[مبانی و مفاهیم هنر] - درباره هنر و هنرمند

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنر در لغت به چه معناست


(هنر) از ترکیب {هان + هر) ساخته شده است.
(هان) یک واژه بنیادین در زبان بشر است که بمعنی (آگاهی داشتن / آگاه بودن / هشیار بودن) است.
اکنون برای اینکه مطمئن شویم که واقعاً این واژه متعلق به زبان بشر هست یا نیست، طبق دستور زبان بشر، آن را وارونه می‌کنیم تا ببنیم که آیا معنای آن هم وارونه خواهد شد یا نه؟
(هان = ها = آگاه) Ж (ناه = نه = ناآگاه).

(هان) بمعنی (آگاهی داشتن / آگاه بودن / هشیار بودن) در زبان فارسی عامیانه بجای کلمه (آری / بلی) بطور گسترده‌ای بکار می‌رود؛ البته در بسیاری موارد به (ها) خلاصه می‌شود اما در جمع، بمعنای اعلانِ آگاه بودن است.
(هان) در ادبیات فارسی نیز کاربرد بسیاری داشته و دارد، مثال از خاقانی:



هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن، هان!
ایوان مدائن را، آئینه عبــــــــــــــــــرت دان!

در زبانهای هند و اروپائی نیز مشتقاتی از کلمات (hon و hun) بمعانی (دانا / فاضل / عاقل) بکار برده می‌شوند. بطور مثال، در زبان انگلیسی به زنبور عسل گفته می‌شود: Honey.bee که در اصل بمعنای (زنبور هنرمند) است.




هنر در لغت به معنای «فن، صنعت، علم، معرفت، امری توأم با ظرافت و ریزه كاری آن درجه از كمال كه فراست و فضل را در برداشته و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران بنمایاند، كیاست، زیركی، خطر و اهمیت، لیاقت، كفایت و كمال» آمده است. هنر در مفاهیم دیگری نیز، از جمله «عشق» و «حقیقت» آمده چنان كه حافظ در شعر ذیل هنر را به ترتیب - در دو معنی - به كار برده است.

بكوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش *** كه بنده را نخرد كس به عیب بی هنری
روندگان حقیقت به نیم جو نخرند *** قبای اطلس ان كس كه از هنر عاری است


در معنای اصطلاحی هنر، اختلافات زیادی به چشم می خورد كه نشان می دهد هنر به خاطر عمق و گستردگی و ظرافت خود، در عین پیدایی ناپیداست؛ چنان كه تولستوی، نویسنده كتاب معروف «هنر چیست؟» می نویسد: «براستی هنر كه از دیرباز از زمان افلاطون و ارسطو این همه گفت و گو در پیرامون خود برانگیخته، چیست؟ آیا هنر از درون انسان بر می خیزد؟ آیا مائده ای است آسمانی كه از ماورای ابرها به روح و جان حلول می كند؟ یا نه، آمیزه ای است از تمامی اینها و یا به باور «فروید» تبلور امیال سركوفته آدمی است؟» «هنر وسیله ای است برای ثبت و ضبط احساس انسانی در قالب مشخص و نیز انتقال آن در خارج از عوالم ذهنی و همچنین تفهم آن احساس هنر به دیگران است»

محمود بستانی ضمن تفسیر زیبایی كه از هنر به دست داده است، به نقش مؤثر آن در انتقال پیامهای مهم اشاره می كند. وی می نویسد: «هنر در تجربه انسانی، روش خاصی از بیان حقایق زندگی است، یعنی اگر زبان علمی یا عادی كه ما آن را در زندگی روزمره خود به كار می گیریم دارای این ویژگی است كه بیان مستقیم حقایق می باشد، زبان هنر نیز این زیژگی را دارد كه بیان غیرمستقیم همین حقایق است. تفاوت این دو زبان آن است كه زبان نخست بر نقل حقایق به صورت واقعی خود استوار است، در حالی كه زبان هنر بر عنصر تخیل استوار است. به عنوان مثال اگر بخواهیم اهمیت انفاق در راه خدا را بیان كنیم، می گوییم هر كسی برای خشنودی خدا اموال خود را انفاق كند چند برابر آن پاداش خواهد گرفت، در این حالت این سخن یك بیان واقعی یا عادی یا علمی می باشد.

اما هنگامی كه همین مفهوم را با آیه كریمه: «مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله كمثل حبه؛ داستان کسانی که مالشان را در راه خدا می بخشند چون داستان دانه ای است. بقره/261» بیان می كنیم، این تعبیر یك بیان «هنری» خواهد بود و تفاوت تعبیر گذشته با این تعبیر، ایجاد یا افزون یك رابطه جدیدی میان «انفاق» و «دانه گندم» است. با توجه به تعاریف یاد شده هنرمند كسی است كه: «اندیشه ها و عواطف خویشتن را یا از طریق «قلم» یا «قلم مو» و «چكش» یا ابزار تولید آواها به صورت «شعر»، «نثر» و «نقاشی» و «تندیس» و «موسیقی» به منصه ظهور برساند و بدین وسیله دیگران را در مسیر فكری و عاطفی خود قرار دهد».
از مجموع تعاریفی كه برای هنر شده است، می توان دریافت كه هنر از عناصری تركیب می یابد كه با وجود آنها انسان می تواند به دستاوردهای لطیفی از احساس آدمی دست یابد كه در شرایط دیگر، چنین امكانی میسر نمی باشد. این عناصر عبارتند از: تخیل، ذوق، خلاقیت و زیبایی. در میان این عناصر، سه عنصر نخست در تكوین و ظهور اثر هنری نقش دارند و عنصر آخری در كیفیت ارزشگذاری آن:

