غرور
غرور، بیهوده طمع بستن، نابجا امیدوار بودن، فریفتن، خود خواهی است، خود را خوب پنداشتن، خود را از خطا و اشتباه مبرا دانستن و از خود راضی بودن است.
مغرور، کسی است که درباره خود، نسبت به دارا بودن فضایل، یا وارستگی از رذایل قضاوتی غلط و خود را عوضی گرفته است و شخصیتی موهوم برای خود میشناسد.
مرحوم نراقی میفرماید:
غرور، تمایل به چیزی است که با هوای نفس، موافق است و طبع انسان به آن شبههها و خدعههای شیطانی متمایل است. پس کسی که به خاطر شبهه ای تباه، پندارد که بر خیر است - اکنون یا در آینده مغرور است...(19).
علم، ممکن است چنین دیدی را برای تو فراهم سازد، زیرا همین که خود را دانا و آگاه و آشنای به مسائل دیدی، در خود، نوعی برتری و فضل، احساس میکنی و خود را بالاتر از دیگران میپنداری و برای خود شأنی والاتر از دیگران قائل میشوی.
کلاً قدرت، فساد آور است و زمینه ساز غرور، مگر آن که انسان قدرتمند، مهذب باشد و قدرت مغرورش نکند و بداند که او، نیاز مطلق در برابر کمال مطلق است.
به تعبیر قرآن کریم:
انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید(20).
یک ذره ز فقر خویش، ابراز کنیم - چندانکه خدا غنی است، ما محتاجیم
گفتیم که قدرت و توانایی و احساس بینیازی، سبب سازد فساد و طغیان است:
ان الانسان لیطغی ان راه استغنی(21).
علم هم، نوعی قدرت است، قدرت بر اداراک مسائل، توانایی بحث و بیان، قدرت کلام و جدال و نقد و استدلال و اثبات و رد... غرور آور است. اگر جاهل باشی، احساس نیاز میکنی و متواضع هستی، ولی اگر دانایی و نیمچه معمولاتی داری، چون احساس بینیازی و استغناء میکنی، زمینه غرور در تو پیدا میشود.
اگر انسان، توجه نداشته باشد، همین علم، به خاطر غرور آفرینی اش، عامل انحطاط میگردد و عالم، فکر میکند که علامه است و همه چیز را میداند و از نظرات دیگران مستغنی است و از آموختن، بی نیاز... علمی نیست که نداند، بحثی نیست که در آن صاحب نظر نباشد، میدانی نیست که در آن نتواند اسب سخن و بحث و نظر بدواند و... از پرسیدن ابا دارد و از تذکرات دیگران میرنجد.
یکی از سپرهای حفاظتی انسان، نمیدانم است.
آن که به خاطر غرور علمی اش، هرگز جمله لاادری را بر زبان نیاورد، روشن است که گاهی حرفهای بیمدرک و سخنان خام و نپخته و دروغهای بزرگ و بافته های بی اساس از او شنیده شود.
ابن مسعود صحابی معروف پیامبر، گفته است: دیوانه کسی است که درباره هر چه که از او بپرسند، نظر و فتوا بدهد. نمیدانم،سپر داناست(22).
امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
اگر از شما چیزی پرسیدند که نمیدانستید، بگویید: نمیدانم(23)
روشن است که گفتن این سخن، شجاعت و شهامت میخواهد و در مغرور، چنین توانایی نیست.
غرور علمی، گاهی موجب رد روشنترین حقایق میگردد.
غرور علمی، گاهی سبب نپذیرفتن حق و عناد در بحث علمی میگردد.
غرور علمی، گاهی، عامل توحیه خطا و اشتباه است.
خوب است از زبان مرحوم سید عبدالله شبر بشنویم، که میگوید:
برخی از صاحبان علم، که دچار غرورند، در عین حال که اخلاق باطنی را دانسته و به آفتها آشنایند، ولی فکر میکنند که اخلاق ناپسند، بدورند و نزد خداوند والاتر از آنند که امتحان شوند و امتحان، مختص عوامل است و هرگاه، عوامل و نشانههایی از کبر و ریاست طلبی و برتری جویی آشکار میشود (در مقام توجیه و دفاع از خود) میگویند: این، کبر نیست، بلکه عزت دین و ابراز شرافت علم و یاری دین خدا و به خاک مالیدن دماغ مخالفان است و هرگاه زبان به بیان حسودانه درباره همردیفان گشوده میشود آن را حسد نمیپندارد و میگویند: این خشم گرفتن به خاطر حق ورد دشمنی و ستم اهل باطل است... و اگر ریا به خاطر آنان بگذرد میگویند: غرض از اظهار دانش و بیان علم، تشویق مردم برای تبعیت است، تا به دین خدا رهنمون شده و از عقاب خدا نجات یابد... شیطان این گونه، کار زشت را در نظرشان زیبا جلوه میدهد...(24).
