج در انسان حاصل می‌شود. مسأله‌ی نماز این است. (۶)





پی‌نوشت:
۱) طه: ۱۳۲
۲) پیام به سومین سمینار نماز ۱۳۷۲/۰۶/۱۶۳) الأمالی، شیخ طوسی، ص ۵۲۹. «... یَا أَبَا ذَرٍّ، لَا تَجْعَلْ بَیْتَکَ قَبْراً، وَ اجْعَلْ فِیهِ مِنْ صَلَاتِکَ یُضِی‌ءُ بِهَا قَبْرُکَ. یَا أَبَا ذَرٍّ، الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّین‌...» پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:‌ ای ابوذر خانه‌ات را قبر (تاریک) قرار نده، بلکه [چیزی] از نمازت در آن قرار ده که قبرت را روشن سازد.‌ای ابوذر نماز ستون دین است.
۴) حج: ۴۱
۵) مزمل: ۲-۵
۶) بیانات‌ در دیدار دست‌اندرکاران ستاد اقامه‌ی نماز ۱۳۸۵/۰۶/۲۷
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز هفدهم | نصرت الهی، وعده ملموس خداوند در انقلاب اسلامی

درس‌گفتار قرآن کریم روز هفدهم | نصرت الهی، وعده ملموس خداوند در انقلاب اسلامی




سوره مبارکه حج آیه ۴۰

الَّذینَ أُخرِجوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَقٍّ إِلّا أَن یَقولوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ یُذکَرُ فیهَا اسمُ اللَّهِ کَثیرًا ۗ وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ﴿۴۰﴾

همان‌ها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می‌گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیر‌ها و صومعه‌ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می‌کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است.



ملموس شدن آیات الهی در انقلاب اسلامی

بعضی از آیات کریمه‌ی الهی، گویی در طول قرنهای متمادی، یا به معنای واقعی تفسیر نشده بود و یا به‌وسیله‌ی ما و نسلهای معمولیِ بشر فهمیده نشده بود. این آیات، در دوران انقلاب ما و در طول این ده، یازده سالِ پُرحادثه و پُرماجرا معنا شد. حق هم همین است. حوادث و شرایط خاص است که می‌تواند حقایق الهی را که در قالب الفاظ است، درست معنا کند. مثلاً آیات نازل شده در جنگ اُحد (۱) را نمی‌شود در یک زندگی عافیت‌آلود و عافیت‌آمیز، درست فهمید. آیات نازل شده در غربت نبیّ‌اکرم (صلّی‌ اللَّه‌علیه‌ و اله‌ و سلّم) و اصحاب آن بزرگوار در شعب ابی‌طالب یا در راه مکه را نمی‌شود در شرایط معمولی زندگی، در خانه و در بازار و در محیط مأنوس خانوادگی، درست درک کرد؛ چیز دیگری لازم است. شرایط خاصی لازم است که بسیاری از آیات معنا بشود و اگر بخواهیم درست نظر بدهیم، باید بگوییم که مجموعه‌ی آیات الهی، با تفاسیر ائمه‌ی معصومین (علیهم‌الصّلاةوالسّلام) که در ظرف انقلاب و دوران بعثت و هجرت و جهاد و شهادت - دوران برانگیختگی و زحمت و تلاش - نازل شده بود، بهتر از همیشه‌ی تاریخ فهمیده می‌شود، یا قابل فهمیده‌شدن است.

یکی از آیات الهی این است که اگر برای خدا کار کنید، خدا به شما کمک خواهد کرد: «ولینصرنّ اللَّه من ینصره». (۲) یکی از آیات الهی این است که اگر صبر و استقامت کنید، خدا را با خود خواهید یافت: «ان‌اللَّه مع‌الصّابرین». (۳) نمی‌شود این آیات را همین‌طور خواند و رد شد. هر کلمه‌یی از کلمات این آیات، یک تجربه‌ی زندگی و یک درس حکمت است. همین‌طوری نیست که بخوانیم و عبور کنیم و فکر کنیم که فهمیده‌ایم.


در قرآن کریم هست که هر کس در راه خدا تلاش کند، هر کس برای خدا مجاهدت کند، در حقیقت برای خود تلاش و مجاهدت کرده است: «و من جاهد فانّما یجاهد لنفسه». (۴) این‌ها آیات الهی است.
ما همه‌ی این‌ها را قبول داشتیم؛ اما قبول داشتن، یک مسأله است؛ لمس کردن، یک مسأله‌ی دیگر است. ما حالا این آیات را لمس می‌کنیم. در طول دوران نهضت و انقلاب، بعد از پیروزی انقلاب، در هشت سال جنگ، در این دو سال بعد از جنگ، مجموعاً در این یازده، دوازده سالِ بعد از بیست و دوم بهمن ۵۷ تا امروز، این‌ها را یکی‌یکی تجربه و لمس می‌کنیم و قدم‌به‌قدم درک می‌نماییم؛ یعنی ملت ما این‌ها را درک می‌کند.

تا این‌جا هرچه وعده‌ی الهی بود، درست بود و عمل شد. هرچه تحلیل براساس آیات محکمات قرآن بود، درست از آب درآمد و محقق شد. تا این‌جا ما بوضوح و عیان دیدیم که یک ملت مؤمن و با خدا، وقتی همه‌ی دنیا هم در مقابل او قرار بگیرند، اگر بایستد و صبر کند، شکست نخواهد خورد؛ این را تجربه کردیم. همیشه می‌گفتیم، قبل از انقلاب و اوایل انقلاب می‌گفتیم، در طول این ده سال بار‌ها و بار‌ها می‌گفتیم؛ اما حوادث، این گفته را برای ما عینی و ملموس کرد.(۵)


ما نمونه‌اش را در خودمان دیدیم. ما آزمودیم، تجربه کردیم که «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا مابأنفسهم». (۶) این را ما ملت ایران آزمایش کردیم؛ این را در عمل آزمودیم. در خودمان تغییر ایجاد کردیم، خدای متعال هم اوضاع ما را تغییر داد. عجیب هم این است که اگریک قدم ما برداریم، خدا ده قدم برمیدارد. ما اندکی خودمان را تغییر دادیم، خدا مبالغی به ما کمک کرد، اوضاع ما را تغییر داد.(۷)



باور به وعده نصرت الهی

هر کس برای خدا کار کند، خدا هم تمام امکانات و علم و قدرت خودش و سنتهای آفرینش را در خدمت او قرار خواهد داد. «ولینصرنّ اللَّه من ینصره»؛ این جمله‌ی عجیبی است - «ل» قسم و «ن» تأکید - حتماً خدا کسانی را که او را نصرت کنند، بدون شک نصرت خواهد کرد.(۸)

خدای متعال به شما وعده داده است که اگر دین او را و راه او را و هدفهای الهی را یاری کنید، شما را یاری خواهد کرد. یاری خدا به معنی یاری تمام نیروهای موجود در این طبیعت است؛ همه به کمک شما خواهند آمد؛ نیروهای ماوراء طبیعی هم به کمک شما خواهند آمد. (۹) عمل به اسلام، این است که ما حرف و وعده‌ی قرآن را قبول داشته باشیم،
معنایش این است که وقتی قرآن می‌گوید «و لینصرنّ اللَّه من ینصره انّ اللَّه لقوی عزیز»، این را باور کنیم. اگر نصرت خدا کردید، «لینصرنّ اللَّه»، خدا شما را نصرت می‌کند. «انّ اللَّه غالب علی امره»، (۱۰) این را باور کنیم. این معرفت قرآنی به ما یک‌چنین باوری را می‌دهد.(۱۱)



شرط نصرت الهی

چه کارکنیم که خدا ما را یاری کند؟ این یک مسئله است. چه کار کنیم که نصرت خدا شامل حال ما بشود؟ این را هم خود قرآن به ما گفته: «ان تنصروا اللَّه ینصرکم»، (۱۲) «ولینصرنّ‌اللَّه من ینصره»؛ شما خدا را نصرت کنید، دین خدا را نصرت کنید، برای خدا قیام کنید، خدا شما را نصرت خواهد کرد.

هر جا ملت‌ها برای دین خدا قیام کردند، نیروشان را آوردند وسط صحنه، خدای متعال آن‌ها را نصرت کرد. و وقتی خدا آن‌ها را نصرت کرد، دیگر هیچ کس نتوانست بر آن‌ها غلبه پیدا کند. (۱۳) با نشستن، با تنبلی کردن، با توهمات دلخوش کردن، با مصالح امت اسلامی بازی کردن و هوای نفس را بر مصالح امت اسلامی ترجیح دادن، نصرت الهی خود را نشان نخواهد داد.(۱۴)

حق تا وقتی از مردم پشتیبانی نداشته باشد، یک واقعیت ذهنی و یک حقیقت معنوی است؛ نمی‌شود توقع داشت در جایی تحقق و استقرار پیدا کند.
اما وقتی به دنبال حق، نیروی ایمان انسان‌ها بسیج شد و به راه افتاد، حق طبق طبیعت نظام هستی است؛ لذا تحقق پیدا می‌کند، و تحقق پیدا کرد.(۱۵)






پی‌نوشت:
۱) آل عمران: ۱۵۲-۱۵۵
۲) حج: ۴۰
۳) بقره: ۱۵۳
۴) عنکبوت: ۶
۵) بیانات در جمع کثیری از آزادگان ۲۶/۶/۱۳۶۹
۶) رعد: ۱۱
۷) بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات قرآن ۱۴/۴/۱۳۹۰
۸) بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در همایش آسیب‌شناسی انقلاب‌ ۱۵/۱۲/۱۳۷۷
۹) بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی دانش‌آموختگان ارتش ۱۹/۸/۱۳۸۹
۱۰) یوسف: ۲۱
۱۱) بیانات در دیدار قاریان شرکت کننده در بیست و سومین مسابقات بین‌المللی قرآن ۴/۷/۱۳۸۵
۱۲) محمد: ۷
۱۳) بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات قرآن ۱۴/۴/۱۳۹۰
۱۴) بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید فطر ۲/۸/۱۳۸۵
۱۵) بیانات در دیدار مردم قم ۱۹/۱۰/۱۳۸۳
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز هجدهم | اساس حکومت اسلامی

درس‌گفتار قرآن کریم روز هجدهم | اساس حکومت اسلامی

سوره مبارکه نور آیه ۵۴

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿۵۴﴾

بگو خدا و پیامبر را اطاعت کنید پس اگر پشت نمودید [بدانید که] بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستید و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشکار [ماموریتی] نیست.



اعتقاد به خداوند بدون اعتقاد به پیامبر محقق نمی‌شود

خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معامله‌اش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست.

جامعه‌ی اسلامی ما آن وقتی به معنای واقعی کلمه جامعه‌ی اسلامیِ کامل است، که خود را بر رفتار پیامبر منطبق کند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملی نیست - که نیست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عکس جریان زندگی نبیّ‌اکرم بر زندگی ما حاکم نباشد؛ در آن خط حرکت بکنیم.(۱)


ممکن است کسی بخدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر پس از اطاعت خدا ذکر شده: «اطیعواالله و اطیعوا الرسول» (۲) خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید. در حالی که شما پیرو پیغمبر هستید می‌گوئید: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت کردم پیغمبر را هم اطاعت کرده‌ام. بله شما این‌جور هستید، چون به پیغمبر (یعنی به وحی) اعتقاد دارید، اما اگر کسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آنوقت دیگر اطاعت از پیغمبر وجود ندارد.


در اینکه چگونه اطاعت از خدا تحقق پیدا خواهد کرد؟ جای صدگونه گمان و تصور باطل هست اگرکسی به خدا معتقد بود، یعنی عقلش او را در مقابل حقیقت وجود خدا خاضع کرد، دیگر نمی‌تواند منکر شود. آیا آفرینش را و این ماشین عجیب و پیچیده کائنات را مهندس و سازنده‌ای نیست؟ حالا اگر خدا را قبول کرد، اما وحی را و اینکه خداوند میان خودش و میان انسان‌ها رابطه‌ای ایجاد خواهد کرد اگر قبول نکرد، آنوقت هرچه را به ذهن خود او رسید او را وحی الهی خواهد پنداشت، وحکم الهی خواهد دانست؟! در حالی که همیشه‌ اینطور نیست که عقل انسان به راه صواب برود، بلکه در موارد بسیاری هم خطا خواهد کرد. عقل احتیاج به مرشد و کسی که او را ارشاد کند و به او تعلیم بدهد دارد تا چگونه فهمیدن و چگونه دیدن و تشخیص حقیقت را از باطل بدهد.(۳)



مراتب اطاعت از خداوند

الف) اطاعت در زندگی فردی

اساس نظام اسلامی بر اطاعت از خداوند است؛ این آن مایز اصلی است؛ «اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول»، «ان کنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونی یحببکم اللَّه». (۴) بنابراین اساس نظام اسلامی، اطاعت از خدای متعال است.

اطاعت از خدای متعال، چند مرتبه دارد، چند مرحله دارد: یک اطاعت، اطاعت موردی است. در مواردی خدای متعال می‌فرماید که این عمل را انجام دهید - ولو این مسئله، مسئله‌ی شخصی است - مثلاً نماز بخوانید، یا فرض کنید که صوم و زکات و بقیه‌ی امور. این یک جور اطاعت است که انسان امر الهی را اطاعت می‌کند، نهی الهی را اطاعت می‌کند.



ب) اطاعت از نقشه الهی در زندگی اجتماعی

از این مهم‌تر، اطاعت خطی است. یعنی روش و راه و نقشه‌ای که خدای متعال برای زندگی معین می‌کند؛ این را یک مجموعه‌ای از مردم اطاعت کنند تا این نقشه تحقق پیدا کند. این نقشه با اَعمال فردی حاصل نمی‌شود؛ این یک حالت دیگری است، یک مسئله‌ی دیگری است، مسئله‌ی بالاتری است؛ یک کار جمعی نیاز دارد تا اینکه نقشه‌ی الهی، هندسه‌ی الهی در وضع جامعه‌ی اسلامی تحقق پیدا کند. فرض بفرمائید که در مکه مسلمان‌ها اعمال خودشان را انجام می‌دادند؛ اما جامعه‌ی اسلامی در مکه با جامعه‌ی اسلامی در مدینه که حکومت اسلامی در آن تشکیل شد، متفاوت است.

یک کار جدید، یک حرکتِ فرا‌تر از حرکات فردی به وجود آمد و لازم است؛ که اگر این تحقق پیدا کرد، آن وقت «لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛ (۵) زندگی، زندگی خوبی خواهد شد؛ زندگی سعادتمندانه‌ای خواهد شد؛ آثار و برکات و نتائج مطلوبی که بر اطاعت امر الهی مترتب است، بر زندگی مترتب خواهد شد.(۶)



تأثیر نظام اسلامی بر اعمال فردی

نظام اسلامی به انسان‌ها سعادت می‌دهد. نظام اسلامی هم یعنی آن نظامی که مبنی بر هندسه‌ی الهی است برای جامعه؛ مبنی بر نقشه‌ی خداست در جامعه. اگر این نقشه تحقق پیدا کرد، خیلی از تخلفات فردی و شخصی و جزئی قابل اغماض خواهد بود.

