گوشت گاو
مشتری: آقا شما مطمئنید که این گوشت گاو است؟

مادر: رفتی اداره بابات؟ فرزند: آره مامان رفتم.
مادر: خب. بگو ببینم منشی بابات قشنگ بود؟ بچه: نه مامان. شکل شما بود.


یارو به البرادعی رئیس آژانس انرژی هستهای میگه: تو واقعا دکتری؟!
اونم با افتخار میگه: بله من دکتر هستم.
یارو میگه:خوب بدبخت پس چرا تو آژانس کار میکنی؟
یارو میگه:خوب بدبخت پس چرا تو آژانس کار میکنی؟


معلم: پدرت در خانه چه می کند؟ اکرم: گلدانهای قشنگ و زیبا می سازه.
معلم: مادرت در خانه چه می کند؟ اکرم: گلدانها را توی سر پدرم خورد می کنه.

دو مگس رو سر مردی کچل نشسته بودند.
مگس بچه: مادر من تشنه ام.
مگس مادر: آخه بچه جون من توی این بیابون بی آب و علف از کجا برایت آب پیدا کنم؟

پسر: اسمت چیه؟
دختر: پریسا ولی بهم می گن پری. اسم تو چیه؟
پسر: چراغعلی اما بهم می گن گردسوز.

خری با گاوی دعوایش شد. خر از عصبانیت بر دیوار طویله نوشت:
گاو خر است!


پسرک دوان دوان به خانه آمد و به مادرش گفت:
مامان پنجاه تومن بهم بده تا به یه مرد فقیر بدم.
مادر پنجاه تومان به پسرک داد و پرسید:حالا اون مرد فقیر کجاست؟
پسرک پاسخ داد: سرکوچه است. داره بستنی می فروشه.

