محسن جعفر
عضو جدید
نفوذ آرام و تدریجى
هر چه روزگار مىگذشت،بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبتبه اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترک کیشها و آیینهاى قبلى و آداب و رسوم پیشین افزوده مىشد.
بهترین مثال،ادبیات فارسى است.هر چه زمان گذشته است،تاثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسى بیشتر شده است.نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتى حکماى قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکماى قرون سوم و چهارم.این حقیقت از مقایسه آثار رودکى و فردوسى با آثار مولوى و سعدى و نظامى و حافظ و جامى کاملا هویداست.
در مقدمه کتاب احادیث مثنوى (9) پس از آنکه مىگوید:«از قدیمترین عهد،تاثیر مضامین احادیث در شعر پارسى محسوس است»و به اشعارى از رودکى استشهاد مىکند،مىگوید:
«از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامى انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تاسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعى و نهایى مواجه گردید و!100 فرهنگ ایران به صبغه اسلامى جلوهگرى آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربى و مبانى دین اسلام قرار گرفت،بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربى فزونى گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام)در نظم و نثر کمتر مىآمد.چنانکه به حسب مقایسه،در سخن دقیقى و فردوسى و دیگر شعراى عهد سامانى و اوایل عهد غزنوى نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وى بیشتر دیده مىشود تا در اشعار عنصرى و فرخى و منوچهرى که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم مىزیستهاند.»
نیز تاریخ نشان مىدهد که هر چه استقلال سیاسى ایرانیان بیشتر شده،اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونى یافته است.
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسى کاملى داشتند،هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سر مشق زندگى خود قرار دهند،بلکه بر عکس با تلاشهاى پیگیر براى نشر حقایق اسلامى کوشش مىکردند.
ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت،نیروى نظامى عظیمى به وجود آوردند.دستگاه خلافت اموى در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامى مورد بى علاقگى عموم مسلمانان-بجز اعرابى که روى تعصب عربى گام برمىداشتند-واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروى خود توانستند خلافت را از خاندان اموى به خاندان عباسى منتقل کنند.قطعا در آن زمان اگر مىخواستند حکومت مستقل سیاسى تشکیل دهند و یا آیین کهن خویش را تجدید کنند،براى آنان کاملا مقدور بود ولى در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید.تا آن وقت تصور مىکردند با تغییر خلافت از دودمانى به دودمان دیگر مىتوانند به آرزوى خود که زندگى در ظل یک حکومت دینى اسلامى در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند.
تا آنکه دوره بنى العباس پیش آمد و از دودمان عباسى نیز ناراضى شدند.در دوره بنى عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانى به طرفدارى از مامون از یک طرف،و على بن عیسى و سپاهیان عرب به طرفدارى امین از طرف دیگر واقع!101 شد.غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد که قدرت نظامى در اختیار ایرانیان است.در عین حال،در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسى افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند.ایرانیان هنگامى به فکر استقلال سیاسى افتادند که از حکومتهاى عربى و اینکه آنها یک حکومت واقعا اسلامى باشند صد در صد مایوس شدند.
اما در عین حال تنها به استقلال سیاسى قناعت کردند و نسبتبه آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند.اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسى ایران مسلمان شدهاند.استقلال سیاسى ایران از اوایل قرن سوم هجرى شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیارى از مردم ایران به کیشها و آیینهاى قدیم از قبیل زرتشتى و مسیحى و صابى و حتى بودایى باقى بودند.سفرنامههایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مىکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است،بعدها کمکم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.
تاریخ نویسان اسلامى خاندانهاى چندى را از ایرانیان نام مىبرند که تا قرنهاى دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجرى همچنان به دین زرتشتباقى بودهاند و در اجتماع مسلمانان، محترم مىزیستهاند و سپس آن دین را ترک کردهاند.مىگویند:سامان جد اعلاى سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانى است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم،و جد اعلاى خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایى یافتند در قرن سوم،و مهیار دیلمى شاعر زبر دست و معروف ایرانى در اواخر قرن چهارم هجرى به دین اسلام گرویدند.
مردم طبرستان و قسمتهاى شمالى ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولتخلفا به دشمنى بر مىخاستند.بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتى ماندند و در روزگار اصطخرى(صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل مىدادهاند.
مقدسى صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافى نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است،در صفحه39 و 420 و429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترمتر بودهاند یاد کرده است.
بنا به گفته این مورخ،در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را!102 آذین مىبستهاند و در عیدهاى نوروز و مهرگان،مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مىشدهاند.مقدسى در صفحه323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان مىگوید:«در آنجا یهودى بسیار است و مسیحى کم و اصنافى از مجوس در آنجا هستند».مسعودى مورخ اسلامى متوفى در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانى نیستبه تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصى نشان مىدهد در کتاب التنبیه و الاشراف صفحات 91 و 92 از خاندان محترمى از مردم اصطخر نام مىبرد که کتاب تاریخ جامعى از دوره ساسانیان در دست داشتهاند و مسعودى از آن کتاب استفاده کرده است.مسعودى حتى نام موبد زمان خود را مىبرد.معلوم مىشود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتى شخصیت ممتازى به شمار مىآمده است.