روایت معروفی است که نقل حدیث قدسی را می‌کند:
«لأعذّبنّ کلّ رعیّة اطاعت اماما جائرا لیس من اللَّه و لو کانت الرّعیّة فی اعمال‌ها برّة تقیّة». نقطه‌ی مقابلش: «و لأعفونّ عن کلّ رعیّة اطاعت اماما عادلا من اللَّه و ان کانت الرّعیّة فی اعمال‌ها ظالمة مسیئة». (۷) یعنی کار فردی و تخلف فردی در یک نظام عظیم اجتماعی که حرکت عمومی به یک سمت درستی است، قابل اغماض است؛ یا شاید به تعبیر دقیق‌تر، قابل اصلاح است؛ بالاخره می‌تواند اینجامعه را، این افراد را به سرمنزل مقصود برساند؛ برخلاف اینکه اگر چنانچه نه، اعمال فردی درست بود، اما روابط اجتماعی، نظامات اجتماعی، نظامات غلطی بود، نظامات جائری بود، نظاماتِ از ناحیه‌ی خدا نبود، از ناحیه‌ی شیطان بود، از ناحیه‌ی نفس بود، اعمال فردی نمی‌تواند اینجامعه را بالاخره به سرمنزل مقصود برساند؛ آن چیزی که مطلوب شرایع الهی است از سعادت انسان، آن را نمی‌تواند برایشان به وجود بیاورد.

بنابراین مسئله‌ی اطاعت کلان و اینکه انسان خط الهی را جستجو کند و بیابد و آن را دنبال کند، بسیار اهمیت پیدا می‌کند. نظام اسلامی بر اساس توحید است. پایه‌ی اصلی، توحید است.(۸)

پی‌نوشت:
۱) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵
۲) نور: ۵۴
۳) بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۸/۰۱
۴) آل عمران: ۳۱
۵) مائده: ۶۶
۶) بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ‌۱۳۸۸/۱۲/۰۶۷) الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج ۱، ص ۳۷۶. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً» امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: خدای تبارک و تعالی فرموده است: بدون شک افرادی را که در اسلام با پیروی از امام ستمگری که از جانب خدا نیست دینداری کنند، عذاب می‌کنم هر چند که آن رعیت در کردار خود نیکوکار و پرهیزگار باشد و هر آینه افرادی که در اسلام با پیروی از امام عادل از جانب خدا دینداری کند، در می‌گذرم هر چند که آن رعیت نسبت به خود ستمگر و بدکردار باشد.
۸) بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ‌۱۳۸۸/۱۲/۰۶
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز نوزدهم | تسلیم، حقیقت ایمان

درس‌گفتار قرآن کریم روز نوزدهم | تسلیم، حقیقت ایمان

سوره مبارکه نمل آیه ۱۴

وَجَحَدوا بِها وَاستَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَةُ المُفسِدینَ(۱۴)

و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!



علم به تنهایی برای ایمان آوردن کافی نیست

بیم دادن و انذار کار پیغمبران است. بیم دادن، یعنی هشدار دادن و آن‌ها را از وضع بد و غلطی که درآن قرار دارند ترساندن، این ترساندن را می‌گویند انذار دادن، که البته هر ترساندنی مورد بحث نیست. مثلاً: اگر صدای مخصوص در بیاورید که کسی از جا بپرد این را نمی‌گویند انذار، انذار یعنی از وضع بدی که در آن قرار دارند و از راه غلطی که در آن دارند حرکت می‌کنند و از سرنوشت شومی که درانتظار آنهاست، آن‌ها را بترسانی و بیم دهی.

پیغمبران وقتی می‌آیند با جوامع بشری گمراه روبرو می‌شوند آن‌ها را از وضع خودشان بیم می‌دهند و می‌گویند این چه غفلت و گمراهی و آلودگی وناپاکی است که در آن غرق هستند؟ کسانی که خودشان غرق هستند غالباً نمی‌دانند، ابزار علم را در اختیار دارند اما چون غرق در جاهلیت‌اند و واقعاً ملتفت نیستند و البته یک عده‌ای آتش نفهمی این‌ها را می‌افروزند، نمی‌فه‌مند غرق در جاهلیت و غرق در آلودگی هستند و همهٔ چیزهای بدی را را که این آلودگی را بوجود آورده خوب دانستند و به آن‌ها مباهات کردند.

پیغمبران که منذر هستند می‌آیند آن‌ها را انذار می‌کنند، آن‌ها را از وضعی که دارند می‌گذرانند و از زندگیشان و از نظامشان و از کششی که دارند این‌ها را می‌ترسانند که دارید چه می‌کنید؟ در چه وضعی هستید و این چه آینده‌ای است که در انتظار شماست و چه عوامل تلخی دارد بر شما حکومت می‌کند؟ این معنی انذار است.

حالا قرآن می‌گوید: این آدمهایی که کفر می‌ورزند، چه انذارشان بکنی و چه انذارشان نکنی یکسان است و این‌ها ایمان نخواهند آورد.

یک دانشمندی یکوقت گفته بود من خفته را می‌توانم بیدار کنم اما کسی که خودش را بخواب زده چگونه می‌توانم بیدار کنم؟ آدمی که خوابیده با دوبار صدا زدن یا یک لیوان آب به سر و رویش ریختن هر چند هم سنگین خواب باشد بالاخره بیدار می‌شود اما این کسی که خودش را بخواب زده و نمی‌خواهد اصلاً به پا خیزد اگر هم او را بلند کنید سرپا بایستد خودش را بر زمین خواهد انداخت
یعنی آن انگیزه‌های درونی ضد ایمان، ضد آگاهی، ضد ذکر، ضد تنبه آنچنان در وجودش پنجه افکندند که به هیچ‌وجه حاضر نیست حقیقت را بفهمد البته در بسیاری از اوقات در ته دل حقیقت بسیاری می‌فه‌مند کما اینکه در بعضی از آیات در قرآن می‌فرماید: «وجحدوا واستیقنت‌ها انفسهم» (۱) بعضی‌ها اینطور هستند که انکار می‌کنند اما حقیقت را می‌دانند و بعضی از اوقات هم حقیقت را نمی‌فه‌مند و نمی‌شود به این‌ها فهماند هر کاری هم بکنی غرق در یک جهالت مخصوصی هستند.(۲)


ایمان پایه‌ی عمل و حرکت انسان است. تا انسان به چیزی دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حرکت نمی‌کند.
ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهی به حقیقتی عالم است، اما گرویده‌ی به آن نیست. یعنی در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافی نیست؛ چیزی اضافه‌ی بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایی هم برای ایمان کافی نیست؛

کمااین‌که می‌بینید قرآن درباره‌ی موسی و قضایای فرعون می‌فرماید: «و جحدوا بها واستیقنت‌ها انفسهم ظلما و علوّا»؛ یعنی وقتی موسی دعوت خودش را مطرح کرد، ملأ فرعونی فهمیدند او راست می‌گوید و حقیقت است؛ اما بعد از آن‌که موسی این معجزه‌ی عجیب را نشان داد و بعد از آن‌که ساحران و جادوگران - که تصور می‌شد کار موسی هم از قبیل کار آنهاست - خودشان اعتراف کردند این از نوع کار آن‌ها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده کردند و به موسی ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، برای آن‌ها روشن شد که موسی حقیقت می‌گوید؛ اما درعین‌حال این حقیقت را انکار کردند؛
«جحدوا بها واستیقنت‌ها انفسهم». یقین داشتند که موسی راست می‌گوید، اما درعین‌حال انکار کردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ به‌خاطر این‌که استکبار و هواهای نفسانیشان و ظلمی که می‌خواستند بکنند، نمی‌گذاشت تسلیم شوند.



ایمان پایه عمل است

ایمان و گرویدن، نوعی تسلیم است؛ تسلیم حقیقتی شدن. گاهی انسان حقیقت را می‌فهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمی‌کند و در مقابل آن می‌ایستد. لذا می‌بینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمی‌آورند؛ در مقابل ایمان، کفر می‌آورند؛ یعنی پوشاندن.

انسان گاهی حقیقتی را قبول دارد، اما آن را می‌پوشاند و پنهان می‌کند. نقطه‌ی مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنی دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه‌ی وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزی که شما آن را حقیقت می‌پندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این می‌شود پایه‌ی عمل شما.

امروز شما می‌بینید عده‌یی با حرارتِ تمام از فلان مبنای اقتصادی یا اجتماعی دفاع و برای آن سرمایه‌گذاری می‌کنند. مثال واضح‌تر، وجود گرایشهای مارکسیستی در دوره‌ی جوانیِ خودمان است که بعضی از شما‌ها هم آن دوره را درک کرده‌اید. عده‌یی واقعاً در مقابل آن مفاهیم مارکسیستی حاضر بودند جان خودشان را بدهند. این‌ها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل می‌شود؛ آن هم عملی به این دشواری؛ مبارزه کردن و در میدان بودن و کشتن و کشته شدن. اگر ایمان به مبنایی وجود داشت، آن انسان می‌شود خودکار به سمت هدفهای آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذکر دهند. ایمان، عمل را به دنبال می‌آورد.(۳)




پی‌نوشت:
۱) نمل: ۱۴

۲) بیانات در جلسه دهم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۸/۰۸
۳) بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت ‌۱۳۸۳/۰۸/۲۰



 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیستم | آفات غرور

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیستم | آفات غرور

سوره مبارکه قصص آیه ۷۸

قالَ إِنَّما أوتیتُهُ عَلیٰ عِلمٍ عِندی ۚ أَوَلَم یَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً وَأَکثَرُ جَمعًا ۚ وَلا یُسأَلُ عَن ذُنوبِهِمُ المُجرِمونَ (۷۸)

(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!» آیا او نمی‌دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومند‌تر و ثروتمند‌تر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی‌شوند.




الف) غرور به خود

جواب قارون در مواجهه با حضرت موسی (علیه‌السلام)

ماجرای حضرت موسی (علیه‌السلام) از آن ماجراهای عبرت‌آمیز و عجیب تاریخ است. درباره‌ی این ماجرا هرچه بگویم تمام نمی‌شود. واقعاً قرآن گنجینه‌ی عظیمی از تجربه‌ی موسوی برای ماست. در این ماجرای عجیب، یکی از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کسانی از همراهان موسی علیه‌السّلام است که از همراهیِ او برگشتند. من این‌ها را عرض می‌کنم تا کسانی که اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.

در قرآن چند مورد از این مسائل داریم که یکی مربوط به سامری است، (۱) یکی مربوط به قارون است (۲) و یکی هم مربوط به کسانی است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند. (۳) این‌ها مصادیق رجعت و ارتداد است. قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهی، آن قدر انسان بدی است که قرآن کریم بخشی را به او اختصاص داده است. مشکل قارون این‌جاست که وقتی حضرت موسی علیه‌السّلام به او می‌فرماید «اموالی را که تو به دست آوردی، زینت است» و به نصیحت وی می‌پردازد، در جواب آن حضرت می‌گوید: «انما اوتیتهُ علی علم»؛ (۴) من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبیر امروزی: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگی داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راه‌ها به دست آوردم. به کسی مربوط نیست!» او نمی‌فهمید که اموال را خدا داده بود. کمااین‌که جان را خدا به انسان می‌دهد، فرزند را خدا به انسان می‌دهد، دین را خدا به انسان می‌دهد و همه چیز مالِ خداست.


ای انسان نادان! چرا سرکشی می‌کنی؟! چرا اشتباه می‌کنی و می‌گویی «منم که این مال را به دست آوردم»؟! «من» کیست؟! خدای متعال به مبارزان فداکاری که به میدان جنگ رفتند؛ جان‌هایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر کردند؛ جنگیدند و بینی دشمن را به خاک مالیدند و نهایتاً دشمن را شکست دادند، می‌گوید: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللَّه رمی» (۵) این تیری که تو قبلاً نحوه‌ی انداختنش را یاد گرفتی، سپس نشانه گرفتی، دقّت کردی و زدی تا این‌که به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدی، بلکه خدا زد. نیروی من هم مالِ خداست، اراده‌ی من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هر چه دارم مالِ خداست. آن وقت در مقابل این قدرتِ مالکِ محیطِ مدبّری که همه چیز من در قبضه‌ی قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من»!؟ این، آن نقطه‌ی فسادِ بشری است. هر جا این باشد، بد است و موجب فساد می‌شود.(۶)


مغرور شدن ملت‌ها و مسؤولان ملت‌ها همیشه مایه‌ی سرنگون شدن و سقوط آن‌ها شده است. هیچ‌کس نگوید «من» کردم. خدای متعال در قرآن با لحن استهزاءآمیزِ نافذِ خود می‌گوید که قارون گفت: «قال انّما اوتیته علی علم عندی» من خودم بودم که با توانایی خودم توانستم به این نقطه برسم! خدای متعال او را در اعماق زمین سرنگون کرد. ما باید تلاش کنیم؛ ما باید مجاهدت کنیم. هیچ ملتی بدون مجاهدت، بدون تلاش، بدون ابتکار، بدون نوآوری، بدون فتح مراحل گوناگون پیشرفت، به جایی نمی‌رسد؛ اما برکت از خداست، توفیق از خداست.(۷)



نعمت را از خدا بدانیم

به تواناییهای خود و آنچه به نظر ما قدرت ماست، تکیه‌ی استقلالی و ذاتی نکنیم؛ از خدا کمک بخواهیم و خود را محتاج او بدانیم مثل قارون و بعضی امّتهای گذشته نگوییم: «انّما اوتیته علی علمٍ عندی»؛ این غلط است. کمک را همیشه از خدا بخواهیم؛ راه را هم به سوی او باز بدانیم. راه همه‌ی ما به سوی خدا باز است.(۸)
حقیقت شکر این است که انسان نعمت را از خدا بداند. نه این‌که به زبان بگوید؛ با هم
ه‌ی وجود باور کند که آنچه از نعمت در اختیار اوست، از سوی خداست. این طور نباشد که خیال کند، اوست که این نعمت را برای خود فراهم کرده است. این، جلب غضب و حرمان از نعمت الهی را فراهم خواهد کرد که «انما اوتیته علی علم». اگر بگویم که خودم این دانایی‌ها و این تمکّن‌ها را به دست آورده‌ام، غلط است. قرآن این‌طور می‌فرماید که «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه»؛ (۹) هر حادثه‌ی نیکو که به شما می‌رسد، از خداست.
«ما بکم من نعمة فمن‌اللَّه»؛ (۱۰) هر نعمتی که دارید، از سوی خداست. در دعا هم به ما یاد داده‌اند که به خدای متعال عرض کنیم: «ما بنا من نعمة فمنک وحدک لاشریک لک لا اله الّا انت»؛ (۱۱) هر نعمتی که ما در اختیار داریم، از توست. حدّاکثر این است که ما بتوانیم خود را قابل نعمت و حافظ نعمت خدا کنیم.(۱۲)


در دو جای از قرآن این عبارت هست که: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتیته علی علم» (۱۳) - هم در سوره‌ی زمر هست و هم احتمالاً در سوره‌ی لقمان - خدا نعمتی به انسان می‌دهد، اما انسان از دهنده‌ی نعمت غافل می‌شود و تصور می‌کند که این خود اوست که توانسته این نعمت، این موقعیت و این فرصت را به دست آورد.
عین همین عبارت درباره‌ی قارون هست که وقتی به او اعتراض کردند که این نعمت‌ها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف کن، او در جواب گفت: «انّما اوتیته علی علم عندی»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ این‌‌ همان خطای بزرگی است که ممکن است همه‌ی ما دچارش بشویم؛ غرّه شدن به خود. عین همین قضیه، غرّه شدن به خداست. آیه‌ی شریفه: «فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا و لا یغرّنّکم باللَّه الغرور» (۱۴) درباره‌ی غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشوید.(۱۵)


ب) غرّه شدن به خدا

در دعای صحیفه‌ی سجادیه می‌فرماید: «فالویل الدائم لمن اغترّ بک»، «ما اطول تردّده فی عقابک»، «ما ابعده عن الفرج» (۱۶). مغرور شدن به خدا یعنی نابحق از خدا توقع کردن؛ بدون اینکه انسان عمل صالحی را به میدان بیاورد، از خدا پاداش بخواهد؛ اینکه انسان بگوید، ما که بنده‌ی خوب خدا هستیم و خدا حتماً به ما کمک خواهد کرد؛ اینکه انسان از حلم الهی سوء استفاده کند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ایمن بداند؛ این‌ها همه غرّه شدن به خداست. امام سجاد می‌فرماید: خدایا! مصیبت دائمی برای آن کسی است که به تو غرّه بشود. این غرّه شدن به خدا،‌‌ همان بلایی است که بر سر بنی‌اسرائیل آمد.