تخیل:
حكمای قدیم قوای باطنی را به چهار قوه: عقلیه، غضبیه، شهویه و وهمیه تقسیم می كردند. و قوه وهمیه را شامل واهمه، خیال و متخیله می دانستند؛ واهمه، معناهای خبری را درك می كند و خیال، صورتها را؛ و متخیله بین آن دو، تركیب را بر قرار می سازد. امروزه نیز، كه تحقیقات بشری به جای تكیه بر تعقل محض، بیشتر به تجربه تكیه كرده است، وجود چنین قوه ای را در آدمی كه منشأ آثاری از جمله هنر است مورد پذیرش قرار داده اند؛ هر چند كه آن را به عنوان فعالیتهای فیزیولوژیستی پیچیده مغز می شناسند. بارزترین نمود این قوه، صنعت شعر است كه در منطق در كنار جدل و خطابه قرار گرفته است و آن را برخاسته از قوه خیال شاعر تعریف نموده اند. تصویری كه یك شاعر از پدیده های مختلف ارائه می كند. با استفاده از انواع تشبیه كنایه، استعاره، استخدام، ایهام و .... سرازیر و لبریز از پرورش خیال است كه به همین سبب به شعر، لطافت، طراوت و زیبایی می بخشد. به این خاطر است كه تنها اثر منظوم را از مصادیق شعر نمی شناسند؛ زیرا می گویند چنین اثری برخاسته از قوه های عاقله است.

ذوق:
ذوق یكی از واژهایی است كه شاید همه بتوانند مفهوم آن را به كمك وجدان خود دریابند. با این حال، ارائه تعریف جامعی از آن بسادگی ممكن نیست. (یدرك و لا یوصف) یكی از این تعریفها چیزی است كه تولستوی یاد كرده است كه بر آن اساس شاید بتوان ذوق را «توانمندی اندیشه آدمی در درك عمیقتر و ارائه بهتر» دانست. وی معتقد است: «ذوق شناخته نمی شود مگر به وسیله آن فداكاری كه هنرمند یا دانشمند در صرف وقت و چشمپوشی از راحتی و خوشی خویش در پیروی ذوقش می نماید.»
كانت در مورد آن چنین گفته است: «ذوق، قدرت قضاوت در چیزی یا واقعه و نمودی است به وسیله خشنودی بی شائبه كه عاری از هر سودی باشد». نقش ذوق آدمی تا بدان جاست كه بسیاری موفقیت در امر خطابه، اجتهاد و تحقیق را به داشتن ذوق سلیم مرتبط دانسته اند؛ به عنوان مثال: سكاكی قرآن را از بعد فصاحت و بلاغت، یك اثر هنری فوق بشری (معجزه) معرفی می كند. با این حال می گوید: «اعجاز قرآن قابل درك است، اما قابل وصف نیست. او می گوید: تنها راه درك اعجاز قرآن، ذوق است كه آن هم در سایه داشتن علم و بیان فراهم می آید.» سكاكی خود تعریف روشنی از ذوق ارائه نمی دهد.

خلاقیت:
از شگفتیهای منحصر به فرد روان آدمی كه از امتیازات اوست، خلاقیت او می باشد كه بی تردید، این توان، شعاعی از قدرت مطلق خلاقیت حضرت باری است كه در روان آدمی به عاریه نهاده شده است و او را از رهگذر همین نشانه ها به صفات خالق رهنمون می گردد. خلاقیت، توان آفرینش اثر یا كاری است بدون آن كه پیشینه ای داشته یا از اثر و كار دیگری نمونه برداری شده باشد و این از جمله عناصری است كه هر هنری و بیش از آن بهره برده است. نقاشی، گرافیك، مینیاتوری و ... از جمله نمودهای هنری است كه عنصر خلاقیت در آنها بیشتر مشاهده می گردد. از خلاقیت گاه به نبوغ تعبیر می شود و در تفاوت آن با مهارت گویند: «ماهر در فن به كسانی گویند كه در هر رشته یك نوع كاری انجام می دهند كه در واقع تكرار زمان گذشته یا نتیجه مهارت خودشان است، (در حالی كه) نابغه، ساخته هایی ایجاد می كند كه دارای اندیشه های بكر باشد و با آثار موجود تفاوت مبینی داشته باشند.» آثار پدید آمده از نبوغ، همگی بدیع، تازه، ناگهانی، شگفت آور، زنده و مخالف معمول است.

