عودلاجان، نامی از تهران قدیم

ela-na-aram

عضو جدید
عودلاجان، نامی از تهران قدیم
Ref: Written by arch_moeen on 2013/01/17. Posted in arcpedia


عودلاجان یکی از محله‌های قاجاری شهر تهران است که همراه با محله های ارگ، دولت، سنگلج، بازار و چالمیدان، تهران عصر ناصری را شکل می دادند. امروزه عودلاجان بین خیابان های امیرکبیر از شمال، ناصرخسرو ( ناصریه ) از غرب، ری از شرق و بوذرجمهری از جنوب جای گرفته است…..​


عودلاجان یکی از محله‌های قاجاری شهر تهران است که همراه با محله های ارگ، دولت، سنگلج، بازار و چالمیدان، تهران عصر ناصری را شکل می دادند. امروزه عودلاجان بین خیابان های امیرکبیر از شمال، ناصرخسرو ( ناصریه ) از غرب، ری از شرق و بوذرجمهری از جنوب جای گرفته است. در گذشته، طبقه میانه حال شهری زندگی در عودلاجان زندگی می کردند و همپای بازار وفاداری بیشتری را به مذهب و روحانیت بروز می دادند. ساکنان این محله در قدیم بیشتر کلیمی بوده‌اند. زرتشتیانی نیز در این محله سکونت داشتند. همچنین برخی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران مانند خاندان قوام الدوله، خاندان مستوفی، نصیرالدوله بدر تاجر ثروتمند و نخستین وزیر فرهنگ دوره پهلوی،سید حسن مدرس، نماینده مجلس شورای ملی و چهره نامدار مشروطیت در عودلاجان ساکن بودند.

عودلاجان کمابیش تا اواسط دوره پهلوی اعتبار اجتماعی خود را حفظ کرد. اما پس از دگرگونی های بزرگ اجتماعی و شهری که در دهه 1340 رخ داد، به تدریج از اهمیتش کاسته شد. آن چه اکنون محله عودلاجان را به شدت تحت فشار قرار داده است، گسترش بازار در تمامی اضلاع محله است. در سال‌های اخیر گسترش بازار فروش لوازم خانگی و وسایل صوتی و تصویری در محدوده خیابان ری، امیرکبیر و سه راه امین حضور و نیز گسترش بازار لاستیک و لوازم یدکی خودرو در این محدوده مشکل آفرین شده است.





محله عودلاجان یکی از پنج محله قدیمی تهران در حاشیه بازار است که، از جنوب به میدان مولوی، از شمال به خیابان امیرکبیر و سرچشمه ، از غرب به شمس العماره و ضلع شرقی آن به امامزاده یحیی محدود می شود ، بخشی از محله عودلاجان در قدیمی ترین نقشه های تهران با عنوان محله کلیمی ها نامگذاری شده و کلیمی ها این بخش را “سرچال ” می گفتند ، شاید به این دلیل که برای رسیدن به یکی دیگر از محله های قدیمی تهران یعنی “چاله میدان” روندگان باید از این محل گذر می کردند و عودلاجان را بیرون از چال یا سرچال می گفتند، اما بعدها قسمت یهودی نشین عودلاجان بین اهالی یهودی و مسلمان با عنوان “محله” یا “سرچال” معرفی شد و این عنوان هنوز هم معتبر است.
روایت دیگر اینکه در میدان مرکزی محله کلیمیان، چاله ای وجود داشت که آب باران و فاضل آب جاری کوچه ها در سرازیری به این چاله و چاه آن می ریخت و این محل را به همین دلیل سر آن چاله یا سرچال می گفتند.
از دوران سلطنت قاجاریه 1925-1794 م. که تهران به محلات مختلف تقسیم می شد، هر محل ویژه گی و شرایط خاص خود را دارا بود. ساکنان هر محل به نام محله خود، شناخته می شدند ، به کلیمیان تهران “بچه های سرچال” گفته می شد و سکنه و کسبه این محل عموماً یهودی بودند، البته مسلمان ها هم در محل زندگی می کردند ، ولی محدوده “محله” ، تنها جایی بود که کلیمیان در آن اکثریت و به نوعی مدیریت اعلام نشده داشتند.