خدای متعال آن‌ها را ملت برگزیده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظایف خودشان را انجام ندادند، خدای متعال درباره‌ی آن‌ها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة». (۱۷) آن‌ها همانهایی هستند که خدای متعال در چند جای قرآن تصریح کرده که من این‌ها را مردمان برگزیده قرار دادم؛ «و انّی فضّلتکم علی العالمین» (۱۸)؛ اما همین‌ها با عمل بد خود کاری کردند که خدای متعال درباره‌ی آن‌ها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهی قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، این چیز‌ها را دنبال خودش دارد بایستی به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوی روانی خودمان بپردازیم و وظایف سنگین، ما را غافل نکند.

البته،
راه باز است؛ همین نمازهای پنجگانه، همین امکان دعا، همین نافله، همین نماز شب؛ همه از راههای به خود پرداختن است؛ این راه‌ها را در مقابل ما باز گذاشته‌اند. اگر تنبلی نکنیم، می‌شود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانیت پیدا می‌کند و کار‌هایش برکت پیدا می‌کند.(۱۹)




پی‌نوشت:
۱) طه: ۹۵
۲) قصص: ۷۶
۳) مائده: ۲۱
۴) قصص: ۷۸
۵) أنفال: ۱۷

۶) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۳/۱۱/۲۸
۷) بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی ۱۳۸۴/۰۴/۰۷
۸) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۲/۰۵/۱۵
۹) نساء: ۷۹
۱۰) نحل: ۵۳
۱۱) مصباح‌ المتهجد، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۷۵. «وَ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ بَعْدَ الْعَصْر... اللَّهُمَ‌ إِنِّی‌ أَعُوذُ بِکَ‌ مِنْ‌ نَفْسٍ‌ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْیُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْکَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ‌» امام کاظم (علیه‌السلام) بعد از نماز عصر اینگونه می‌فرمود:... خدایا همانا من از نفسی که سیر نمی‌شود و قلبی که خاشع نمی‌گردد و دانشی که سود نمی‌رساند و از نمازی که بالا نمی‌رود (پذیرفته نمی‌شود) و دعایی که شنیده نمی‌شود به تو پناه می‌آورم. بارال‌ها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می‌خواهم. خدایا هر نعمتی که در اختیار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می‌کنم و به سوی تو باز می‌گردم (توبه می‌کنم).
۱۲) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۱۳۷۶/۰۳/۰۷
۱۳) زمر: ۴۹
۱۴) لقمان: ۳۰ و فاطر: ۵

۱۵) بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ۱۳۸۵/۰۳/۲۹۱۶) صحیفه سجادیه: دعای ۴۶؛ «... فَالْوَیْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْکَ، وَ الْخَیْبَةُ الْخَاذِلَةُ لِمَنْ خَابَ مِنْکَ، وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَی لِمَنِ اغْتَرَّ بِکَ مَا أَکْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِی عَذَابِکَ، وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِی عِقَابِکَ، وَ مَا أَبْعَدَ غَایَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ،...» پس عذاب همیشگی از آن کسی است از تو روی برتابد و ناامیدی ذلت بار از آن کسی است که از تو ناامید گشته است و بد‌ترین تیره روزی نصیب کسی است که به تو مغرور شود. چنین کسی چه بسیار عذابهای گوناگون خواهد چشید و چه زمانهای دراز که در وادی شکنجه تو سرگردان خواهد ماند و آرزوی گشایش او چه دور است.
۱۷) بقره: ۶۱
۱۸) بقره: ۴۷ و ۱۲۲

۱۹) بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ۱۳۸۵/۰۳/۲۹






 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و یکم | منجر شدن لغزش‌های فردی به نفاق

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و یکم | منجر شدن لغزش‌های فردی به نفاق

سوره مبارکه روم آیه ۱۰

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأیٰ أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوا بِ‌ها یَستَهزِئونَ﴿۱۰﴾

سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!





خطر بزرگ جامعه اسلامی

قرآن می‌فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اسائوا السوأی ان کذّبوا بایات اللَّه»؛ (۱) آن کسانی که کار بد کردند، بد‌ترین نصیبشان خواهد شد. آن بد‌ترین چیست؟ تکذیب آیات الهی. (...) خطر بزرگ برای جامعه اسلامی این است؛ هرجا هم که شما در تاریخ می‌بینید جامعه اسلامی منحرف شده، از این‌جا منحرف شده است.

ممکن است دشمن خارجی بیاید، سرکوب کند، شکست دهد و تار و مار کند؛ اما نمی‌تواند نابود کند بالاخره ایمان می‌ماند و در جایی سر بلند می‌کند و سبز می‌شود. اما آن‌جایی که این لشکرِ دشمن درونی به انسان حمله کرد و درون انسان را تهی و خالی نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشأش این است.(۲)



اثر متقابل رفتار و اخلاق بر یکدیگر

اغلبِ گمراهیهایی که وجود دارد، یا به خاطر گناهانی است که از ما سر می‌زند و یا به خاطر خصلتهای زشتی است که در وجودِ ما نهفته است. «ثمّ کان عاقبة الذین اساؤا السوای‌ ان کذّبوا بایات اللَّه.» گناه، عاقبتش گمراهی است؛ مگر این‌که نور توبه در دل انسان بدرخشد. این‌که مدام به ما می‌گویند «اگر یک گناه کردید، پشت سرِ‌‌ همان گناه توبه کنید. از تکرار گناه، پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دیگر گناه نکنید» برای این است که فرو رفتن در باتلاق گناه، کار خطرناکی است و گاهی انسان به جایی می‌رسد که دیگر راه برگشتی ندارد.

یکی گناه است که وسیله گمراه شدن می‌گردد و یکی هم خصلتهای ناپسند است. خصلتهای زشت، بیشتر از گناهان فعلی به گمراهی انسان می‌انجامد.

اگر ما در هر کار و هر حرف و هر عقیده‌ای، خودپرست و خودرأی باشیم، همدیگر را تخطئه کنیم و بگوییم «فقط من درست فهمیدم و من درست عمل می‌کنم»، آن‌گاه به هیچ مشورت واستدلال و منطقی اعتنا نکنیم و به هیچ حرف حقّی گوش نسپاریم؛ اگر حسد در وجود ما چنان ریشه دوانیده باشد که به خاطر آن، زیبا را زشت ببینیم و حاضر نباشیم حقیقت درخشانی را در جایی تصدیق کنیم؛ اگر حبِ‌ّ شهرت، حبِ‌ّ مقام و حبِ‌ّ مال، ما را از پذیرش حقیقت باز دارد، این‌جاست که پذیرای صفات خطرناکِ گمراه کننده شده‌ایم.(۳)

رفتار‌ها و خلقیات و تربیت‌ها اثر متقابل دارند؛ هم اخلاق در رفتار تأثیر می‌گذارد، هم رفتار بر اخلاق تأثیر می‌گذارد. کار بد که می‌کنیم، روی دل ما اثر می‌گذارد، روی اخلاق ما اثر می‌گذارد، گاهی روی برداشت‌ها و تلقی‌های ما اثر می‌گذارد؛ دلبستگی که پیدا می‌کنیم، این دلبستگی روی ذهنیات ما اثر می‌گذارد. اعمال و رفتار از یک طرف، و اخلاق و تربیت از یک طرف؛ این‌ها تأثیر متقابل دارند.(۴)




لغزشهای کوچک به انحراف در عمل و عقیده منتهی می‌شود

نکته‌‌‌ای که فعالان سیاسی، مسئولان، صاحبان قدرت، صاحبان مسئولیتهای گوناگون و متنفذین بشدت بایستی مراقب آن باشند، مسئله‌‌‌ی انحراف و فسادپذیری شخصی است؛ همه‌‌مان باید مراقبت کنیم. انسان‌ها در معرض فسادند، در معرض انحرافند. گاهی لغزشهای کوچک، انسان را به لغزشهای بزرگ و بزرگ‌تر و گاهی به پرتاپ شدن در اعماق دره‌‌‌هائی منتهی می‌کند؛ خیلی باید مراقب بود. قرآن هشدار داده است.

در موارد متعدد، در قرآن این هشدار وجود دارد.یک جا می‌فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤا السّوأی ان کذّبوا بأیات اللَّه»؛ عاقبت بعضی از کار‌ها این است که انسان به آن خانه‌‌‌ی بد‌ترین می‌رسد که تکذیب آیات الهی است.
یک جا می‌فرماید: «فأعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ (۵) خلف وعده‌‌‌ی با خدا کردند، این موجب شد نفاق در دل‌هایشان به وجود بیاید.
یعنی انسان گناهی انجام می‌دهد، این گناه انسان را به وادی نفاق می‌کشاند؛ که نفاق، کفر باطنی است. همین جا در قرآن، کافرین و منافقین در کنار هم هستند. در یک آیه‌‌‌ی دیگر می‌فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا» (۶)

اینی که می‌‌‌بینید یک عده‌‌‌ای در مقابل دشمن منهزم می‌شوند، طاقت نمی‌‌‌آورند، نمی‌توانند ایستادگی کنند، به خاطر آن چیزی است که قبلاً از این‌ها سر زده است؛ باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب کرده‌‌‌اند. لغزش‌ها انسان را فاسد می‌کند. این فساد، به انحراف در عمل و گاهی به انحراف در عقیده منتهی می‌شود.

این هم بمرور پیش می‌‌‌آید؛ دفعتاً پیش نمی‌‌‌آید که ما فکر کنیم یک نفری شب مؤمن می‌خوابد، صبح منافق از خواب بیدار می‌شود؛ نه، بتدریج و ذره ذره پیش می‌‌‌آید. (۷) ما بایستی کاری کنیم که اخلاق اسلامی در جامعه رائج شود. وقتی می‌گوئیم انقلاب اسلامی، خب، اسلام یک بخشش اخلاق است. پس بایستی رسالت اخلاقی انقلاب در جامعه تحقق پیدا کند.

یک بخش هم مربوط به عقاید و باورهاست. این عقاید و باور‌ها باید در عمق جان مردم ما رسوخ و نفوذ کند. همین عقاید است که ما را به میدان می‌آورد و در میدان نگه می‌دارد. این عقاید باید روی رفتارهای ما اثر بگذارد. جامعه‌ی ما باید جامعه‌ی گناه نباشد. گناه باید در جامعه روزبه‌روز کم شود.

گناه موجب می‌شود که ما نتوانیم در مقابل دشمن بزرگ خودمان - که شیطان انس و جن، دشمن ماست - مقاومت کنیم؛ «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»، یا در آیه‌ی دیگر: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤا السّوای ان کذّبوا بأیات اللَّه». عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهی می‌شود.

عمل بد، به تغییر باور‌ها منتهی می‌شود؛ «ان کذّبوا بأیات اللَّه». ما تعجب می‌کنیم گاهی اوقات وقتی می‌بینیم عقاید افراد دگرگونی پیدا می‌کند. حالا به عامه‌ی مردم و به متن جامعه خیلی کاری ندارم؛ انسان گاهی روی نخبگان نگاه می‌کند، وقتی یک خرده تفحص می‌کند، می‌بیند که این مربوط می‌شود به همین آیه‌ی شریفه‌ی «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا». یک پوسیدگی در دندان به وجود می‌آید، به آن نمی‌رسیم، یک وقت می‌بینیم زیر یک چیز سختی دندان شکست؛ می‌فهمیم ظاهر خوبی داشته، اما پوک بوده. انسان یک شکستگی‌های اینجوری را مشاهده می‌کند. خب، این‌ها همه‌اش مربوط به فرهنگ است.(۸)



لغزش نخبگان و راه علاج آن

خیلی‌ها بودندکه در رکاب پیامبر (ص) شمشیر‌ها زدند؛ ولی نتوانستند سوابق را نگهدارند. امیرالمؤمنین (ع) درباره‌ی شمشیر کسی که در رکاب پیامبر جنگیده بود، ولی پس از ایشان در جنگی کشته شده بود، فرمود: این شمشیر، چه روزهایی که در جنگ‌ها، غبار کدورت را از چهره‌ی پیامبر سترد.‌‌ همان شمشیر، شمشیری بود که روی علی‌بن‌ابی‌طالب کشیده شده بود! (۹) سوابق را باید نگهداشت.

پرونده‌ی الهی، این‌طور نیست. ما حبط هم داریم، «اولئک حبطت اعمالهم» (۱۰) حبطت، یعنی چه؟ حبط، یعنی اعمالشان باد هوا شد و از بین رفت. خیال نکنید که اگر ما یک روز کار خوبی انجام دادیم و آن را در انبان انداختیم و نگهداشتیم، چنانچه کار بدی هم انجام دادیم، بالاخره آن کار خوب باقی است. نخیر، کار بد در عالم موازین اعمال در پیشگاه خدا این‌طوری است که کار خوب را از بین می‌برد. گاهی کار و حرکت بد، طوری است که اصل ایمان را هم از انسان می‌گیرد.