در آفت علم،در زمینه غرور، همین بس که صاحبان علم، اگر دارای قلب پاک و شناخت صحیح نباشد، هر چه کمتر بدانند، مغرور ترند و ادعایشان هم بیشتر است و هر چه بیشتر بدانند، کم ادعاتر میشوند،البته در مورد وارستگان، نه همه.
دیدهای طالب جدید الورود را که روزهای اول تحصیل با فرا گرفتن چند صیغه و قاعده، دیگر پدر، مادر،دوستان و بزرگترها را قبول نداشته و خود را با سواد، دانشمند، صاحب نظر، به حساب میآورد.
این حالت در آغاز هر مرحله جدیدی از دانش و تحصیل پیش میآید - در هر رشته - و انسان، به این تدریج، میداند که چیزی نمیداند. اگر چنین شد، این نشان کمال وگرنه، دلیل غرور. دانای واقعی، کسی است که با علم، به نادانی خویش خویش پی برده باشد.
در نهایت باید انسان عالم به این نتیجه برسد که هنوز الفبای علم را هم فرا نگرفته و بداند که علوم بشری، فقط توانسته است خراشی مختصر در دیواره عظیم و پر حجم مجهولات و نادانیهای بشر، ایجاد کند.
مرحوم علامه طباطبایی، که به حق، شایسته لقب علامه است و از مفاخر جهان علم و حکمت و از افتخارات عالم اسلام، به نقل یکی از شاگردانش که میگوید:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه من از ایشان نشنیدم.در عوض، عبارت نمیدانم را بارها در پاسخ سؤالات، از ایشان شنیدهام، همان عبارتی که افراد کم مایه،از گفتن آن، عار دارند، ولی این دریای پرطلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی، به آسان میگفت. جالب این جاست که به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و با عبارت به نظر میرسد بیان میکرد(25).
این بزرگ مرد، از جمله کسانی بود که علم، مغرورش نساخت و غرور علمی در ساخت منزه او راه نیافت. وقتی یک علامه به آسانی و سهولت، عبارت شریف نمیدانم را بر زبان میآورد، این از غرور بیمایگانی چون من است که شهامت گفتنش را ندارم و سعی دارم که خود را در همه چیز، دانا و اهل اطلاع بشناسانم.
آفت غرور، در علم، این اندیشه را میزاید که: من قادر به تحلیل همه چیز هستم.
تحلیل هر چیز، باید با ابراز علم، وزیر سر چنجه دانش من، به آسانی انجام گیرد. علم زدگان مغرور، هر چیز را با متراژ دانش،محاسبه میکنند.
مغروران علمی، تنها چیزهایی را قابل میدانند که در محدوده تنگ و در فضای بسته علمی آنان، بگنجد. از این رو، بسیاری از حقایق عالم را، به خاطر
این که در محاسبات علمی آنان نمیگنجد، رد میکنند. خدا و معاد و روح و معنویت و غیب و وحی و فرشتگان و... را غیر علمی میدانند و خداوند را هم، در صورتی حاضرند بپذیرند که در آزمایشگاه و زیر چاقوی جراحی و قیچی تشریح مشاهده عینی کنند. این هم نوعی غرور علمی اتیست که ماتریالیستها و مادیون گرفتار آنند.
این تنگ نظری و محدود اندیشی، که نتیجه مغرور شدن به داشته ها است انسان را از رسیدن به نداشته های بسیاری محروم میکند و راه را به روی فرد، میبندد. دانستنی که سد راه دانستنیهای دیگر باشد، عدمش به زوجود. علمی که جهل بزاید بدتر از جهل است.
غرور، اگر آفت علم است، هم در زمینه علمهای به دست آمده است و هم در مورد دانشهای کسب نشده، یعنی هم با داشتن علم موجود، انسان را مغرور میکند و هم، باعث میشود که از مراحل بالا و بیشتر محروم شود.