زیبایی:
شمار صفحاتی كه در گوشه و كنار جهان بر آنها حروفی نگاشته شده، به هزاران هزار برگ می رسد، بی آن كه مورد توجه قرار بگیرند بجز این كه همگان، مفاهیم مورد نظر نویسنده را در قالب آن حروف، جست و جو می كنند؛ اما براستی چه ویژگی باعث می شود كه یك اثر خوشنویسی برجسته، هزاران نفر را تحت تأثیر قرار می دهد و هر فرد هنردوستی را ساعتها به درنگ و توجه در مورد خود وا می دارد؟ مقدار چوپ و پارچه ای كه در تابلوهای نقاشی به كار رفته آن قدر ناچیز است كه مورد توجه قرار نمی گیرد، با این حال چنین آثار شگرف و شگفتی آفرین همواره با پولهای گزاف، خرید و فروش گردیده، در موزه ها با تجلیل فراوان نگهداری می شود!
قطعا تنها عاملی كه چنین عنایت و توجهی را به این آثار بخشیده، زیبایی افزون است كه در آنها به تصویر كشیده شده است. لیكن با این همه، تعریف دقیق و جامعی از آن، ارائه نگردیده است. مفاهیمی چون مطبوع بودن، نظم و عظمت، سود بخشی و ... چیزهایی هستند كه در تعریف آن آمده اند، اما وجود هر كدام، گاهی زیبایی نیست و گاهی نزد افراد خاصی، زیبایی تلقی می شود. بنابراین می توانیم زیبایی را نسبی بدانیم.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنرمند به چه کسی اطلاق میشود :
(هُنر) از ترکیب {(هون = آگاهی) + (هر = هر چیز)} ساخته شده و بمعنای (فلسفه) و (حکمت) است لذا فقط کسی را می‌توان به صفت (هنرمند) موصوف کرد که اصول هر دانشی را بداند و ریشه‌ها، عوارض و عواقب هر کنشی را (بطور اصولی) بشناسد.
{توجه داشته باشید که هیچکس (حتی در دوران قدیم) نمی‌توانسته در همهٌ علوم، تخصص کافی داشته باشد؛ پس شرط (هنرمند بودن) این نیست که آن فرد بر تمامی علوم زمان خود (بطور کلاسیک) مسلط باشد، بلکه باید اصول ابتدائی علوم زمان خود را بداند.



فقط کسی را می‌توان به صفت (هنرمند) موصوف کرد که اصول هر دانشی را بداند.



(هنرمند) کسی است که همه چیز را در چارچوب منطق زمینی (نه آسمانی) بداند و بتواند آنها را به اثبات برساند. علم یک هنرمند بر مبنای تقلید و یا آنچه شنیده و خوانده است نیست، بلکه به کمک شعور خود، قادر است آنچه شنیده و خوانده است را (به درستی) تصدیق یا رد کند.

به عبارت دیگر، علم یک (هنرمند) بر اساس تجربه نیست؛ یعنی پیش از آنکه چیزی را تجربه کند، می‌داند که عاقبتِ آن امر چیست. پس یک هنرمند ممکن است دگماتیک بنظر برسد، اما باید دید که در این میان، قاضی کیست؟... اگر قاضی، همین دانشمندها باشند، می‌توان گفت که اینها در عصر خودشان، همهٌ حکماء و علماء و حتی انبیاء را تکذیب کردند، و اگر توانستند، آنان را کشتند، و نهایتاً اگر نتوانستند و مجبور شدند ایمان بیاورند، دین آن پیامبران را در قالبِ ژنِ خود ـ و در قالبِ فهم خود ـ و در قالب خواست خود تعریف کردند و به مردم تزریق کردند... وگرنه ـ انبیاء ـ در موارد اصولی و اساسی، هیچ فرقی بین گفتارشان نیست؛ مگر در اموری که در جوامع شان هادتر بوده و روی آن امر، تأکید بیشتری داشته‌اند؛ اما می‌بینیم که امت هایشان خیلی با یکدیگر اختلاف دارند ـ چرا؟ ـ برای آنکه آن امت ها، آن دین را بنا به خواست و امیال ژنتیکِ خودشان تعریف و تحریف و ترویج کردند..

(آرتیست) یک کلمهٌ آریائی است که در میان زبانهای فارسی و هند و اروپائی مشترک است. این کلمه در زبانهای اروپائی (در معنای اصلی خود) رواج بیشتری دارد؛ اما در زبان فارسی صراحت خود را از دست داده و فقط در برخی ترکیبات بجای مانده است. با این وجود (آرت) یک کلمهٌ فارسی نیز هست و ما حق داریم آن را مجدداً در معنای بدوی آن بکار ببریم.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز

گرایش به هنر در ذات انسان


همان گونه كه قدمت و سابقه هنر نشان داده است آدمی همواره به هنر و مظاهر هنری علاقمند بوده، هر از چند گاهی با خلق آثار هنری - هر چند در حد بسیط - میل و كشش خود را پاسخ می داده است. این كشش همچنان پابرجاست و امروزه هنر و مظاهر مختلف آن، چه در قالبهای قدیم و چه در قالبهای جدید چون فیلم و سینما در همه شئون زندگی آدمی حضور فعال دارند.
زیبایی و هنر هماهنگ با فطرت انسان است. فطرت یا نهاد آدمی همان درون مایه روان اوست كه بدان سرشته شده است. مفهوم فطرت آن است كه در روح و روان آدمی، میل و كششی به اموری لطیف نهاده شده است كه سمت و سوی این كشش نیز، به خوبیها و زیباییهاست. قرآن كریم بر اصل فطرت تكیه نموده و گفته است. «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیه» (روم/30) روی به دین حنیفی بیاور (كه) فطرت خداوند است. همان كه خداوند، مردم را بر آن (اساس) پدید آورده است. بسیاری دیگر از مفسران نیز، از آیه ذرّ، وجود فطرت را برای آدمی استفاده كرده اند، هر چند درباره زمان سرشته شدن آدمی با این كششها اختلاف دارند، بعضی آن را قبل از آفرینش روان آدمی یا جسم، دانسته و برخی همگام با بسته شدن نطفه یا تكوین روح یا به هنگام بلوغ جسمانی او دانسته اند.