ما الان این‌گونه افراد را داریم. من کسانی را می‌شناسم که چند صباحی کار خوب انجام دادند، بعد بر اثر یک لحظه غفلت و یک اشتباه و یک توقع زیادی و چیزی را که خیال می‌کرده حقش است و به او نداده‌اند، در دل گرفته و فاصله‌یی پیدا کرده است. این زاویه باز شدنِ از صراط مستقیم، چیز خیلی خطرناکی است. هرچه هم زاویه کوچک باشد، بتدریج این شکاف باز می‌شود و هرچه جلو‌تر می‌رود، از خط دور‌تر می‌شود. امروز کارشان به جایی رسیده که علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامی کار می‌کنند؛ یک روز هم در خدمت همین اسلام و همین انقلاب بودند.(۱۱)

این، علاجش هم مراقبت از خود است. مراقبت از خود هم یعنی همین تقوا. بنابراین علاجش تقواست. مراقب خودمان باشیم. نزدیکان افراد مراقبت کنند؛ زن‌ها از شوهر‌هایشان، شوهر‌ها از زن‌هایشان، دوستان نزدیک از همدیگر؛ «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر» (۱۲) از یکدیگر مراقبت کنیم، برای اینکه دچار نشویم. مردم مسئولین را موعظه کنند، نصیحت کنند، خیرخواهی کنند، بنویسند برای آن‌ها، بگویند برای آن‌ها، پیغام بدهند تا مبادا دچار لغزش بشوند. خطرات لغزش مسئولین هم برای نظام، برای کشور و برای مردم بیشتر است. انسان گاهی در بعضی از حرف‌ها، در بعضی از اقدام‌ها و تحرکات، این را احساس می‌کند؛ نشانه‌‌‌های یک چنین انحرافی را انسان مشاهده می‌کند. به خدا باید پناه برد، از خدا باید کمک خواست.(۱۳)



پی‌نوشت:
۱) روم: ۱۰
۲) بیانات در خطبه‌های نماز جمعهٔ تهران‌ ۱۳۸۰/۰۲/۲۸
۳) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
۴) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۱۳۸۸/۰۴/۰۳
۵) توبه: ۷۷
۶) آل عمران: ۱۵۵
۷) خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران ۱۳۸۸/۰۶/۲۰
۸) بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۳۹۰/۰۳/۲۳۹) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج ‌۳، ص ۸۳. «فطعنه عمیر بن جرموز طعنة أثبتته فوقع. فاعتوروه و أخذوا سیفه و أخذ ابن جرموز رأسه فحمله حتی أتی [به و بسیفه علیا فأخذه علی و قال: سیف و الله طال ما جلا به عن وجه رسول الله. ص. الکرب و لکن الحین و مصارع السوء. و دفن الزبیر. رحمه الله. بوادی السباع. و جلس علی یبکی علیه هو و أصحابه‌].» عمیر بن جرموز نیزه‌ای به او زد که از پای در آوردش، آن‌گاه او را برهنه کردند و شمشیرش را هم برداشتند و ابن جرموز سر او را برید و با شمشیر او به درگاه علی (ع) آورد، علی (ع) آن شمشیر را به دست گرفت و گفت: به خدا سوگند چه مدت طولانی که این شمشیر غم و اندوه از چهره رسول خدا زدوده است ولی مرگ و سرنوشت و کشتارگاه بد او را چنین کرد، زبیر را در وادی السباع دفن کردند و علی (ع) و یارانش نشستند و بر او گریستند.
۱۰) بقره: ۲۱۷
۱۱) سخنرانی در دیدار با فرماندهان و جمعی از پاسداران سپاه ۱۳۶۹/۱۱/۲۹
۱۲) عصر: ۳
۱۳) خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران ۱۳۸۸/۰۶/۲۰
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و دوم | ذکر، مقدمه تکامل فردی و اجتماعی

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و دوم | ذکر، مقدمه تکامل فردی و اجتماعی


سوره مبارکه یس آیه ۱۱

إِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَخَشِیَ الرَّحمٰنَ بِالغَیبِ ۖ فَبَشِّرهُ بِمَغفِرَةٍ وَأَجرٍ کَریمٍ (۱۱)

تو فقط کسی را انذار می‌کنی که از این یادآوری (الهی) پیروی کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد؛ چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پرارزش بشارت ده!



ماه رمضان بهترین فرصت انس با یاد خداوند

ماه رمضان، ماه مبارکی است. برکات رمضان، از خودِ آحاد و افراد مسلمانی که می‌خواهند در ضیافت الهی در این ماه وارد شوند، شروع می‌شود؛ از دل‌ها شروع می‌شود. اوّلین حقیقتی که تحت تأثیر برکات این ماه قرار می‌گیرد، دل و جان مؤمنین و روزه‌داران و وارد شوندگان به عتبه مقدّس و مبارک این ماه است. از طرفی روزه این ماه، از طرفی تلاوت قرآن در این ماه و از طرفی اُنس با ادعیه‌ای که در این ماه وارد شده است، انسان را در معرض یک تزکیه و تهذیب و تصفیه باطنی قرار می‌دهد و ما همه به این تصفیه احتیاج داریم.

ماه رمضان فرصت عروج معنوی است. همیشه فرصت هست. ماه شعبان و ماه رجب نیز همین‌طور است. ایام دیگر سال هم برای انسانهایی که اهل ذکر و توجّهند، همین‌طور است؛ «انّما تنذر من اتّبع الذّکر» (۱) پیروی از ذکر - یعنی به یاد آوردن و توجّه کردن - مایه‌ی نجات جان بشر است.
در همه‌ی ایام سال، در همه‌ی شب‌ها، در نیمه‌شب‌ها، با تلاوت قرآن، با تدبّر در قرآن، با خواندن این دعاهای پُرمغز و عمیق و این لحن عاشقانه‌ای که در این دعا‌ها هست - بخصوص ادعیّه‌ی صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه - می‌شود این تسویه‌ی باطن را به وجود آورد؛ ولی ماه رمضان یک فرصت استثنایی است. لیالی و ایام این ماه، هر ساعت و هر دقیقه‌اش برای انسان - بخصوص برای جوانان - یک فرصت است. (۲)



مهم‌ترین مظهر قدردانی جوانی

گاهی که گفته می‌شود جوانی را قدر بدانید، ذهن به راههای دیگر می‌رود. مهم‌ترین مظهر قدردانی از جوانی همین است که از این صفا و نورانیّت و از این ناآلودگی و پیراستگیِ طبیعیِ انسان جوان استفاده کنید و خود را در زمینه‌های تزکیه و اخلاق پیش ببرید.
این ان‌شاءاللَّه ذخیره‌ی همه‌ی زندگی شما خواهد شد. راهش هم رعایت دو نکته است: ذکر و توبه. ذکر یعنی یاد. یاد در مقابل غفلت است؛
غفلت از خدا، غفلت از وظیفه و مسؤولیت، غفلت از هنگام حسّاسِ مواجهه با مأموران الهی در عالم ملکوت - عالم بعد از عبور از جسمانیّت - و محاسبه‌ی بزرگ انسان در مقابل خدا در قیامت. این یاد‌ها تعیین‌کننده است.

این‌طور نبوده که فقط به ما بگویند به قیامت معتقد باشید، برای این‌که اعتقادی مثل اعتقاد علمی داشته باشید؛ نه. برای این‌که این اعتقاد در زندگی و حرکت و تصمیم‌گیری ما تأثیر بگذارد، این یاد را در خودتان حفظ کنید «انّما تنذر من اتّبع الذّکر»؛ انذار پیغمبر و انذار الهی هم مفید به حال کسانی است که به دنبال یاد هستند و خود را از غفلت دور نگه می‌دارند.(۳)



قدم اول اصلاح و تکامل اجتماعی

کسی که این تذکّر را در خود به‌وجود آورد و از آن پیروی کند، بعد از آن زمان، قابل انذار، اصلاح، ارشاد، تکامل و مبارزه در راه هدفهای اجتماعی است. این، قدم اوّل است.

بشر، وقتی از معنویّت غافل شد، همه درهای اصلاح و صلاح به روی او بسته می‌شود.

امروز به دنیای مادّی نگاه کنید! امروز آنچه که در دنیای مادّی، می‌تواند کلید همه اصلاحات و سعادت‌ها محسوب شود، همین است که انسان‌ها به خود آیند، متذکّر شوند، هدف خلقت را از ورای این ظواهر مادّی جستجو کنند و در ورای این ظواهر مادّی زندگی، که همین خور و خواب، شهوات، قدرت، مال‌پرستی و این چیزهاست، دنبال حقیقتی بگردند.

ریشه فساد، عدمِ توجه به این باطنِ حقیقیِ عالم است. سرّ، معنا و باطن زندگی و حیات انسان، این است: متوجه یک مبدأ و تکلیف بودن.

منتظر یک الهام بودن. گوش به فرمان یک مبدأ حاکم و قادر و صاحب اختیارِ از غیب بودن. این، اصل قضیه است؛ که باز تعبیر دیگر قرآنی،‌‌ همان «ایمان به غیب» است: «الّذین یؤمنون بالغیب.» (۴) در این ظواهرِ مادّیِ زندگی غرق نمی‌شوند. زندگی را در همین خور و خواب، شهوات، تمایلات انسانی، قدرت، ریاست و امثال این‌ها، خلاصه نمی‌کنند. این، اوّلین هدیه بعثت‌ها به انسان‌ها و اوّلین هدف پیغمبر است؛ که آن‌ها را متذکّر کند و به آن‌ها ایمان بدهد؛ آن هم ایمان به غیب.(۵)

در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «و خشی الرحمان بالغیب» (۶) و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم می‌شود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس می‌کنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما می‌آید، روی تلسکوپ مثلاً کیهان نگر شما می‌آید، زیر ذره‌بین و میکروسکوپ شما می‌آید:
آنچه که شما می‌بینید آنچه که شما می‌شنوید، آنچه که شما حس می‌کنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه من و شما آدمی می‌بینید و می‌توانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینی‌ها و بینش‌های الهی با بینش‌های مادی است.(۷)




پی‌نوشت:
۱) یس: ۱۱
۲) بیانات در دیدار جمعی از روحانیون ۱۳۷۶/۱۰/۳
۳) بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی ۱۳۸۲/۰۲/۲۲
۴) بقره: ۳
۵) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۷۴/۰۹/۲۹
۶) یس: ۱۱
۷) بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره ۱۳۷۰/۰۷/۲۴
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و سوم | امتیازات بندگان مخلَص خداوند

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و سوم | امتیازات بندگان مخلَص خداوند



فَکَذَّبوهُ فَإِنَّهُم لَمُحضَرونَ ﴿۱۲۷﴾ إِلّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصینَ ﴿۱۲۸﴾

امّا آن‌ها او را تکذیب کردند؛ ولی به یقین همگی (در دادگاه عدل الهی) احضار می‌شوند! مگر بندگان مخلص خدا!

وَما تُجزَونَ إِلّا ما کُنتُم تَعمَلونَ (۳۹) إِلّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصینَ﴿۴۰﴾

و جز به آنچه انجام می‌دادید کیفر داده نمی‌شوید، جز بندگان مخلص خدا (که از این کیفر‌ها برکنارند)!

سُبحانَ اللَّهِ عَمّا یَصِفونَ ﴿۱۵۹﴾ إِلّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصینَ ﴿۱۶۰﴾

منزّه است خداوند از آنچه توصیف می‌کنند، مگر بندگان مخلص خدا!





حقیقت اخلاص

از پیغمبر اکرم صلوات‌اللَّه‌ و سلامه‌علیه نقل شده است که فرمود: «ان لکل حق حقیقتاً.» هر چیزی دارای حقیقتی است و یک روح و یک معنا و یک حقیقت دارد. «و ما بلغ عبد حقیقة الاخلاص.» بنده به حقیقت اخلاص و به آن معنای حقیقی اخلاص نمی‌رسد «حتی لایحب ان یحمد علی شی‌ء من عمل للَّه.»(۱) (این خیلی سخت است؛ این، مرتبه‌اش از آن مراتب بسیار بالاست) مگر این‌که دوست نداشته باشد که مردم او را برای هیچ یک از کارهایی که برای خدا انجام می‌دهد، ستایش کنند.

مثلاً فردی است که کار را برای دیگران انجام نمی‌دهد: برای خاطر خدا نماز می‌خواند، ختم قرآن می‌گیرد، کار خیری انجام می‌دهد، احسان و کمک و صدقه‌ای می‌دهد و مجاهدتی برای خدا می‌کند. اما دوست می‌دارد که مردم بگویند: «ایشان چقدر آدم خوبی است.» کارش رابرای مردم نکرده است. کار را برای خدا انجام داده و تمام شده؛ اما از مدح مردم و از این‌که مردم از او تعریف کنند، خوشش می‌آید.
می‌فرماید این، آن مرتبه‌ی عالی اخلاص نیست. مرتبه‌ی عالی اخلاص این است که این را هم دوست نداشته باشد. اصلاً کاری به کار مردم نداشته باشد! می‌خواهند بدانند، می‌خواهد ندانند. می‌خواهد خوششان بیاید، می‌خواهد خوششان نیاید. نگاه کند ببیند خدا از او چه خواسته است و دقیقاً آن را انجام دهد.

من، این صفت و این روحیه را در امام رضوان‌اللَّه‌ تعالی‌علیه، در بسیاری از موارد مشاهده کردم. در موارد متعددی، بنده این خصوصیت را در ایشان دیده بودم. کاری نداشت که کسی خوشش می‌آید یا خوشش نمی‌آید. تکلیفش را انجام می‌داد. وقتی‌که بار سنگین است؛ وقتی‌که کار بزرگ است؛ وقتی‌که کار خطرناک است، اخلاص بیشتر به کار می‌آید. مثل امروز که وضع جمهوری اسلامی این چنین است.


سه امتیاز بزرگ برای بندگان مخلَص خداوند

اگر ما اخلاص ورزیدیم، بنده‌ی مخلص می‌شویم؛ اخلاص ورزنده برای خدا، در عمل و نیت. اما فرا‌تر از بنده‌ی مخلص، بندگان مخلص‌اند. سید بحرالعلوم رضوان‌ اللَّه‌ تعالی‌علیه، در رساله‌ای که در سیر و سلوک به ایشان منسوب است، بین مخلِص و مخلَص فرق می‌گذارد. می‌گوید مخلِص کسی است که عملی را فقط برای خدا انجام می‌دهد و کاری به کار دیگران ندارد.

اما مخلَص آن است که همه‌ی وجود خود را خالصاً و مخلصاً برای خدا قرار می‌دهد. همه‌ی هستی او فقط برای خداست. این، مرتبه‌ی بسیار والایی است که واقعاً دور از دسترس است. اما به‌نظر بنده، در این دوران، بخصوص جوانان و کسانی که در می‌دانهای عمل و مبارزه و جهاد واردند، می‌توانند به این مرتبه هم برسند. البته برای امثال ما مشکل و خیلی دشوار است.

ما خیلی دوریم! اما جوانان و بخصوص جوانان مؤمن و پاک و خالص، با آن دلهای روشن و پاکی که دارند، می‌توانند به این‌جا برسند. البته رساله‌ی مذکور، منسوب به مرحوم بحرالعلوم است و قطعی نیست که مال ایشان باشد. بعد می‌فرماید: خدای متعال به این مخلصین سه وعده داده است؛ سه امتیاز بزرگ.