وقتی غرور علمی در خانه دلت رسوخ کرده باشد، به خود خواهی و خودپسندی و خود برتر بینی گرفتار میشوی و دیگر حاضر نیستی که علمی از کسی بیاموزی.
یا حکمتی از شخصی فرا بگیری،
یا نقاط ضعف خود را در مسائل علمی از دیگران بشنوی،
یا انتقادها را پذیرفته، اشتباهات را اصلاح کنی،
یا با مشورت با دیگران،شریک عقل و خرد آنان شوی،
یا با سؤال از دیگران، بر دانش خود بیفزایی،
یا با توجه به دیگران و اعتراف به ارزش کسانی غیر از خودت محبوبتر گردی و در دلها جای گیری.
روشن است آن که خود خواه است، منفور مردم است. اگر خود را بزرگ و عظیم میشماری، به همان اندازه در نظر دیگران حقیر و کوچکی. اگر خود را بینیاز از مردم و پیشنهادات و نظریاتشان میدانی، خود، زیان کرده و محروم میگردی،
اگر خود پسندی، درهای مشورت و نصیحت مردم را به روی خود میبندی،
به قول سعدی:
بزرگان نکردند در خود نگاه - خدابینی از خویشتن بین مخواه
خداوند هم، اگر تجلی کند، بر دلهای شکسته و بر قلبهای خاشع و اندیشههای متواضع جلوه میکند.
حقیقت هم، اگر بتابد، بر دلهایی میتابد که مشتاق و جویا و تشنهاند و همواره در طلب و جست و جو هستند و به کم، قانع نمیگردند، تشنگی به دست میآورند، تا آب بر ایشان از پستی و بلندی بجوشد.
غرور، خصلتی حیوانی است که انسان را خود خواه و خودبین میکند و حاضر نمیشود بالاتر از او کسی باشد و بیشتر از او نام کسی برده شود و حق کسی ادا شود.
آیا از اشتهار دیگران به علم و فضل و تقوا و لیاقت، لذت میبری یا رنج؟ این، پلنگ است که حتی تاب دیدن ماه را بر بالای سر خود ندارد و برای برتری یافتن بر آن، به قله کوه میرود و چنگ به ماه میاندازد و بالا میجهد و از آن اوج، سقوط کرده، استخوانهایش میشکند. غرور هم، این گونه تباه کننده انسانهایت انسان و باز دارنده رشد علم و دانش انسان است.
عیب است بزرگ بر کشیدن خود را - از جمله خلق، برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت - دیدن همه کس را و ندیدن خود را
[h=4]
کبر[/h] غرور، اولین آفتی بود که برای علم، عنوان شد و نیز، معانیش، نمودهایش و آثار سوءش و این که غرور علمی ، هم داشتهها را بی ارزش میکرد و هم از رسیدن به نداشتهها باز میداشت... و این که لاادری چه سپر نگهدارنده خوبی است و گفتنش نشانه شجاعت و تواضع! نمونههایی هم از کلام و خصوصیات بزرگان از نظرتان گذشت.
اینک دومین آفت علم، مطرح است. یعنی کبر.... .
عیسای مسیح (علیه السلام) فرمود:
گیاه، در زمین همواره و نرم میروید، نه در سنگلاخ! حکمت هم در قلب متواضع، آباد میگردد، نه در قلب متبکر. آیا نمیبینید که هر کس سر بر افرازد، تا سقف، سرش میشکند، ولی... آن که گردن را پایین بگیرد، در پناه و سایه سقف قرار میگیرد(26).
سخن از آفات علم است.
از غرور گذشتیم، ان شاء الله به سلامت.
و اینک... کبر پیش روی ماست، به عنوان خطری در کمین، و دامی فراروی، و غدهای چرکین در درون، و بیماری مهلکی در قلب.
علم، تیغ دو دم است. علم، همچنانکه تواضع میآورد، کبر هم میآورد. تا بر قلب که وارد شود!
تواضع، ثمر علم است، و تکبر، شرر آن.
آن میسازد، و این میسوزد.
آن بالا میبرد، و این بر زمین میزند.
آن رشد آور است، و این مانع رشد.
در هر صورت، علم بر قلب عالم نشسته است و دل، ظرف دانش گشته، لیکن همه دلها در برابر علم یکسان نیستند.
