- فرق" رسول" و" نبى"
در مورد فرق ميان" رسول" و" نبى" سخن بسيار است، آنچه مناسبتر
__________________________________________________
(1) مجمع البيان، تفسير فخر رازى، قرطبى، فى ظلال، تفسير صافى، روح المعانى و الميزان و تفسيرهاى ديگر ذيل آيات مورد بحث.
(2) تفسير" قرطبى" جلد 7 صفحه 4474-" مرحوم طبرسى" در" مجمع البيان" نيز آن را به عنوان يك احتمال آورده است.
تفسير نمونه، ج14، ص: 145
به نظر مىرسد اين است كه" رسول" به پيامبرانى گفته مىشود كه مامور تبليغ و دعوت به آئين خود بودهاند، و چنان كه در حالات آنها مىخوانيم از هر گونه كوشش و تلاشى در اين راه فروگذار نكردند و انواع مشكلات را به جان خريدند.
اما" نبى" چنان كه از ماده اصلى اين لغت پيدا است كسى است كه از وحى الهى خبر مىدهد، هر چند مامور به تبليغ گسترده نيست، و در واقع به طبيبى مىماند كه دردمندان به سراغ او مىروند و از او دارو و درمان مىجويند، مىدانيم شرائط محيطها و پيامبران با هم مختلف بوده و هر كدام ماموريتى داشتند «1».
__________________________________________________
(1) در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 124 سوره بقره نيز در اين زمينه صحبت كردهايم.
تفسير نمونه، ج14، ص: 146
[سوره الحج (22): آيه 40]
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)
(مظلومان مورد تهاجم،) كسانى هستند كه به ناحق از خانه و كاشانهى خود رانده شدند (و گناهى نداشتند) جز اين كه مىگفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و اگر خداوند (ظلم و تجاوز) بعضى از مردم را به وسيلهى بعضى ديگر دفع نكند، صومعهها و كنيسهها و كليساها و مساجدى كه نام خداوند در آنها بسيار برده مىشود ويران مىگردد، و قطعاً خداوند كسى كه (دين) او را يارى كند، يارى مىدهد، همانا خداوند نيرومند شكست ناپذير است.
نكتهها:
كلمهى «صَوامِعُ» جمع «صومعه» به معناى دِير و محل عبادت و رياضت راهبان در بيابانها و غارهاست. كلمهى «بِيَعٌ» جمع «بيعه»، محل عبادت مسيحيان است و كلمهى «صَلَواتٌ» جمع «صلاة»، همان كنيسه و محل عبادت يهوديان است.
خرابى مسجد يعنى: محو اتّحاد و تشكّل، قطع رابطه با امام عادل، فراموشى فقرا، عدم آگاهى از اوضاع و غفلت از خدا و لذا اگر دشمن بتواند، اوّل اين مراكز را قلع و قمع مىكند. «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ» ...
پيامها
1 آوارگى از وطن روشنترين نمونه مظلوميّت است. «ظُلِمُوا ... الَّذِينَ أُخْرِجُوا» 2 علاقه به وطن، حقّ طبيعى انسان و اخراج از وطن، سلب اين حقّ و سبب ظلم است. «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ» 3 در قرآن، تبعيد مفسدين فى الارض حقّ و تبعيد مؤمنان ناحقّ است. «بِغَيْرِ حَقٍّ» تفسير نور، ج8، ص: 50
4 ديندارى، سختى و ناگوارى دارد. «أُخْرِجُوا ... إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» 5 مؤمنان، وسيلهى تحقّق ارادهى الهىاند. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» (دفاع از خداوند است ولى بدست مؤمنين) 6 براى حفظ مراكز دينى، گاهى بايد خون داد. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» ...
7 آنچه مهم است، دفاع از حريم مساجد است، خواه با جنگ باشد و و خواه با قلم و بيان و يا برنامههاى ديگر. «دَفْعُ اللَّهِ» ...
8 مهمترين برنامهى دشمن، نابودى مراكز دينى بيدار كننده است. «لَهُدِّمَتْ» (معابد، نشانهى حضور دين در جامعه است).