الف) معافیت از حساب روز قیامت

یکی این است که فرموده است: «فانهم لمحضرون الّا عباداللَّه المخلصین.» (۲) یعنی در قیامت، همه‌ی مردم در محشر حاضر می‌شوند و مورد محاسبه‌ی الهی قرار می‌گیرند، مگر بندگان مخلص که آن‌ها معافند. آن‌ها چون ذرّه ذرّه‌ی اعمال و انفاس و حرکاتشان برای خدا بوده است، لذا از این‌که در این عرصه از عرصه‌ی حشر آفاقی وارد شوند و مورد سؤال قرار گیرند، معافند.

ب) پاداش بی‌‌‌نهایت

امتیاز دوم این است که می‌فرماید: «و ما تجزون الا ما کنتم تعملون الا عباداللَّه المخلصین.» (۳) همه‌ی مردم، پاداش متناسب با عمل کاری را که انجام داده‌اند می‌گیرند، مگر بندگان مخلص خدا. این‌ها عملشان و پاداششان متناسب نیست. عملشان هرچه که باشد، پاداش آن‌ها بی‌‌‌نهایت است؛ زیرا این وجود متعلق به خدا، برای خدا و سرتا پا در خدمت اهداف الهی است. او، همه‌ی وجودش برای خدا خالص شده است.

روایتی را دیدم - البته سند این روایات را فرصت نمی‌کنم نگاه کنم و نمی‌دانم سندش چگونه است - که مضمونش این بود که خدای متعال می‌گوید: «اگر به بنده‌ی مخلص یا مخلص، همه‌ی دنیا را هم بدهم، حق او ادا نشده است.» (۴) بنابراین، جزای او متناسب با عملی که انجام می‌دهد، نیست. یک نماز او برابر هزاران نمازی است که بندگان خوب خدا بخوانند.




ج) ادای حق خداوند در توصیف

امتیاز سوم که از همه‌ی این‌ها بالا‌تر است، این است که «سبحان اللَّه عما یصفون الا عباد اللَّه المخلصین.» (۵) یعنی خدای متعال از آنچه که بندگان او توصیف کنند، منزه است؛ مگر از آنچه که بندگان مخلص توصیف کنند. یعنی آن‌ها می‌توانند حقِ توصیف الهی را ادا کنند. بندگان دیگر، کمتر و کوچک‌تر از این هستند؛ و هرچه در باب پروردگار عالم بگویند «ماعرفناک حق معرفتک».(۶) اوصاف خدا از زبان انسان‌ها، ناقص و نارساست؛ مگر از ناحیه‌ی بندگان مخلص. آن‌ها می‌توانند خدای متعال را کماهوحقه توصیف کنند.

و لذاست که انسان اگر خود را به دعاهایی که از ائمه علیهم‌السّلام، مأثور است، انس بدهد و مرتبط کند، امید این هست که توانسته باشد با خدای متعال، درست مناجات کند و چنان که شایسته‌ی الهی است، با او حرف بزند. ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعا‌ها را فراموش نکنید. دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصتهایی است که باید مغتنم بشمرید. این دعای ابی‌حمزه، این دعای افتتاح، این دعای جوشن وبقیه‌ی ادعیه‌ای که در روز‌ها و شب‌ها و سحر‌ها و بقیه‌ی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است. فرصت را مغتنم بشمارید.(۷)




پی‌نوشت:
۱) روضة الواعظین و بصیرة المتعظین‌، محمد بن حسن فتّال نیشابوری‌، ج ۲، ص ۴۱۴. «و قال ع إنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقیقةً، وما بَلغَ عَبدٌ حقیقةَ الإخْلاصِ حتّی لا یُحِبَّ أنْ یُحْمَدَ علی شی‌ءٍ مِن عَمَلٍ للّه‌» پیامبر خدا(صلی‌اللّه‌علیه‌وآله) فرمودند: هر حقّی، حقیقتی دارد و بنده به حقیقتِ اخلاص نمی‌رسد، مگر آن گاه‌که دوست نداشته باشد در برابرِ کاری که برای خدا می‌کند، تمجید [و ستایش‌] شود.
۲) صافات: ۱۲۷-۱۲۸
۳) صافات: ۳۹-۴۰
۴) عدة الداعی و نجاح الساعی‌، ابن فهد حلی، ص ۲۳۴. «لَوْ جَعَلْتُ الدُّنْیَا کُلَّهَا لُقْمَةً وَاحِدَةً لَقَّمْتُهَا مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ مُخْلِصاً [خَالِصاً] لَرَأَیْتُ أَنِّی مُقَصِّرٌ فِی حَقِّهِ وَ لَوْ مَنَعْتُ الْکَافِرَ مِنْهَا حَتَّی یَمُوتَ جُوعاً وَ عَطَشاً ثُمَّ أَذَقْتُهُ شَرْبَةً مِنَ الْمَاءِ لَرَأَیْتُ أَنِّی قَدْ أَسْرَفْتُ» از امام حسن عسگری (علیه‌السلام) آمده است که: اگر دنیا را به صورت لقمه‌ای قرار دهم و آن را در دهان بنده‌ای گذارم که خدای تعالی را به اخلاص عبادت می‌کند باز می‌بینم که من در حق او کم کاری کرده‌ام و اگر کافر را از آن لقمه منع کنم تا آنکه از گرسنگی و تشنگی بمیرد، آنگاه مقداری آب به او دهم به تحقیق می‌دانم که اسراف کرده‌ام.
۵) صافات: ۱۵۹-۱۶۰
۶) عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور احسائی، ج ۴، ص ۱۳۲. «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ». پیامبر خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: منزّهی تو! ما آن گونه که باید، تو را نشناخته‌ایم.
۷) بیانات در اوّلین روز ماه مبارک رمضان‌ ۱۳۷۱/۱۲/۰۴






 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و چهارم | استقامت؛ شرط پیروزی

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و چهارم | استقامت؛ شرط پیروزی

سوره مبارکه فصلت آیه ۳۰

إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ﴿۳۰﴾

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!



نازل شدن فرشتگان بر انسان

دل و جان ما در برخورد با حوادث روزمرّه‌ی زندگی، به طور دائم در حال فرسایش است. باید حساب این فرسایش‌ها را کرد و جبران آن را با وسایل درست، پیش‌بینی نمود، و الّا انسان از بین خواهد رفت. ممکن است انسان از لحاظ مادّی و صوری، تنومند و فربه هم بشود؛ اما اگر به فکر جبران این سایش‌ها نباشد، از لحاظ معنوی نابود خواهد شد. «ربّنا اللَّه» یعنی اعتراف به عبودیّت در مقابل خدا و تسلیم در مقابل او. این چیز خیلی بزرگی است؛ اما کافی نیست. وقتی می‌گوییم «ربّنا اللَّه»، برای همین لحظه‌ای که می‌گوییم، خیلی خوب است؛ اما اگر «ربّنا اللَّه» را فراموش کردیم، «ربّنا اللَّه» امروزِ ما دیگر برای فردای ما کاری صورت نخواهد داد.
لذا می‌فرماید:
«ثمّ استقاموا»؛ پایداری و استقامت کنند و در این راه باقی بمانند. این است که موجب می‌شود «تتنزّل علیهم الملائکة»، والّا با یک لحظه و یک برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل نمی‌شوند، نور هدایت و دست کمک الهی به سوی انسان دراز نمی‌شود و انسان به مرتبه‌ی عباد صالحین نمی‌رسد. باید این را ادامه داد و در این راه باقی ماند؛ «ثمّ استقاموا»(۱).(۲)

گفتن، آسان است؛ عمل کردن، دشوار است؛ استمرار عمل، بمراتب دشوار‌تر است. بعضی فقط می‌گویند؛ بعضی این گفته را در عمل هم نشان می‌دهند، اما نمی‌توانند در مقابل حوادث عالم، در مقابل طوفان‌ها، در مقابل تمسخر‌ها، در مقابل طعنه‌زدن‌ها، در مقابل دشمنی‌های غیرمنصفانه طاقت بیاورند، لذا متوقف می‌شوند؛ بعضی به این اکتفاء هم نمی‌کنند که متوقف بشوند، عقبگرد می‌کنند.(۳)



استقامت اساس کار است

استقامت کردن اساس کار است
؛ والّا یک وزنه‌ی سنگین را آدم ضعیفی مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمی‌تواند نگه دارد؛ آن را می‌اندازد. قوی و کننده‌ی کار، کسی است که بتواند این وزنه‌ی سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد.
خیلی از ما‌ها نیت‌هایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد می‌شویم؛ اما نمی‌توانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثنای راه به موانعی برخورد می‌کند؛ سایش پیدا می‌کند؛ کمرنگ و ضعیف می‌شود و احیاناً یک جاذبه‌ی قویِ معارضی دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوی خودش جذب می‌کند؛ یک وقت نگاه می‌کنید، می‌بینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض می‌شود.

اگر می‌بینید بعضی‌ها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جای کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز ۱۸۰ درجه در جهت عکس آن شعار حرکت می‌کنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثنای راه، جاذبه‌ها پیدا می‌شود.(۴)



انسانی که حزن و اندوه ندارد


کسانی که پایداری و استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آن‌ها نازل می‌شوند؛ یعنی در همین حالِ حیات دنیویشان، با ملکوت اعلی ارتباط پیدا می‌کنند؛ یعنی از لحاظ روحی و فکری و روانی، یک ذخیره‌ی تمام‌نشدنی پیدا می‌کنند و هیچ خوف و بیم و اندوهی بر آن‌ها سایه نخواهد افکند. بیم در مقابل خطرهایی است که ممکن است در این راه انسان را تهدید کند. وقتی انسان ترس نداشت، جری‌تر و با قدرتِ بیشتر و روحیه‌ی بهتر در این راه پیش می‌رود و به هدف نزدیک‌تر می‌شود. انسان وقتی حزن و اندوه ندارد، به خاطر این است که چیزی را از دست نمی‌دهد.

اوّلاً موفّقیتهای این راه زیاد است؛ ثانیاً اگر انسان چیزی را هم از دست بدهد، چون در راه وظیفه و انجام تکلیف الهی است، وجدانش آسوده است؛ مثل خانواده‌های شهدا که بچه‌های آن‌ها شهید شده‌اند و داغدیده‌اند، اما درعین‌حال دل‌هایشان شاد است. این‌ها فرق دارند با کسانی که این حادثه برای آن‌ها بر اثر غیر شهادت پیش آمده است.(۵)



میوه‌های شیرین ایستادگی


موازنه قدرت در دنیا، همه‌اش به یال و کوپال ظاهری و به چهره ابرقدرتی نیست؛ ایستادگی لازم است. ملت ما هم ایستادگی کرد و پیروز شد - هم در انقلاب، هم در جنگ، هم در دوران بعد از جنگ - امروز هم ایستادگی می‌کند و پیروز می‌شود. این فشارهایی که شما مشاهده می‌کنید - فشار تبلیغاتی، سیاسی، اقتصادی، یارگیریهای خائنانه و رذالت‌آمیز از درون کشور به وسیله دشمن - به خاطر این است که ملت ایران طبق آیه شریفه‌ی «قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»، سخن حق و خواسته‌ی مشروع و منطقی خود را - که در دست گرفتن امور خود و قطع دخالت بیگانگان و تکیه به حکم و دین الهی است - با صدای رسا اعلام کرده و پای آن محکم ایستاده است. اما چه کسی در این خصوص پیروز خواهد شد؟ ملت و ایستادگی اوست که پیروز خواهد شد.(۶)

امروز امریکا قدرتش، هیمنه‌اش، ابهت ابرقدرتی‌اش در چشم ملت‌ها ریخته و ملت‌ها بیدار شده‌اند؛ جرئت و جسارت پیدا کرده‌اند. و عامل اصلی شما هستید؛ شما ملت ایران، شما جوان‌ها، که قیام کردید، ایستادید، انقلاب کردید، حرف حقی را زدید، پای آن حرف ایستادید. «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ استقامت کردید. نتیجه این است که خدای متعال رحمت و برکتش را بر شما نازل می‌کند؛ «تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا». خوف از دشمن در دل جوانان ایرانی نیست. جوانان ما از دشمن نمی‌ترسند. حزن و اندوه بر اینکه زیر سلطه‌ی دشمنند، در دل آن‌ها نیست. «الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ خوف نداشته باشید، حزن و اندوه نداشته باشید. این پیام ملائکه‌ی الهی و فرشتگان الهی به شماست.(۷)

خدای متعال وعده‌ی قطعی کرده است که: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ استقامت در راه درست نتیجه‌اش این است که خدای متعال اندوه و ترس را از یک انسان و یک جامعه سلب می‌کند و موفقیت را نصیب آن‌ها می‌کند. ما راهی که انتخاب کردیم، راه خداست.
راه خدا فقط به معنای عبادت کردن و در کنج نشستن نیست؛ راه خدا یعنی به سعادت رساندن جامعه‌ی انسانی. ملت ما این راه را انتخاب کرد؛ یعنی راه عدالت، راه انصاف، راه عبودیت الهی، راه برابری انسان‌ها، راه برادری انسان‌ها با یکدیگر و راه اخلاق نیکو و پسندیده و فضیلتهای انسانی؛ و در این راه پافشاری هم کرده است؛ با سختیهایی که در این راه هست، مقابله کرده و از آن‌ها نهراسیده است. ان‌شاءاللَّه میوه‌های شیرین و دلنشین این ایستادگی را خدای متعال به او خواهد چشاند.(۸)




پی‌نوشت:
۱) فصلت: ۳۰
۲) بیانات در دیدار جمعی از پاسداران ۱۳۸۱/۰۷/۱۷
۳) بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه‌ی قضائیه‌ ۱۳۸۹/۰۴/۰۷
۴) بیانات‌ در دیدار رئیس جمهور و هیأت وزیران‌ ۱۳۸۴/۰۶/۰۸
۵) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۰/۰۹/۲۱
۶) بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۸۰/۰۵/۰۳
۷) بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان بسیجی‌ ۱۳۸۶/۰۸/۰۹
۸) بیانات در دیدار مردم گرمسار ۱۳۸۵/۰۸/۲۱
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و پنجم | عاقبت خوب

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و پنجم | عاقبت خوب

سوره مبارکه شوری آیه ۳۶

فَما أوتیتُم مِن شَیءٍ فَمَتاعُ الحَیاةِ الدُّنیا ۖ وَما عِندَ اللَّهِ خَیرٌ وَأَبقیٰ لِلَّذینَ آمَنوا وَعَلیٰ رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ﴿۳۶﴾

آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگی دنیاست، و آنچه نزد خداست برای کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند بهتر و پایدار‌تر است.