اگر نفس علم، سالم و پاک باشد، خوف و خشیت میآورد.
اگر نفس، غیر مهذب باشد، تجبر و تکبر میآورد.
جشیت، میوه درختی است که علم نام دارد، اگر در نقوس نفوس مهذب و جانهای پاک کاشته شود.
خداوند، در بیان خویش، با مفهوم حصر، بیان میکند که:
انما یخشی الله من عباده العلماء(27).
فقط دانشمندان، از میان بندگان خدا، از پروردگار میترسند:
و اگر علم،خشیت آور نبود، یا علم، علم نیست،یا قلب، از سنگ است و سخت تر از سنگ.
[h=4]کبر چیست؟[/h] کبر، یعنی خود بزرگ بینی، خود بزرگ پنداری،بزرگی فروختن.
کبر، از آفات علم است و باز تاب عینی و انعکاس خارجی غرور... که گفتیم غرور هم از آفات علم است و کبر و غرور، هر دو زاییده یک احساس غلط و پندار و موهوم درونی است.
حقارت نفس داشتن و خود را بزرگ نشان دادن،شخصیت خیالی داشتن است.
کار آن کس بدون کالا، به بازار فروش میرود، و با دست خالی، جنس و متاع نداشته میفروشد، طبل تهی کوبیدن است و از دور، آواز دهل بر آوردن.
نقش بر آب زدن است و خط بر دریا نوشتن!
این، احساس کاذب بزرگی و عظمت، که زاییده علم در انسانهای کم ظرفیت است.
یک حس و خصلت درونی است که نمود ظاهری آن به شکلهای گوناگون دیده میشود.
آنچه در مرحله درونی است، کبر است. به مرحله بیرون که میآید تکبر است، پس تکبر، ثمره آن کبر درونی است.
به خاطر دانایی و آشنایی به یک سری اصطلاحات و مباحث علمی و مسائل فنی و تخصص، آنکس که خود را بالاتر از دیگران میبیند، و دیگران را پایینتر و کمتر از خود، او گرفتار کبر است.
کبر، نوعی تورم شخصیت است.
آن کس که خود را نمیشناسد، یا خود را فراموش میکند و نمیداند که چیست و چه دارد و غافل است که هر دارد از خداست؛ چون رابطهاش با مبدأ قطع میشود، حتی در مرحله توجه و آگاهی سر میکشد، باد میکند، متورم میشود، خود بزرگ بین میگردد، کبر در دلش خانه میسازد، خانه دلش جای کبر میشود، و در این صفت و آثار سوء آن، به ابلیس اقتدا میکند.
کبر از القائات شیطانی است، شیطانی که به خاطر همین کبر هلاک شد و اعمالش تباه گشت و خودش رانده در گاه حق و مغضوب خالق و منفور خلق گردید. دیگران را هم در همین برهوت میکشد و از ارتفاع خطرناک کبر به پرتگاه هلاکت بار تکبر پرتاب میکند. متکبران، سر انجامی جز آنچه که پیشوایان ابلیس گرفتار شد، ندارند.
برای یک فرد، احساس عظیمی که در او نیست، کبر است.
تصور مقام و موقیعیتی که برتر از شأن اوست و توهم جایگاهی والا برای خویش، بدون شایستگی آن، تکبر است.
و قرار گرفتن در محلی و موقیعتی که لایقش نیست، استکبار است. و... چه دردناک است که آنچه طبیعتاً تواضع آفرین و خشیت آور است، مایه تکبر و تفرعن و تجبر گردد.
البته ایرادی به علم نیست. . گیر کار و اشکال مسأله در قلب صاحب علم است.
به قول سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست - در باغ،لاله روید و در شوره زار، خس
به قول فیض کاشانی (ره) در تمسیلی که نقل میکند:
علم، همچون بارانی است که از آسمان فرود میآید. شیرین و صاف! ریشه درختان از آب باران مینوشند. و براساس طعم درختان، آب هم دگرگون میشود، میوه تلخ تلختر میشود و میوه شیرین، شیرینتر. علمی را هم که افراد فرا میگیرند همین گونه است و به اندازه و به حسب همتها و خواستههایشان دگرگون میشود. در متکبر، کبر میافزاید و در متواضع، تواضع و فروتنی...(28).