این روزها سخن گفتن و تصویر کردن وضعیت “محله” کمی دشوار است ، کلنگ نوسازی، توسعه معابر و مشکلات دیگر بافت قدیمی “محله” و زندگی مردم آن را ویران و دگرگون کرده است، برای “محله” با این خصوصیات ، فردایی وجود ندارد،اینک ترکیب جمعیتی “محله” را انبوه حاشیه نشینان و چند خانواده کلیمی و مسلمان شکل می دهند زندگی کردن در “محله” موقتی و به شدت آسیب پذیراست ؛ و کمتر کسی از گذشتگان به خود زحمت پرسه زدن در کوچه های “محله” فعلی را میدهد.














حالا سکنه محله عموماً مسلمانان افغانی هستند ولی در گذشته نیازهای مردم محله به وسیله دکانداران یهودی تامین می شد. دکان های قصابی، غذاپزی ها کاشر، بقالی ها با پنیر کاشر که در خود محله ساخته می شد و لوازم و نیازهای مذهبی در مغازه ای جداگانه به فروش می رسید. بافت اقتصادی محله را همین کسبه و دوره گردهای فروشنده پارچه و لباس در خارج از محله و چند کارگاه سراجی و لبافی در بازار آهنگرها که به وسیله مردان یهودی اداره می شد و مطب دو سه پزشک و ماما و معلمین مدارس اتحاد وسیله ارتباط ساکنان محله با خارج از محله بودند. ثروتمندان محله در چند نفر صاحبان چند هجره پارچه فروشی در بازار بزازهای تهران خلاصه می شدند.
البته “محله” امروز با گذشته یک تفاوت چشمگیر دارد و آن اینکه فضای زندگی در گذشته صمیمانه تر بود، در آن دوران مجموعه ای هماهنگ وجود داشت، سروصدای دکاندارها که با هیاهوی بازی های کوچه ای بچه ها و رفت و آمد پایان ناپذیر اهالی توام می شد ، به آهنگی موسیقایی می مانست که نت های آن را برای همین جا نوشته بودند و این آهنگ شب ها با صدای یکنواخت چراغ های زنبوری دکان ها و نور متفاوت آن جلوه دیگری پیدا میکرد.

به نظر می رسد گذر عمر برای این مردم چون جویباری می گذرد، و هر آنچه باید بشود، می شود.

 

Checkmate

کاربر فعال تالار مهندسی شهرسازی ,
کاربر ممتاز
بدترین محله، بین تمام محلاتی که توی تهران روی بافت فرسوده شون کار کردیم همین محله بود. مخصوصاً از ساعت 8 شب به بعد که بازار بزرگ تهران تعطیل میشه محله بیشتر شبیه به قبرستان هست تا محله ای که قراره محل جمع شدن و زندگی اجتماعی باشه. هیچ زندگی اجتماعی شبانه ای اونجا وجود نداره. امنیت نزدیک به صفر... دلیل عمده اش هم خوردگی بافت مسکونی توسط بافت تجاری بازار بزرگ از سمت جنوب و کاربری های ناسازگار از سمت شمال محدوده هست. ارزش و قیمت زمین بسیار پایینه و نتیجه اولیه اش اجاره دادن منازل مسکونی به کاربری های تجاری به منظور استفاده به عنوان انبار هست که باعث میشه عملاً محله از سکنه خالی بشه.
مقاله توصیفی زیبایی بود. هر چند با اون بخشی که نویسنده محترم در مورد نوسازی محله نوشته چندان موافق نیستم: "
کلنگ نوسازی، توسعه معابر و مشکلات دیگر بافت قدیمی “محله” و زندگی مردم آن را ویران و دگرگون کرده است" ،
اون بخشی نوسازی در اون محله به دلیل سیاستهای اشتباه سازمان میراث فرهنگی عملاً غیر ممکن هست چون بخشهای زیادی از محله به عنوان پهنه ارزشمند تاریخی شناسایی شده (بدون اینکه واقعاً واجد ارزش تاریخی باشه! متاسفانه تو کشور ما کهنگی و تاریخی واژه های مترادفی هستند) و اجازه ساخت بیشتر از دو طبقه داده نمیشه. برای همین سرمایه گذاران بخش خصوصی توی حوزه نوسازی محدوده فعالیت نمیکنن.