از ویژگیهای امور فطری، همگانی بودن، محدود به زمان خاصی نبودن، نیاز به تعلیم و تعلم نداشتن و ... می باشد، و نیك می دانیم كه تمام این ویژگیها در مورد میل به زیبایی، صادق است، زیرا ایجاد میل و كشش به زیبایی، برای هیچ فرد تكیه بر غیر ندارد، چنان كه نمی توان برای آن زمان مشخص كرد و در هماره تاریخ، این كشش وجود داشته است. و هم چنان كه نیاز به آموزش نیز ندارد. گرچه ممكن است مصادیق فطرت و درون خواهی آدمی فراوان باشد، اما در مجموع، از چهار محور اساسی می توان نام برد: خداخواهی، آگاهی طلبی، میل به نیكیها، میل به زیباییها.

بنابراین، میل به زیباییها از محورهای اساسی نهاد فطرت آدمی است كه از رهگذر آن، دهها مصداق را می توان تتبین نمود. از طرفی همان گونه كه در بیان عناصر هنر گفته شد زیبایی، یكی از عناصر جداناپذیر آن می باشد، به این معنا كه هر اثری زیبایی نداشت، هیچ گاه اثر هنری تلقی نمی گردد و چون میل به زیبایی، فطری است، میل به هنر و آثار هنری نیز، برای آدمی خواهد بود؛ زیرا اثر هنری از عصر زیبایی جداناپذیر است. پذیرش فطری بودن هنر ما را به یك اصل مسلم رهنمون می گردد كه هرگز نمی توان مدعی شد ادیان آسمانی و پیام آوران آن با هنر مخالفت كرده اند، چه اساسا دعوت پیامبران در راستای قانون فطرت بوده است. همان گونه كه حضرت امیر (علیه السلام) در تتبین مقاصد پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرموده است: «لیثیروا لهم دفائن العقول و یستادوهم میثاق فطرته ....»؛ تا دفینه های خرد را برای آنان (مردم) برافشانند و پیمان فطرت خداوند را بازپردازی كنند. (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه اول)

بنابراین یکی از گرایشها در انسان، گرایش به زیبایی و جمال است.. در انسان گرایش به جمال و زیبایی چه به معنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی که نامش هنر است به معنی مطلق وجود دارد. این هم خود یک گرایشی است در انسان و هیچ کس نیست که از این حس فارغ و خالی باشد. انسان لباس هم که می پوشد کوشش می کند تا حدی که برایش ممکن باشد وضع زیباتری برای خودش به وجود بیاورد. اتاقش را زیبا می کند. همین سالن را در نظر بگیرید. کار اولیه ای که این سالن برای آن ساخته شده است چیست؟ اجتماع دانش آموزان یا اجتماع اولیاء دانش آموزان برای گزارش کارها، برای سخنرانی کردن و خلاصه اجتماع عمومی. حال اینکه آن پرده ها این جور باشد دیگر جزء موضوع نیست. آیا آن پرده ها این جور باشد یا نباشد، مثلا صدا را بهتر می رساند؟ نه، ولی این خودش فی حد ذاته مطلوب انسان است و اصلا زیبایی برای انسان موضوعیت دارد. همچنین انسان ساختمان را در درجه اول برای حفظ خود از گرما و سرما و دزد و امثال اینها می سازد ولی همیشه آن را با حس زیبایی خودش مخلوط می کند، یعنی همیشه می خواهد منظره آن ساختمان، مبلمان و فرش اتاقش زیبا باشد.

این زیبایی یک چیزی است در انسان. انسان زیباییهای طبیعت را دوست دارد. یک جا که یک آب صاف و زلال می بیند، یک استخر، یک دریا، از دیدنش لذت می برد، از مناظر خیلی عالی طبیعی لذت می برد، از منظره آسمان، از افق، از کوهها، از همه اینها لذت می برد، یعنی اینها را زیبا می بیند و از زیبایی اینها لذت می برد و همین طور است مسأله هنر که خودش خلق نوعی زیبایی است، اموری که از قدیم " صنایع مستظرفه " نامیده شده اند، مثل خط که یک هنر خیلی قدیمی است.
خط بسیار زیبا برای انسان ارزش فوق العاده ای دارد و آن را حفظ می کند. قرآنی که با خط بسیار زیبا نوشته شده باشد، ده بار هم اگر انسان آن را دیده باشد دفعه یازدهم باز می خواهد ببیند، بلکه صد بار هم دیده باشد دفعه صد و یکم باز می خواهد تماشا کند. نمونه خط زیبا کتیبه بایسنقر است در جلو ایوان مقصوره در حرم امام رضا علیه السلام در آن کتیبه بزرگی که جلو پیشانی ایوان است، و بایسنقر که پسر گوهرشاد بوده، خودش در آخر این کتیبه نوشته است: " کتبه بایسنقربن شاهرخ بن امیر تیمور گورکان ".

