شکست ایران از مسلمانان(قسمت سوم)

محسن جعفر

عضو جدید
نفوذ آرام و تدریجى
هر چه روزگار مى‏گذشت،بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبت‏به اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترک کیشها و آیینهاى قبلى و آداب و رسوم پیشین افزوده مى‏شد.
بهترین مثال،ادبیات فارسى است.هر چه زمان گذشته است،تاثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسى بیشتر شده است.نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتى حکماى قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکماى قرون سوم و چهارم.این حقیقت از مقایسه آثار رودکى و فردوسى با آثار مولوى و سعدى و نظامى و حافظ و جامى کاملا هویداست.
در مقدمه کتاب احادیث مثنوى (9) پس از آنکه مى‏گوید:«از قدیمترین عهد،تاثیر مضامین احادیث در شعر پارسى محسوس است‏»و به اشعارى از رودکى استشهاد مى‏کند،مى‏گوید:
«از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامى انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تاسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعى و نهایى مواجه گردید و!100 فرهنگ ایران به صبغه اسلامى جلوه‏گرى آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربى و مبانى دین اسلام قرار گرفت،بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربى فزونى گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام)در نظم و نثر کمتر مى‏آمد.چنانکه به حسب مقایسه،در سخن دقیقى و فردوسى و دیگر شعراى عهد سامانى و اوایل عهد غزنوى نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وى بیشتر دیده مى‏شود تا در اشعار عنصرى و فرخى و منوچهرى که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم مى‏زیسته‏اند.»
نیز تاریخ نشان مى‏دهد که هر چه استقلال سیاسى ایرانیان بیشتر شده،اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونى یافته است.
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسى کاملى داشتند،هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سر مشق زندگى خود قرار دهند،بلکه بر عکس با تلاشهاى پیگیر براى نشر حقایق اسلامى کوشش مى‏کردند.
ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت،نیروى نظامى عظیمى به وجود آوردند.دستگاه خلافت اموى در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامى مورد بى علاقگى عموم مسلمانان-بجز اعرابى که روى تعصب عربى گام برمى‏داشتند-واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروى خود توانستند خلافت را از خاندان اموى به خاندان عباسى منتقل کنند.قطعا در آن زمان اگر مى‏خواستند حکومت مستقل سیاسى تشکیل دهند و یا آیین کهن خویش را تجدید کنند،براى آنان کاملا مقدور بود ولى در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید.تا آن وقت تصور مى‏کردند با تغییر خلافت از دودمانى به دودمان دیگر مى‏توانند به آرزوى خود که زندگى در ظل یک حکومت دینى اسلامى در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند.
تا آنکه دوره بنى العباس پیش آمد و از دودمان عباسى نیز ناراضى شدند.در دوره بنى عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانى به طرفدارى از مامون از یک طرف،و على بن عیسى و سپاهیان عرب به طرفدارى امین از طرف دیگر واقع!101 شد.غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد که قدرت نظامى در اختیار ایرانیان است.در عین حال،در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسى افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند.ایرانیان هنگامى به فکر استقلال سیاسى افتادند که از حکومتهاى عربى و اینکه آنها یک حکومت واقعا اسلامى باشند صد در صد مایوس شدند.
اما در عین حال تنها به استقلال سیاسى قناعت کردند و نسبت‏به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند.اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسى ایران مسلمان شده‏اند.استقلال سیاسى ایران از اوایل قرن سوم هجرى شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیارى از مردم ایران به کیشها و آیینهاى قدیم از قبیل زرتشتى و مسیحى و صابى و حتى بودایى باقى بودند.سفرنامه‏هایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مى‏کند که تا آن زمانها در ایران آتشکده‏ها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است،بعدها کم‏کم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.
تاریخ نویسان اسلامى خاندانهاى چندى را از ایرانیان نام مى‏برند که تا قرنهاى دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجرى همچنان به دین زرتشت‏باقى بوده‏اند و در اجتماع مسلمانان، محترم مى‏زیسته‏اند و سپس آن دین را ترک کرده‏اند.مى‏گویند:سامان جد اعلاى سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانى است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم،و جد اعلاى خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایى یافتند در قرن سوم،و مهیار دیلمى شاعر زبر دست و معروف ایرانى در اواخر قرن چهارم هجرى به دین اسلام گرویدند.
مردم طبرستان و قسمتهاى شمالى ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت‏خلفا به دشمنى بر مى‏خاستند.بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتى ماندند و در روزگار اصطخرى(صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل مى‏داده‏اند.
مقدسى صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافى نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است،در صفحه‏39 و 420 و429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترم‏تر بوده‏اند یاد کرده است.
بنا به گفته این مورخ،در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را!102 آذین مى‏بسته‏اند و در عیدهاى نوروز و مهرگان،مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مى‏شده‏اند.مقدسى در صفحه‏323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان مى‏گوید:«در آنجا یهودى بسیار است و مسیحى کم و اصنافى از مجوس در آنجا هستند».مسعودى مورخ اسلامى متوفى در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانى نیست‏به تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصى نشان مى‏دهد در کتاب التنبیه و الاشراف صفحات 91 و 92 از خاندان محترمى از مردم اصطخر نام مى‏برد که کتاب تاریخ جامعى از دوره ساسانیان در دست داشته‏اند و مسعودى از آن کتاب استفاده کرده است.مسعودى حتى نام موبد زمان خود را مى‏برد.معلوم مى‏شود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتى شخصیت ممتازى به شمار مى‏آمده است.
 

Similar threads

بالا