9 نام عبادتگاه مهم نيست، كفّار و متجاوزين با ياد خدا و راه او به هر شكل و در هر كجا كه باشد مخالفند. «صَوامِعُ بِيَعٌ- صَلَواتٌ مَساجِدُ» 10 ياد خدا هدف اصلى و روح اعمال در مراكز دينى است. «يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ» 11 مساجدى مورد ستايش قرآن است كه در آنها از خداوند بسيار ياد شود و به حد اقل اكتفاء نشود. «كَثِيراً» (در هر مكانى كه بيشتر ياد او شود، مقدّستر است) 12 امداد و نصرت الهى، بعد از حركت و تلاش ماست. «لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»
[سوره الحج (22): آيه 41]
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
كسانى كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم، نماز بر پا مىدارند و زكات مىدهند و (ديگران را) به خوبىها دعوت مىكنند و از بدىها باز مىدارند و پايان همهى امور براى خداست.
نكتهها:
اگر قدرت و امكانات، در دست افراد صالح باشد، بهرهبردارى صحيح مىكنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد سوء استفاده مىكنند. بنا بر اين دنيا و قدرت، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسيلهى بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه ياد كرده است: اگر مؤمنان به تفسير نور، ج8، ص: 51
قدرت برسند، به سراغ نماز و زكات و امر به معروف مىروند ولى انسانهاى منحرف و نااهل، اگر قدرتمند شوند كارشان طغيان است، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» «1» و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مىدارند، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» «2» و عاقبت، مردم را به دوزخ مىكشانند. «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» «3»
پيامها
1 يارى خداوند از طريق احياى دين اوست. «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ» ...
2 امر به معروف و نهى از منكر، به قدرت نياز دارد. «مَكَّنَّاهُمْ» 3 پيروزى مؤمنان، زمينهى بندگى و تعاون مالى و فرهنگى را فراهم مىكند و غفلت و غرور را از بين مىبرد. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ» ...
4 براى مؤمنان، تمام زمين يكسان است، آنان هر كجا كه توان دارند هدف مقدّس خود را پياده مىكنند. «فِي الْأَرْضِ» 5 همهى قدرتها را از خدا بدانيم. «مَكَّنَّاهُمْ» 6 اوّلين ثمرهى حكومت صالحان، نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر است. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ» ...
7 رابطه با خدا و دستگيرى از محرومان و آگاهى دادن به جامعه و جلوگيرى از مفاسد، از هم جدا نيست. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» ...
8 اقامهى نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر از وظايف و كارهاى قطعى مسئولان حكومت اسلامى است. «أَقامُوا» نه «يقيمون» 9 حاكمان مؤمن، هم در فكر ارتقاى روحى و رشد امور معنوى هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادى و فقرزدايى و اصلاح جامعه. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» ...
__________________________________________________
(1). علق، 6.
(2). بقره، 205.
(3). قصص، 41.
تفسير نور، ج8، ص: 52
10 جامعهاى تحت حمايت خداوند است كه اين چهار ارزش محورى را داشته باشد: نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر. «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ أَقامُوا الصَّلاةَ» 11 امر و نهى شما، زمانى در جامعه موثّر است كه اوّل به وظايف فردى خود عمل كنيد. «أَقامُوا الصَّلاةَ ... أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» 12 اقامهى نماز، به قدرت و امكانات نياز دارد. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ ... أَقامُوا الصَّلاةَ» 13 زكات، همتاى ناگسستنى نماز است. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» (در 28 آيهى قرآن، زكات در كنار نماز آمده است).
14 با انجام همهى وظايف، باز هم به حسن عاقبت خود و نتيجهى نهايى كارتان مطمئن نشويد و بر خداوند اميد و توكل داشته باشيد. «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» 15 امكانات، بيش از چند روزى در دست شما نيست. «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45)
سوره الحج (22): آيات 42 تا 45
45- چه بسيار از شهرها و آباديها كه آنها را نابود و هلاك كرديم در حالى كه ستمگر بودند به گونهاى كه بر سقفهاى خود فرو ريختند (نخست سقفها ويران گشت و بعد تفسير نمونه، ج14، ص: 124
ديوارها به روى سقفها!) و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و چه بسيار قصرهاى محكم و مرتفع!
تفسير: بئر معطله و قصر مشيد!
