عصري پيش آمده است که در آن همه چيز سقوط مي کند، همه ي ثمرات انقلاب تباه ميشود و ياس تنها ايمان استوار خلق مي گردد.
آري، در روزگار سياهي که اشرافيت جاهلي جان دوباره ميگيرد و "زور جامه ي زيباي تقوا و تقدس ميپوشد" و آرزوي آزادي و برابري، که اسلام در دلهاي قربانيان زور و زر بر انگيخته بود، فرو ميميرد و "جاهليت قومي" ميراث خوار انقلاب انساني ميشود و "کتاب راستي" بر سر نيزه هاي فريب بالا ميرود و از حلقوم مناره هاي مساجد، "اذان شرک" به گوش ها مي رسد و گوساله ي زرين سامري بانگ توحيد برميدارد و بر سنت ابراهيم، نمرود تکيه ميزند و قيصر، عمامه ي پيامبر خدا بر سر مينهد و جلاد، شمشير جهاد به دست
مي گيرد و ايمان "داروي خواب" و "آلت کفر ميگردد" و رنج مجاهدان همه بر باد ميرود و براي منافقان، گنج بادآورده مي آورد.
و جهاد، قتل عام و زکات، غارت عموم و نماز فريب عوام و توحيد، نقاب شرک و اسلام، زنجير تسليم و قرآن، ابزار جهل و روايت، آلت جعل و شلاق ها دوباره بر گرده ها فرود مي آيد و ملت ها دوباره به اسارت پيشين کشيده ميشوند و آزادي باز به بند هميشگي گرفتار ميشود و انديشه به زندان ديرين خفقان و سکوت افکنده ميشود، و توده ها تسليم و آزادگان اسير و روبهان، گرمپوي و گرگان، سير و زبان ها، يا فروخته به زر، يا فروبسته به زور و يا بريده به تيغ!!
و اصحاب، فضيلتهايي را که از دوره ي ايمان و جهاد کسب کرده بودند و در انقلاب بهايي گران يافته بودند، ارزان فروخته اند و افتخارات گذشته را با ولايت شهري مبادله کرده اند و يا از خطر فتنه گريخته و بار سنگين مسئوليت از دوش افکنده، و به زاويه ي امن عزلت و فراغت پاک رياضت خزيده و سلامت و عافيت خويش را، در ازاي سکوت بر ظلم و رضاي بر کفر، آبرومندانه باز خريده اند و يا در صحراي زبذه(محل شهادت ابوذر) و چمنزار عذرا(محل شهادت حجر) نابود شده اند و اکنون، دين و دنيا بر مراد کفر و جور ميگردد، و شمشيرها شکسته و حلقوم ها بريده و "دارها برچيده و خونها شسته اند" و موج هاي انقلاب و فريادهاي اعتراض و شعله هاي عصيان فرو مرده اند و همه ي جوشها فرو نشسته اند و بر "مزار آباد شهيدان" و "قبرستان سرد و ساکت زندگان" شب سياه هراس و خفقان سايه افکنده و بر ويرانه هاي ايمان و اميد مسلمانان،"واي جغدي هم نمي آيد به گوش"...
برگرفته از کتاب حسين وارث آدم
معلم شهيد علي شريعتي
آري، در روزگار سياهي که اشرافيت جاهلي جان دوباره ميگيرد و "زور جامه ي زيباي تقوا و تقدس ميپوشد" و آرزوي آزادي و برابري، که اسلام در دلهاي قربانيان زور و زر بر انگيخته بود، فرو ميميرد و "جاهليت قومي" ميراث خوار انقلاب انساني ميشود و "کتاب راستي" بر سر نيزه هاي فريب بالا ميرود و از حلقوم مناره هاي مساجد، "اذان شرک" به گوش ها مي رسد و گوساله ي زرين سامري بانگ توحيد برميدارد و بر سنت ابراهيم، نمرود تکيه ميزند و قيصر، عمامه ي پيامبر خدا بر سر مينهد و جلاد، شمشير جهاد به دست
مي گيرد و ايمان "داروي خواب" و "آلت کفر ميگردد" و رنج مجاهدان همه بر باد ميرود و براي منافقان، گنج بادآورده مي آورد.
و جهاد، قتل عام و زکات، غارت عموم و نماز فريب عوام و توحيد، نقاب شرک و اسلام، زنجير تسليم و قرآن، ابزار جهل و روايت، آلت جعل و شلاق ها دوباره بر گرده ها فرود مي آيد و ملت ها دوباره به اسارت پيشين کشيده ميشوند و آزادي باز به بند هميشگي گرفتار ميشود و انديشه به زندان ديرين خفقان و سکوت افکنده ميشود، و توده ها تسليم و آزادگان اسير و روبهان، گرمپوي و گرگان، سير و زبان ها، يا فروخته به زر، يا فروبسته به زور و يا بريده به تيغ!!
و اصحاب، فضيلتهايي را که از دوره ي ايمان و جهاد کسب کرده بودند و در انقلاب بهايي گران يافته بودند، ارزان فروخته اند و افتخارات گذشته را با ولايت شهري مبادله کرده اند و يا از خطر فتنه گريخته و بار سنگين مسئوليت از دوش افکنده، و به زاويه ي امن عزلت و فراغت پاک رياضت خزيده و سلامت و عافيت خويش را، در ازاي سکوت بر ظلم و رضاي بر کفر، آبرومندانه باز خريده اند و يا در صحراي زبذه(محل شهادت ابوذر) و چمنزار عذرا(محل شهادت حجر) نابود شده اند و اکنون، دين و دنيا بر مراد کفر و جور ميگردد، و شمشيرها شکسته و حلقوم ها بريده و "دارها برچيده و خونها شسته اند" و موج هاي انقلاب و فريادهاي اعتراض و شعله هاي عصيان فرو مرده اند و همه ي جوشها فرو نشسته اند و بر "مزار آباد شهيدان" و "قبرستان سرد و ساکت زندگان" شب سياه هراس و خفقان سايه افکنده و بر ويرانه هاي ايمان و اميد مسلمانان،"واي جغدي هم نمي آيد به گوش"...
برگرفته از کتاب حسين وارث آدم
معلم شهيد علي شريعتي