ممنون بابت مقاله! بعد از مدتها یه مقاله با رویکرد شهرسازی اینجا ارائه شد... :)
 

ela-na-aram

عضو جدید
بدترین محله، بین تمام محلاتی که توی تهران روی بافت فرسوده شون کار کردیم همین محله بود. مخصوصاً از ساعت 8 شب به بعد که بازار بزرگ تهران تعطیل میشه محله بیشتر شبیه به قبرستان هست تا محله ای که قراره محل جمع شدن و زندگی اجتماعی باشه. هیچ زندگی اجتماعی شبانه ای اونجا وجود نداره. امنیت نزدیک به صفر... دلیل عمده اش هم خوردگی بافت مسکونی توسط بافت تجاری بازار بزرگ از سمت جنوب و کاربری های ناسازگار از سمت شمال محدوده هست. ارزش و قیمت زمین بسیار پایینه و نتیجه اولیه اش اجاره دادن منازل مسکونی به کاربری های تجاری به منظور استفاده به عنوان انبار هست که باعث میشه عملاً محله از سکنه خالی بشه.
مقاله توصیفی زیبایی بود. هر چند با اون بخشی که نویسنده محترم در مورد نوسازی محله نوشته چندان موافق نیستم: "
کلنگ نوسازی، توسعه معابر و مشکلات دیگر بافت قدیمی “محله” و زندگی مردم آن را ویران و دگرگون کرده است" ،
اون بخشی نوسازی در اون محله به دلیل سیاستهای اشتباه سازمان میراث فرهنگی عملاً غیر ممکن هست چون بخشهای زیادی از محله به عنوان پهنه ارزشمند تاریخی شناسایی شده (بدون اینکه واقعاً واجد ارزش تاریخی باشه! متاسفانه تو کشور ما کهنگی و تاریخی واژه های مترادفی هستند) و اجازه ساخت بیشتر از دو طبقه داده نمیشه. برای همین سرمایه گذاران بخش خصوصی توی حوزه نوسازی محدوده فعالیت نمیکنن.

ممنون بابت مقاله! بعد از مدتها یه مقاله با رویکرد شهرسازی اینجا ارائه شد... :)

ممنون که تجربه هات رو تو این زمینه در اختیار ما میذاری

عموماً معضل اصلی خیلی از بافت های قدیمی توی هر شهر قدمت داری، همینه ... از طرفی سکنه بومی این محله ها رو به خاطر دیدگاه بدی که به این جاها به عنوان پایین شهر، وجود داره، ترک می کنن و از طرف دیگه به خاطر ارزش زمین تجاری توی این محلات، خونه ها یکی یکی به انبار تبدیل می شه.
اینطوری میشه که رنگ زرد مسکونی کم رنگ و کم رنگ تر می شه.
شاید سیاست های درستی برای توانمند سازی این بافت ها انجام نمی شه ...

ممکنه در مورد رویکردها و راهکارهایی که برای ساماندهی و نوسازی این بافت ها در نظر گرفته می شه، توضیحات بیشتری بدی؟
 

Checkmate

کاربر فعال تالار مهندسی شهرسازی ,
کاربر ممتاز
ممکنه در مورد رویکردها و راهکارهایی که برای ساماندهی و نوسازی این بافت ها در نظر گرفته می شه، توضیحات بیشتری بدی؟

توضیحش که هم از حوصله یه بحث اینترنتی خارج هست هم از حد سواد من! همونطوری هم که خودت میدونی شهرسازی، علم فرمولاسیون نیست که برای هر چیزی یک فرمول آماده داشته باشیم و در مواقع پیش آمد، متغیرها رو تغییر بدیم و جواب جدید رو استخراج کنیم. جوابت خیلی بستگی به شرایط اون بافت داره ولی تا جایی که سواد و تجربه من بهم اجازه میده میتونم بگم از دید شخصیم، بهترین کار توانمند سازی براساس داشته های خود محله هست. متاسفانه یکی از ایرادات عمده شهرسازی توی ایران این هست که مشاوران سعی میکنن چیزی رو که خودشون دوست دارن یا از یه جای دیگه الگو برداری کنند به زور به محله وارد کنند. مثل لباسی که اندازه تن کسی نیست و سعی میکنی به زور تنش کنی. اگر از همون داشته های محله، هرچقدر هم که کم باشه، کمک بگیرن بهتر، سریعتر و موثرتر به هدف میرسند. و البته در کنار این فاکتور، اساسی ترین عامل مردم هستند. همونهایی که همیشه تو طرحهامون گم میشن و نهایت استفاده رو از کلمه "مشارکت" میکنیم برای اینکه در جیب ساکنین شریک بشیم نه در مغز و قلبشون...!
 

هدیه.

مدیر تالار مهندسی شهرسازی
مدیر تالار
ممنون بابت مقاله! بعد از مدتها یه مقاله با رویکرد شهرسازی اینجا ارائه شد... :)

در این که این مطلب ، مطلب خیلی خوبیه شکی نیست اما مقاله خوب تو تالار کم نداریم...کم لطفی میکنید.
 