غرور، بیهوده طمع بستن، نابجا امیدوار بودن، فریفتن، خود خواهی است، خود را خوب پنداشتن، خود را از خطا و اشتباه مبرا دانستن و از خود راضی بودن است.
مغرور، کسی است که درباره خود، نسبت به دارا بودن فضایل، یا وارستگی از رذایل قضاوتی غلط و خود را عوضی گرفته است و شخصیتی موهوم برای خود میشناسد.
مرحوم نراقی میفرماید:
غرور، تمایل به چیزی است که با هوای نفس، موافق است و طبع انسان به آن شبههها و خدعههای شیطانی متمایل است. پس کسی که به خاطر شبهه ای تباه، پندارد که بر خیر است - اکنون یا در آینده مغرور است...(19).
علم، ممکن است چنین دیدی را برای تو فراهم سازد، زیرا همین که خود را دانا و آگاه و آشنای به مسائل دیدی، در خود، نوعی برتری و فضل، احساس میکنی و خود را بالاتر از دیگران میپنداری و برای خود شأنی والاتر از دیگران قائل میشوی.
کلاً قدرت، فساد آور است و زمینه ساز غرور، مگر آن که انسان قدرتمند، مهذب باشد و قدرت مغرورش نکند و بداند که او، نیاز مطلق در برابر کمال مطلق است.
به تعبیر قرآن کریم:
انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید(20).
یک ذره ز فقر خویش، ابراز کنیم - چندانکه خدا غنی است، ما محتاجیم
گفتیم که قدرت و توانایی و احساس بینیازی، سبب سازد فساد و طغیان است:
ان الانسان لیطغی ان راه استغنی(21).
علم هم، نوعی قدرت است، قدرت بر اداراک مسائل، توانایی بحث و بیان، قدرت کلام و جدال و نقد و استدلال و اثبات و رد... غرور آور است. اگر جاهل باشی، احساس نیاز میکنی و متواضع هستی، ولی اگر دانایی و نیمچه معمولاتی داری، چون احساس بینیازی و استغناء میکنی، زمینه غرور در تو پیدا میشود.
اگر انسان، توجه نداشته باشد، همین علم، به خاطر غرور آفرینی اش، عامل انحطاط میگردد و عالم، فکر میکند که علامه است و همه چیز را میداند و از نظرات دیگران مستغنی است و از آموختن، بی نیاز... علمی نیست که نداند، بحثی نیست که در آن صاحب نظر نباشد، میدانی نیست که در آن نتواند اسب سخن و بحث و نظر بدواند و... از پرسیدن ابا دارد و از تذکرات دیگران میرنجد.
یکی از سپرهای حفاظتی انسان، نمیدانم است.
آن که به خاطر غرور علمی اش، هرگز جمله لاادری را بر زبان نیاورد، روشن است که گاهی حرفهای بیمدرک و سخنان خام و نپخته و دروغهای بزرگ و بافته های بی اساس از او شنیده شود.
ابن مسعود صحابی معروف پیامبر، گفته است: دیوانه کسی است که درباره هر چه که از او بپرسند، نظر و فتوا بدهد. نمیدانم،سپر داناست(22).
امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
اگر از شما چیزی پرسیدند که نمیدانستید، بگویید: نمیدانم(23)
روشن است که گفتن این سخن، شجاعت و شهامت میخواهد و در مغرور، چنین توانایی نیست.
غرور علمی، گاهی موجب رد روشنترین حقایق میگردد.
غرور علمی، گاهی سبب نپذیرفتن حق و عناد در بحث علمی میگردد.
غرور علمی، گاهی، عامل توحیه خطا و اشتباه است.
خوب است از زبان مرحوم سید عبدالله شبر بشنویم، که میگوید:
برخی از صاحبان علم، که دچار غرورند، در عین حال که اخلاق باطنی را دانسته و به آفتها آشنایند، ولی فکر میکنند که اخلاق ناپسند، بدورند و نزد خداوند والاتر از آنند که امتحان شوند و امتحان، مختص عوامل است و هرگاه، عوامل و نشانههایی از کبر و ریاست طلبی و برتری جویی آشکار میشود (در مقام توجیه و دفاع از خود) میگویند: این، کبر نیست، بلکه عزت دین و ابراز شرافت علم و یاری دین خدا و به خاک مالیدن دماغ مخالفان است و هرگاه زبان به بیان حسودانه درباره همردیفان گشوده میشود آن را حسد نمیپندارد و میگویند: این خشم گرفتن به خاطر حق ورد دشمنی و ستم اهل باطل است... و اگر ریا به خاطر آنان بگذرد میگویند: غرض از اظهار دانش و بیان علم، تشویق مردم برای تبعیت است، تا به دین خدا رهنمون شده و از عقاب خدا نجات یابد... شیطان این گونه، کار زشت را در نظرشان زیبا جلوه میدهد...(24).