همه ما در حال از دست دادن سرمایه هستیم


هرچه شما دستاورد دنیوی دارید، بهره‌ی زندگیِ نزدیکی است که تا چشم به هم بزنید، می‌گذرد؛ ماندنی نیست. این بهره، فقط پول نیست. این فرصت‌ها، این مسؤولیت‌ها، این شأن‌ها و موقعیتهایی که گیر من و شما می‌آید، از دید ارتباط این مسؤولیت‌ها با شخص خود ما، همین‌طور است. نمایندگی مجلس هم از همین چیزهاست - «ما اوتیتم من شی‌ء فمتاع الحیاة الدّنیا» - اگر در این کار، هدف خدا باشد، آن وقت «ما عنداللَّه خیر و ابقی للّذین امنوا و علی ربّهم یتوکّلون».(۱)


اگر هدف ما از نمایندگی مجلس و از مسؤولیتهای دولتی و از تکیه زدن بر مناصب و مسندهای گوناگون - از آن‌جایی که شما نشسته‌اید، تا آن‌جا که بنده نشسته‌ام، تا آن‌جایی‌که دولت نشسته است، تا آن‌جایی که مسؤولان گوناگون در رده‌های مختلف نشسته‌اند - همین شأن ظاهری و برخورداری‌های ظاهری باشد (که این هم پوچ است، باطن این هم چیزی نیست؛ بظاهر، برخورداری به‌نظر می‌آید، اما برخوداریِ واقعی نیست) - بدون شک سرمان کلاه رفته است؛ چون ما در مقابل آنچه می‌گیریم، چیزی می‌دهیم.

شما در طول مدت عمرتان هیچ چیز را یکجانبه نمی‌گیرید؛ چیزی می‌گیرید، چیزی می‌دهید. آنچه می‌گیریم، همین چیزهایی است که در طول زندگی گیر ما می‌آید - از علم، از معنویت، از پول، از مقام، از جلوه‌گری در چشم مردم، از محبوبیت و غیر این‌ها - آنچه می‌دهیم، از همه‌ی این‌ها مهم‌تر است و آن، عمر و زندگی ماست؛ «انّ الأنسان لفی خسر».(۲) ما در مقابل همه‌ی دستاوردهای خود، چیزی را داریم به‌طور مستمر و بی‌وقفه تحویل می‌دهیم و آن، مدت مهلت و فرصت ما در این دنیاست؛ این دارد تمام می‌شود.(۳)

خسر یعنی سرمایه‌سوز شدن، از دست رفتن سرمایه. همه‌ی ما هر لحظه در حال از دست دادن سرمایه هستیم. سرمایه چیست؟ عمر ماست. لحظه به لحظه من و شما داریم این سرمایه را از دست می‌دهیم. امروز ما نسبت به دیروز بخش دیگری از سرمایه را باز از دست داده‌ایم. در این عمر چند ده ساله مثلاً، لحظه به لحظه در حال سوختنِ این شمع است؛ در حال نابود شدنِ این سرمایه است.(۴) سرمایه‌ی اصلی دارد ذره‌ذره کم می‌شود؛ مثل یخی که انسان در دستش بگیرد و آب شود. این سرمایه را باید به سرمایه تبدیل کنیم. شما در باب مسائل اقتصاد کلان کشور می‌گویید نفتِ استخراج شده سرمایه‌ی ملی است و نباید آن را خرج خوراک روزمره بکنیم؛ باید به یک سرمایه‌ی ماندگار تبدیل کنیم. عین همین قضیه در مورد شخص من و شماست. یک سرمایه‌ی تجدید ناشدنی - یعنی عمر - را داریم می‌دهیم؛ باید در مقابل آن یک سرمایه بگیریم تا برای ما بماند.



در طریقت آنچه پیش سالک آید، خیر اوست


اینجاه و جلال، این محبوبیت، این موقعیت سیاسی و این پول برای انسان نمی‌ماند؛ آنچه می‌ماند، «ما عنداللَّه» است؛ این «خیر و ابقی» است؛ این ماندنی است. هدف از نمایندگی باید این باشد؛ در این صورت ضرر نمی‌کنید؛ چه محبوبیت شما در چشم مردم باقی بماند، چه نماند؛ چه دوره‌ی بعد انتخاب بشوید، چه نشوید؛ چه در این دوره زحمتهای زیادی بر دوش شما بار بشود، چه نشود؛ هرچه اتفاق بیفتد، خیر اوست؛ «در طریقت آنچه پیش سالک آید، خیر اوست». هرچه پیش می‌آید، به خیر شماست؛ چرا؟ چون دارید یک معامله و تجارت پُر سود انجام می‌دهید.

اگر می‌خواهید برای خدا کار کنید، قیامتان، قعودتان، امضاءتان، نطقتان، تصویبتان، ردتان، برای انجام وظیفه باشد. چون برای انجام وظیفه است، پس در دیوان الهی ثبت می‌شود؛ «لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصا‌ها»؛ همه چیز را احصاء می‌کنند؛ چیزهایی که ما یادمان می‌رود. وقتی ما ‌‌نهایت احتیاج را داریم، با سود و بهره، آن را به ما تحویل می‌دهند؛ پس ما ضرری نکرده‌ایم. جز این، هر کاری بکنیم، سرمان کلاه رفته است؛ من هم همین‌طورم، شما هم همین‌طورید؛ هیچ فرقی هم بین ما از این جهت نیست.(۵)


ثواب الهی را که نباید ندیده گرفت. این مسائل دنیوی، بخشی از قضیه است. «و ما عنداللَّه خیر و ابقی» مهم است. بدانید، هر شبی، هر ساعتی و هر لحظه‌ای که شما رنجی می‌برید، مراقبتی می‌کنید، به تلاشی می‌پردازید و زحمتی می‌کشید، کرام‌الکاتبین آن را می‌نویسند، در پرونده‌ی شما مضبوط می‌شود و در هنگامی که شما ‌‌نهایت نیاز را به آن دارید، عین‌‌ همان عمل صالح برای شما حاضر و ناظر است و به کمکتان می‌آید. عاقبتِ خوب متعلّق به کسانی است که در این راه، این‌طور حرکت کنند.(۶)



پی‌نوشت:
۱) شوری: ۳۶
۲) عصر: ۲
۳) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۱۳۸۳/۰۳/۲۷
۴) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۱۳۸۸/۰۴/۰۳
۵) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۱۳۸۳/۰۳/۲۷
۶) بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی ۱۳۷۶/۰۴/۲۵
 
  • Like
واکنش ها: 4831

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و ششم | شیوه برخورد جامعه اسلامی با مؤمنان و کافران

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و ششم | شیوه برخورد جامعه اسلامی با مؤمنان و کافران

سوره مبارکه فتح آیه ۲۹

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم ۖ تَراهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِکَ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَویٰ عَلیٰ سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظیمًا﴿۲۹﴾

محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آن‌ها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آن‌ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آن‌ها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.



نشانه‌های امت اسلامی


اسلام پیروان خود را اینجور تربیت می‌کند:
«و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود»؛ این‌ها نشانه‌های امت اسلامی است. این‌ها آن معنویتی است که در آن‌ها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اینجور انسانی پرورش می‌دهد: در مقابل خدای متعال، خاضع؛ با برادران ایمانی، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامی، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار می‌ایستند؛

«و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه». این،‌‌ همان مراحل رشد امت اسلامی است؛ سر می‌زند، رشد می‌کند، بالندگی پیدا می‌کند، مستحکم می‌شود. «یعجب الزّرّاع»؛ خود آن کسانی که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت می‌آیند.

این دست قدرت الهی است که اینجور انسان‌ها را رشد می‌دهد.
«لیغیظ بهم الکفّار»؛(۱) دشمن مستکبر وقتی به این انسان مسلمانِ تربیت شده‌ی بالیده‌ی در دامان اسلام نگاه می‌کند، معلوم است که به خشم می‌آید و ناراحت می‌شود. ما باید اینجوری عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامه‌ی قرآن تنظیم کنیم.

خداوند متعال وعده کرده است که به افرادی که اینجور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخورداری از زیبائی‌ها و تمتعات الهی در این عالم است - که برای انسان‌ها فراهم کرده است - در آخرت هم رضوان الهی و بهشت الهی است.(۲)




«اشداء علی الکفار» به چه کسانی می‌گویند؟


خدای متعال در سوره‌ی سراسر حماسه و درس فتح، بعد از آن‌که همه‌ی آیات حماسه را بیان می‌کند، درباره‌ی اصحاب پیغمبر می‌فرماید «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»؛ این‌ها در مقابل کفّار - یعنی‌‌ همان دشمنانی که صف بسته‌اند - شدیدند. مراد از کفّار، آن یهودی یا مسیحی نبود که زیر سایه‌ی پیغمبر در مدینه زندگی می‌کرد.‌‌ همان وقت بودند، مسیحیان و یهودیانی که داخل مدینه زندگی می‌کردند و پیغمبر و اصحابش با آن‌ها روابط خوبی داشتند. آن‌ها را «اشدّاء علی الکفّار» نمی‌گوید.
«اشدّاء علی الکفّار» به کفاری می‌گوید که یا مثل کفّار قریش به طور دائم علیه اسلام و مدینه‌ی اسلامی در حال تحرّکات نظامی بودند؛ یا مثل یهودیهای بنی‌قریظه و خیبر و بقیه‌ی مناطق دائم کارشکنی می‌کردند - بروند این طرف و آن طرف سفر کنند، این گروه و آن گروه را علیه اسلام جمع کنند؛ لشکرکشی کنند، تحریک کنند، شایعه درست کنند - و یا کسانی که در چهره‌ی مسلمان اما با دل و باطن کافر در داخل مدینه زندگی می‌کردند و دائم هم یا با کفّار دسته‌ی اول و یا با کفّار دسته‌ی دوم ارتباط داشتند. «اشدّاء علی الکفّار»، یعنی اشدّاء بر این سه دسته.(۳)

این کفّار کجا هستند؟ هر غیر معتقد به اسلام کسی نیست که باید نسبت به او سختگیر بود و شدّت گرفت.
قرآن می‌گوید: «لا ینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین»؛(۴) کسانی که با شما سر ستیزه ندارند و علیه شما توطئه نمی‌کنند و کمر به نابودی نسل و ملت شما نبسته‌اند، ولو از دین دیگری باشند، با آن‌ها نیکی کنید و رفتار خوب داشته باشید؛ کافری که با او باید شدید بود، این نیست. «انّما ینهاکم اللَّه عن الّذین قاتلوکم فی الدّین و اخرجوکم من دیارکم».(۵) باید با کسانی شدید بود که با هویّت، اسلام، ملیّت، کشور، تمامیت ارضی، استقلال، شرف، عزّت، ناموس، سنّت‌ها، فرهنگ و ارزشهای شما مبارزه می‌کنند.(۶)




معنای درست «اشداء علی الکفار» چیست؟


اشداء بر کفار معنایش این نیست که با کفار دائم در حال جنگند. اشداء، شدت، یعنی استحکام، استواری، خورده نشدن.(۷) «اشداء» جمع «شدید» است. شدید یعنی سخت، سخت یعنی نفوذناپذیر. هر جسمی که سخت‌تر باشد، وقتی با جسم دیگری اصطکاک پیدا کرد، در آن جسم دیگر اثر می‌گذارد، اما از آن جسم اثر نمی‌پذیرد.(۸) یک فلزی زنگ می‌زند، خورده می‌شود، پوک می‌شود، از بین می‌رود؛ یک فلز هم قرنهای متمادی که بگذرد، دچار خوردگی و زنگ‌زدگی و پوسیدگی و پوکی نمی‌شود. اشداء یعنی این. شدت یعنی استحکام.(۹) درباره‌ی آهن می‌گوید: «فیه بأس شدید».(۱۰) شدید است؛ یعنی مستحکم است. شدّت در این‌جا به معنای ظلم نیست، به معنای حتماً خونریزی هم نیست. به معنای استحکام است؛ یعنی این خاکریز نباید شل و نرم باشد؛ این دیوار نباید رخنه داشته باشد.(۱۱)

استحکام یک وقت در میدان جنگ است، یک جور بروز می‌کند؛ یک وقت در میدان گفتگوی با دشمن است، یک جور بروز می‌کند. شما ببینید پیغمبر در جنگهای خود، آنجائی که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند، چه جوری حرف می‌زند. سرتا پای نقشه‌ی پیغمبر استحکام است؛ استوار، یک ذره خلل نیست.


در جنگ احزاب پیغمبر با طرفهای مقابل وارد گفتگو شد، اما چه گفتگوئی! تاریخ را بخوانید. اگر جنگ است، با شدت؛ اگر گفتگو است، با شدت؛ اگر تعامل است، با شدت؛ با استحکام.(۱۲) معنایش این نیست که حتماً بایستی دشمن را آدم بکلی پامال کند و سرکوب کند؛ نه، یک وقت اقتضای سرکوبی دارد، یک وقت هم اقتضای سرکوبی ندارد؛ اما در همه حال باید در مقابل دشمن سرسخت بود.(۱۳) این معنای اشداء علی الکفار است.(۱۴)




«رحماء بینهم» شامل چه کسانی است؟


برای این‌که ما بنیانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را مستحکم کنیم، پیش‌نیاز اوّلیِ قطعی ما، ایجاد وفاق و وحدت کلمه است. برای وفاق باید همه تلاش کنند. معنای وفاق این نیست که گروه‌ها و تشکیلات و جناحهای گوناگون اعلام انحلال کنند؛ نه، هیچ لزومی ندارد.


معنای وفاق این است که نسبت به هم خوشبین باشند؛ «رحماء بینهم» باشند؛ همدیگر را تحمّل کنند؛ در جهت ترسیم هدفهای والا و عالی و برای رسیدن به آن‌ها به یکدیگر کمک کنند و از ایجاد تشنّج، بداخلاقی، درگیری، اهانت و متّهم کردن بپرهیزند.(۱۵) رحماء بینهم، یعنی در بین خودشان که هستند، نه؛ اینجا دیگر خاکریز نرم است، انعطاف وجود دارد؛ اینجا دیگر آن شدت و آن صلابت نیست. اینجا باید دل داد و دل گرفت. اینجا باید با هم با تعاطف رفتار کرد.(۱۶)


اتحاد و برادری، فقط یک استثنا دارد. آن استثنا این است که با کسانی که در این حرکت صحیح، اخلال می‌کنند، بایستی با شدت برخورد کرد: «أشدّاء علی‌الکفّار». این شدّت، متعلّق به آنجاست؛ اما در دایره‌ی ملت ایران، همه‌ی قشرهای اجتماعی باید با این چشم، به یکدیگر و به هدفهای این نظام مقدّس و این کشور اسلامی و این نقطه‌ی مورد امید مسلمانان دنیا، نگاه کنند. یعنی همه با هم، برادر و دوست و مهربان و دارای حقوقی در مقابل اراده و قانون الهی - که بر این کشور حاکم است - باشند.(۱۷)





پی‌نوشت:
۱) فتح: ۲۹

۲) بیانات در دیدار مسئولان نظام درروز میلاد پیامبر (ص) ۱۳۸۹/۱۲/۰۲
۳) بیانات در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان و جانبازان ۱۳۷۹/۰۸/۱۱
۴) ممتحنه: ۸
۵) ممتحنه: ۹

۶) بیانات در دیدار جوانان سیستان و بلوچستان ۱۳۸۱/۱۲/۰۶
۷) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
۸) بیانات در دیدار دانشجویان ۱۳۹۱/۰۵/۱۶
۹) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
۱۰) حدید: ۲۵
۱۱) بیانات در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان و جانبازان ۱۳۷۹/۰۸/۱۱
۱۲) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
۱۳) بیانات در جمع قاریان قرآن در روز اول ماه رمضان‌ ۱۳۸۸/۰۵/۳۱
۱۴) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
۱۵) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۱۳۸۱/۰۳/۰۷
۱۶) بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۱۳۸۷/۰۵/۰۹
۱۷) بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۷۵/۰۷/۱۸
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و هفتم | اقامه عدالت اجتماعی

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و هفتم | اقامه عدالت اجتماعی

سوره مبارکه حدید آیه ۲۵

لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ﴿۲۵﴾

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می‌کند بی‌آنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکست‌ناپذیر است!