در رواياتى كه از طرق اهل بيت ع به ما رسيده جمله" و بئر معطلة" به علما و دانشمندانى كه در جامعه تنها ماندهاند و كسى از علومشان بهره نمىگيرد تفسير شده است!.
از امام موسى بن جعفر ع در تفسير جمله" وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ" مىخوانيم:
البئر المعطلة الامام الصامت، و القصر المشيد الامام الناطق:
" چاه معطل كه از آن بهره نمىگيرند، امام خاموش، و قصر محكم سر برافراشته امام ناطق است".
نظير همين مضمون از امام صادق ع نيز نقل شده است «1».
اين تفسير در حقيقت نوعى از تشبيه است (همانگونه كه حضرت مهدى ع و عدالت عالمگير او در روايات به" ماء معين"" آب جارى" تشبيه شده است) يعنى هنگامى كه امام در مسند حكومت قرار گيرد همچون قصر رفيع محكمى است كه از دور و نزديك ديدهها را به خود جلب مىكند و پناهگاهى براى همگان است، اما هنگامى كه از مسند حكومت دور گردد و مردم اطراف او را خالى كرده، نااهلان بجاى او بنشينند به چاه پر آبى مىماند كه به دست فراموشى سپرده شود، نه تشنه كامان از آن بهره مىگيرند و نه درختان و گياهان با آن پرورش مىيابند.
__________________________________________________
(1) تفسير برهان جلد 3 صفحه 30.
تفسير نمونه، ج14، ص: 127
و در همين زمينه شاعر عرب چه جالب سروده است:
بئر معطلة و قصر مشرف مثل لال محمد مستطرف
فالقصر مجدهم الذى لا يرتقى و البئر علمهم الذى لا ينزف
" چاه متروك و قصر برافراشته مثال زيبايى براى آل محمد ص است.
" قصر"، مجد و عظمت آنها است كه كسى به آن نمىرسد، و" چاه"، علم و دانش آنها است كه هرگز پايان نمىگيرد" «1».
__________________________________________________
(1) همان مدرك.
تفسير نمونه، ج14، ص: 128
در مورد فرق ميان" رسول" و" نبى" سخن بسيار است، آنچه مناسبتر
__________________________________________________
(1) مجمع البيان، تفسير فخر رازى، قرطبى، فى ظلال، تفسير صافى، روح المعانى و الميزان و تفسيرهاى ديگر ذيل آيات مورد بحث.
(2) تفسير" قرطبى" جلد 7 صفحه 4474-" مرحوم طبرسى" در" مجمع البيان" نيز آن را به عنوان يك احتمال آورده است.
تفسير نمونه، ج14، ص: 145
به نظر مىرسد اين است كه" رسول" به پيامبرانى گفته مىشود كه مامور تبليغ و دعوت به آئين خود بودهاند، و چنان كه در حالات آنها مىخوانيم از هر گونه كوشش و تلاشى در اين راه فروگذار نكردند و انواع مشكلات را به جان خريدند.
اما" نبى" چنان كه از ماده اصلى اين لغت پيدا است كسى است كه از وحى الهى خبر مىدهد، هر چند مامور به تبليغ گسترده نيست، و در واقع به طبيبى مىماند كه دردمندان به سراغ او مىروند و از او دارو و درمان مىجويند، مىدانيم شرائط محيطها و پيامبران با هم مختلف بوده و هر كدام ماموريتى داشتند «1».
__________________________________________________
(1) در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 124 سوره بقره نيز در اين زمينه صحبت كردهايم.
تفسير نمونه، ج14، ص: 146
[سوره الحج (22): آيه 40]
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)
(مظلومان مورد تهاجم،) كسانى هستند كه به ناحق از خانه و كاشانهى خود رانده شدند (و گناهى نداشتند) جز اين كه مىگفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و اگر خداوند (ظلم و تجاوز) بعضى از مردم را به وسيلهى بعضى ديگر دفع نكند، صومعهها و كنيسهها و كليساها و مساجدى كه نام خداوند در آنها بسيار برده مىشود ويران مىگردد، و قطعاً خداوند كسى كه (دين) او را يارى كند، يارى مىدهد، همانا خداوند نيرومند شكست ناپذير است.
