مثنوی من

ali-faa

عضو جدید
دوش دیدم که ملائک در این خانه زدند...... مودمم را بگرفتند و سرم شانه زدند

آن یکی گفت فکل چیست؟ سرت بیمار است؟.....
کچلش کن تو مگر گشت ارشاد بیکار است؟

مودمم را بشکستند و به دیوار زدند.....
کیس من را که که نگو طعنه ی بسیار زدند

موس و کیبورد و مونیتور رو نگو......
این اراذل با خباثت لگد انگار زدند

روی چرخاندم و دیدم که کسی خانه نبود......
ذره نانی تکه مرغی که به کاشانه نبود

در یخچال زدندی به یکی قفل بزرگ.....
دلخوشی را بربودند غمم گشت سترگ

بغض آتش به گلوی خفه ام گشت بهوش.....
تآمدم حرف بگویم یکیشون گفت: خموش!

ابلهِ بی ادبِ بی خردِ کله فشن! ابرو قشنگ
....... خر! ندیدی به کمر اسلحه دارم با هف هش ده تا فشنگ؟

بدهم تا ببرندت همانجا که عرب نی انداخت؟......
این بگفت و مثل خر بر صورتم چنگ انداخت

خودمانیم!! عجب گنده ی نافهم هیولایی بود.....
بی پدر میزد و میگفت!! تماشایی بود

این مطالب که گذاری تو همش درون نت
........هست دلیل اصلی ملی شدن اینترنت

ور نه قصد ما که چرخاندن این صنعت نیست
......برو بچه اینجا هیشکی فکر این ملت نیست

ما فقط فکرمون اینه بقای این نظام......
زیر پرچم یه جا ! مجمع تشخیص نظام

پدری درآرم از تو که نماند اثری
......از وب و لایک زدن و این همه هم هرزه گری

مصلحت نیست که جوانان وطن خام شوند
.......بزار معتاد شن و ول... برن پی دربه دری

این نظامی رو که میکنی همش تو مسخرش ......
خون دل خوردیم تا اینجا تو بگو کو قافیش؟

گهی بگذشتُ صداش کردم و گفتم با شمام
......همش این بود که تو گفتی؟ اینه آرمانِ امام؟

پدر و مادر و جدم به خیابون اومدن
......بهر یاری به همان یارو به میدون اومدن

هشت سالی به دفاع از وطنم خوش بودند......
که منم نیز ز آبادی آن خشنودم

شصت و هشت بود که به دنیا اومدم در باران......دقیقا یک سال و 4 ماه بعد موشک باران

پدرم روز و شبش را پی آن جنگ گذاشت
......داغ را بر دل نامردی صد رنگ گذاشت

بعد جنگش هر شبش بیدار بود.........
روزها هم در فراق یار بود

چند باری هم شنیدم من از او
.......دوستانش دل بریدندی از او

یا شهید و یا اسیر و یا گم اند.......
یا که اندر خاطرات مردم اند

کاش بابای منم بدکار بود
.......چون شماها فکر پول و کار بود

گر که میشد چون شما ها در نظام........
واو میخورد چون شما از این طعام

میگرفتم من الان گوش تو را....... جای اینکه تو بگیری گوش را

دولت دوست که گردیده کنون دشمن م
ا ........اول کار بگفتا که جوان هست عزیز دل ما

گشت ارشاد و کتک زخم و نمک
........شد رهاورد همین دولت بالنده ی ما
حرف من بشنید و یک کم فکر کرد.......
با سر انگشتش کمی هم ذکر کرد

پیش خود گفتم تمام است کار من.......
بسته شد امشب دگر این بار من

ای عرب آنجا که نی انداختی......................خط و ADSL هم انداختی؟

وایرلس وایمکس و جی پی آر اسی.........
واسه وقتای غریبی بی کسی

یک پیامک؟ زنگ؟ یک تک زنگ چی؟........
دسته خر هم نیست؟ گو خب مرگ چی؟

در همین افکار بودم من عجیب.........
ناگهان آمد صدایی از تو جیب

دست بردم من درون جیب خود
.......گوشی من زنگ میزد خود بخود

ساعتش را من که دیدم ناگهان
.........ملتفت گشتم که خوابم تا الان

این مراتب را که گفتم با شما
...........خواب میدیدم نگو جان شما

صورتم شستم به سرعت بعد آن .......
سیستمم را سرعتی کردم من on
صفحه را بازش بکن جانم سریع.......
موس و کیبوردم خدایا کن مطیع

ای خدایا اشتباهی دیگر است؟........
پیج من چی شد خدایا چیل تر است؟

این هم از تعبیر شوم خواب ما.......
پس کجایی ساکس خوب و ناب ما

 
بالا