گوهرشاد زن شاهرخ بوده است و بایسنقر پسر او. در خط ثلث، دیگر نظیری برای بایسنقر نیامده است، نه قبل از او کسی چنین خط ثلثی نوشته است و نه بعد از او کسی توانسته بنویسد. با اینکه علیرضا عباسی که در زمان شاه عباس می زیسته فوق العاده خطاط خوبی است و نمونه های خطش که اکنون در اصفهان یا در قم در مقبره شاه عباس هست فوق العاده زیباست ولی هرگز به پای بایسنقر نمی رسد. خود قرآن، یکی از جهات آیت بودنش از مقوله زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت است، و یکی از بزرگترین عاملهای جهانی کردن قرآن، عامل زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت فوق العاده آن است. غرض این است که گرایش به زیبایی و مظاهر زیبایی نیز یک گرایش است در انسان.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه ممكن است مصاديق فطرت و درون خواهي آدمي فراوان باشد، اما در مجموع، از چهار محور اساسي مي توان نام برد: خداخواهي، آگاهي طلبي، ميل به نيكيها، ميل به زيباييها.
بنابراين، ميل به زيباييها از محورهاي اساسي نهاد فطرت آدمي است كه از رهگذر آن، دهها مصداق را مي توان بیان نمود. از طرفي همان گونه كه در بيان عناصر هنر گفته شد زيبايي، يكي از عناصر جداناپذير آن مي باشد، به اين معنا كه هر اثري که زيبايي ندارد، هيچ گاه اثر هنري تلقي نمي گردد و چون ميل به زيبايي، فطري است، ميل به هنر و آثار هنري نيز، براي آدمي خواهد بود؛ زيرا اثر هنري از عصر زيبايي جدا ناپذير است. پذيرش فطري بودن هنر ما را به يك اصل مسلم رهنمون مي گردد كه هرگز نمي توان مدعي شد اديان آسماني و پيام آوران آن با هنر مخالفت كرده اند، چه اساساً دعوت پيامبران در راستاي قانون فطرت بوده است.
همان گونه كه حضرت امير (علیه السلام) در بیان مقاصد پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «لیستأدوهم ميثاق فطرته .... ويثيروا لهم دفائن العقول »؛ تا پيمان فطرت خداوند را بازپردازي كنند و دفينه هاي خرد را براي آنان (مردم) برافشانند. (نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبه اول).
بنابراين، براي باز يافتن ديدگاه اسلام به عنوان «جامع و مكمل اديان آسماني» در مورد هنر، نمي توان به پيشينه مردود بودن آن باور داشت. افلاطون در جايي مي گويد: «روح انسان در عالم مجردات قبل از ورود به دنياي حقيقت زيبايي و حسن مطلق، خير و نيكي را بدون پرده حجاب ديده است. پس در اين دنيا چون حسن ظاهري و نسبي و مجازي را ببيند از آن زيبايي مطلق كه سابقا درك نموده ياد مي كند، غم هجران به او دست مي دهد و هواي عشق او را بر مي دارد».
وي در اين بيان، به فطرت نظر دارد.
و به گفته سعدي:
پيش از آب و گل در دل من مهر تو بود *** با خود آوردم از آن جانه به خود بربستم

اثرات زیبایی و هنر را این گونه می توان بیان نمود:
رسايي هنر در بیان مقاصد:
هنر با بهره گيري از ذوق و خلاقيت آدمي از چنان لطافت و نرمي اي برخوردار است كه با استفاده از آن به راحتي تمام مي توان عاليترين مقاصد را بیان نمود، كاري كه اگر هنر به مدد آدمي نيايد، براستي در پاره اي از مواقع سخت و دشوار مي نمايد. شعر و هنر، زيباترين قالب براي همه پيامها نوين و مايه گسترش و نفوذ اين پيامها تا هر سوي خطه دلها و جانهاي انساني است.



شاهد قرآني:

قرآن براي آن كه حقيقت شرك و فرايند آن را در سقوط آدمي در سخت ترين جايگاه ممكن نشان دهد. چنين آورده است: «و من يشرك بالله فكانما خرّ من السماء فتخطفه الطيّر او تهوي به الريح في مكان سحيق» (حج/31)؛ هر كس به خداوند شرك ورزد، گويي از آسمان افتاده و پرنده اي او را در ربوده، يا تندباد او را به جايي دوردست در انداخته است.



شاهد شعري:


سعدي حكيم سخنور پارسي با استفاده از شعر و رسايي آن و با بهره گيري از صنعت تشبيه و تمثيل، پيام بلندي را در دو بيت زير آورده است:
بني آدم اعضاي يكديگرند *** چو در آفرينش زيك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
(اين شعر سعدي برگرفته از روايت نبوي (صلی الله علیه و اله) است. رسول الله (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «مثل المومن في توادهم و تراحمهم كمثل الجسد اذا اشتكي بعضه تداعي سائره بالحرو الحمي»؛ داستان انسان های باایمان در مهربانی و مهرورزی به یکدیگر همانند پیکر انسان است که در بیماری و ناراحتی یک عضو سایر اعضاء با شب بیداری و تب با او همدردی می کنند. (بحارالانوار، ج 61، ص 150). در رسايي آن همين بس كه زينت بخش سر در سازمان ملل متحد شده است.
نكته اساسي ديگري كه در رسا بودن اثر هنري نقش دارد، عدم رهيافت استدلال و برهان و پيچيدگيهاي عقلاني ويژه آثار علمي در آن مي باشد. به این خاطر گفته اند كه زبان علم و فلسفه، زبان ويژه برخي از مردم است، در حالي كه در اثر هنري، فهم آن براي همگان ميسر مي باشد.