در آفت علم،در زمینه غرور، همین بس که صاحبان علم، اگر دارای قلب پاک و شناخت صحیح نباشد، هر چه کمتر بدانند، مغرور ترند و ادعایشان هم بیشتر است و هر چه بیشتر بدانند، کم ادعاتر میشوند،البته در مورد وارستگان، نه همه.
دیدهای طالب جدید الورود را که روزهای اول تحصیل با فرا گرفتن چند صیغه و قاعده، دیگر پدر، مادر،دوستان و بزرگترها را قبول نداشته و خود را با سواد، دانشمند، صاحب نظر، به حساب میآورد.
این حالت در آغاز هر مرحله جدیدی از دانش و تحصیل پیش میآید - در هر رشته - و انسان، به این تدریج، میداند که چیزی نمیداند. اگر چنین شد، این نشان کمال وگرنه، دلیل غرور. دانای واقعی، کسی است که با علم، به نادانی خویش خویش پی برده باشد.
در نهایت باید انسان عالم به این نتیجه برسد که هنوز الفبای علم را هم فرا نگرفته و بداند که علوم بشری، فقط توانسته است خراشی مختصر در دیواره عظیم و پر حجم مجهولات و نادانیهای بشر، ایجاد کند.
مرحوم علامه طباطبایی، که به حق، شایسته لقب علامه است و از مفاخر جهان علم و حکمت و از افتخارات عالم اسلام، به نقل یکی از شاگردانش که میگوید:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه من از ایشان نشنیدم.در عوض، عبارت نمیدانم را بارها در پاسخ سؤالات، از ایشان شنیدهام، همان عبارتی که افراد کم مایه،از گفتن آن، عار دارند، ولی این دریای پرطلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی، به آسان میگفت. جالب این جاست که به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و با عبارت به نظر میرسد بیان میکرد(25).
این بزرگ مرد، از جمله کسانی بود که علم، مغرورش نساخت و غرور علمی در ساخت منزه او راه نیافت. وقتی یک علامه به آسانی و سهولت، عبارت شریف نمیدانم را بر زبان میآورد، این از غرور بیمایگانی چون من است که شهامت گفتنش را ندارم و سعی دارم که خود را در همه چیز، دانا و اهل اطلاع بشناسانم.
آفت غرور، در علم، این اندیشه را میزاید که: من قادر به تحلیل همه چیز هستم.
تحلیل هر چیز، باید با ابراز علم، وزیر سر چنجه دانش من، به آسانی انجام گیرد. علم زدگان مغرور، هر چیز را با متراژ دانش،محاسبه میکنند.
مغروران علمی، تنها چیزهایی را قابل میدانند که در محدوده تنگ و در فضای بسته علمی آنان، بگنجد. از این رو، بسیاری از حقایق عالم را، به خاطر
این که در محاسبات علمی آنان نمیگنجد، رد میکنند. خدا و معاد و روح و معنویت و غیب و وحی و فرشتگان و... را غیر علمی میدانند و خداوند را هم، در صورتی حاضرند بپذیرند که در آزمایشگاه و زیر چاقوی جراحی و قیچی تشریح مشاهده عینی کنند. این هم نوعی غرور علمی اتیست که ماتریالیستها و مادیون گرفتار آنند.
این تنگ نظری و محدود اندیشی، که نتیجه مغرور شدن به داشته ها است انسان را از رسیدن به نداشته های بسیاری محروم میکند و راه را به روی فرد، میبندد. دانستنی که سد راه دانستنیهای دیگر باشد، عدمش به زوجود. علمی که جهل بزاید بدتر از جهل است.
غرور، اگر آفت علم است، هم در زمینه علمهای به دست آمده است و هم در مورد دانشهای کسب نشده، یعنی هم با داشتن علم موجود، انسان را مغرور میکند و هم، باعث میشود که از مراحل بالا و بیشتر محروم شود.
