قابل تامل....

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مجنون هنگام راه رفتن كسي را به جز ليلي نمي ديد. روزي شخصي در حال نمازخواندن در راهي بود و مجنون بدون اين كه متوجه شود از بين او و مهرش عبور كرد. مردنمازش را قطع كرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد وگفت: من كه عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه ديدي كه من بين تو و خدايت فاصله انداختم ؟

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلبچنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم. "هلن کلر"


برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره درنروید


همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم. " پائولو کوئلیو"
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به جان عزيزت قابل تامل بود
مخصوصا اون قسمت ليلي و مجنونش:redface:
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه همینطوری جواب میدی. خیلی عالیه که میبینم یه لحظه هم جدی نیستی. چه جوری میتونی اینجوری باشی؟ کاش منم میتونستم.


واااااااااااااا مگه من چطوری جواب میدم؟؟؟؟؟:surprised::surprised:
حالا اینی که گفتی خوبه یا بد :confused:
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه خیلی خوبه. معصومانه و آرومه. من که هیچوقت نتونستم آروم باشم. یه جورایی با خودم درگیرم .

خوبی از خودتونه [SIZE=-1]
[/SIZE][SIZE=-1]
[/SIZE][SIZE=-1]

ولی انقدرا هم که فکر میکنی من اروم نیستم...

[/SIZE][SIZE=-1]
[/SIZE]
مهدی چی میگه؟ :surprised:


مهدی میگفت تو دوستم داری [SIZE=-1]
[/SIZE]
 

Similar threads

بالا