masoud612
عضو جدید
داد معشوقه به عاشق پیغام / که کند مادر تو با من جنگ
هرکجا بیندم از دور کند / چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند / بر دل نازک من تیر خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است / شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را / تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی / باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری / دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری / تا برد زآینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار / نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد / خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک / سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود / دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین / و اندکی رنجه شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز / اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن دل، آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون / آید آهسته برون این آهنگ
آه دست پسرم یافت خراش / آه پای پسرم خورد به سنگ
یادمه دبیر ادبیاتمون وقتی این شعرو میخوند صداش میلرزید بغض کرده بود............
مادر عشق من تویی تو...........
هرکجا بیندم از دور کند / چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند / بر دل نازک من تیر خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است / شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را / تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی / باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری / دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری / تا برد زآینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار / نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد / خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک / سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود / دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین / و اندکی رنجه شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز / اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن دل، آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون / آید آهسته برون این آهنگ
آه دست پسرم یافت خراش / آه پای پسرم خورد به سنگ
یادمه دبیر ادبیاتمون وقتی این شعرو میخوند صداش میلرزید بغض کرده بود............

مادر عشق من تویی تو...........
