serenti-_-piti
عضو جدید
مردی مشغول تمیزکردن ماشین نوی خودش بود.
ناگهان پسرکوچکش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی
بدنه ی ماشین کشید.
مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت وچندین باربه آن ضربه زد.
اوبدون اینکه متوجه باشد با آچارفرانسه ای که در دستش داشت
این کاررا میکرد!!!!!
دربیمارستان پسرک به دلیل شکستگی متعدد انگشتانش را ازدست داد.
وقتی پسرک پدرش را دید...با نگاهی دردناک پرسید:بابا!!!کی انگشتام دوباره رشد میکند؟؟؟
مرد بسیارغمگین شد وهیچ سخنی برزبان نیاورد...اوبسمت ماشین خود برگشت وازروی عصبانیت چندین بار ضربه زد.
درحالی که از کرده خود پشیمان بود .به خطهایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد.
پسرش نوشته بود: ((دوستت دارم بابایی))
ناگهان پسرکوچکش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی
بدنه ی ماشین کشید.
مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت وچندین باربه آن ضربه زد.
اوبدون اینکه متوجه باشد با آچارفرانسه ای که در دستش داشت
این کاررا میکرد!!!!!
دربیمارستان پسرک به دلیل شکستگی متعدد انگشتانش را ازدست داد.
وقتی پسرک پدرش را دید...با نگاهی دردناک پرسید:بابا!!!کی انگشتام دوباره رشد میکند؟؟؟
مرد بسیارغمگین شد وهیچ سخنی برزبان نیاورد...اوبسمت ماشین خود برگشت وازروی عصبانیت چندین بار ضربه زد.
درحالی که از کرده خود پشیمان بود .به خطهایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد.
پسرش نوشته بود: ((دوستت دارم بابایی))