پذيرشمندي بيشتر هنر:


در بين روشهاي پذيرفته شده براي رساندن پيام، آن كه بيشتر از همه مورد توجه است، استفاده از روش غيرمستقيم است. در متون ديني هم بسيار به اين روش توجه شده است؛ آن جا كه امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) براي بیان خطاي پيرمرد، وضو مي سازند و او را به قضاوت مي خوانند پيداست كه اگر روش غير مستقيم با بهره گيري از اثر هنري همراه باشد، تأثير آن دو چندان خواهد بود. امام صادق (ع) می فرماید: «كونوا دعاه الناس باعمالكم و لاتكونوا دعاه الناس بالسنتكم (بحارالانوار، ج 5، ص 198)؛ با رفتارتان مردم را (به دین) دعوت کنید نه با زبانهایتان.
قرآن در بیان مقاصد خود، به يادكرد قصص تفكر آميز و عبرت آموز پرداخته است و مي فرمايد: «فاقصص القصص لعلهم يتفكرون» (اعراف/176)؛ پس داستانها را حكايت كن! شايد كه (در آنها) بينديشند. «لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب» (يوسف/111)؛ به حقيقت كه در داستانهاي آنها براي خردمندان، درس عبرتی است.

بديهي است كه گزينش قرآن به عنوان معجزه پيامبر (صلی الله علیه و آله) از سوي خداوند به منظور پذيرش پيام الهي از طريق هنر قرآن بوده است. چنان كه تاريخي بخوبي گواهي داده است كه بخش عظيمي از سهم پذيرش اسلام توسط مشركان - خصوصا در اوائل بعثت - بر عهده هنر گفتاري قرآن بوده است. هم اكنون نيز، تهاجم فرهنگي كه خطر آن كشورهاي اسلامي و غيراسلامي را مورد تهديد جدي قرار داده عمدتا در مايه هاي هنري - فيلم، سينما و ويدئو و غيره - انجام مي گيرد. تكيه بر پديده هاي هنر در شبيخون فرهنگي بيشتر به این خاطر است كه پذيرش پيام، هر چند كه ضداخلاق باشد، از راه هنر آسانتر انجام مي پذيرد؛ زيرا تأثير آن؛ غيرمستقيم است.

هنر ، زبان جهاني:


از جمله موانع اساسي بر سر راه انتقال فرهنگها تفاوتهاي زباني است كه ارتباط با ديگران، بجز از راه فراگيري زبان ممكن نمي باشد. از اين رو، مقوله هاي هنري بياني نيز، كه بر گفتار تكيه دارند، از چنين محدوديتي برخور دارند؛ اما برخي از هنرها چنين نيستند و براحتي قابل انتشار مي باشند. هنرهايي كه با كِلك توانا و انگشتان جادونماي آدمي به ظهور مي رسند - نظير نقاشي، مجسمه سازي، كاشيكاري، گرافيك، عكاسي و نيز برخي هنرهاي نمايشي همانند سينما تئاتر و هنرهاي آميخته با صنعت - بدون كوچكترين محدوديتي قابل انتشار در ميان تمام فرهنگها و ملتها مي باشند. مسابقات جهاني، جوايز بين الملي، وجود سازمانهاي تشويق كننده نسبت به آثار هنري، حكايت از بين الملي بودن زبان هنر دارند. به همين خاطر اگوست كنت با اعتقاد به اين كه هنر، زبان بين الملي است، اصرار دارد كه تمام كودكان بايد نقاشي و موسيقي را فرا گيرند.


ماندگاري هنر:


همه آنچه از آنها سخن گفته شد، از جمله عواملي هستند كه هنر راه ماندگار مي سازند. بسياري از صاحبان انديشه، افكار بلند خود را به این منظور در قالب يكي از مقوله هاي هنر ارائه كرده اند. يكي از دلايلي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و اله) و نيز اهل بيت (علیهم السلام) به شعر و شاعران درست انديش، توجه تام داشته، در حوادث مهم از ايشان كمك مي خواستند توجه به ويژگي ماندگاري شعر بوده است.
در جريان حادثه غدير، پيامبر (صلی الله علیه و اله) از حسان بن ثابت خواست تا درباره آن، شعر بسرايد كه شعر وي امروز يكي از دلايل تاريخي غدير خم در ولايت حضرت علي (علیه السلام) است. ترنم سيدالشهداء (علیه السلام) به اشعار مختلف در حادثه كربلا نيز، در همين راستا ارزيابي مي شود كه از جمله، اشعار زير است كه در روز عاشورا به هنگامه نبرد، زمزمه مي داشتند:
القتل اولي من ركوب العار *** والعار خير من دخول النار
ان كان دين محمد لم يستقم *** الا بقتلي فيا سيوف خذيني
انا الحسين بن علي ... *** امضي علي دين النبی

ترجمه: کشته شدن از ننگ پذیری بهتر است. و ننگ و ذلت از ورود به دوزخ بهتر است.
اگر دین حضرت محمد (ص) جز با کشته شدن من برپا نمی گردد، پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید.
من حسین پسر علی هستم که بر اساس دین پیامبر حرکت می کنم.

