عشق.....

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.


عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.


عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.


عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.


عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.


عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.


عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.


عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.


عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.


عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهراب، گفتی چشمها را بايد شست! شستم ولی... گفتی جور ديگر بايد ديد! ديدم ولی... گفتی زیر باران بايد رفت... رفتم ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را نه نگاه ديگرم را هيچکدام را نديد فقط در زير باران با طعنه ای خنديد و گفت: ديوانه ی باران نديده....
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسي ما را نمي جويد،
کسي ما را نمي پرسد،
کسي تنها يي ما را نمي گريد،
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را؟،
واما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي،
تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي،
تو حتي روزهاي تلخ نامردي،. نگاهت،
. التيام دستهايت را دريغ از ما نمي کردي،
من امشب از تمام خاطراتم ، با تو خواهم گفت،
من امشب با تمام عشق تورا خواهم خواند.
که تویی تنها معبودم....
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان در ازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنشین مرو ، هنوز به کامت ندیده ام
بنشین مرو ، کلامی نگفته ام
بنشین مرو ، چه غم که شب از نیمه رفته است
بنشین که با خیال تو شبها نخفته ام
بنشین مرو ، حکایت وقت دگر مگو
شاید نماند فرصت برای دیدار دیگری
آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و زنج از این دل چه می بری؟
بینشن مرو ، صفای تمنای من ببین
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین مرو ، که نه هنگام رفتن است....
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش می شد هیچ کس تنها نبود...
کاش می شد دیدنت رویا نبود...
گفته بودی با تو میمونم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود...
سالیان سال تنها مانده ام،
شاید این رفتن سزای ما نبود...
من دعا کردم برای بازگشت،
دستهای تو ولی بالا نبود...
بازهم گفتی که فردا میرسی ،
کاش روز دیدنت فردا نبود...
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
هان چه حاصل از آشنايی ها

گر پس از آن بود جدايی ها


من و با تو چه مهربانی ها


تو و با من چه بی وفايی ها


من و از عشق راز پوشيدن


تو و با عشوه خودنمايی ها


در دل سرد سنگ تو نگرفت


آتش اين سخنسرايی ها


چشم شوخ تو طرفه تفسری ست


آشكارا به بي حيايی ها


مهر روي تو جلوه كرد و دميد


در شب تيره روشنایی ها


گفته بودم كه دل به كس ندهم


تو ربودی به دلربايی ها


چون در آيينه روی خود نگری


مي شوی گرم خودستايی ها


موی ما هر دو شد سپيد وهنوز


تويی و عاشق آزمايی ها


شور عشقت شراب شيرين بود


ای خوشا شور آشنايی ها

 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی...

 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شناور سوی ساحل های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پاک ما توام
چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا
شبی درگردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی پیوندمان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی خورشید
که روزی شب چراغش بود و می تابید
به هر ره می روم نالان به هر سو می دوم تنها
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد
دل عاشق دل تنهای مرا بشناسد
حجم خاکستری غربت تنهایی من
یک نفر نیست که دنیای مرابشناسد
یک نفر نیست که از خامشی چشمانم
شب یلدای غزلهای مرا بشناسد
سفر عشق به ابادی خاموش دلم
یک نفر نیست که رویای مرا بشناسد
یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی
غم پنهان ، غم پیدای مرا بشناسد
یک نفر نیست که از شعله سوزنده اشک
طلب عشق و تمنای مرا بشناسد
دلم اویخته از دار پریشانی ها
یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد

 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من كه عاشق تو بودم از شكست تو شكستم
گم شدم میون اشكات روی گونه‌هات نشستم


واسه آرامش چشمات از تو عاشقانه گفتم
تا دوباره جون بگیری واسه تو ترانه گفتم


اما حالا عشق پاكم واسه تو رنگی نداره
دیگه حتی گریه من واسه تو معنی نداره


من واسه شكفتن تو همه فرصتهام و باختم
من كه زندگیم تو بودی به تو زندگیم و باختم


ای خدا نیاز چشمام می‌دونی كه از هوس نیست
می‌دونی كه حتی بی اون توی سینه‌هام نفس نیست


ای خدا چطور نفهمید كه چقدر دلتنگ و تنهام
اونی كه اسم قشنگش عمری مونده روی لبهام


آرزوم بود كه بزاره دست پاكش و تو دستام
حالا دور از اون میگیره قلب من مثل نفسهام


میبینم كه رفتی و جز بوی تو به دست من نیست
به خودم دروغ میگم باز دست تو همتای من نیست


باز میرم كه تو نبینی اشك پاكم و تو چشمام
باز میگم قسمت نبوده تو بشی مرهم اشكام
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کوی تو مستانه ................................ می افتم و می خیزم
دلداده و دیوانه ................................ می افتم و می خیزم
من مست و پریشانم ................................ می نالم و می مویم
مدهوش ز پیمانه ................................ می افتم و می خیزم
تا آنکه تو را یابم ................................می گردم و می جویم
س بر در آن خانه ................................ می افتم و می خیزم
چو شمع شب عاشق ................................ می سوزم و می گریم
از عشق چو پروانه ................................ می افتم و می خیزم
گر دست دهد روزی ................................ تا خک رهت گردم
در پای تو جانانه ................................ می افتم و می خیزم
گفتی که ز جان برخیز ................................ در ملک عدم بنشین
زینروست که مستانه ................................ می افتم و می خیزم
من مست قدح نوشم ................................ از چشم تو مدهوشم
سلانه به سلانه ................................ می افتم و می خیزم
دیوانه رویت من ................................ چون گردن به کویت من
ای دلبر فرزانه ................................ می افتم و می خیزم
بازای و گرنه می ................................ هستی ز کفم گیرد
اینسان که به میخانه ................................ می افتم و می خیزم
 

Atishpare_Shahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو با اون نگاه گرمت ، توی قلب من نشستی
تو یه احساس قشنگی تو خود آرزو هستی

تو یعنی اوج یه رویا ، بی نیاز از همه اما
من واست غرق نیازم ، لبریز از عشق و تمنا

وقتی قهر می کنی قلبم می کنه پا در میونی
قهر و آشتیات قشنکه تو که از ما بهترونی

می گی تنها تو به چشمم تو فقط این جوری هستی
تو می گی دید من اینه ، خب خودت بگو کی هستی ؟

نگو یه ادم ساده ، واسه من فرشته ای تو
مثه واژه های نابی توی هر نوشته ای تو

نه سیاهی ، نه سفیدی تو خود رنگین کمونی
تو هوایی ، نفسی تو ، می میرم اگه نمونی

تو مثه معجزه هستی واسه من از همه سرتر
تو به من بخشیدی خوبم با نگات یه حس برتر

تو نگات عاشقونس ، خیلی خیلی مهربونی
تو بتی من بت پرستم ، با توام ابرو کمونی

تو یه غصه قشنگی واسه چشمام لالایی
همه خوبیارو داری ، ولی حیف تو بی وفائی
 

Similar threads

بالا