ما تمايل داريم كه در باره همه چيز تصوراتي به سر راه دهيم . مشكل اين جا است كه اين تصورات را باور مي كنيم . مي توانيم سوگند ياد كنيم كه واقعي هستند . ما در باره آنچه ديگران مي انديشند و يا انجام مي دهند ، تصوراتي داريم – آنها را به خود مي گيريم – آن وقت سرزنش شان مي كنيم و با ارسال زهر عاطفي با كلام مان ، واكنش نشان مي دهيم . به همين دليل است كه هر وقت تصوراتي به سر راه مي دهيم ، دنبال مشكل ميگرديم . تصور مي كنيم ، تعبير غلط مي كنيم ، مسئله را به خود مي گيريم و از هيچ ، فاجعه اي عظيم مي سازيم . همه غم و اندوه و ماجراهاي فاجعه باري كه در زندگي تجربه كرده ايم ، ريشه در تصورات و به خود گرفتن مسائل دارد . كمي به خود فرصت بدهيد تا حقيقت اين حالت را دريابيد. تمام جهان تسلط بر ديگران بر پايه تصورات ما و به خود گرفتن آنچه روي مي دهد استوار است . تمام روياي ما از دوزخ مبتني بر اين جريان است .ما مقدار قابل توجهي زهر عاطفي توليد مي كنيم ، به اين صورت كه تصوراتي به سر راه مي دهيم يا موضوعي را به خود مي گيريم ، چون معمولا بر پايه تصورات مان به غيبت كردن مي پردازيم . به خاطر آوريد كه غيبت راه ارتباطي ما با يكديگر در روياي دوزخ ، و شيوه انتقال زهر به يكديگر است . ما چون مي ترسيم توضيح بخواهيم ، تصوراتي مي كنيم ، و گمان مي كنيم كه تصورات ما صائب هستند ، آن وقت از آنها دفاع مي كنيم و مي كوشيم تا ديگري را بر خطا جلوه دهيم . هميشه بهتر است توضيح بخواهيم تا اين كه تصوراتي به سر راه دهيم كه موجب رنج كشيدن ما مي شوند .