عدالت؛ هدف ادیان

عدالت دغدغه‌ی همیشگی و تاریخی بشر بوده. به تبع احساس نیاز به عدالت که در طول تاریخ تا امروز در مردم عمومیت داشته، متفکران بشر، فیلسوفان و حکما در این مقوله وارد شدند و دغدغه‌ی آن‌ها بوده است. بنابراین از قدیم‌ترین دورانهای تاریخ تا امروز درباره‌ی عدالت و عدالت اجتماعی به همین معنای عام، بحث شده، نظریه داده شده؛ لیکن نقش ادیان استثنائی است. یعنی آنچه که ادیان در طول زمان راجع به عدالت گفتند و خواستند و اهتمام کردند، بی‌نظیر و استثنائی است. در نظرات حکما و اندیشمندان، آن اهتمام ادیان مطلقاً مشاهده نمی‌شود.


اولاً به شهادت قرآن، ادیان هدف خودشان را عدالت قرار دادند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط».(۱) قطعاً این آیه حکم می‌کند بر اینکه هدف ارسال رسل و انزال کتب و آمدن بیّنات - یعنی حجتهای متقن و غیر قابل تردیدی که پیغمبران ارائه می‌دهند؛ کتاب، یعنی منشور ادیان در مورد معارف، احکام و اخلاقیات؛ میزان، یعنی آن سنجه‌ها و معیار‌ها - قیام به قسط بوده است؛ «لیقوم النّاس بالقسط». (...) هدف نظام‌سازی، هدف تمدن‌ها، هدف حرکت بشر در محیط جامعه، شد عدالت. در هیچ مکتب دیگری این وجود ندارد؛ این مخصوص ادیان است.(۲)



تفاوت معنای عدل با قسط


«قسط» با «عدل» فرق می‌کند. عدل یک معنای عام است. عدل‌‌ همان معنای والا و برجسته‌ای است که در زندگی شخصی و عمومی و جسم و جان و سنگ و چوب و همه‌ی حوادث دنیا وجود دارد. یعنی یک موازنه‌ی صحیح. عدل این است. یعنی رفتار صحیح؛ موازنه‌ی صحیح؛ معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معنای عدل است. لکن قسط، آن‌طور که انسان می‌فهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعی است. یعنی آن چیزی که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعی» تعبیر می‌کنیم. این، غیر از آن عدل به معنای کلی است.

انبیا اگر چه حرکت کلیشان به سمت آن عدالت به معنای کلی است - «بالعدل قامت السموات و الارض»؛(۳) آسمان‌ها هم با‌‌ همان اعتدال و عدالت و میزان بودن سر پا هستند -
اما آن چیزی که فعلاً برای بشر مسأله است و او تشنه‌ی آن است و با کمتر از آن نمی‌تواند زندگی کند، قسط است. قسط یعنی این‌که عدل، خرد شود و به شکل عدالت اجتماعی در آید. «لیقوم الناس بالقسط.» انبیا برای این آمدند. (۴) در حرکت و دعوت انبیا، شاید اصلیترین امر مربوط به زندگی مردم باشد. حالا آن مسائل معنوی و تعالی روحی و امثال این‌ها، به جای خود محفوظ است. درعین‌حال، آنچه که مربوط به اداره‌ی زندگی مردم می‌شود، هیچ چیزی به قدر عدل و قسط - نه در قرآن و نه در حدیث - مورد توجه قرار نگرفته است. البته، رفاه زندگی مردم و تأمین امنیت که یکی از لوازم زندگی آنهاست، وجود دارد؛ اما تکیه‌یی که روی عدل شده - که قیام همه‌ی امور بر قیام عدل می‌باشد - روی هیچ چیز دیگر نشده است.(۵)




در اختیار گرفتن قدرت توسط صالحین؛ لازمه استقرار عدالت



عدالتی که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدی علیه‌السّلام که مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمی‌آید؛ یعنی مهدی موعودِ ملت‌ها نمی‌آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده‌طلبی و سلطه‌گری و استثمار نکنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه‌ی عالم مستقر نمی‌شود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانی - آن طور که آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه‌ی بخشهای دنیا، احتیاج به این دارد که مردمان عادل و انسانهای صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند. با کسانی که سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمی‌شود با زبان نصیحت حرف زد؛ با آن‌ها باید با زبان اقتدار صحبت کرد. آغاز دعوت پیغمبران الهی با زبان نصیحت است؛ اما بعد از آن‌که توانستند طرفداران خود را گرد آورند و تجهیز کنند، آن‌گاه با دشمنان توحید و دشمنان بشریت، با زبان قدرت حرف می‌زدند.


شما ببینید در همین آیه‌ی کریمه‌ی قرآن‌که راجع به قسط صحبت می‌کند و می‌گوید خدای متعال همه‌ی پیغمبران را فرستاد، «لیقوم النّاس بالقسط»؛ برای این‌که قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله می‌فرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس»؛(۶) یعنی پیغمبران علاوه بر این‌که با زبان دعوت سخن می‌گویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه می‌کنند. پیغمبر اکرم وقتی به مدینه آمد و نظام اسلامی را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم می‌خواند، به گوش دشمنان هم می‌رسانید؛ اما به این اکتفا نمی‌کرد. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسان‌ها باید خود را به قدرت مجهّز کنند.

لذا شما می‌بینید از روزی که نظام اسلامی به وجود آمد - یعنی اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّی گرفتند و علاقه‌مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند. بسیاری از پیغمبران در میدان مبارزه و جهاد مقدّس و قتال قدم می‌گذاشتند: «و کأیّن من نبیٍ‌ّ قاتل معه ربّیون کثیرٌ»(۷).(۸)




عدالت؛ مقدمه عبودیت خدا


قیام به قسط و همه‌ی آنچه که مربوط به زندگی دنیائی، اجتماعی و فردی افراد است مقدمه‌ی هدف خلقت است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛(۹) یعنی عبودیت.(۱۰) همه چیز مقدمه است؛ جامعه‌ی اسلامی هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینکه در قرآن کریم هست که «لیقوم النّاس بالقسط» - که به عنوان هدف انبیاء ذکر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف می‌انی است.(۱۱)

اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ که بالا‌ترین کمالات هم همین عبودیت خداست. لیکن در راه رسیدن به آن هدف، هدف نبوت‌ها و ارسال رسل است؛ که از جمله‌ی آن، آن چیزی است که این آیه به آن تصریح می‌کند. البته تصریحات دیگری هم در آیات قرآن هست که به سایر اهدافِ ارسال رسل اشاره می‌کند، که این‌ها با یکدیگر قابل جمع است.(۱۲)




پی‌نوشت:
۱) حدید: ۲۵

۲) بیانات در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی‌ ۱۳۹۰/۰۲/۲۷ ۳) عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج ‌۴، ص ۱۰۳. «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض‌» پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: آسمان‌ها و زمین به سبب عدالت است که پایدار و ثابت است.
۴) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۷۱/۱۱/۰۱
۵) بیانات در دیدار مسئولان قوّه‌ی قضاییه ۱۳۶۸/۰۶/۲۰
۶) حدید: ۲۵
۷) آل عمران: ۱۴۶

۸) بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
۹) ذاریات: ۵۶
۱۰) بیانات در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی‌ ۱۳۹۰/۰۲/۲۷
۱۱) بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی ۱۳۸۹/۰۹/۱۰
۱۲) بیانات در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی‌ ۱۳۹۰/۰۲/۲۷
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و هشتم | تعلیم و تزکیه؛ وظیفه اصلی پیغمبر

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و هشتم | تعلیم و تزکیه؛ وظیفه اصلی پیغمبر



سوره مبارکه جمعه آیه ۲

هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَةَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ﴿۲﴾

و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن‌ها می‌خواند و آن‌ها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!



تعلیم و تربیت؛ زمینه‌ساز بهره‌مندی از خیرات عالم

پیغمبر برای این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛ «یعلّمهم الکتاب و الحکمة و یزکّیهم»؛(۱) یا در جای دیگر «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».(۲) باید انسان‌ها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ی خاکی و اینجامعه‌ی بزرگ بشری بتواند مثل یک خانواده‌ی سالم، راه کمال را طی کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود.(۳)


«هو الّذی بعث فی الامیّیّن رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». «یزکّیهم»؛ یک یک دل‌ها در زیر تربیت پیغمبر قرار می‌گرفت. پیغمبر به یکایک ذهن‌ها و خرد‌ها، دانش و علم را تلقین می‌کرد. «و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یک مرتبه‌ی بالا‌تر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آن‌ها بیاموزد، بلکه حکمت به آن‌ها می‌آموخت. چشمهای آن‌ها را بر روی حقایق عالم باز می‌کرد.

ده سال هم پیغمبر این‌گونه و با این روش حرکت کرد. از طرفی سیاست، اداره‌ی حکومت، دفاع از کیان جامعه‌ی اسلامی، گسترش دامنه‌ی اسلام، باز کردنِ راه برای این‌که گروههای خارج از مدینه بتدریج و یک به یک وارد عرصه‌ی نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد.(۴)

هدف همه‌ی نبوّت‌ها و بعثت‌ها این است. هرکدام از انبیا به نبوّت مبعوث شدند، این اقدام بزرگِ تعلیم و تربیت را تا آن حدّی که امکانات زمان اجازه می‌داد، پیش بردند؛ اما دین خاتم و نبیّ خاتم باید این حرکت عظیم الهی را ابدیّت بخشد؛ چون پیغمبرِ دیگری مبعوث نخواهد شد تا بشر به آن سر منزل نهایی خود در این عالم - که زندگی در کره‌ی خاکی و در خانواده‌ی بشری، باید همراه با صلح و صفا و عدالت و با بهره‌مندی از خیرات عالم باشد - نزدیک شود و بالاخره به آن برسد.

چگونه می‌شود بشریت را به آن سرمنزل نهایی نزدیک کرد؟ آن وقتی که این تربیت مستمر باشد. باید تعلیم و تربیت مستمرّی از موضع حکومت و قدرت سیاسی - آن هم قدرت سیاسیِ کسی مثل پیغمبر؛ یعنی معصوم - اینجامعه‌ی بشری را بتدریج پیش ببرد و تربیت کند و ناهنجاری‌ها را در میان آن‌ها کاهش دهد تا بشریت بتواند به آن نقطه‌ای که شروع زندگی سعادتمندانه‌ی همه‌ی انسانهاست - که ما آن دوره را، دوره‌ی حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداه می‌دانیم - برسد.(۵)



تفاوت راه انبیاء با سایر مکاتب

در بعثت پیغمبر، آنچه به مردم هدیه شد، فقط تعدادی مفاهیم خشک و ارائه طریقی که رهروی در آن نیست و کسی زمام امور مردم را در آن راه در دست ندارد، نبود. از لحظه اوّل، این بعثت در وجود خودِ آن بزرگوار و سپس در روح و جان و در عمل مؤمنین به این پیام، تحقّق یافت و جاهلیّت، از لحظه اوّل، از این پیام ضربه خورد و با آن مقابله کرد. این، خصوصیت بعثت انبیاست. این، مخصوص نبوّت خاتم هم نیست. انبیا حرکت می‌کنند و آنچه را که در مقام تعلیم به انسان‌ها هدیه می‌کنند، در عمل هم نشان می‌دهند. خودشان اوّلین کسانی هستند که این راه را طی می‌کنند. «یعلمهّم الکتاب و الحکمة» فرعِ این است که علم کتاب و حکمت در وجود مقدّس نبی اکرم، در حدّ اعلی وجود دارد.

«یزکیّهم» فرع بر این است که آن وجود مطهّر در حدّ اعلای ممکنه برای طبیعتِ بشری، تزکیه شده است. با این نیروست که می‌تواند دنیایی را به سمت تزکیه پیش ببرد. این، آن چیزی است که رهبران مکاتب مختلف و سررشته‌داران مفاهیم گوناگون فلسفی، اجتماعی، سیاسی و غیره، از آن بیگانه‌اند. آنان چیزهایی به ذهنشان می‌رسد؛ در عالم تصوّرْ چیزهایی را می‌فه‌مند و آن‌ها را به مردم هم تحویل می‌دهند.

کسانی هم از آن‌ها یاد می‌گیرند، یا نمی‌گیرند. این، غیر از ممشای انبیاست که از اوّلْ حرکت است، از اوّلْ اقدام است، از اوّلْ تحقّق آن شعارهایی است که در زبان آن‌ها وجود دارد و در عمل آنهاست. این، درست، در زندگی نبیّ اکرم پیش آمد. از لحظه‌ی اوّل، آن تعلیم و تزکیه و آن حرکتِ در راه اقامه‌ی قسط، آغاز شد.

لذا از لحظه‌ی اوّل هم، مصادمه و معارضه شروع شد؛ از‌‌ همان وقتی که پیغمبر اکرم دعوت خود را در پاسخِ «و انذر عشیرتک الأقربین»،(۶) در یک سطح گسترش دادند، تا زمانی که در سطح عمومِ مردم آن را منتشر و علنی کردند و تا وقتی که در جهت نظام اجتماعی - که‌‌ همان نظام عدل بود - حرکت نمودند و آن را اقامه کردند.(۷) تزکیه و تعلیم، جزو وظایف اصلی پیغمبر است. در جوامع اسلامی، مسؤولان باید‌‌ همان راه را بروند؛ باید تعلیم دهند و تربیت کنند؛ باید ایمان دینی را در ذهن‌ها تقویت و راسخ کنند.(۸)



منحرف شدن علم درصورت همراه نبودن با تزکیه

بعضی‌ها از جلو قرار گرفتن «یزکّیهم» در دو آیه‌ی قرآن بر «یعلّمهم»، استفاده کرده‌اند که تزکیه از تعلیم هم بالا‌تر است. می‌تواند این طور باشد. حدّاقل این است که تزکیه در کنار تعلیم است؛ «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»؛ آن هم تعلیم کتاب و حکمت، نه تعلیم چیزهای پیش پا افتاده. این در کنار تزکیه است. بنابراین تزکیه خیلی والاست.(۹)


به قدر تعلیم، یا شاید بیش از تعلیم، به تربیت بیندیشید. بجز در یک جا در قرآن، که «یعلّمهم» جلو‌تر از «یزکّیهم» است،(۱۰) همه جا «یزکّیهم» - تزکیه - بر تعلیم مقدم است؛ «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».(۱۱)
این شاید نشان دهنده‌ی این است که
تزکیه جایگاه برتری دارد. مخاطبان خودتان را تزکیه کنید، تربیت کنید. این تربیت هم همین طور که عرض کردیم، «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»،(۱۲) سخت است. این کار سخت را هم باید انجام داد.(۱۳) آن علمی که ما می‌خواهیم، همراه با تزکیه است. اول، تزکیه است.