وقتی غرور علمی در خانه دلت رسوخ کرده باشد، به خود خواهی و خودپسندی و خود برتر بینی گرفتار میشوی و دیگر حاضر نیستی که علمی از کسی بیاموزی.
یا حکمتی از شخصی فرا بگیری،
یا نقاط ضعف خود را در مسائل علمی از دیگران بشنوی،
یا انتقادها را پذیرفته، اشتباهات را اصلاح کنی،
یا با مشورت با دیگران،شریک عقل و خرد آنان شوی،
یا با سؤال از دیگران، بر دانش خود بیفزایی،
یا با توجه به دیگران و اعتراف به ارزش کسانی غیر از خودت محبوبتر گردی و در دلها جای گیری.
روشن است آن که خود خواه است، منفور مردم است. اگر خود را بزرگ و عظیم میشماری، به همان اندازه در نظر دیگران حقیر و کوچکی. اگر خود را بینیاز از مردم و پیشنهادات و نظریاتشان میدانی، خود، زیان کرده و محروم میگردی،
اگر خود پسندی، درهای مشورت و نصیحت مردم را به روی خود میبندی،
به قول سعدی:
بزرگان نکردند در خود نگاه - خدابینی از خویشتن بین مخواه
خداوند هم، اگر تجلی کند، بر دلهای شکسته و بر قلبهای خاشع و اندیشههای متواضع جلوه میکند.
حقیقت هم، اگر بتابد، بر دلهایی میتابد که مشتاق و جویا و تشنهاند و همواره در طلب و جست و جو هستند و به کم، قانع نمیگردند، تشنگی به دست میآورند، تا آب بر ایشان از پستی و بلندی بجوشد.
غرور، خصلتی حیوانی است که انسان را خود خواه و خودبین میکند و حاضر نمیشود بالاتر از او کسی باشد و بیشتر از او نام کسی برده شود و حق کسی ادا شود.
آیا از اشتهار دیگران به علم و فضل و تقوا و لیاقت، لذت میبری یا رنج؟ این، پلنگ است که حتی تاب دیدن ماه را بر بالای سر خود ندارد و برای برتری یافتن بر آن، به قله کوه میرود و چنگ به ماه میاندازد و بالا میجهد و از آن اوج، سقوط کرده، استخوانهایش میشکند. غرور هم، این گونه تباه کننده انسانهایت انسان و باز دارنده رشد علم و دانش انسان است.
عیب است بزرگ بر کشیدن خود را - از جمله خلق، برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت - دیدن همه کس را و ندیدن خود را
[h=4]
کبر[/h] غرور، اولین آفتی بود که برای علم، عنوان شد و نیز، معانیش، نمودهایش و آثار سوءش و این که غرور علمی ، هم داشتهها را بی ارزش میکرد و هم از رسیدن به نداشتهها باز میداشت... و این که لاادری چه سپر نگهدارنده خوبی است و گفتنش نشانه شجاعت و تواضع! نمونههایی هم از کلام و خصوصیات بزرگان از نظرتان گذشت.
اینک دومین آفت علم، مطرح است. یعنی کبر.... .
عیسای مسیح (علیه السلام) فرمود:
گیاه، در زمین همواره و نرم میروید، نه در سنگلاخ! حکمت هم در قلب متواضع، آباد میگردد، نه در قلب متبکر. آیا نمیبینید که هر کس سر بر افرازد، تا سقف، سرش میشکند، ولی... آن که گردن را پایین بگیرد، در پناه و سایه سقف قرار میگیرد(26).
سخن از آفات علم است.
از غرور گذشتیم، ان شاء الله به سلامت.
و اینک... کبر پیش روی ماست، به عنوان خطری در کمین، و دامی فراروی، و غدهای چرکین در درون، و بیماری مهلکی در قلب.
علم، تیغ دو دم است. علم، همچنانکه تواضع میآورد، کبر هم میآورد. تا بر قلب که وارد شود!
تواضع، ثمر علم است، و تکبر، شرر آن.
آن میسازد، و این میسوزد.
آن بالا میبرد، و این بر زمین میزند.
آن رشد آور است، و این مانع رشد.
در هر صورت، علم بر قلب عالم نشسته است و دل، ظرف دانش گشته، لیکن همه دلها در برابر علم یکسان نیستند.