Checkmate

کاربر فعال تالار مهندسی شهرسازی ,
کاربر ممتاز
در این که این مطلب ، مطلب خیلی خوبیه شکی نیست اما مقاله خوب تو تالار کم نداریم...کم لطفی میکنید.

بله. مطلب خوب توی تالار داریم. من هم خودم از خیلی از مطالب تالار استفاده میکنم ولی مطلب بی ربط به شهرسازی هم خیلی داریم. حتی مطالبی که بیشتر به درد گفتگوی آزاد میخوره تا رشته های مرتبط با شهرسازی مثل معماری و عمران و...
 

ela-na-aram

عضو جدید
توضیحش که هم از حوصله یه بحث اینترنتی خارج هست هم از حد سواد من! همونطوری هم که خودت میدونی شهرسازی، علم فرمولاسیون نیست که برای هر چیزی یک فرمول آماده داشته باشیم و در مواقع پیش آمد، متغیرها رو تغییر بدیم و جواب جدید رو استخراج کنیم. جوابت خیلی بستگی به شرایط اون بافت داره ولی تا جایی که سواد و تجربه من بهم اجازه میده میتونم بگم از دید شخصیم، بهترین کار توانمند سازی براساس داشته های خود محله هست. متاسفانه یکی از ایرادات عمده شهرسازی توی ایران این هست که مشاوران سعی میکنن چیزی رو که خودشون دوست دارن یا از یه جای دیگه الگو برداری کنند به زور به محله وارد کنند. مثل لباسی که اندازه تن کسی نیست و سعی میکنی به زور تنش کنی. اگر از همون داشته های محله، هرچقدر هم که کم باشه، کمک بگیرن بهتر، سریعتر و موثرتر به هدف میرسند. و البته در کنار این فاکتور، اساسی ترین عامل مردم هستند. همونهایی که همیشه تو طرحهامون گم میشن و نهایت استفاده رو از کلمه "مشارکت" میکنیم برای اینکه در جیب ساکنین شریک بشیم نه در مغز و قلبشون...!

شاید حق با تو باشه که این بحث از حوصله گفت و گوهای اینترنتی خارجه ... خب اگر نباشه، حداقل افراد بیشتری سعی می کنن، هر چقدر هم که کم شرکت کنن ... مهم نیست چی می گن، مهم اینه که چیزهایی که می دونیم و نمی دونیم رو به اشتراک بذاریم.
با این وجود من علاقه دارم که نظرم رو بگم :)

شهرسازی، علم فرمولاسیون نیست
با این جمله موافقم، همه علوم انسانی، همین وضعیت رو دارن، ولی ما می خوایم به دیگران بقبولونیم که ما می تونیم برای همه تصمیم بگیریم ... درواقع ما با آدم ها کار داریم، و باید مثل یه روانشناس و جامعه شناس بهشون توجه کنیم. به همین خاطر کارمون فرموله نیس ...

مشارکت

این واژه ای هست که تازگی ها زیاد روش مانور می دن ...
رویکرد مشارکتی، رویکردی هست که برنامه ریزی توی اون، ماهیتی مردم سالار داره و توجه به نیازها و خواسته های متنوع مردم، مشارکت مردم در تصمیم گیری، تنوع و تکثر فرهنگی و احترام به طبیعت و محیط زیست، از اصول بنیادین این برنامه ریزی هست.
مشارکت مردمی، مفهومی هست که ارتباط مستقیم با جامعه مدنی و توسعه انسانی داره. یکی از تعاریف مشارکت می گه: "مشارکت عبارتست از تقبل آگاهانه انجام بخشی از امور در شکل معاضدت و همکاری یکدیگر از سر میل و رغبت و به قصد بهبود زندگی اجتماعی که سازماندهی مناسب خود را نیز دارا باشد." (1)
این تعریف بر عنصر آگاهی، میل و رغبت به همکاری در انجام امور تأکید داره، بنابراین وادار کردن مردم به انجام اموری که به آن تمایلی ندارن، مشارکت محسوب نمی شه. ...

حالا این سوال حداقل برای من مطرح هست که تا چه اندازه به این دو معیار آگاهی و رغبت توی طرح های داعی مشارکت دیده می شه؟!

1. احسنی به نقل از کاظمیان و سعیدی رضوانی (1383)؛ امکان سنجی واگذاری وظایف حدید به شهرداریها؛ جلد سوم؛ چاپ اول؛ تهران: انتشارات سازمان شهرداریهای کشور، مرکز مطالعات برنامه ریزی شهری؛ ص 90.
 

Similar threads

بالا