نكتهها:
كلمهى «صَوامِعُ» جمع «صومعه» به معناى دِير و محل عبادت و رياضت راهبان در بيابانها و غارهاست. كلمهى «بِيَعٌ» جمع «بيعه»، محل عبادت مسيحيان است و كلمهى «صَلَواتٌ» جمع «صلاة»، همان كنيسه و محل عبادت يهوديان است.
خرابى مسجد يعنى: محو اتّحاد و تشكّل، قطع رابطه با امام عادل، فراموشى فقرا، عدم آگاهى از اوضاع و غفلت از خدا و لذا اگر دشمن بتواند، اوّل اين مراكز را قلع و قمع مىكند. «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ» ...
پيامها
1 آوارگى از وطن روشنترين نمونه مظلوميّت است. «ظُلِمُوا ... الَّذِينَ أُخْرِجُوا» 2 علاقه به وطن، حقّ طبيعى انسان و اخراج از وطن، سلب اين حقّ و سبب ظلم است. «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ» 3 در قرآن، تبعيد مفسدين فى الارض حقّ و تبعيد مؤمنان ناحقّ است. «بِغَيْرِ حَقٍّ» تفسير نور، ج8، ص: 50
4 ديندارى، سختى و ناگوارى دارد. «أُخْرِجُوا ... إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» 5 مؤمنان، وسيلهى تحقّق ارادهى الهىاند. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» (دفاع از خداوند است ولى بدست مؤمنين) 6 براى حفظ مراكز دينى، گاهى بايد خون داد. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» ...
7 آنچه مهم است، دفاع از حريم مساجد است، خواه با جنگ باشد و و خواه با قلم و بيان و يا برنامههاى ديگر. «دَفْعُ اللَّهِ» ...
8 مهمترين برنامهى دشمن، نابودى مراكز دينى بيدار كننده است. «لَهُدِّمَتْ» (معابد، نشانهى حضور دين در جامعه است).
9 نام عبادتگاه مهم نيست، كفّار و متجاوزين با ياد خدا و راه او به هر شكل و در هر كجا كه باشد مخالفند. «صَوامِعُ بِيَعٌ- صَلَواتٌ مَساجِدُ» 10 ياد خدا هدف اصلى و روح اعمال در مراكز دينى است. «يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ» 11 مساجدى مورد ستايش قرآن است كه در آنها از خداوند بسيار ياد شود و به حد اقل اكتفاء نشود. «كَثِيراً» (در هر مكانى كه بيشتر ياد او شود، مقدّستر است) 12 امداد و نصرت الهى، بعد از حركت و تلاش ماست. «لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»
[سوره الحج (22): آيه 41]
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
كسانى كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم، نماز بر پا مىدارند و زكات مىدهند و (ديگران را) به خوبىها دعوت مىكنند و از بدىها باز مىدارند و پايان همهى امور براى خداست.
نكتهها:
اگر قدرت و امكانات، در دست افراد صالح باشد، بهرهبردارى صحيح مىكنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد سوء استفاده مىكنند. بنا بر اين دنيا و قدرت، براى گروهى نعمت و براى گروهى وسيلهى بدبختى است و قرآن از هر دو نمونه ياد كرده است: اگر مؤمنان به تفسير نور، ج8، ص: 51
قدرت برسند، به سراغ نماز و زكات و امر به معروف مىروند ولى انسانهاى منحرف و نااهل، اگر قدرتمند شوند كارشان طغيان است، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» «1» و در راه نابودى منابع اقتصادى و نسل بشر گام بر مىدارند، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» «2» و عاقبت، مردم را به دوزخ مىكشانند. «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» «3»
پيامها
1 يارى خداوند از طريق احياى دين اوست. «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ» ...
2 امر به معروف و نهى از منكر، به قدرت نياز دارد. «مَكَّنَّاهُمْ» 3 پيروزى مؤمنان، زمينهى بندگى و تعاون مالى و فرهنگى را فراهم مىكند و غفلت و غرور را از بين مىبرد. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ» ...
4 براى مؤمنان، تمام زمين يكسان است، آنان هر كجا كه توان دارند هدف مقدّس خود را پياده مىكنند. «فِي الْأَرْضِ» 5 همهى قدرتها را از خدا بدانيم. «مَكَّنَّاهُمْ» 6 اوّلين ثمرهى حكومت صالحان، نماز و زكات و امر به معروف و نهى از منكر است. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ» ...