در اين شعرها بخوبي بیان شده است كه نهضت آن حضرت براي حفظ و بقاي دين پيامبر (صلی الله علیه و اله) بوده است، نه براي اهداف دنيوي و .... نكته ديگر اين است كه شايد ترس حكمرانان ستمگر از شاعران، همواره باعث مي شده است كه شعر آنان را پاس داشته، مال فراوان بر ايشان بذل نمايند. به عنوان مثال بهترين شاهدي كه خسيس بودن سلطان محمود غزنوي را به تصوير كشيده، اشعاري است كه در مذمت او سروده شده است:

نبودش ز فضل سخاوت شرف *** نگه داشتي در به سان صدف

خزاين بسي داشت پر از گهر *** ولي زان نشد مفلسي بهره ور


سرعت انتقال پيام به وسيله هنر:


آثار هنري معمولا بسيار سريعتر از هر اثر ديگري در ميان مردم جاي خود را باز مي كنند. البته ميزان سرعت و دامنه گسترش ان به ميزان برتر آن اثر، بستگي تام دارد. فيلمي كه يك فيلمساز غير مشهور در منطقه گمنام و با امكاناتي اندك ساخته باشد. در صورتي كه از ويژگيهاي يك اثر برتر هنري برخوردار باشد. به سرعت مرزهاي شهر و استان و حتي كشور را در نورديده، در محافل جهاني سينمايي به نمايش در مي آيد.
براستي كدام اثر علمي، فلسفي به اين سرعت مورد توجه جهانيان قرار مي گيرد؟ بي ترديد، برگزيدن سلمان رشدي براي نگاشتن كتابي بر ضد اسلام از آن رو، بوده كه طراحان صهيونيست بين المللي، قدرت وي را خلق يك اثر هنري ممتاز در قالب رمان دريافته بودند. حمايتهاي مالي كلان انجام يافته پس از نگارش نيز، با باورداشت سرعت اثر رمان در ميان ملل دنيا انجام گرفته است.




منبع:www.tahoorkotob.com
 
آخرین ویرایش:

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
هنر چیست و هنرمند کیست ؟

هنر چیست و هنرمند کیست ؟

هنر چیست؟

هنر ، آنچه را طبيعت از تكميل آن ناتوان است كامل مي‌كند. (ارسطو)
هنر مهمترين كار و فعاليت ماوراي طبيعي مناسب براي زندگي است. (نيچه)
در هنر، (بايد) وجود ندارد، هنر آزاد است. (واسيلي كاندينسكي)

هنر يعني پذيرفتن واقعيات…
هنر ثبت واقعیتهای ذهنی
است…
هنر يعني زندگي كردن و دوست دشتن…
هنر اصطکاک روح است با فضای اطراف…و…

