ضجه
چه تلخ می نگریست به دستان خالی پدر
چشمانش انگار فنجان فنجان قهوه خورده بود .
ودرونش تهی شده بود تا پر شود از چرا؟
انگاه که سکوت بی شرمانه خانه را اشغال کرده بود تا فقر ضجه سر دهد...
اگرخوب چشم باز کنیم از در و دیوار هر شهری بوی فقر ور میشه به راحتی حس کرد ....و پیامدهای ان هم جز زشتی و پلیدی چیز دیگری نیست ..از دزدی گرفته تا تن فروشی و طلاق ...
می دانم ذهن بی دغدغه ما کمتر در این باره می اندیشد چون فکر کردن دئر این رابطه هم ناخوشایند دلگیر می نمایداما به راستی ما چگونه فقر را تصویر می کنیم ؟