7 رابطه با خدا و دستگيرى از محرومان و آگاهى دادن به جامعه و جلوگيرى از مفاسد، از هم جدا نيست. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» ...
8 اقامهى نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر از وظايف و كارهاى قطعى مسئولان حكومت اسلامى است. «أَقامُوا» نه «يقيمون» 9 حاكمان مؤمن، هم در فكر ارتقاى روحى و رشد امور معنوى هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادى و فقرزدايى و اصلاح جامعه. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» ...
__________________________________________________
(1). علق، 6.
(2). بقره، 205.
(3). قصص، 41.
تفسير نور، ج8، ص: 52
10 جامعهاى تحت حمايت خداوند است كه اين چهار ارزش محورى را داشته باشد: نماز، زكات، امر به معروف و نهى از منكر. «وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ أَقامُوا الصَّلاةَ» 11 امر و نهى شما، زمانى در جامعه موثّر است كه اوّل به وظايف فردى خود عمل كنيد. «أَقامُوا الصَّلاةَ ... أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» 12 اقامهى نماز، به قدرت و امكانات نياز دارد. «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ ... أَقامُوا الصَّلاةَ» 13 زكات، همتاى ناگسستنى نماز است. «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» (در 28 آيهى قرآن، زكات در كنار نماز آمده است).
14 با انجام همهى وظايف، باز هم به حسن عاقبت خود و نتيجهى نهايى كارتان مطمئن نشويد و بر خداوند اميد و توكل داشته باشيد. «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» 15 امكانات، بيش از چند روزى در دست شما نيست. «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45)
سوره الحج (22): آيات 42 تا 45
45- چه بسيار از شهرها و آباديها كه آنها را نابود و هلاك كرديم در حالى كه ستمگر بودند به گونهاى كه بر سقفهاى خود فرو ريختند (نخست سقفها ويران گشت و بعد تفسير نمونه، ج14، ص: 124
ديوارها به روى سقفها!) و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و چه بسيار قصرهاى محكم و مرتفع!
تفسير: بئر معطله و قصر مشيد!
در رواياتى كه از طرق اهل بيت ع به ما رسيده جمله" و بئر معطلة" به علما و دانشمندانى كه در جامعه تنها ماندهاند و كسى از علومشان بهره نمىگيرد تفسير شده است!.
از امام موسى بن جعفر ع در تفسير جمله" وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ" مىخوانيم:
البئر المعطلة الامام الصامت، و القصر المشيد الامام الناطق:
" چاه معطل كه از آن بهره نمىگيرند، امام خاموش، و قصر محكم سر برافراشته امام ناطق است".
نظير همين مضمون از امام صادق ع نيز نقل شده است «1».
اين تفسير در حقيقت نوعى از تشبيه است (همانگونه كه حضرت مهدى ع و عدالت عالمگير او در روايات به" ماء معين"" آب جارى" تشبيه شده است) يعنى هنگامى كه امام در مسند حكومت قرار گيرد همچون قصر رفيع محكمى است كه از دور و نزديك ديدهها را به خود جلب مىكند و پناهگاهى براى همگان است، اما هنگامى كه از مسند حكومت دور گردد و مردم اطراف او را خالى كرده، نااهلان بجاى او بنشينند به چاه پر آبى مىماند كه به دست فراموشى سپرده شود، نه تشنه كامان از آن بهره مىگيرند و نه درختان و گياهان با آن پرورش مىيابند.
__________________________________________________
(1) تفسير برهان جلد 3 صفحه 30.
تفسير نمونه، ج14، ص: 127
و در همين زمينه شاعر عرب چه جالب سروده است:
بئر معطلة و قصر مشرف مثل لال محمد مستطرف
فالقصر مجدهم الذى لا يرتقى و البئر علمهم الذى لا ينزف
" چاه متروك و قصر برافراشته مثال زيبايى براى آل محمد ص است.
" قصر"، مجد و عظمت آنها است كه كسى به آن نمىرسد، و" چاه"، علم و دانش آنها است كه هرگز پايان نمىگيرد" «1».
__________________________________________________
(1) همان مدرك.
تفسير نمونه، ج14، ص: 128