هر چه روزگار مىگذشت،بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبتبه اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترک کیشها و آیینهاى قبلى و آداب و رسوم پیشین افزوده مىشد.
بهترین مثال،ادبیات فارسى است.هر چه زمان گذشته است،تاثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسى بیشتر شده است.نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتى حکماى قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکماى قرون سوم و چهارم.این حقیقت از مقایسه آثار رودکى و فردوسى با آثار مولوى و سعدى و نظامى و حافظ و جامى کاملا هویداست.
در مقدمه کتاب احادیث مثنوى (9) پس از آنکه مىگوید:«از قدیمترین عهد،تاثیر مضامین احادیث در شعر پارسى محسوس است»و به اشعارى از رودکى استشهاد مىکند،مىگوید:
«از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامى انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تاسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعى و نهایى مواجه گردید و!100 فرهنگ ایران به صبغه اسلامى جلوهگرى آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربى و مبانى دین اسلام قرار گرفت،بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربى فزونى گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام)در نظم و نثر کمتر مىآمد.چنانکه به حسب مقایسه،در سخن دقیقى و فردوسى و دیگر شعراى عهد سامانى و اوایل عهد غزنوى نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وى بیشتر دیده مىشود تا در اشعار عنصرى و فرخى و منوچهرى که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم مىزیستهاند.»
نیز تاریخ نشان مىدهد که هر چه استقلال سیاسى ایرانیان بیشتر شده،اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونى یافته است.
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسى کاملى داشتند،هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سر مشق زندگى خود قرار دهند،بلکه بر عکس با تلاشهاى پیگیر براى نشر حقایق اسلامى کوشش مىکردند.
ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت،نیروى نظامى عظیمى به وجود آوردند.دستگاه خلافت اموى در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامى مورد بى علاقگى عموم مسلمانان-بجز اعرابى که روى تعصب عربى گام برمىداشتند-واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروى خود توانستند خلافت را از خاندان اموى به خاندان عباسى منتقل کنند.قطعا در آن زمان اگر مىخواستند حکومت مستقل سیاسى تشکیل دهند و یا آیین کهن خویش را تجدید کنند،براى آنان کاملا مقدور بود ولى در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید.تا آن وقت تصور مىکردند با تغییر خلافت از دودمانى به دودمان دیگر مىتوانند به آرزوى خود که زندگى در ظل یک حکومت دینى اسلامى در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند.
تا آنکه دوره بنى العباس پیش آمد و از دودمان عباسى نیز ناراضى شدند.در دوره بنى عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانى به طرفدارى از مامون از یک طرف،و على بن عیسى و سپاهیان عرب به طرفدارى امین از طرف دیگر واقع!101 شد.غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد که قدرت نظامى در اختیار ایرانیان است.در عین حال،در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسى افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند.ایرانیان هنگامى به فکر استقلال سیاسى افتادند که از حکومتهاى عربى و اینکه آنها یک حکومت واقعا اسلامى باشند صد در صد مایوس شدند.
اما در عین حال تنها به استقلال سیاسى قناعت کردند و نسبتبه آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند.اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسى ایران مسلمان شدهاند.استقلال سیاسى ایران از اوایل قرن سوم هجرى شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیارى از مردم ایران به کیشها و آیینهاى قدیم از قبیل زرتشتى و مسیحى و صابى و حتى بودایى باقى بودند.سفرنامههایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مىکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است،بعدها کمکم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.
تاریخ نویسان اسلامى خاندانهاى چندى را از ایرانیان نام مىبرند که تا قرنهاى دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجرى همچنان به دین زرتشتباقى بودهاند و در اجتماع مسلمانان، محترم مىزیستهاند و سپس آن دین را ترک کردهاند.مىگویند:سامان جد اعلاى سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانى است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم،و جد اعلاى خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایى یافتند در قرن سوم،و مهیار دیلمى شاعر زبر دست و معروف ایرانى در اواخر قرن چهارم هجرى به دین اسلام گرویدند.
مردم طبرستان و قسمتهاى شمالى ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولتخلفا به دشمنى بر مىخاستند.بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتى ماندند و در روزگار اصطخرى(صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل مىدادهاند.
مقدسى صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافى نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است،در صفحه39 و 420 و429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترمتر بودهاند یاد کرده است.
بنا به گفته این مورخ،در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را!102 آذین مىبستهاند و در عیدهاى نوروز و مهرگان،مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مىشدهاند.مقدسى در صفحه323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان مىگوید:«در آنجا یهودى بسیار است و مسیحى کم و اصنافى از مجوس در آنجا هستند».مسعودى مورخ اسلامى متوفى در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانى نیستبه تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصى نشان مىدهد در کتاب التنبیه و الاشراف صفحات 91 و 92 از خاندان محترمى از مردم اصطخر نام مىبرد که کتاب تاریخ جامعى از دوره ساسانیان در دست داشتهاند و مسعودى از آن کتاب استفاده کرده است.مسعودى حتى نام موبد زمان خود را مىبرد.معلوم مىشود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتى شخصیت ممتازى به شمار مىآمده است.