اگر نفس علم، سالم و پاک باشد، خوف و خشیت میآورد.
اگر نفس، غیر مهذب باشد، تجبر و تکبر میآورد.
جشیت، میوه درختی است که علم نام دارد، اگر در نقوس نفوس مهذب و جانهای پاک کاشته شود.
خداوند، در بیان خویش، با مفهوم حصر، بیان میکند که:
انما یخشی الله من عباده العلماء(27).
فقط دانشمندان، از میان بندگان خدا، از پروردگار میترسند:
و اگر علم،خشیت آور نبود، یا علم، علم نیست،یا قلب، از سنگ است و سخت تر از سنگ.
[h=4]کبر چیست؟[/h] کبر، یعنی خود بزرگ بینی، خود بزرگ پنداری،بزرگی فروختن.
کبر، از آفات علم است و باز تاب عینی و انعکاس خارجی غرور... که گفتیم غرور هم از آفات علم است و کبر و غرور، هر دو زاییده یک احساس غلط و پندار و موهوم درونی است.
حقارت نفس داشتن و خود را بزرگ نشان دادن،شخصیت خیالی داشتن است.
کار آن کس بدون کالا، به بازار فروش میرود، و با دست خالی، جنس و متاع نداشته میفروشد، طبل تهی کوبیدن است و از دور، آواز دهل بر آوردن.
نقش بر آب زدن است و خط بر دریا نوشتن!
این، احساس کاذب بزرگی و عظمت، که زاییده علم در انسانهای کم ظرفیت است.
یک حس و خصلت درونی است که نمود ظاهری آن به شکلهای گوناگون دیده میشود.
آنچه در مرحله درونی است، کبر است. به مرحله بیرون که میآید تکبر است، پس تکبر، ثمره آن کبر درونی است.
به خاطر دانایی و آشنایی به یک سری اصطلاحات و مباحث علمی و مسائل فنی و تخصص، آنکس که خود را بالاتر از دیگران میبیند، و دیگران را پایینتر و کمتر از خود، او گرفتار کبر است.
کبر، نوعی تورم شخصیت است.
آن کس که خود را نمیشناسد، یا خود را فراموش میکند و نمیداند که چیست و چه دارد و غافل است که هر دارد از خداست؛ چون رابطهاش با مبدأ قطع میشود، حتی در مرحله توجه و آگاهی سر میکشد، باد میکند، متورم میشود، خود بزرگ بین میگردد، کبر در دلش خانه میسازد، خانه دلش جای کبر میشود، و در این صفت و آثار سوء آن، به ابلیس اقتدا میکند.
کبر از القائات شیطانی است، شیطانی که به خاطر همین کبر هلاک شد و اعمالش تباه گشت و خودش رانده در گاه حق و مغضوب خالق و منفور خلق گردید. دیگران را هم در همین برهوت میکشد و از ارتفاع خطرناک کبر به پرتگاه هلاکت بار تکبر پرتاب میکند. متکبران، سر انجامی جز آنچه که پیشوایان ابلیس گرفتار شد، ندارند.
برای یک فرد، احساس عظیمی که در او نیست، کبر است.
تصور مقام و موقیعیتی که برتر از شأن اوست و توهم جایگاهی والا برای خویش، بدون شایستگی آن، تکبر است.
و قرار گرفتن در محلی و موقیعتی که لایقش نیست، استکبار است. و... چه دردناک است که آنچه طبیعتاً تواضع آفرین و خشیت آور است، مایه تکبر و تفرعن و تجبر گردد.
البته ایرادی به علم نیست. . گیر کار و اشکال مسأله در قلب صاحب علم است.
به قول سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست - در باغ،لاله روید و در شوره زار، خس
به قول فیض کاشانی (ره) در تمسیلی که نقل میکند:
علم، همچون بارانی است که از آسمان فرود میآید. شیرین و صاف! ریشه درختان از آب باران مینوشند. و براساس طعم درختان، آب هم دگرگون میشود، میوه تلخ تلختر میشود و میوه شیرین، شیرینتر. علمی را هم که افراد فرا میگیرند همین گونه است و به اندازه و به حسب همتها و خواستههایشان دگرگون میشود. در متکبر، کبر میافزاید و در متواضع، تواضع و فروتنی...(28).