یکی از کلیدیترین اشخاص درگیر در کارزار تبلیغاتی «متفاوت بیندیش» شخصی به نام «راب سیلتنن» Rob Siltanen بود. او در نوشته کاملی که چندی پیش منتشر شد، پرده از جزئیات این کارزار تبلیغاتی برداشته است. راب سیلتنن در آن زمان به همراه «لی کلو» مدیریت شرکت تبلیغاتی TBWA/chiat/day را برعهده داشت.
راب سیلتنن
به دنبال انتشار کتاب پرفروش «والتر ایساکسون» در مورد بیوگرافی جابز، او اشتباهاتی در مورد داستان ساخته شدن آگهی Think Different دید که لازم دید از آنجا که خود در بطن حادثه بوده است، این موارد را اصلاح کند.
اگرچه جابز در همه جنبههای تجاری اپل و آگهیسازیها به دشت درگیر و دخیل بود، اما او عقل کل این کارزار تبلیغاتی نبود، در حقیقت او در مراحلی با تندخویی و عصبانیت با عوامل درگیر در این پروژه برخورد کرد و متن اولیه آگهی را «آشغال» نامید.
راب سیلتنن گرچه به استعدادهای جابز اذعان دارد و سخنرانی استنفورد جابز را یکی از الهامبخشترین و آموزندهترین سخنرانیها میداند، اما در عین حال به زبان گزنده و خلق و خوب تند و تیز جابز هم اعتراف دارد.
راب سیلتنن عقیده دارد که باید جابز را مثل دیگر افراد خاکستری دید، او جابز را از این لحاظ، آمیزهای از شخصیت میکلانژ، هنری فورد، جان مک انرو، ماکیاولی و مایس فان در روهه -معمار معروف آلمانی- میداند. گرچه قدرت راهبری جابز را نمیتوان انکار کرد، ولی باید دانست که انبوهی از نوابغ و آدمهای بااستعداد در زمان ریاست او بر اپل خود را وقف اپل کرده بودند و باید همواره به نقش کلیدی این افراد پشت پرده، توجه داشت.
وضعیت شرکت اپل تا پیش از پخش شدن آگهی «متفاوت بیندیش» و اجرایی شدن سیاستهای جابز:
در بیستم دسامبر سال ۱۹۹۶، یازده سال پس از زمانی که استیو جابز از اپل کنار گذاشته شد، جابز به اپل بازگشت، در آن زمان اپل با مشکلات خاصی روبرو بود. اپل ماههایی را سر میکرد که در آن مطبوعات علاقهشان را به برند اپل از دست داده بودند، اپل نهتنها از سوی شرکتهای بزرگ، بلکه از سوی شرکتهای کوچکتر هم تهدید میشد، مثلا یکی از این شرکتهای یک کلون مک به نام umax S900 ساخته بود که با داشتن یک پردازشگر سریع ۲۵۰ مگاهرتزی، از «پاورمک» ارزانتر و سریعتر بود.
در زمان بازگشت جابز به اپل، «مایکل اسپیندلر» متعاقب «اسکالی»، رئیس اپل شده بود، اپل در آن زمان با مشکل عدم تمرکز بر محصولات روبرو بود، این شرکت سعی داشت که محصولاتی با طیف گسترده، متناسب با کاربری آدمهای عادی و حرفهای بسازد.
گرچه اپل در این زمان هنوز برنده جایزههای طراحی محصول میشد و تعداد کمی از این محصولاتش الهامبخش بودند، اما گستره وسیع کار اپل، میزان تمرکز این شرکت را بر تکتک محصولات کم کرده بود.
جابز اصلا از این وضعیت خشنود نبود، به موازات تسلط روزافزون جابز بر اپل، هدف اصلی او بازسازی تصویر اپل در اذهان و در نزد رسانهها بود. در همین راستا بود که که او به فکر یک کارزار تبلیغاتی قوی و مؤثر افتاد تا اپل را از این ورطه نجات دهد.
بعد از جدایی جابز از اپل، در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۸۵، اسکالی تغییرات زیادی در اپل ایجاد کرد، یکی از آنها تغییر راهبرد بازاریابی اپل بود. اسکالی و تعدادی از اعضای هیئت مدیره علاقهمند به نوعی از روش تبلیغاتی که در آگهی بازرگانی ۱۹۸۴ اپل نمودار است، نبودند. در حالی که جابز و همفکران او که شیفته این نوع آگهیسازی بود. این تبلیغ زیبا در جریان مسابقه فینال لیگ فوتبال آمریکایی -سوپرباول- در سال ۱۹۸۴ پخش شد. در ان زمان جابز و گروهی متشکل از بیل کمپبل، استیو وزنیاک، لی کلاود، توانسته بودند نظرشان را بقبولانند تا آگهی پخش شود. این آگهی یکی از موفقترین آگهیهای تلویزیونی سراسر تاریخ شد.
البته تبلیغاتی که جایز میپپسندید، همیشه موفق نبود، مثلا در سال ۱۹۸۵، تبلیغ Lemmings با اصرار جابز و همفکرانش پخش شد که این یکی، یک شکست بزرگ بود.
راهبرد تبلیغاتی اسکالی این بود که در آگهیهای انتزاعی هم به نوعی خصوصیات و حتی قیمت محصولات آورده شود، در این شیوه تبلیغ به جای اینکه یک تصویر کلی از ایدهها و و اهداف، به صورت یک آگهی انتزاعی در ذهن بینندگان ماندگار شود، بر دادن اطلاعات جزئی در مورد محصولات تازه تأکید میشد.
در راستای چنین راهبرد تبلیغاتی و همچنین سرمایهگذاری روی پروژههای مثل نیوتون، اپل رو به سراشیبی سقوط میرفت. اپل بر روی نیوتون یک میلیارد دلار هزینه کرده بود، اما در نهایت صاحب محصولی شد که غیرمحبوب بود و سودده نبود، بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷، اپل صدها میلون دلار را به این ترتیب از دست داد و هزاران فرصت شغلی از بین رفت.
نیوتون اپل
در همین دوره بود که دومین رئیس اپل بعد از کنار رفتن اسکالی به نام گیل آملیو، تصمیم گرفت با کاهش هزینهها، سود اپل را افزایش دهد و مهمتر از آن، شرکت NeXT را که جابز بعد از ترک اپل بنیان گذاشته بود، بخرد. او شماری از مدیران این شرکت را در موقعیتهای بالا در اپل به کار گمارد و جابز را به هیئت مدیره و هیئت اجرایی اپل آورد.
از چپ به راست: استیو وزنیاک، جابز و گیل آملیو
جابز در بازگشت به اپل از رخوت حاکم در شرکت به ویژه در قسمت توسعه محصولات و بازاریابی ناراحت بود، او در این زمان سودای ریاست بر اپل را در سر میپروراند، بیش از همه به خاطر اینکه حس میکرد، اپل به او نیاز دارد.
در چهاردهم ژوئن سال ۱۹۹۷، جابز کودتایی علیه آملیو ترتیب داد، او در هیئت مدیره سخنرانی انتقادآمیزی علیه آملیو انجام داد که منجر به ریاست غیررسمی جابز بر اپل شد، او رئیسِ در سایه شد، او در اتاقی در محل هیئت مدیره و دفتری در همسایگی مقر اپل مستقر شد و در قسمت تحقیقات و توسعه اپل، شکافهایی ایجاد کرد.
تحت این فشارها، آمیلو مجبور شد، تعداد پروژهها را از ۳۵۰ به ۵۰ برساند و بعد جابز این ۵۰ پروژه را به ۱۰ عدد تقلیل داد، او سیستم تولید محصول پیچیدهای را که واحدهای مختلف آن دارای همپوشانیهای در کارکردشان بودند، به یک محیط ساده تبدیل کرد، جابز همچنین پروژه تحقیقاتی را شروع کرد که در نهایت به تولید iMac انجامید.
اما همه این تغییرات ساختاری عمده قادر به بازسازی وجهه اپل نبود و اپل نسبت به مایکروسافت و IBM کم آورده بود. اپل در این زمان یک شرکت خسته با رؤسای ملالآور و محصولات بد بود. در این میان استارتآپهایی مثل real و یاهو، عرصه را بیش از پیش بر اپل تنگ کرده بودند.
جابز در این زمان وارد میدان شد و تصمیم گرفت که شخصا این مشکل را حل کند و این وظیفه را به زیردستان خود محول نکند.

راب سیلتنن
به دنبال انتشار کتاب پرفروش «والتر ایساکسون» در مورد بیوگرافی جابز، او اشتباهاتی در مورد داستان ساخته شدن آگهی Think Different دید که لازم دید از آنجا که خود در بطن حادثه بوده است، این موارد را اصلاح کند.
اگرچه جابز در همه جنبههای تجاری اپل و آگهیسازیها به دشت درگیر و دخیل بود، اما او عقل کل این کارزار تبلیغاتی نبود، در حقیقت او در مراحلی با تندخویی و عصبانیت با عوامل درگیر در این پروژه برخورد کرد و متن اولیه آگهی را «آشغال» نامید.
راب سیلتنن گرچه به استعدادهای جابز اذعان دارد و سخنرانی استنفورد جابز را یکی از الهامبخشترین و آموزندهترین سخنرانیها میداند، اما در عین حال به زبان گزنده و خلق و خوب تند و تیز جابز هم اعتراف دارد.
راب سیلتنن عقیده دارد که باید جابز را مثل دیگر افراد خاکستری دید، او جابز را از این لحاظ، آمیزهای از شخصیت میکلانژ، هنری فورد، جان مک انرو، ماکیاولی و مایس فان در روهه -معمار معروف آلمانی- میداند. گرچه قدرت راهبری جابز را نمیتوان انکار کرد، ولی باید دانست که انبوهی از نوابغ و آدمهای بااستعداد در زمان ریاست او بر اپل خود را وقف اپل کرده بودند و باید همواره به نقش کلیدی این افراد پشت پرده، توجه داشت.
وضعیت شرکت اپل تا پیش از پخش شدن آگهی «متفاوت بیندیش» و اجرایی شدن سیاستهای جابز:
در بیستم دسامبر سال ۱۹۹۶، یازده سال پس از زمانی که استیو جابز از اپل کنار گذاشته شد، جابز به اپل بازگشت، در آن زمان اپل با مشکلات خاصی روبرو بود. اپل ماههایی را سر میکرد که در آن مطبوعات علاقهشان را به برند اپل از دست داده بودند، اپل نهتنها از سوی شرکتهای بزرگ، بلکه از سوی شرکتهای کوچکتر هم تهدید میشد، مثلا یکی از این شرکتهای یک کلون مک به نام umax S900 ساخته بود که با داشتن یک پردازشگر سریع ۲۵۰ مگاهرتزی، از «پاورمک» ارزانتر و سریعتر بود.
در زمان بازگشت جابز به اپل، «مایکل اسپیندلر» متعاقب «اسکالی»، رئیس اپل شده بود، اپل در آن زمان با مشکل عدم تمرکز بر محصولات روبرو بود، این شرکت سعی داشت که محصولاتی با طیف گسترده، متناسب با کاربری آدمهای عادی و حرفهای بسازد.
گرچه اپل در این زمان هنوز برنده جایزههای طراحی محصول میشد و تعداد کمی از این محصولاتش الهامبخش بودند، اما گستره وسیع کار اپل، میزان تمرکز این شرکت را بر تکتک محصولات کم کرده بود.
جابز اصلا از این وضعیت خشنود نبود، به موازات تسلط روزافزون جابز بر اپل، هدف اصلی او بازسازی تصویر اپل در اذهان و در نزد رسانهها بود. در همین راستا بود که که او به فکر یک کارزار تبلیغاتی قوی و مؤثر افتاد تا اپل را از این ورطه نجات دهد.
بعد از جدایی جابز از اپل، در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۸۵، اسکالی تغییرات زیادی در اپل ایجاد کرد، یکی از آنها تغییر راهبرد بازاریابی اپل بود. اسکالی و تعدادی از اعضای هیئت مدیره علاقهمند به نوعی از روش تبلیغاتی که در آگهی بازرگانی ۱۹۸۴ اپل نمودار است، نبودند. در حالی که جابز و همفکران او که شیفته این نوع آگهیسازی بود. این تبلیغ زیبا در جریان مسابقه فینال لیگ فوتبال آمریکایی -سوپرباول- در سال ۱۹۸۴ پخش شد. در ان زمان جابز و گروهی متشکل از بیل کمپبل، استیو وزنیاک، لی کلاود، توانسته بودند نظرشان را بقبولانند تا آگهی پخش شود. این آگهی یکی از موفقترین آگهیهای تلویزیونی سراسر تاریخ شد.

البته تبلیغاتی که جایز میپپسندید، همیشه موفق نبود، مثلا در سال ۱۹۸۵، تبلیغ Lemmings با اصرار جابز و همفکرانش پخش شد که این یکی، یک شکست بزرگ بود.
راهبرد تبلیغاتی اسکالی این بود که در آگهیهای انتزاعی هم به نوعی خصوصیات و حتی قیمت محصولات آورده شود، در این شیوه تبلیغ به جای اینکه یک تصویر کلی از ایدهها و و اهداف، به صورت یک آگهی انتزاعی در ذهن بینندگان ماندگار شود، بر دادن اطلاعات جزئی در مورد محصولات تازه تأکید میشد.
در راستای چنین راهبرد تبلیغاتی و همچنین سرمایهگذاری روی پروژههای مثل نیوتون، اپل رو به سراشیبی سقوط میرفت. اپل بر روی نیوتون یک میلیارد دلار هزینه کرده بود، اما در نهایت صاحب محصولی شد که غیرمحبوب بود و سودده نبود، بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷، اپل صدها میلون دلار را به این ترتیب از دست داد و هزاران فرصت شغلی از بین رفت.

نیوتون اپل
در همین دوره بود که دومین رئیس اپل بعد از کنار رفتن اسکالی به نام گیل آملیو، تصمیم گرفت با کاهش هزینهها، سود اپل را افزایش دهد و مهمتر از آن، شرکت NeXT را که جابز بعد از ترک اپل بنیان گذاشته بود، بخرد. او شماری از مدیران این شرکت را در موقعیتهای بالا در اپل به کار گمارد و جابز را به هیئت مدیره و هیئت اجرایی اپل آورد.

از چپ به راست: استیو وزنیاک، جابز و گیل آملیو
جابز در بازگشت به اپل از رخوت حاکم در شرکت به ویژه در قسمت توسعه محصولات و بازاریابی ناراحت بود، او در این زمان سودای ریاست بر اپل را در سر میپروراند، بیش از همه به خاطر اینکه حس میکرد، اپل به او نیاز دارد.
در چهاردهم ژوئن سال ۱۹۹۷، جابز کودتایی علیه آملیو ترتیب داد، او در هیئت مدیره سخنرانی انتقادآمیزی علیه آملیو انجام داد که منجر به ریاست غیررسمی جابز بر اپل شد، او رئیسِ در سایه شد، او در اتاقی در محل هیئت مدیره و دفتری در همسایگی مقر اپل مستقر شد و در قسمت تحقیقات و توسعه اپل، شکافهایی ایجاد کرد.
تحت این فشارها، آمیلو مجبور شد، تعداد پروژهها را از ۳۵۰ به ۵۰ برساند و بعد جابز این ۵۰ پروژه را به ۱۰ عدد تقلیل داد، او سیستم تولید محصول پیچیدهای را که واحدهای مختلف آن دارای همپوشانیهای در کارکردشان بودند، به یک محیط ساده تبدیل کرد، جابز همچنین پروژه تحقیقاتی را شروع کرد که در نهایت به تولید iMac انجامید.
اما همه این تغییرات ساختاری عمده قادر به بازسازی وجهه اپل نبود و اپل نسبت به مایکروسافت و IBM کم آورده بود. اپل در این زمان یک شرکت خسته با رؤسای ملالآور و محصولات بد بود. در این میان استارتآپهایی مثل real و یاهو، عرصه را بیش از پیش بر اپل تنگ کرده بودند.
جابز در این زمان وارد میدان شد و تصمیم گرفت که شخصا این مشکل را حل کند و این وظیفه را به زیردستان خود محول نکند.