این ها تعاریفی بود که خیلی از بزرگان در طول سال ها و قرن ها از هنر داشته اند و همه ی آن ها می تواند هم درست باشد و هم غلط برخی هنر را زیبایی می دانند اما این تعریف هم صرفا نمی تواند درست باشد چون هر اثر هنری برای خلق شدن نیاز به یک هنرمند دارد پس یک گل و یا یک درخت که خود به وجود آمده اند نمی تواند یک هنر باشد، شاید بگویید خداوند یک هنرمند است، درست است اما ما در اینجا به دنبال تعریفی کلی تر از هنر می گردیم.عده ی ای هنر را وسیله ای برای پالایش و اعتلای روح آدمی بیان می کنند و معتقدند که هنر باید اخلاق گرا باشد اما این هم خود تعریفی نادرست است زیرا هنری که ما در یک پوستر اجتماعی و سینما به کار می بریم با هنر خاتم کاری و خوشنویسی در بیان مفاهیم متفاوت است.و افراد دیگری هم می گویند هنر نسخه برداری از طبیعت است مانند میل به خشونت، هوای نفس و … که می توانند مثل یک هنر مقدس زیبا باشند زیرا آیینه ی تمام نمای واقعیت ها می باشد. همچنین عده ای هم بر این باورند که هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است.اشکالی که در تعاریف بالا وجود دارد این است که همه فقط یک بعد از هنر را در نظر می گیرند ولی هنر کاملا ترکیبی از همه ی آن هاست و نتیجه ی اخلاقی این که هنر تعریف خاصی ندارد و نمی توان برای آن معیارهای مشخصی در نظر گرفت. به همین دلیل متفکران موضوعی به نام (( نظریه نهادی)) را مطرح کرده اند و بر این باورند که اگر چیزی بخواهد یک اثر هنریشناخته شود، ویژگی یا ویژگی‌های خاصی نیست که بتوان در درون آن اثر مشاهده کرد؛ بلکه شأن خاصّی است که عالَم هنر برای آن اثر، قائل می‌شود.طبق این تعریف عالم هنر شامل کسانی است که در تشکیلاتی نه چندان مدوّن، حضور دارند و به صورت‌های گوناگون، در ارتباط با یکدیگر به سر می‌برند. این مجموعه افراد که شامل هنرمندان ((نقّاشان، نویسندگان، آهنگسازان، کارگردانان و…))، مدیران موزه‌ها، مدیران هنری، مخاطبان حرفه‌ای آثارهنری (هر چند که خودشان هم هنرمند نباشند)، گزارشگران هنر در رسانه‌ها، منتقدان هنری، تاریخ‌نگاران هنر، نظریه پردازان و فیلسوفان هنر و دیگر کسانی که به نوعی با هنر در ارتباط‌ند، هستند، که در صورتی که در مورد هنری بودن یک اثر به توافق برسند، می‌توان آن را یک اثر هنری دانست و اگر اثری از سوی عالَم هنر به عنوان یک اثر هنری شناخته نشود، دیگر نمی‌توان آن را یک اثرهنری به شمارآورد.در حقیقت، عالَم هنر را می‌توان مرزی دانست که اگر یک اثر ساخته دست بشر، از آن عبور کند به یک اثر هنری تبدیل می‌شود و اگر نتواند از آن بگذرد، اثر هنری به حساب نخواهد آمد. با این حساب، می‌توان لگن توالت دوشان را هم به این دلیل که به دست یک هنرمند ساخته شده است و در یک فضای هنری به نمایش درآمده است و هم به دلیل این که از سوی جامعه هنرمندان عالَم هنر، به عنوان یک اثر هنری پذیرفته شده است، یک اثر هنری به حساب آورد.تیموتی بینکلی، هم درباره این مسئله که آیا برخی از آثار بحث‌انگیز امروز، به راستی آثار هنری اند یا نه، می‌گوید: فقط می‌توانم بگویم که آنها به دست کسانی که هنرمند محسوب می‌شوند، ساخته (یا خلق یا ایجاد) می‌شوند، منتقدان، آنها را با عنوان آثار هنری مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند، در کتاب‌ها و نشریه‌های مربوط به هنر، درباره‌ شان بحث می‌شود، در گالری‌ها یا مکان‌های مرتبط با هنر، به نمایش گذاشته می‌شوند و چیزهایی از این قبیل.

هنرمند کیست؟
در حالت کلی انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند:
1- عده ای که نگاه می کنند و درک می کنند.
2- عده ای که نگاه می کنند و از درک عاجزند.

شاید تعریف اول برای هنرمند درست تر باشد ولی باید از این موضوع آگاه باشیم که هنرمند علاوه برمنابع زمینی و ارتباط حسی و تعامل با آن ها به منبع دیگری از کمال و فهم متصل می باشد که موجب می شود یک هنرمند با سایر انسان ها متمایز شود. یک هنرمند خودخواه است، خودخواهی و غرور هنرمند را باید در آن لحظه که مشغول خلق یک اثر است در چشمهایش مشاهده نمود. یک هنرمند همیشه فقیر است، شاید او زندگی شاهانه ای داشته باشد اما او تشنه ی کمال، کشف و انتقال نشانه ها و معناهای آفرینش است. هنرمند یک مبارز انقلابی است، او روحیه تجدد خواه و ساختار شکن دارد و هدف او این است که با شکستن سنت ها و گاه ترمیم و پیوند آن ها به هم دریچه ای از شعور و آگاهی را به جامعه ی بشری بگشاید. برای هنرمند اصلا مهم نیست که اثری را که آفریده مورد پذیرش مردم است یا نه؟ و این به خاطر غرور و تعصب بیش از اندازه اش می باشد در عین حال که او خود را هیچ کس می داند. هنرمند شهرت و دوامش را از راه نفوذ در مردم دارد نه با تبلیغات توخالی و گذرا. مهم نیست هنرمند چه لباسی بپوشد بلکه وجود اوست که به لباس شخصیت و ارزش می دهد. هنرمند عشق است و تنها زیبایی را دوست ندارد بلکه او به زشتی ها هم عشق می ورزد چون او می خواهد واقعیت ها را نشان داده و با عشق خود آن ها را بپوشاند. هنرمند تحمل پذیرفتن حرفی از روی اجبار را ندارد و اگر کاری را به او تحمیل کنند افسرده می شود. او همیشه در اداره کردن زندگی خود دچار مشکل است و نیازمند حمایت دیگران. هنرمندان اندازه‌های متفاوتی دارند بعضی غول پیکرند و بعضی کوچکتر…

شاملو می‌گفت: هنرمندان را سلسله جبالی بدانید که بعضی قله‌های آن از ابرها بیرونند، بالاترند؛ اما همواره باید یادمان باشد که هنرمندان وجودی معصومانه و کودکانه دارند. اگر همه اینها بود و بیش از اینها آنگاه ممکن است که او را بشناسیم….در آخر برای اینکه هنرمند شوید باید حس دیوانگی درون خود را بیدار کنید تا بتوانید در مقابل عادت ها و رفتارهایی که شما را از انجام کارهای مخالف خواسته هایتان باز می دارد بایستید….برای هنرمند شدن هیچوقت دیر نیست

به قول لئوناردو بیکن : هر هنرمندی در ابتدا مبتدی بوده است.

منبع : آسمونی
 
آخرین ویرایش:
بالا