تربیت دین، تربیت قرآن، تربیت اسلام این است. چرا اول تزکیه؟ برای اینکه اگر تزکیه نبود، علم منحرف می‌شود.(۱۴) بدون تزکیه، علم هم ابزاری برای فساد و انحطاط و گمراهی و سقوط بشر خواهد شد؛ همچنان‌که می‌بینید امروز در دنیا علم وسیله‌ی سقوط بشر است و از علم برای به زنجیر کشیدن ملت‌ها و دگرگون جلوه دادن حقایق و گرسنگی دادن به انسان‌ها استفاده کرده‌اند. چقدر انسان‌ها در اطراف عالم به‌خاطر سلطه‌ی استعمارگرانی که با ابزار علم بر آن‌ها تاختند و سلطه پیدا کردند، امروز از منابع حیاتیِ متعلّق به خود محرومند و در فقر و مسکنت و محرومیت و بیچارگی زندگی می‌کنند!

امروز هم همین‌طور است. امروز استکبار جهانی - استعمار به شکل نوین در دنیا - با تکیه به علم و با ابزار علم انسان‌ها را بیچاره می‌کند؛ آن‌ها را به زنجیر می‌کشد و دچار مرگ و نیستی و نابودی می‌کند. نتیجه‌ی علمِ بدون تزکیه، اینهاست.(۱۵) علم یک ابزار است، یک سلاح است؛ این سلاح اگر در دست یک انسان بدطینت، بددل، خبیث و آدمکش قرار بگیرد، جز فاجعه چیز دیگری نمی‌آفریند؛ اما همین سلاح می‌تواند در دست انسان صالح، وسیله‌ی دفاع از انسان‌ها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. این علم را بایستی آن وقتی در دست گرفت که با تزکیه همراه باشد.(۱۶)




پی‌نوشت:
۱) بقره: ۱۲۹
۲) جمعه: ۲ و آل عمران: ۱۶۴​
۶) شعراء: ۲۱۴​
۱۰) بقره: ۱۲۹
۱۱) جمعه: ۲ و آل عمران: ۱۶۴​
۱۲) نهج‌البلاغه قصار شماره ۷۳. «وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ». حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: آنکه خود را در مرتبه پیشوایی قرار می‌دهد باید پیش از مؤدب نمودن مردم به مؤدب نمودن خود اقدام کند، و پیش از آنکه دیگران را به گفتار ادب نماید، باید به کردارش مؤدب به آداب کند، و آنکه خود را بیاموزد و ادب نماید به تعظیم سزاوار‌تر است از کسی که فقط دیگران را بیاموزد و تأدیب کند.
۱۳) بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه‌ ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
۱۴) بیانات در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴
۱۵) بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۲/۰۷/۰۲
۱۶) بیانات در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و نهم | قیامت؛ روز پاسخگویی

درس‌گفتار قرآن کریم روز بیست و نهم | قیامت؛ روز پاسخگویی

سوره مبارکه مرسلات آیه ۳۶

وَلا یُؤذَنُ لَهُم فَیَعتَذِرونَ﴿۳۶﴾

و به آن‌ها اجازه داده نمی‌شود که عذرخواهی کنند!





قیامت جای عذرخواهی نیست!

روزی خواهد آمد که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لایؤذن لهم فیعتذرون».(۱) خدای نکرده در قیامت، به ما اجازه‌ی عذرخواهی نخواهند داد. به مجرمین اجازه نمی‌دهند که زبان به عذرخواهی باز کنند؛ آن‌جا جای عذرخواهی نیست. این‌جا که میدان هست، این‌جا که اجازه هست، این‌جا که عذرخواهی برای شما درجه می‌آفریند، گناهان را می‌شوید و شما را پاک و نورانی می‌کند، از خدای متعال عذرخواهی کنید. این‌جا که فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهی را متوجّه و شامل حال خودتان کنید. «فاذکرونی اذکرکم»؛(۲) مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.

در‌‌ همان لحظه‌ای که شما دلتان را متوجّه خدای متعال و خدا را در دل خودتان حاضر می‌کنید و به یاد خدا می‌افتید، خدای متعال در‌‌ همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوی شما دراز است. خدا را به یاد خودتان بیندازید،
والّا روزی خواهد رسید که خطاب الهی به سمت گناهکاران می‌آید که «انّا نسیناکم»؛(۳) ما شما را فراموش کردیم، ما شما را به دست فراموشی سپرده‌ایم، بروید! عرصه‌ی قیامت این‌گونه است.(۴)




پاسخگویی بدون امکان رفع و رجوع!

آیه‌ی شریفه درباره‌ی قیامت می‌فرماید: «یستعجل بها الّذین لا یؤمنون بها والّذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّ‌ها الحقّ».(۵) کفار قریش به پیغمبر می‌گفتند قیامت و جهنمی که ما را از آن می‌ترسانی، کجاست؟ قرآن می‌فرماید: «والّذین امنوا مشفقون من‌ها»؛ کسانی‌که ایمان دارند، از قیامت بیمناکند.

قیامت حقیقتاً این‌گونه است. باید از قیامت ترسناک بود، باید قیامت را از یاد نبرد؛ این ضامن حفظ ماست. قیامت، روز عرضه شدن بر خداست؛ «و عرضوا علی ربّک صفّا».(۶) انسان با حقیقت خود، با باطن قلب خود، با ملکات راسخه‌ی نفس خود، در مقابل خدای متعال آشکار می‌شود.

این‌جا هم خدای متعال باطن ما را می‌بیند، اما آن‌جا دیگر هیچ پرده‌پوشی‌یی وجود ندارد؛ خود ما هم می‌فهمیم و می‌بینیم؛ خود ما هم خود را محکوم می‌کنیم. روز جزا، روز پاسخگویی است؛ پاسخگویی به معنای واقعی کلمه؛ پاسخگویی بدون امکان رفع و رجوع بی‌مورد؛ اصلاً نمی‌شود انسان عذر دروغین و بیخودی بیاورد.

انسان در مقابل خدای متعال است؛ او گریبان انسان را می‌گیرد. قیامت، روز محاسبه‌ی بی‌اغماض است؛ همه‌ی ما محاسبه می‌شویم. قیامت، روز بسته شدن زبان است. زبان‌بازی‌هایی که این‌جا می‌توان کرد، آن‌جا دیگر نیست؛
«هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون».(۷) زبان، بسته می‌شود؛ آنگاه باطن و ملکات و اعضا و جوارح انسان حرف می‌زنند. اگر در دلمان حقد، حسد، بدبینی، بدخواهی، امراض گوناگون قلبی، کین‌ورزی نسبت به صالحان و شوق و عشق نسبت به گناهان پنهان کرده باشیم، آن‌جا همه آشکار می‌شود. قیامت، واقعه‌ی عجیبی است؛ «الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون».(۸)



آیات قیامت را مرور کنیم

آیات مربوط به قیامت خیلی تکان‌دهنده است. من پیشنهاد می‌کنم هر کدام به تنهایی آیات قیامت را مرور کنیم؛ چون به آن احتیاج داریم. این دیگر از چیزهایی نیست که انسان بتواند آن را ثبت کند و آمار بدهد. صد‌ها آیه در قرآن درباره‌ی قیامت وجود دارد؛ هم بشارتهای قیامت هست، هم تهدیدهای آن؛ هر دو تکان‌دهنده است. بشارتهای قرآن هم تکان‌دهنده و جذاب و شوق‌آفرین است؛ تهدیدهای قرآنی هم تکان‌دهنده است و دل انسان را آب می‌کند. «یبصّرونهم یودّ المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته الّتی تؤویه و من فی الأرض جمیعا ثمّ ینجیه»؛(۹) مجرم از شدت عذاب الهی آرزو می‌کند که بتواند فرزند خودش را فدا کند تا نجات پیدا کند؛ عزیزان خودش و همه‌ی انسانهای روی زمین را قربانی کند تا از عذاب نجات پیدا کند؛ اما نمی‌تواند. عذاب الهی است، شوخی که نیست؛ «کلّا انّ‌ها لظی. نزّاعة للشوی. تدعو من ادبر و تولّی. و جمع فاوعی».(۱۰)




پل صراط؛ پل عبودیت و تقوا

امام سجاد (سلام‌اللَّه‌علیه) در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی با حال و خوبی است - ترس از قیامت را تشریح می‌کنند: «ابکی لخروجی عن قبری عریانا ذلیلا حاملا ثقلی علی ظهری»؛ امروز می‌گریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون می‌آیم. «انظر مرّة عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛(۱۱) یک عده چهره‌هاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. این‌ها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطن‌اش در آن‌جاست و مثال آن در این‌جاست، توانسته‌اند رد شوند.

این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛(۱۲) صراط این دنیا،‌‌ همان صراط روی جهنم است. «انّک علی صراط مستقیم»ی(۱۳) که به پیغمبر می‌فرماید، یا «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»،‌‌ همان صراط روی جهنم است.

اگر این‌جا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسان‌ترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور می‌کنند. «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عن‌ها مبعدون لا یسمعون حسیس‌ها»؛ اصلاً این‌ها همهمه‌ی جهنم را هم نمی‌شنوند؛ «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر».(۱۴)
فزع اکبر، یعنی دشوار‌ترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آن‌جاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ این‌ها را محزون و اندوهگین نمی‌کند؛ این‌ها از این صراط عبور کرده‌اند.(۱۵)




اعمال صالح به کمک شما می‌آیند

«فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره»؛(۱۶) به‌قدر سنگینی یک ذره - ذره که می‌دانید چیست؟ همین چیزهایی که در فضا و در نور آفتاب معلقند و دیده می‌شوند، ذره هستند - اگر شما کار کنید، ضایع نمی‌شود. فرض بفرمایید که شما ساعت کارتان تمام شده و پنج دقیقه اضافه می‌مانید که نه مدیر می‌فهمد، نه بالادست می‌فهمد، نه در سوابق اثر می‌گذارد و نه اضافه کار می‌دهند؛ اما خدا و کرام‌الکاتبین این پنج دقیقه را می‌بینند و آن را در پرونده شما ثبت می‌کنند؛ که این آقا بعد از ساعت خدمت، چون دید این پرونده نصفه‌کاره است، پنج دقیقه بیشتر کار کرد. چنین چیزی را ما در هیچ جا، غیر از عرصه دین و ایمان دینی، نداریم.

یک‌جا پول خوبی سر راه شما قرار می‌گیرد؛ یک رشوه، هدیه، چشم‌روشنی - این‌ها اسمهای مختلفی دارد - و شما می‌توانید بدون این‌که هیچ برگه و اثر انگشتی جا بگذارید، امضایی بدهید و گرفتاری برای خودتان درست کنید، این پول را بگیرید و بگذارید توی جیبتان؛ اما محض رضای خدا نمی‌گیرید؛ هیچ‌کس هم نمی‌فهمد، پول هم از کیسه شما می‌رود؛ اما ثبت می‌شود
و آن وقتی به کار شما می‌آید که «یوم یفرّ المرء من اخیه و امّه و ابیه و صاحبته و بنیه لکلّ امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه»(۱۷) است؛ روزی که انسان از برادر خودش به‌خاطر کثرت التهاب، شدت، اضطراب و آشفتگی حاکم بر روز قیامت و حساب و جزای الهی و مو از ماست کشیدن الهی می‌گریزد؛ آن روز چنان سنگین و سخت است که «یوم یجعل الولدان شیبا»؛(۱۸) جوان را پیر می‌کند؛ انسان در آن روز از پدر و مادر خودش و از بچه دُردانه خودش و از همسر خودش می‌گریزد. چرا؟ چون «لکلّ اِمرئ منهم یومئذ شأن یغنیه»؛ هر کسی به قدر خودش گرفتاری‌ دارد که‌‌ همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد؛

اما در آن روز و در آنجا، «وجوه یومئذ ناضرة»(۱۹) چهره‌هایی شادند؛ چهره‌هایی درهم‌ند و گرفته. آنچهره شاد،‌‌ همان چهره‌های شماست. چرا؟ برای؛ خاطر این‌که آن چک، آن پول نقد، آن دلار و آن ارز خارجی که بی‌سروصدا دادند به شما و شما می‌توانستید بگیرید و نگرفتید، آن یک ساعتی که در اداره بیشتر کار کردید، آن کارهای خلاف شهوانی که می‌توانستید مرتکب بشوید و نشدید، آن گزارش خلاف واقعی که می‌توانستید بدهید و ندادید - که تأثیراتی در وضع شما یا دوستتان و دشمنتان می‌گذاشت - آن‌جا این اعمال صالح می‌آید به کمک شما و شما را از آن گرفتاری نجات می‌دهد؛ آن‌جاست که آن اعمال به درد شما می‌خورد؛ آن، خیلی مهم‌تر از پول این‌جاست.(۲۰)






پی‌نوشت:
۱) مرسلات: ۳۶
۲) بقره: ۱۵۲
۳) سجده: ۱۴
۴) بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
۵) شوری: ۱۸
۶) کهف: ۴۸
۷) مرسلات: ۳۵-۳۶
۸) یس: ۶۵
۹) معارج: ۱۱-۱۴
۱۰) معارج: ۱۵-۱۸۱۱) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۵۹۰. «... أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ أَبْکِی لِخُرُوجِی عَنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَی ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَی عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلَائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْ‌ها غَبَرَةٌ تَرْهَقُ‌ها قَتَرةٌ...» امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: برای جان دادنم گریه می‌کنم، برای تاریکی قبرم می‌گریم، برای تنگی لحدم گریه کنم، برای سوال نکیر و منکر از من گریه می‌کنم، برای بیرون آمدن از قبرم می‌گریم درحالیکه لخت و عریان و خوار و بار گناه را بر پشت می‌کشم یکبار به راستم بنگرم و یکبار به چپم زمانی که مردم در کاری غیر از کار من باشند برای هر کسی در آن روز کار خاصی است که او را به خود مشغول ساخته است. در آن روز چهره‌هایی باز و خندان و شادمان و چهره‌هایی که بر آن‌ها غبار [غم] نشسته و تیرگی و سیاهی و خواری آن‌ها را پوشانده است.
۱۲) یس: ۶۱
۱۳) زخرف: ۴۳
۱۴) انبیاء: ۱۰۱-۱۰۳
۱۵) ‌بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌ ۱۳۸۳/۰۸/۰۶
۱۶) زلزله: ۷
۱۷) عبس: ۳۴-۳۷
۱۸) مزمل: ۱۷
۱۹) قیامت: ۲۲
۲۰) بیانات در دیدار کارکنان وزارت اطلاعات ۱۳۸۳/۰۷/۱۳



__________________________________________________________

الحمدلله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
.بیست ونهم رمضان المبارک 1436.


_____________________________________________

خداقوت وتشکر
آگاهدخت
سی ام رمضان المبارک 1436
:gol:

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا